#دلنوشته
#رمضان۱۴۰۲
#آیه_طلائی_جزء_دوازده
💫 سپاس خدایی را سزاست که درهای
رحمت و مغرفتش بر گنه کاران
باز است 💫
📖 قصه ی برادران یوسف علیه السلام
همیشه برای من پر از درس و
تفکر بوده است .
🔷 یادم می آید از همان زمان نوجوانی
که با قرآن بزرگ پدرم ترجمه سوره ها
را می خواندم ، قصه ی حضرت یوسف
علیه السلام و برادرانش مرا
متحیر می کرد.
👿 پیامبر زاده هایی که چنین دشمنی
آشکاری با ولی خود کردند و سااالها
شاهد زجر کشیدن پیامبر خدا گشتند
و علت عذابها و سختیهای برادر خود
شدند و در تمام این سالها توبه نکردند
✅ در حالیکه فکر می کردند
توبه آسان است.
🤔 یاد یزید ملعون افتادم
آنجا که پس از روشنگری
حضرت زینب سلام الله و امام سجاد
علیه السلام، احساس ندامت کرد
و از حضرت پرسید که برای جبران
اشتباهم چه باید بکنم ؟
✅ امام سجاد علیه السلام فرمودند :
هیچ ... فقط توبه کن
اطرافیان برآشفتند که مگر میشود
حق را کشت و با یک توبه پاک شد 😠
💙 امام عرض کردند : توبه او را پاک
می کند اما یزید #توفیق توبه
نخواهد داشت🚫 و همین هم شد
✅ #توفیق_توبه
خدای من توبه #توفیق می خواهد
که گویا به همه گناهکاران این
توفیق را نمی دهی، و ما چه ساده
لوحانه در دام وسوسه شیطان
به امید توبه گناه می کنیم 😱
❤️ پروردگارا
❗️برادران یوسف علیه السلام پدری مثل
یعقوب نبی و برادری چون یوسف
داشتند که شفاعتشان کردند
اما ما که پیامبر زاده نیستیم .😔
🙏 یابن الحسن روحی فداک ما جز تو ،
پدر و اجداد طاهرینت شفیعی نداریم
💓 دستمان را بگیر تا در این ماه نور ،
توفیق توبه داشته باشیم 😭
✅ پروردگارا شفاعت مولا و
توبه ما را بپذیر
آمین یا رب العالمین 🤲
@azkhane_takhoda
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مرور نکات مهم
«جزء سیزدهم» قرآن کریم
@azkhane_takhoda
❤️#شهر_ظهور
قصه ای زیبا و دلنشین برای کودکان مهدی باور و مهدی یاور کانالمون...😊
💢از والدین و مربیان و همه همدلان مخاطب کانال دعوت میکنیم که این قصه زیبا رو برای عزیزانتون بخونید و لذت ببرید.😍😊
@azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
1⃣ #قصه_شب #قسمت_چهارم 🌱(شهر ظهور)🌱 🧑 کاوه از پسرک👦 پرسید: «راستی، به چه مناس
#قصه_شب
#قسمتپنجم
🌱(شهر ظهور)🌱
👦 پسر با اینکه عجله زیادی برای رفتن
به شهربازی🎢 داشت، اما باز هم
دوست داشت از آقای مهربان شهرشان
تعريف کند؛ برای همین از صف کوتاه
شهربازی🎡 بیرون آمد و گفت: «حالا
که تازه به اینجا اومدی بذار یه کم برات
از شهرمون بگم. اینجا همه می تونن
از امکانات شهراستفاده کنن، شهرما
با اومدن آقای مهربون خیلی فرق کرده
اینها که می بینی، کوچیک ترین کارای
خوب آقاست!»
بعد هم به داخل صف برگشت و در
حال راه رفتن گفت: «اگه میخوای
بیشتر با شهرما آشنا بشی، بهتره
بقیه شهر رو هم ببینی».
🧑 کاوه از پسرک 👦 خداحافظی کرد
و به راهش ادامه داد. کاوه خیلی تند
رکاب🚴♂ می زد.
آن قدرتند که بعضی وقت هانزديك بود
زمین بخورد، اما او در آن لحظات به
این چیزها فکر نمی کرد و فقط
می خواست همه جای شهر🌆 را
ببیند. تا اینکه دوچرخه 🚲ناگهان
فریاد زد. کاوه سریع دستش را روی
ترمز گذاشت تا ببیند چه اتفاقی افتاده؟
با یک نگاه👁 به لاستیك🔘
دوچرخه، فهمید بیچاره حق داشته فریاد
بزند، چرخ دوچرخه پنچر شده بود.
با پنجري دوچرخه، کاوه به یاد خراب
شدن ماشین🚘 آقاجانش افتاد.
به یاد روزی که هرچه از مردم کمک
می خواستند کسی کمکشان نمی کرد
و کلی توی خیابان🛣 اذیت شدند.
به دوچرخه 🚲نگاهی کرد و گفت:
« آخه الآن موقع خراب شدن بود!
من چطوری درستت کنم؟! من که
بلد نیستم».
•┈┈••✾•🥀•✾••┈┈•
#ادامهدارد
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
بچه های لالایی خدا! سلام😊
طاعات و عباداتتون قبول 💐
عمو عباسی تو این ماه پرنور با یه برنامه قشنگ به خونههای شما اومدن😍.
✅ «میخوام شبیه تو بشم»
بریم با هم قسمت اول این برنامه
قشنگ رو ببینیم😉
#لالایی_خدا
#ماه_رمضان
#میخوام_شبیه_تو_بشم