#رمان_عمارت_ارباب👆
نویسنده : آیدا رستمی پور
خلاصه:
آریا مهر بعد از ۱۳ سال از امریکا به ایران برمیگرده تا ارباب عمارت و روستای اجدادی خود شود درحالی که هیچ علاقه ای ندارد و به اجبار مادر بزرگ و مادرش ارباب شد. آنیل دختری که به عمارت اربابی آمد تا در کنار مادربزرگش که خدمتکار عمارت است زندگی کند. ولی جبر زمانه این دو نفر را کنار هممیگذارد تا با مشکلات و حقایق زندگیشون دست و پنجه نرم کنند.
ژانر : #اربابی #ازدواج_اجباری #خدمتکاری
عمارت ارباب
💌عنوان رمان : خدمتکار من
#خدمتکار_من
👩🏻💻نویسنده : فاطمه2000
🎭ژانر : #خدمتکاری #عاشقانه #اربابی
📖تعداد صفحات : ۳۳۴
💬خلاصه :
داستان راجع به یه دختره که خانوادشو تو بچگی از دست میده و میره پیش عموش تا زندگی کنه ولی چون خانواده عموش اذیتش میکردن از خونه عموش فرار میکنه و برای اینکه بتونه زندگی کنه میره خونه این و اون کار میکنه تا اینکه صاحب خونه اش تصمیم میگیره که خونشو خراب کنه و از اول بسازه و دختر داستان باید از اون خونه میرفت ولی کجا؟ تا اینکه توسط یکی از دوستاش کاری بهش پیشنهاد میشه که بره خدمتکار یه خونه بزرگ بشه و همونجا هم زندگی کنه در اونجا با پسری مغرور آشنا میشه که سرنوشتش عوض میشه ...
#قایق_کاغذی
💙رمان قایق کاغذی
💙ژانر: #اربابی #پلیسی #عاشقانه #طنز
💙نویسنده: Senora noche
💙تعداد صفحات: 1019
💙خلاصه:
اوینا دختر دوم خانواده هست که خواهرشو به علت خودکشی از دست داده
ولی عایا صحت داره؟
اوینا قبول نداره
همشون بخاطر حال مادر اپینا میرن کردستان ولایت پدریشون
اوینا بدنبال علت مرگخواهرشه که با پسری اشنا میشه که....
✨کاتیــا دختــر اربــاب✨👆
- ژانر رمان : #اجتماعی #عاشقانه #اربابی 🎊
خلاصه رمان
داستان رمان کاتیا دختر ارباب راجع به یک ارباب که سه تا زن داره.
یکیش روسی و دوتای دیگه ایرانی خبر میارن که یکی از پسراش به اسم شهباز پسر یکی از ارباب ها رو کشته و فرار کرده.
ایناهم رسم دارن یا باید پسره برگرده قصاص شه یا بجاش یکی از دختراش باید بعنوان خدمتکار بره اونجا که کاتیا میره اونجا و ماجرا شروع میشه.
پسر ارباب قبلا کاتیا رو خواستگاری کرده بوده و پدرش جواب رد داده و حالا داره انتقام میگیره…
ֹ
📚 برای مریم 📚👆
ژانر:#عاشقانه #کلاسیک #اربابی
✍️نویسنده: مائده فلاح
خلاصه:
روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم! مریم و فرهاد: “مریم دختر خوندهی برادر فرهاده،
فرهاد سالها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران،
همه چیز برای فرهاد عوض شده، مریم براش دیگه اون دختر سابق نیست.
مریم و امید:”مریم دو سال پیش از پسرخالهاش امید جدا شده، دیدن دوبارهی امید
اون رو یاد روزهایی میندازه که با چند دیدار کوتاه سخت جذبش شده بود و
این برای مریم خیلی ترسناکه” مریم و سلمان” سلمان اربابزادهای که
مریم بارها از پدرش دربارهی دشمنیش با اونا شنیده، اما مریم
همون بار اول که این خانزاده رو میبینه …
#پیدیاف
#باهمبخوانیم