فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 روانِ روان « ۲۵۲ »
🌴ارتباط « حالاتِ روانی مثلِ اضطراب » ، با ضعیف شدن صفتهای روان و ضعیف شدن مدیریت روحی🏝
🎥 آزمایش جالب ابنسینا درباره اضطراب
🔹 ابنسینا وقتی میخواست بداند اضطراب چه تاثیری روی بدن دارد، آزمایشی را با دو برّه گوسفند طراحی کرد. نتیجهای که بهدست آمد همانی بود که احتمالش را میداد.
#اعراض_نفسانی
#روانِ_روان
🏝@azkhodam
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شبیه تو « مثل ظرف شیشه ای باش »
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شبیه تو « مثل ظرف شیشه ای باش »
🔰 استراحت در لحظه
تمامِ هستی در حرکت است چون اصلا بدونِ حرکت ، زندگی معنا ندارد
اگر چیزی در این عالَم بوجود بیاید متحرک بوجود می آید از ذراتِ زیر الکترونی تا اجرامِ آسمانی و کهکشانها ، از موجِ دریاها تا دویدنِ اسبها....
آنچه هست هم در حرکت است و هم مقدارِ حرکتش تعریف شده است ، آب ها هم اگر حرکتشان از مقدارِ لازم کمتر شود ، گند می گیرند ، حیوانات هم اگر از مقدارِ لازم حرکتشان کُندتر شود ، بیمار می شوند
انسان هم در تمامِ لایه هایِ درونش در حرکت است ، حرکتِ جسمی ، حرکتِ ذهنی ، حرکت روانی و حرکت روحی ، هر کدام از این ابعاد اگر حرکتشان کُند شود همان بُعد ، مریض می شود و مریضیش به ابعادِ دیگر سرایت می کند
یکی ازحرکت های جسمی ، ورزش است و یکی از حرکت های ذهنی ، یادگیری است و یکی از حرکتهای روان ، تربیتِ صفاتِ اخلاقی است و یکی از حرکتهایِ روحی توجه به خالقِ هستی است
وقتی به اجتماع توجه می کنیم می بینیم عمومِ مردم تلاش در حرکتِ جسمی دارند ، اما کُندیِ حرکت ذهنی ، فعال نبودن در تربیتِ روانی و غفلت در توجه به خالق ، انسان را تبدیل به یک مردابِ نیمه جان کرده است
زندگیمان ، مُردگی و بیداریمان ، آشفته خوابی ست
#توقف
#استراحت_درلحظه
🏝@azkhodam
🔰سحرخیزی
▫️ ادامه ی🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف » 🖱 ( صفحه ۹ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ بعد از چند روز دیگر که سوار شد در اثنای راه مرد پیری را مشاهده نمود که:
از پیری منحنی شده بود،
و هیئتش متغیر گردیده،
موهایش سفید شده بود
و رنگش سیاه شده بود،
و پوستهای بدنش درهم کشیده شده بود،
و گامها را کوتاه میگذاشت از ضعف پیری.
از دیدن او بسیار متعجب شد و از حال او پرسید.
گفتند:
این حالت پیری است.
گفت: در چند وقت آدمی به این مرتبه میرسد؟
گفتند:
در صد سال یا مثل آن.
پرسید که:
بعد از این دیگر چه حال میباشد؟
گفتند: مرگ.
گفت:
پس آدمی آنچه از عمر خواهد برای او میسر نیست؟
گفتند:
نه؛ بلکه در اندک وقتی به این حال میشود که میبینی.
⬅️ پس پسر پادشاه گفت که:
ماه سی روز است،
و سال دوازده ماه است،
و انقضای عمر صد سال است.
پس چه زود تمام میکند روز ماه را،
و چه زود به آخر میرساند ماه سال را،
و به چه سرعت فانی میگرداند سال عمر را!
پس به خانه بازگردید و این سخن را مکرر میگفت، و در تمام شب خواب نکرد.
و او دل زنده پاک و عقل مستقیمی داشت که به فکر امری که میافتاد از آن غافل نمیشد و فراموش نمیکرد.
پس به این سبب حزن و اندوه بر او غالب شد و دل بر ترک دنیا و خواهش های دنیا گذاشت.
و با آن حال با پدر خود مدارا میکرد و حال خود را از او مخفی میداشت،
ولیکن هر که سخنی میگفت گوش میداد که شاید سخنی بشنود که موجب هدایت او گردد.
⬅️ پس روزی خلوت کرد با آن مردی که راز خود را از او پرسیده بود،
و از او پرسید که:
آیا کسی را میشناسی که حال او غیر حال ما باشد و طریقهای دیگر غیر طریقه ما داشته باشد؟
آن مرد گفت:
بلی جماعتی بودند که ایشان را عباد میگفتند.
ترک دنیا کرده بودند و طلب آخرت میکردند.
و ایشان را سخنان و علم ها بود که دیگران آشنای آنها نبودند.
ولیکن مردم با ایشان عناد ورزیدند و دشمنی کردند و ایشان را به آتش سوختند و پادشاه همگی ایشان را از ملک خود بیرون کرد.
و معلوم نیست که کسی از ایشان در بلاد ما ظاهر باشد؛
زیرا که از ترس پادشاه خود را پنهان کردهاند و انتظار فرج میکشند که تا چون به عنایت الهی امر دین رواج گیرد ظاهر شوند و خلق را هدایت نمایند.
و پیوسته دوستان خدا در زمان دولتهای باطل چنین بودهاند، و سنت و طریقه ایشان همین بوده است.
پس پسر پادشاه دلش بسیار تنگ شد برای این خبر،
و حزن و اندوه او به طول کشید،
و مانند کسی بود که چیزی را گم کرده باشد که بدون آن چیز چارهای نداشته باشد و در تفحص آن باشد.
و آوازه عقل و علم و کمال و تفکر و تدبر و فهم و زهد و ترک دنیای آن پسر در اطراف عالم منتشر شد،
⬅️ و این خبر به مردی رسید از اهل دین و عبادت که او را بلوهر میگفتند در زمین سراندیب.
و آن مردی بود عابد و حکیم و دانا.
پس به دریا نشست و به جانب سولابط آمد
و قصد در خانه پسر پادشاه کرد
و لباس اهل عبادت را از خود انداخت
و در زی تجار برآمد.
و آمد و شد میکرد به در خانه پسر پادشاه،
تا آن که شناخت جماعتی را که دوستان و یاران پسر پادشاه بودند و نزد او تردد داشتند.
پس چون بر حکیم ظاهر شد که آن مرد که صاحب سر پسر پادشاه بود تقربش نزد او زیاده از دیگران است،
سعی در آشنایی او نمود و در خلوتی به او گفت که:
من مردیام از سوداگران سراندیب، و چند روز است که به این ولایت آمدهام و متاعی دارم بسیار گرانبها و پرقیمت و بسیار نفیس.
و صاحب قدر و محل اعتمادی میخواستم که این را به او اظهار کنم،
و تو را برای اظهار این معنی پسندیدم.
⬅️ و متاع من بهتر است از گوگرد احمر که اکسیر است،
و کور را بینا میکند،
و کر را شنوا میگرداند،
و دوای همه دردهاست،
و از ضعف، آدمی را به قوت میآورد،
و از دیوانگی حفظ میکند،
و بر دشمن یاری میدهد.
و کسی را سزاوارتر ندیدم به این متاع از این جوان که پسر پادشاه است.
اگر مصلحت دانی وصف این متاع را نزد او ذکر کن.
اگر متاع من به کار او آید مرا به نزد او ببر تا به او بنمایم؛
که اگر متاع مرا او ببیند قدرش را خواهد دانست.
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۹
💠 🏝@azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
525.5K
🔰مولای یا مولای
صمیمیتی که می شود با خالق داشت ، خود یک معجزه است
#زمزمه_یعنی_لذت
🏝@azkhodam