35.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_قرآن_شروع_کنیم ☀️روزمان را
💖 امروزهمنعمتخداست 💖
💖 قــــدرش را بـــدانــیــم 💖
☀️صفحهامروز: ۸_سورهبقره آیه۴۹تا۵۷
#تلاوت_یک_صفحه
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@azkhane_takhoda
❄️همان طور که هر دانه برفی منحصر به فرد و خاص است هر صبح نیز همین طور است روز خود را با این درک آغاز کن که می توانی آن را به یک روز بی نظیر و خاص تبدیل کنی❄️
@azkhane_takhoda
29.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻 #تفسیر_آسان_وکوتاه
🌻 سوره حمد، آیه۴_استاد قرائتی
💛قـرآن برای تاقچه منزلمان نیست💛
🧡برای زندگیست؛ پس آنرا بفهمیم🧡
❤️تـا بـتـوانیـم با آن زنـدگـی کنـیـم❤️
#با_قرآن_زندگی_کنیم
@azkhane_takhoda
🍃🌻🌻🌻
✅ خلاصهی #درس ششم:
چرا دلمون به وعدههای خدا گرم نیست؟
🍃🌻🌻🌻
❓اگه آدم خدا رو بزرگ ببینه، چه اتفاقی توی زندگیش میافته؟
👈وقتی که آدم، خدا رو بزرگ میبینه، روی وعدههای خدا حساب باز میکنه.
☑️ درک ما از عظمت و بزرگی طرف مقابل، دل ما رو نسبت به قولی که میده محکم میکنه.
🔍ابتدا تا انتهای قرآن رو نگاه کنید و ببینید خدا چقدر به بندههاش وعده داده.
✖️حالا ابتدا تا انتهای زندگی خودمون رو نگاه کنید و ببینید چقدر روی وعده های خدا حساب میکنیم.
◻️این یکی از وعدههای حتمی خداست:
خدا میگه شما تلاشتون رو بکنید، من حتماً حتماً راه رو نشونتون میدم.
⛔️امّا با وجود این وعدۀ محکم خدا، من از گمراهی میترسم.
• زودم توجیهش میکنم و میگم من که نسبت به وعدۀ خدا شک ندارم؛ به خودم شک دارم که تلاش میکنم یا نه.
• آدما گاهی به ضعف و پستی و حقارت خودشون توجه میکنن و در همون حال حواسشون هست که یه خدای بزرگ دارند؛
• امّا گاهی بدون توجّه به عظمت خدا به ضعف خودشون نگاه میکنن.
• آدمای دستۀ دوم ناامید میشن و افسردگی میگیرن؛
• امّا آدمای دسته اول از خودشون میبُرن و به خدا متصل میشن.
❌با یه وعدۀ خدا که روبرو میشیم توی دلمون میگیم یعنی من اگه این کار رو بکنم خدا سر قرارش هست؟ حواسش جمع من هست؟ نکنه من این کار رو انجام بدم و خدا به وعدش عمل نکنه؟
• خدا وعده داده؛ امّا دلمون به وعدش گرم نمیشه.
◻️خدا میگه شما تلاش کنید من راه رو نشون میدم.
⛔️من میگم آخه چطوری؟ من که تو شیرازم، تهرانم، اصفهانم، من که استاد اخلاق ندارم، خدا از کجا میخواد راه هدایت رو به من نشون بده؟ حالا اگه قم بودم نجف بودم یه چیزی، اما این جا ... .
🔽این سؤال رو از خودمون بپرسیم:
❓چرا روی وعدۀ بندههای خدا بیشتر از وعدۀ خدا حساب باز میکنیم؟ میدونید چرا؟
✖️چون ما بندههای خدا رو بزرگتر از خدا میدونیم.
👆این یه واقعیته، از اون واقعیتایی که وقتی بهش فکر میکنیم، آدمو دیوونه میکنه.
برای همینم هست که خیلی وقتا سعی میکنیم حتّی از فکر کردنش فرار میکنیم.
🔰ولی الآن فقط به اندازه دو سه دقیقه، حواستون رو از هر چیزی که بهش مشغولید پرت کنید و فقط روی این مطلب آخر فکر کنید.
#خلاصه_درس ششم
➖➖➖🍃🌻🌻🌻🍃➖➖➖
🌻 اینم پیدیاف درس ششم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
از خــانــه تــا خــدا
🏖 ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_یازدهم پدرم بههمین
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_دوازدهم
ساعت حدود ده صبح صدای دایره و ترانهخوانی کل خانه را پر کرده بود ...
بچهها با سرعت تمام در حال دویدن و شادی بودند.
یکی از داییهایم وسط حیاط درحال رقصیدن بود.
من با مانتو و شلوار و کفش سفید چادرم را سر کردم تا به آرایشگاه بروم ، معصومه خانوم سرش را داخل اتاق کرد:
_ طیبه بجنب ...
یک لحظه نگاهش روی من خیره ماند:
_ ماه شدی ...
خندم گرفت :
+هنوز که آرایشگاه نرفتم ...
معصومه خانم سعی کرد اشکهایش را پنهان کند
_الان ماه شدی عزیز جانم ماشاءالله برات صدقه گذاشتم بیا برو بیچاره جلوی در کلی منتظرت موند...
باعجله وسایلم رو جمع کردم:
+ باشه باشه الان میرم بگو یکی بیاد کمک کنه جعبه لباس عروس بزرگه ...
ترکی شروع به صدا زدن برادرش کرد به برادرهای معصومه خانم هم دایی میگفتم یکی از آنها آمد و کمک کرد و وسایل را به داخل ماشین برد .
جلوی در ماشین ایستاده بود...
درب را برایم باز کرد ...
_سلام بر ملکه قلب من طیبه خانم ...
زیر لب سلامی دادم و سریع جلوی ماشین نشستم.
در طول راه بشکن میزد و پشت فرمان میرقصید تا مرا بخنداند اما دریغ از یک لبخند.
جلوی در آرایشگاه دوید و در را برویم باز کرد.
_عنق نشو دیگه عشقم ، مثلاً روز عروسی مونه ها...
زوری لبخندی زدم و پیاده شدم پشت سرم را هم نگاه نکردم ...
_عشقم لباست ...
با چهرهای درهم برگشتم و به زور همه وسایلم را بردم داخل آرایشگاه ، تمام ساعاتی که آرایشگر روی سر و صورتم کار میکرد مشغول خواندن قرآن بودم .
نزدیک ظهر زیارت امینالله خواندم و نماز اول وقتم را هم بهجا آوردم هنوز آرایش چشمم تمام نشده بود سر نماز با تمام حسم اشک ریختم و شکایت زندگیام را به خداوند کردم باورم نمیشد سرنوشت اینهمه بیرحم باشد .
دلم برای خودم میسوخت...
دلم بابایم را میخواست...
دلم آغوش عمه فاطمه را میخواست ...
عمه را شش ماه بود که ندیده بودم ...
دلم مرتضی را...
نه ...
نه مرتضی را ...
نه...
آرایشگرم به زحمت پف چشمهایم را پشت خط چشم سیاه پررنگ پنهان کرد ، تاج و تور و لباس عروس همهچیز سر جای خودش بود .
در آینه به چهره جدیدم نگاه کردم انصافاً زیبا شده بودم با آنهمه طلای سنگین گرانقیمت ساعت طلا و حلقه برلیان خودم را نمیشناختم.
چشمهایم را بستم مرتضی را با لبخند زیبایش با چشمهای سبزش و قامتی که مرا به یاد پدرم میانداخت تصور کردم.
با صدای آرایشگر به خودم آمدم:
_ عروس خانوم آقا داماد اومد ناز نکن دیگه ...
فیلمبردار داخل شد و شروع به کار کرد .
چادر سفید عروس را برداشتم محض احتیاط قرار بود دوتا چادر سر کند فیلمبردار گفت عروس خانوم وسط سالن آرایشگاه بایستید تا داماد وارد بشه و دستهگل رو تقدیم کنه ...
گوش کردم ...
ایستادم ...
در باز شد...
داماد داخل شد...
با لباس سرتاسر سفید ...
#امیر شب عروسی داماد برازنده ای شده بود...
پشت سرش خانواده #امیر هم وارد شدند ...
نقل پاشیدند و قربانصدقه رفتند...
امیر پیشانیام را بوسید ...
از آن شب جز خندههای مصنوعی و صدای رقص و آواز و هدایای فراوان چیز دیگری به خاطرم نیست...
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❈ٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡🕋ـ۪ٜ۪ٜ۪ٞٞٞ ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ🌟🌱•••💐•••🌱 ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ🌟❈ٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡🕋ـ۪ٜ۪ٜ۪ٞٞٞ
💐🦋 بسم الله الرحمن الرحیم 🦋💐
🤲 با توڪل به اسم اعظمت یاالله 🌹
خداجون🤲
دل نگرونی هامونو بگیر❤️
و آرامش هدیه کن به قلب تک تکمون🌹
خداجون ✨❤️
لطفت رو از زندگیمون کم نکن که ما جز تو کسی رو نداریم🌹 آمیـــن یا رَبَّ 🤲
روزتون پرازعشـق به خدا ❤️
شمـــع وجــــودتون 🕯
همیشــــه فـــروزان✨
الهی که بهترین اتفاقات سهم زندگیتون بشه😇
ســ☺️ـلام
روزتون پراز خیر و برکت 🌤
❈ٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡🕋ـ۪ٜ۪ٜ۪ٞٞٞ ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ🌟🌱•••💐•••🌱 ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ🌟❈ٰٰٰٰٰٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪۪۪۪۪۪ٜٜٜٜٖٜٜٜٖٜٖٖٖٖٖٖٖ͜͡🕋ـ۪ٜ۪ٜ۪ٞٞٞ
🗓 امروز سه شنبه
🍁 ۲۵ بهمن ۱۴۰۱
🌙 ۲۳ رجب ۱۴۴۴
🌲 ۱۴ فوریه ۲۰۲۲
🎀ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَ̇ــــܝَܥܼܢ🎀
37.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_قرآن_شروع_کنیم ☀️روزمان را
💖 امروزهمنعمتخداست 💖
💖 قــــدرش را بـــدانــیــم 💖
☀️صفحهامروز: ۹_سورهبقره آیه۵۸تا۶۱
#تلاوت_یک_صفحه
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
#تربیت_فرزند #جلسه_پنجم عرض ادب و احترام خدمت شما بزرگواران در ادامه مباحث جلسه قبل امروز چند نکته
🍒 #تربیت_فرزند
🔍 #جلسه_ششم
✍ مقدمات بارداری(تغذیه)
🍃____🌹_____🍃
عرض سلام و ادب خدمت اعضای محترم🌹
ان شاالله به توصیه های کاربردی جلسه قبل توجه کردید و اونا رو بکار گرفته و موفق بوده باشید.
با ادامهی بحث مقدمات بارداری در خدمتتون هستیم
☀️〰🌾🌻
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
✍از مقدمات بسیار مهم برای بارداری ک قبلا به آن اشاره کردیم، اهمیت دادن به سلامتی جسم و بدنمون هست،
📝که از طریق اصلاح تغذیه و مزاج و سبک زندگی، با داشتن برنامه جامع و مناسب تغذیه ای در دوران قبل بارداری، حین بارداری و بعد از زایمان امکان پذیر خواهد بود.☞
☜چون هر چی جسم مادر سالم تر باشه و در حالت تعادل مزاجی بیشتری قرار بگیره قدرت روحی وذهنی و جسمی خودش و فرزندش بیشتر خواهد شد.💯
📈در طی مدت بارداری بدن کالری زیادی را برای حفظ بارداری و رشد جنین به مصرف می رسونه،
👈 پس باید کاری کرد که انرژی لازم وکافی برای قبل و حین و بعد از زایمان رو هم بتونه تامین کنه و بیشتر از غذاهایی که باعث تقویت جسم و روح میشن استفاده بشه.
🥗بخصوص غذاهایی با سطح پروتئین، ویتامین و املاح بالا که نوع و میزان اون براساس طبع وغلبه های مزاجی برای افراد مختلف تعیین میشه .
🧕 مادر باید در انتخاب نوع و میزان مصرف غذاها دقت کنه و از انواع مواد غذایی با توجه به طبع و مزاجش استفاده کنه.
✅ بنابراین داشتن یک برنامه تغذیه ای صحیح وکامل و اصلاح غلبه های مزاجی قبل وحین بارداری یک اصل مهم و اساسی می باشد.
🌀اولین اقدام برای داشتن برنامه غذایی رعایت اصول کلی تغذیه مثل حلال و پاک بودن آن بود که جلسه قبل مختصری به آن پرداختیم.
🌀دوم اینکه تغذیه در حالت تعادل باید بر اساس #طبع شخص باشه مثلا ؛
🌤افرادی که طبع گرم دارند صبحانه شون بهتره نون و عسل و کمی دارچین باشه و در وعده ناهار کم بخورن یا اصلا نخورن که خیلی بهتر هست، شام هم مختصر و مفید یعنی غذای سنگین مثل ابگوشت تو شب استفاده نشه.
🔥یا فردی که گرم و خشکه صبحونه نون و عسل یا غذای پختنی مثل عدسی بخوره و ناهار و شامش متعادل باشه و بعضی روزا اگر احساس ضعف کرد عصرونه رو بخوره.
🍂طبایع سرد حتما چند وعده غذا بخورن مخصوصا صبحانه شون مفصل و ترجیحا غذاهای پختنی مثل تخم مرغ آبپز و یا برنج و خورشت و حلیم و عدس و ... باشه✔️
👆این مختصری که گفتیم بر اساس طبع بود، برای کسی که در تعادل مزاجی باشه.
📌 ولی در صورت غلبه مزاج و بیماری باید برنامه غذایی رو متناسب با مزاج عارض شده تغییر بدین.
👈(برای تشخیصاینکه در تعادل مزاجی هستید یا دچار غلبه مزاجی شدید، حتما باید طبع و مزاجتون توسط یه کارشناس بررسی بشه.)
✅برای اصلاح تغدیه به این نکته توجه داشته باشید که👈 عادتهای غذایی اشتباه رو باید آروم آروم عوض کنید، نباید یکباره به جنگ عادتهای غلط غذایی برید و بخواید یه دفعه عوضشون کنید چون این "یک دفعه عوض کردن عادتها"، خودش مشکل ایجاد می کنه.
#تربیت_فرزند
#تربیت_فرزند
💟 وقتی شما محبوب فرزندتان شدید، او دوست دارد همان طور باشد که شما هستید و همان طور زندگی کند که شما دوست دارید.
💯 در مسیر تربیت فرزند، هیچ گاه فراموش نکنید که بدون محبّت، بسیاری از گزارههای تصویری و رفتاری، اثربخش نخواهند بود.
@azkhane_takhoda
#همسرداری
💠 مبادا دخترها و پسرهای جوان که حالا با هم ازدواج میکنند،
خیال کنند که همسرشان باید یک «فرشته» باشد؛
← نه اخلاق بدی، نه عیبی، نه نقصی، هیچی نداشته باشد‼️
🔴 نه این اشتباه است. هیچ مردی و هیچ زنی را شما پیدا نمیکنید که یک عیبی، نقصی، ایرادی نداشته باشد....!!
✍ رهبر معظم
@azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ #سخنرانی_دکتر_حبشی #جلسه_پنجم ←موضوع→ "اقتدار
✨﷽✨
🌷ســــــلاااااااااااااااام وادب ✋
🌸شبتون به زیبـایی گَـل
🌷قـلبتون به زلالی آب
🌸وکارهای روزمرهتون روان و جاری
🌷چـون جویبار
🌸یک دنیـا حال خوب براتون آرزومندم 😊
🌸 سه شنبه بهمن ماهتون بخیروشادی
درخدمت تون هستیم بابحث #همسرداری
😍
خوب بریم سراغ بحث کاربردی این جلسه🌷
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄
#سخنرانی_دکتر_حبشی
#جلسه_ششم
←موضوع→
"اقتدار مرد"
⇦بعضی های ما فکرکردیم تحت فشار بذاریم تا اصلا معلوم بشه هستیم!
گربه دم حجله بکش همین اول یه دو تا خط نشان براش بکش معلوم باشد حالیش باشد 😕
یه دو تا مخالفت باهاش بکن، یه دادی سرش بزن بفهمه مردی هم هست
در حالیکه بدونید آقایون #تهدید و #فشار کار طفله نه کار بزرگ مرد که هیچ ⇰
🧒دیدید بچه سه ساله از باباش بستنی میخواد چون قدرت نفوذ و اقتدار نداره از تهدید فشار استفاده میکنه: بابا تا بستنی نخری مسواک نمیزنم، غذا نمیخورم، ادرار هم نمیکنم....
👊 داره فشار میاره یا برا تهدیدش چیکار میکنه این موبایلتو میشکونم
؛سرمو میزنم تو این شیشه، میزنم به زمین
▲ داره تهدید فشار میاره چون قدرت نداره
❃طفله مردی که میگه اگه بیام ببینم ، ببین چی دارم میگم، همین الان، این داره میگه من #طفلم
طفل مرد مقتدر تهدید فشار ندارد خوب اونارو ندارد چی دارد⁉️
مرد مقتدر تامین میدهد
منم اینجام نه نگران چه هستی
🌺جان عالمی به فدایش
ابوالفضل العباس علیه السلام مقتدر کربلاست چرا چون فرمان میده و سر زن و بچه و دیگران داد و فریاد و فشار درست کرده؟
🚫خیر
زینب سلام الله علیها میگه از مدینه تا کربلا ، ذی الحجه تا محرم این راه
طولانی خطر حمله و یورش دشمن آخر خط شهادت عباس هر وقت در چهره
ما خستگی میدید اتراق میداد
شونه و زانوانش پله هایی بودند که ما محارم به وسیله آن از مرکبها پیاده میشدیم
بی جهت نیست عصر عاشورا وقتی میخواد زینب سلام الله علیها این کاروان داغدار بی مرد شکسته رو سوار مرکبها کنه
نگاه کرد سمت علقمه گفت کجایی عباس وقت سوار شدن کاروانیان است😔
یعنی ⇩⇩⇩
یادته تو زحمتش را میکشیدی ما در سایه تو می غنودیم...
بچه گاهی تو ماشینه به باباش میگه آب
باباش میگه آب نیست
بابا آب...
آب نیست وقتی میگم آب نیست یعنی نیست اگه یه بار دیگه بگی آب...
آبم هست تو مغازه تو بطری یه ترمزی بزنه گرفته هر وقت خونه رسیدیم
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
بریم ببینیم خانمها چی میارند به روز اقتدار مرد ⁉️
آیا خانمها قصدشون شکستن اقتدار مرده؟
❉ به هیچ وجه
🌿ببینید این پایه و ستون اقتدار مرده خانم دوست میدارد بر پایه مردش تکیه کند
لذا دیدید خانمهایی که نتونستن برای خودشون چنین پایه ای پیدا کنند میرن کنار زندگی تکیه گاهی میدن
همسر دوم میشه، صیغه ای میشه؟ به اس ام اسی دل میبازه به توجهی وابسته میشود .... ♨️
یا خانم جوان زنگ زده به من میگه
آقای دکتر من خواستگاری دارم دو سال از من کوچکتره الان باباش اداره اش میکنه
❃تو جلسه خواستگاری هم مامانش بجاش صحبت میکرد شما میگین این قابل اعتماد هست؟
با اینکه مرد خوبی بود من برم بهش تکیه کنم قابلیت شو داره؟
لذا دیدید خانمها از مرد دهان بین زیر نفوذ پدر مادرش تحت تاثیر برادر و پدرش بیزارند ↗️
در جسم و روان مرد مقتدر میخواد عشق اقتدار مردند این تویی که اندازه اقتدارتو معلوم میکنی
⇦خوب پس خانمها که دنبال شکستن اقتدار نیستند؛
🔵بیان و منظور دیگه ای دارند که نمیدونند چه اثری در مرد ایجاد میکند #برداشت و اثرشو در مرد نمیشناسند...
این مبحث ادامه دارد
جلسات بعد را دنبال کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #برای_تغییر_دیر_نیست
👌 زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمی براي عوض شدن نداشت...! اولی همسر يک طغيانگر بود و دومی پسر يک پيامبر...!!!
💠 براي عوض شدن خود و تغییر وضع موجود هيچ بهانهای قابل قبول نيست اين خودت هستی که تصميم میگيری تا عوض شوی.
🔸در اسلام چیزی به نام بنبست نداریم. هر مشکل و گرفتاری قابل حل است. مهم آن است که بخواهید و اراده کنید که شرایط را تغییر دهید.
👌 قدم بعد این است که با مشورت و همفکری با آدمهای فهیم و باتجربه و کمکخواستن از مشاورهای دینی و متخصص، گامهای حل مشکل را با آرامش، تلاش و توکّل به خدا طی کنید.
🔸 فقط فراموش نکنید که مشکلات همانطور که یک شبه بوجود نیامدهاند یک شبه نیز حل نمیشوند. صبور باشید و پله پله، نسخههای صحیح را عمل کنید.
💠 اگر در مراحل اولیه، تغییراتی احساس کردید، برای حفظ آن حتماً تلاش بیشتری کنید و هرگز ناامید نشوید.
@azkhane_takhoda
🏖
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سیزدهم
زندگیم با امیر شروع شد ...
زندگی با تنها کسی که هیچوقت فکر همسری او را نمیکردم .
خانهام زیبا و جادار بود ، آن روزها آپارتمان صد و پنجاهمتری داشتن یعنی ثروت ، امیر ازنظر مالی برایم هیچچیزی کم نگذاشت.
اما لبخند با صورت من قهر کرده بود و تنها چیزی که خوشحالم میکرد رفتن به روستا و ساعتها نشستن بر مزار بابا بود...
امیر مرد شوخطبعی بود دنبال بهانه میگشت تا مرا بخنداند همیشه یک سوژه برای سورپرایز من پیدا میکرد .
کمکم تنفر من به دلسوزی تبدیل شد ...
دلم برایش میسوخت...
عاشق شدن بد دردی بود که خود آن را چشیده بودم دلم برای امیر میسوخت که عاشق منی بود که او را نمیخواستم ...
اما خواست زمانه با من یکی نبود...
حدود پنج ماه بعد از ازدواجم بزرگترها جمع شدند تا برای سالگرد زلزله برنامهریزی کنند قرار شد مراسم در روستا و منزل بازسازیشده پدربزرگ و مادربزرگم برقرار شود.
خبر داشتم که آن خانه را مرتضی برایشان ساخته بود ، حال عجیبی داشتم میدانستم آن روز او و عمه فاطمه را خواهم دید .
امیر قدری عصبی بود اما سعی میکرد به روی خودش نیاورد چمدان بستم و با ماشین خودمان معصومه خانم و بچهها را برداشتیم و روز قبلاز مراسم به روستا رفتیم .
وقتی وارد حیاط شدیم عمه فاطمه را دیدم ...
روی ایوان ایستاده بود و مادرانه نگاهم میکرد در آن لحظه هیچ قدرتی نمیتوانست جلوی رسیدن من به آغوش او را بگیرد ، دستهایش را صورتش را تکتک انگشتانش را با اشک میبوسیدم ...
خدایا چقدر دلم برای آغوش مادرانهاش تنگ شده بود ، یکسال دوری اجباری آنهم روزهای بیپدری و تنهایی من ...
همه افراد حتی امیر با دیدن بیقراری ما دونفر متأثر شدند ، معصومه خانم هم با عمه خوشوبش کرد هرچند سردی بین شان کاملاً مشخص بود .
تا شب مثل مرغ پرکنده بیقرار بودم...
پس کجا بود ...
چرا مرتضی را نمیدیدم...
صحبتش بود...
میدانستم آنجاست اما جلوی من ظاهر نمیشد...
دخترها مشغول درست کردن خرما شدیم و بزرگترها حلوا پختند ، بوی غذای خیرات و اسفند فضا را پر کرده بود سفرهی شام انداخته شد .
دیدمش ...
با سینی بزرگ غذا از گوشه حیاط آمد ...
خدای من چرا زنده بودم ...
مرتضی بود ...
مرتضای من ...
موهایش بلند شده بود و روی پیشانیاش ریخته بود بهنظر مرد تر و پختهتر میآمد.
همینطور که مسحور او بودم سنگینی نگاه امیر را که گوشهی دیوار ایستاده بود حس کردم ، خودم را و نگاهم را جمع کردم و رفتم داخل نمیخواستم با مرتضی روبرو شوم همینکه او را دیده بودم قلبم داشت از جا کنده میشد توان صحبت و گفتگو با او را نداشتم از طرفی دلم نمیخواست امیر تحریک شود.
نیمههای شب بلند شدم تا به حیاط بروم دلم میخواست روی همان سکویی که بارها با مرتضی مینشستم بنشینم و یاد ایام کنم اما پیشاز من کس دیگری دلتنگ آن سکو شده بود هیبتش را در تاریکی تشخیص دادم به دیوار تکیه زدم و به سیاهی چشم دوختم ...
اشک گاهی درمان درد نمیکند...
بیصدا برگشتم داخل و تا صبح خواب پریشان دیدم .
فردای آن روز پیشازظهر بنا بود به مسجد رفته و آنجا را آماده مراسم کنیم ، من داوطلب شدم تا وسایل را ببرم و بچینم.
عکس زنعمو و چهار بچههایش و عکس بابا را برداشتم بهعلاوه روبان سیاه ،گل، شمع ، ترمه و گلاب مشغول چیدن وسایل داخل مسجد بودم که صدای یا الله او توجهم را جلب کرد...
جای فراری نبود هر دو دستپاچه بههم نگاه کردیم :
_سلام
#ادامه_دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 با توکل به نام الله
✨چراغ نام خـدا را بیفروز
🌺وبا یادش آن را فروزان نگاه دار
✨زیرا که فقط خـدا
🌺حامی و نگهبان تو
✨در تمامی احوال و زمانهاست.
🌺 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
☆🌺〰️🍃〰️🌺〰️🍃☆
🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲
@azkhane_takhoda
39.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_قرآن_شروع_کنیم ☀️روزمان را
💖 امروزهمنعمتخداست 💖
💖 قــــدرش را بـــدانــیــم 💖
☀️صفحهامروز: ۱۰_سورهبقره آیه۶۲تا۶۹
#تلاوت_یک_صفحه
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@azkhane_takhoda