شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 با عرض سلام به همه دوستان من میخواهم چرخ خیاطی بخرم به نظر دوستان چه مارکی خوب
پاسخ اعضا 🌙🌸
سلام دوست عزیز که بخاطردوستت غصه میخوری که چرابا پاک بودن به عشقش نرسید دقیقا دوست منم همینجور بود الان بعد از۲۰سالم هنوز اونو دوست داره اهل خیانت نیست ولی من بهش میگم چرا خودتو عذاب میدی چون اگه قسمت هم بودید خدا خودش براتون جور میکرد چون بودن کسایی که به عشقشون رسیدن ولی از هم طلاق گرفتن یا خیلی خیلی پشیمونن پس خودتونو به حکمت خدا بسپرید وبه خودش توکل کنید
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلااام دخترم
درباره اون دختر عزیزی ۲۱ سالش هست وداره دبیری دانشگاه فرهنگیان میخونه
دخترخوبم من که دارم الان برات مینویسم ۲۷ سال ازکارم توی اموزش وپرورش میگذره
من یکسال پشت کنکور موندم واونقدر درسم خوب بود که همه میگفتن حتما پزشکی میاری وواقعا هم تلاشم زیاد بود ومیتونستم پزشک بشم منتها سرجلسه کنکور یه اتفاق بد برام افتاد وهیچ رشته پزشکی رانیاوردم حتی پیراپزشکی هم قسمتم نشد
وشدم دبیر شیمی
خیلی ناراحت احساس کردم دنیا به اخررسیده
دیگه هیچی برام ارزش نداشت بخاطر شرایطی که داشتم دیگه رفتم دانشگاه
خوندم علیرغم میل باطنی
وقتی درسم تموم شد به خودم گفتم میخوای ۳۰ سال باهمین حال بد باشی
خلاصه عهد کردم کاروخدمت را پیشه کنم
باورکن الان که اخرای کارم هست خداروهزارمرتبه شکر میکنم که پزشک نشدم
خداوند خیر برام رقم زد
دخترم اونقدر اتفاقات شیرین وتلخ دراین سالها افتاد اونقدر خدالطف کرد با یه حرف یه کاربه مدد الهی مسیر زندگی بچه های سرزمینم راتغییر دادم که اگه یه باردیگه بشه دبیری رااول انتخاب میکنم
خیلی دوست دارم سال دیگه دخترم همکارم بشه ومعلم بشه
عزیزم خیر دراتفاقی که برات رقم خورده
بنطرم روی خودت کارکن
دبیری برای خانمها عالیه
موفق میشی دخترم
برات دعا میکنم
پیش یه مشاورحاذق برو وزود تصمیم نگیر
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام خدمت دانش آموز عزیز کرمانی که نگران آزمون تیزهوشان و نمونه دولتیه. منم کرمانی ام و دخترم امسال توی آزمون قبول شد دختر من هیچ کلاسی نرفت چند جلسه معلم خصوصی ریاضی و ادبیات داشت . دوستش معراج اندیشه میرفت متأسفانه قبول نشد . امسال آزمون یه مقدار سخت بود برای درس عربی صورت سوال رو هم عربی داده بودن ، متن داده بودن در واقع آزمون سخت نیست یک دقیقه برای درک و فهم یک سوال کمه اگر سرعت تست زنی و شیوه تست زنی بلد باشی قبولی. سعی کن معدل کلاس نهمت خوب باشه خیلی توی قبولیت تاثیر داره و از اول سال تحصیلی استعداد تحلیلی کارکن حالا یا کلاسش رو برو یا تست کار کن استعداد تحلیلی خییلی مهمه برای قبولی. و اینکه جواب غلط یا شانسی نزنی یعنی شک داری جواب نده. اگر این موارد رو داشته باشی شانس قبولیت زیاده دختر من معدلش ۱۹/۹۷ بود و خداروشکر علوم تجربی قبول شد. این رو هم بدون قبول شدن یا نشدن بستگی به این داره که بقیه امتحان رو چطور داده باشن هرچی سخت تر باشه تراز قبولی میاد پایین تر . اميدوارم تونسته باشم بهت کمک کرده باشم. آرزو میکنم تو هم توی این آزمون موفق بشی هرچند برای موفقیت همیشه راههای زیادی هست تیزهوشان و نمونه فقط یکی از این راهها هستند.🌹🌹🌹🌹
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام من مادر ۳ دختر هستم الان هر سه ازدواج کردن
در مورد اون خانمی که برا دخترش از راه دور خواستگار اومده و پدرش موافق نیست خواستم بگم منم سر دختر دومم دقیقا همین مشکل رو داشتیم یک سال و نیم اومدن رفتن زنگ زدن دخترم خیییلی میخواست
ولی پدرش گفت امکان نداره
دخترم هرچی خواستگار میومد رد میکرد میگفت من تو شهر خودمون ازدواج نمیکنم
همه مون خییییلی اذیت شدیم
دخترم دبیر زیان هست
خلاصه نذر و نیاز و دعا
یک بار در یه جلسه ای شرکت کرد
همسر فعلی هم دبیر زبان اونجا بود
خلاصه دعا ها نتیجه داد و منجر به ازدواج شد
الحمدلله ۳ ساله ازدواج کرده
اگه میرفت راه دور خیلی مشکل داشتیم چون شوهرم از چیزی خوشش نیاد تا قیامت نمیتونه باهاش کنار بیاد
ولی الان الحمدلله ۳ تا داماد رو دوست داره
خواهرم به امام رضا متوسل بشو
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام برای خونریزی بینی شنیدم چندبار آب یونجه تازه رو بگیرید چند قطره در بینی بریزید
برای قند بامیه تازه را گرفته قسمت ته اون که سفت هست برش داده دور ریخته چند برش هم به دیوارهای بزنید بریزید تو لیوان آب بریزید تاروی بامیه رو بگیرید درآن را بسته ازشب تا صبح بماند فردا صبح آبش را بخورید تا چندین روز
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام خمینی(ره): اشتباه مسلمین این بود که در همان ابتدا صدای اسرائیل را خفه نکردند
🔹اشتباهی که همه مسلمین، خصوصاً ملتها و دولتهای عرب کردند این بود که مهلت دادند که اسرائیل و اغراض شخصیه دولتها مانع شد از اینکه صدای اسرائیل را در همان اول خفه کنند و نگذارند قدرت پیدا بکند
🔹مع الاسف به نصیحتهای ما که در طول بیست سال یا قدری کمتر فریاد زدیم و آنها را دعوت کردیم به اتحاد بر ضد اسرائیل، اغراض مانع شد از اینکه اجابت کنند.
🔹مهلت دادند تا اینکه مطلب به اینجا رسید که الآن دست تعدی او دراز شده است، و جنوب لبنان را به آتش میکشد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
سها
دی ماه ۹۵بعد از کلاسم قرار بود سینا بیاد دنبالم تا بریم خرید،چون برادرش قرار بود بعد از چند سال برگرده ایران .. چند هفته ای میشد که نامزد کرده بودیم ، البته به خواست بزرگترامون ..منو سینا دختر خاله پسر خاله بودیم و خالم از بچهگی بهم میگفت عروسم و همین حرفش باعش شد از همون موقع من به یه چشم دیگه به سینا نگاه کنم و سینا شد تنها مرد زندگی من بعد از بابامو داداشم اسم من سُهاست ، ۲۳ ساله با مدرک کاردانی کامپیوتر
دوست نداشتمو ادامه ندادم و رفتم سراغ کاری که دوست داشتم ،یعنی نقاشی سهیل برادرم ۲۹ ساله و مجرد بود و سارا خواهرم ۲۷ ساله و یک سال بود که عروسی کرده بود ،سارا و محمد همکلاسی بودن و تو دانشگاه عاشق هم شدن اما من هیچوقت همچین چیزی رو تو دانشگاه تجربه نکردم
اون موقع ها وقتی همه دختر پسرای کلاسمون تو فکر هم بودن ،تنها چیزی که تو ذهنم پر رنگ بود ، سینا بود با اینکه هیچ احساسی ازش ندیده بودم اما از بچهگی یه جورایی خودمو متعهد میدونستم سینا ۲۶ سالش بود و فقط یه برادر داشت ، سیاوش از اول دبیرستان رفت المان پیش عموش برای ادامه تحصیل ولی سینا نخواست و نرفت چیز زیادی از سیاوش یادم نبود فقط اینکه همیشه میخندید و مسخره بازی در میاورد اون شب خاله برای اومدن سیاوش مهمونی گرفته بود و من سینا میخواستیم برای سیاوش یه هدیه بخریم سوار ماشینش شدم ،طبق معمول صورتش سرد و بی حس بود ،گفت کجا برم ؟ همین..انگار راننده اژانسم بود ...ادرس دادم و دیگه یه کلمه هم حرف نزدم بعد از اینکه من یه ادکلن خوب براش خریدم و سینا هم یه ساعت، منو رسوند خونه و رفت سهیل تو اتاقش داشت بلند بلند میخوند و مامان داشت لباسارو اتو میکرد...سلام کردم و رفتم تو اتاقم ،اتاقیکه
تا دو سال پیش با سارا مشترک بود سر سفره ناهار تو فکرای خودم بودم که سهیل گفت چی شده باز ؟ نگاش کردم ، برای همه ادمای بیرون خونمون مغرور و غد بود اما تو خونه یه برادر فوق العاده بود ، کل کل میکردیم اما ،همیشه مطمئن بودم پشتمه و هوامو داره سهیل هر شب دو ساعت میرفت باشگاه و خیلی هیکلی بود و برعکس من به قول مامان شبیه یه چوب خشک بودم صداش منو از فکرای قاطی پاتیم اورد بیرون ،گفت سها چته؟گفتم ببخشید تو فکر شبم که چی بپوشم مامان گفت خالت گفت دوستای سیاوش میان ، پر از پسر جوونه ،یه لباس پوشیده و سنگین تنت کن سهیل چیزی نگفت ،دوست داشتم اخلاقش رو ،غیرت الکی نداشت و تو چیزی که بهش مربوط نبود دخالت نمیکرد ، گفتم چشم، برام اصلا فرقی نمیکرد چی بپوشم ،سینا که نمیدید منوساعت ۸ بود که بابا اومد
برای استقبال نرفتیم فرودگاه و مستقیم رفتیم خونه خاله ،سارا و محمدم خودشون اومدن و سهیلم با موتور خودش ،نمیدونم کیی بهش گفته بود رو موتور خیلی جذاب میشی ، دیگه فقط مونده بود با موتور بیاد خونه
مهمونا فامیلای نزدیک مادریم بودن و خواهر برادرای عمو مسعود ،شوهر خالم ساعت ۹ و نیم بود که بالاخره خاله و اقا مسعود و سیاوش رسیدن ،نامزدش رو نیاورده بود ،خاله چقدر سر اینکه، سر خود نامزد کرده حرص خورد اما حریفش نشد خیلی تغییر کرده بود ، تصوری که من ازش داشتم یه پسر بچه با نیش باز بود و با چیزی که میدیدم خیلی فرق داشت اما شوخی و خندهش هنوزم سرجاش بود تموم اون شب حواسم به سینا بود که با گوشی تو دستش کلافه هی میرفت تو حیاطو برمیگشت ، یا یه گوشه تنها مینشست و خیره میشد به روبهروش حتی یه بارم نیومد کنارم بشینه ،بغض داشتم خیلی ..صدای سیاوش اومد گه گفت تو هنوزم ناراحت میشی قیافهت اویزون میشه
خندیدم ،گفت اون موقع ها هم از دست سینا که ناراحت میشدی به گوشه بغض میکردی ،اینهمه سال گذشت این داداش ما ادم نشد نه؟ گفتم از خودش بپرس ،گفت والا خودش که انقدر دلتنگ منه که فکر میکنم میترسه بیاد نزدیکم و از عشق زیاد منو بخوره
من اصلا سینا رو دیدم که باهاش حرف بزنم اخه راست میگفت ،همش سرش تو گوشیش بودو اینجا نبود انگارگفت پاشو ،پاشو ببینم چیا بلدی ،بلند خندیدم ، گفتم اینجا فرنگ نیستا ، یه نگاه به بابام بکن نگاش کرد ،بابا با اخم داشت نگامون میکرد ، برعکس سهیل بابا خیلی رو این چیزا حساس بود سیاوش بلند شد و گفت برم تا گردنمو نزدهب عدم با یه خنده ی ریز ،رفت خوشحال بودم از اینکه هنوزم قابلیت خندوندن رو داره ،اونم منی رو که این اخریا فقط تو فاز اه و ناله بودم موقع دادن کادوها ،سیاوش انقدر مسخره بازی دراورد که همه غش کرده بودن ،طفلک خاله هم خوشش میومد اما میترسید مهمونا ناراحت بشن
چون خانواده عمو مسعود یکم خشک بودن ک به قول خاله منتظر بودن بگی بالای چشمت ابرو تا قهر کنن سیاوش تا دم در بدرقهمون کرد ،کاری که سینا باید میکرد و نکرد تا خونه بابا اخماش تو هم بود و هیچی نگفت اما تا رسیدم خونه منفجر شد ،هی گفتی بچه خواهرمه ، پسر خوبیه بیا الان خوبه ،انگار نه انگار داماد ماست
#ادامه_دارد...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#نکات_سلامتی 🍎
📚📚دلیل آشفتگی و بیماری در سن ۶۰ سالگی و کهنسالی و پیری
حتما بخوانیدوپدر ومادرتان را آگاه کنید
نظر استاد دانشگاه و پرفسور المانى .
"هر زمان ڪه من در سال چهارم پزشڪی به دانشجویان پزشڪی بالینی آموزش می دهم ،پرسش زیر را می پرسم:
"دلایل آشفتگی روانی در افراد مسن چیست؟"
برخی پاسخ می دهند: "تومور در سر".
جواب می دهم: نه!
دیگران پیشنهاد می ڪنند: "علائم اولیه آلزایمر".
دوباره جواب می دهم: نه
با رد پاسخ های آنها ، پاسخ های آنها تمام می شود.
هنگامی ڪه من سه علت رایج را لیست می ڪنم ، دهانشان از تعجب بازمیماند .
⛔️🔕 آن سه علت عبارتند از :
- دیابت ڪنترل نشده
- عفونت ادراری
- ڪم آبی بدن
ممڪن است مانند یڪ شوخی به نظر برسد. اما شوخی نیست
افراد بالای 60 سال به طور ڪلی احساس تشنگی نمی ڪنند و در نتیجه نوشیدن مایعات را متوقف می ڪنند.
وقتی ڪسی در اطراف نیست ڪه به آنها نوشیدن مایعات را یاد آور شود سریع آب بدن خود را از دست می دهند.
🔕🔕 ڪم آبی شدید ڪل بدن را درگیر می ڪند وممڪن است باعث گیجی ناگهانی ، افت فشار خون ، افزایش تپش قلب ، آنژین (درد قفسه سینه) ، ڪما و حتی مرگ شود.
این عادت فراموش ڪردن نوشیدن مایعات در 60 سالگی شروع می شود ، زمانی ڪه ما بیش از 50 درصد آب مورد نیاز بدن خود را داریم.
افراد بالای 60 سال ذخیره آب ڪمتری دارند. این بخشی از روند طبیعی پیری است . با وجود اینڪه بدن آنها دچار ڪم آبی شده است ، اما آنهااحساس نوشیدن آب ندارند ، مڪانیسم تعادل داخلی آنها خیلی خوب ڪار نمی ڪند.
📚 نتیجه:
افراد بالای 60 سال به راحتی آب بدن خود را از دست می دهند ، نه تنها به این دلیل ڪه بدن آنها آب ڪمتری دارد ، بلڪه به این دلیل ڪه آنها ڪمبود آب را در بدن احساس نمی ڪنند.
اگرچه افراد بالای 60 سال ممڪن است سالم به نظر برسند ، اما عملڪرد واڪنش ها و عملڪردهای شیمیایی می تواند به ڪل بدن آنها آسیب برساند.
📚بنابراین در اینجا دو هشدار وجود دارد:
1) عادت به نوشیدن مایعات داشته باشید. مایعات شامل آب ، آب میوه ، چای ، آب نارگیل ، شیر ، سوپ و میوه های غنی از آب مانند هندوانه ، خربزه ، هلو و آناناس پرتقال و نارنگی است .
نڪته مهم این است ڪه هر دو ساعت یڪبار باید مقداری مایع بنوشید.
این را به خاطر بسپار!
2) هشدار برای اعضای خانواده: دائماً مایعات را به افراد بالای 60 سال پیشنهاد دهید.
اگر متوجه شده اید ڪه آنها مایعات را رد می ڪنند و تحریڪ پذیر هستند ، خوب نفس نمی ڪشند یا ڪم توجه هستند ، اینها مطمئناً علائم ڪم آبی مڪرر بدن هستند.
خوب است برای افراد بالای 60 سال به اشتراڪ بگذارید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجون تقویت قدرت باروری مردان!
✅در این ویدیو با حضور دکتر جلادت در مورد معجون
تقویت قدرت باروری مردان
تقویت نیروی جنسی
با استفاده از ترکیب آب پیاز و عسل که توصیه می شود در رژیم غذایی خانواده استفاده شود صحبت می کنیم .
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام ..من مشکل چاقی داشتم میخاستم بپرسم اون خانمی که گفته بودن با خاکشیر ودانه چیا و عرق زیره لا غر شدن به مدت ۶۰ روز واقعا طی ۶۰ روز از ۸۰ به ۵۵ رسیدن یا زمان بیشتری طول کشیده وکنارش رژیم هم داشتن واینکه روزی یک لیوان یا دو یا سه لیوان مصرف بشه ممنون میشم این خانم جواب بدن خدا خیر تون بده که این کانال محبوب رو قرار دادین برای ما ممنون
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدا قوت من یه خواهرم دارم خانومی هست که هیچ وقت نمیزاره نمازش قضابشه فوقلاده اهل رعایت هستن ویه پسری براش اومدن که خانوادش گفتن پسر ماهم مثل دختر شما اهل نماز قران هستن وما هرچقدر گشتیم دختری که به پسر ما بخوره روپیدا نکردیم تا اینکه دختر شما رومعرفی کردن پدرم رفت تحقیقات وهمه از این پسر خوب گفتن ازدواج کردن الان ۶سال ازازدواجشون میگذر پسر اول خوب بود بعد کم کم کار نمیکرد والان طوری هست که خواهر من خونه ی پدرم زندگی میکنه وپسر پولی نداره که خونه بگیره واصلا بیخاله زن ودخترش هست نمیدونیم چیکار کنیم توروخدا برای خوب شدن زندگی خواهرم دعا کنید یا اگه راهکاری داری بهم بگید انجام بدم شوهرش بر گرده
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
باعرض سلام وخسته نباشید خدمت ادمین عزیز لطفا این پیام من بزارید گروه تا دوستان راهنمای کنن شوهرم دوسال سکته کرده انجو کرده فنر گزاشته چندروز پیش رفته دکتر قلب گفته باید باطری بزاری ۵۰ ملیون هزینش هست ولی ما نداریم کارگریم توروخدا اگه کسی جای تو شیراز سراغ داره بیمارستانی که دولتی باشه یا هزینش کمتر باشه راهنمای کنه
وآیا کسی تو فامیل داشته که باطری گزاشته باشه چطوری مثلا وقط داره این باطری یک سال یا دوسال که بدونیم کی باز باید تعویز بشه ممنون میشم دوستان راهنمای کنن
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه دوستان مجازی و مدیر گروه امیدوارم سوال من را تو گروه بذارید خواهر زاده ام سه ساله ازدواج کرده خودش بیست و یک ساله و همسرش بیست و پنج ساله از ابتدای ازدواج پیشگیری نداشتن و عدم بارداری باعث نگرانیشون شده چند تا دکتر عوض کردن و همه بهشون گفتن اسپرم همسرشون ضعیف هست دارو هم مصرف کردن و دوباره آزمایش دادن ولی تغییر نکرده پزشکشون گفته اگر این بار هم تغییر نکرد باید ای وی اف انجام بدن خواستم ببینم کسی از اعضا همچین مشکلی داشته و چه نتیجه ای گرفته درسته که هر دوشون سنی ندارن ولی خیلی نگرانن که نکنه هیچوقت بچه دار نشن لطفاً اگر کسی تجربه داره راهنمایی کنه ممنون
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به دوستان عزیز
دوساله که خونه ام موریانه داره توی گچ خونه گلی درست میکنه هرکاری کردم ازگازوئیل وسم، اسید،، فایده نداشت کسی راهکاری سراغ داره خسته شدم واقعا
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓،
سلام وقت بخیر دوستان عزیز و همگروهی های بزرگوار لطفاً در مورد تغذیه دوران یائسگی.مصرف مکمل های ضروری این دوران و درمان حالت گرگرفتگی اگر تجربه ای دارید لطفاً به اشتراک بگذارید .
سپاس از توجه شما 🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام .کسی شماره کاروان زیارتی به مشهد داره اراک باشه لطفا شماره بده
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه عزیزان لطفا اگرکسی درباره بیماری سلیاک تجربه ای داره بنده روراهنمایی کنه وآیاتاآخراین بیماری میمونه یااینکه میشه باطب سنتی درمان کرد من دراستان قزوین هستم لطفا راهنماییم کنید دخترم۵سالشه ومن خیلی نگران هستم.😔
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
درباره رشته مشاوره یاروانشناسی یاعلوم تربیتی هم راهنمایی کنیدکدوم بهتره برای لیسانس
#ایدی_ادمین👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدارحمتت کنه....
جای خالیت هرروز بیشتر درد میکنه و دلمون بیشتر میسوزه که عالم و دانشمند و با سوادی مثل شمارو از دست دادیم😔
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید رضا فرزانه
شهید حاجرضا فرزانه متولد 22 خرداد 1343 و پدر سه پسر بود که کوچکترین آنها محمدحسین متولد سال80 است. زندگی این زوج جوان از مسجد و آشنایی آنها در شبهای دعای کمیل آغاز شد. معصومه و حاجرضا همراه سیزده زوج دیگر که برخی از آنها لبنانی بودند، توسط مقام معظم رهبری هنگامی که معظم له در سمت رئیسجمهوری قرار داشتند به عقد هم درآمدند. سال63 به خانه مشترک خود میروند، در حالی که در کوله بار زندگیشان تنها یک نصیحت از «آقا» وجود دارد و آن این است که: زن و شوهر باید دست هم را بگیرند تا یکدیگر را به قرب الهی برسانند. معصومه ولی میگوید: این نصیحت آغازگر و ادامه دهنده زندگی مشترک ما بود تا جایی که اساس زندگی خود را براین موضوع استوار کردیم که بار همدیگر نباشیم بلکه یار هم باشیم تا جایی که هر یک بتوانیم برای همدیگر زمینههای رسیدن به قرب الهی و سعادت ابدی را فراهم کنیم. بعد از عقد، حاجرضا دو ماه به منطقه رفت و حضورش در جبهه تا زمان عروسی طول کشید. فردای عروسی، ماه عسل یک سفر صبح تا عصر بود به شهر زیارتی قم و روز دوم بعد از عروسی، داماد جوان به منطقه جنوب رفت و درعملیات بدر مجروح شد. مجروح میشد و برمیگشت به جبهه خانم معصومه ولی از آن روزها چنین یاد میکند: عید همان سال اول ازدواجمان حاج رضا مجروح شد و چون ترکش به ریهاش اصابت کرده بود در بیمارستان نمازی شیراز بستری شد، در حالی که اجازه نداده بود خانواده از این جراحت و بستری شدن مطلع شوند. بعد از مرخصی از بیمارستان و هنگامی که برای دیدن خانواده به تهران آمد متوجه شدیم که زخمی شده و در بیمارستان بستری بوده است. بعد از زمان کوتاهی استراحت مجدداً به منطقه بازگشت. هرگز به دوری و تنهایی و حضور حاج رضا در جبههها اعتراض نکردم چرا که این جمله مقام معظم رهبری همواره آویزه گوش و ذهنم بود که زن و مردی خوشبخت هستند که بتوانند همدیگر را به عرش برسانند. حاجرضا در عملیات کربلای5 از ناحیه سر با تیر مستقیم دشمن مجروح و در بیمارستان لقمان بستری شد. خانواده بعد از چند روز متوجه بستری شدنش شدند اما حاجرضا دو هفته بعد به منطقه باز میگردد. حاجرضا فرزانه چهار سال آخر تا زمان بازنشستگی را در سمت فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله همچنان به وطن خدمت کرد، اما روزهای بازنشستگی برای سردار بسیار سخت بود، از این رو باز هم به جبهه رو آورد، این بار در قالب مدیریت کاروان راهیان نور. روزی او شهــادت در راه زینب کبری(س) بود همسر شهید رضا فرزانه درباره اینکه از ابتدا میدانسته که همسرش راه شهادت را انتخاب کرده، میگوید: کسی که حضور در جبهه و جنگ با کفار را آغاز کرده همیشه منتظر شهادت است اما هرگز فکر نمیکردم که ایشان دور از وطن و در سوریه به شهادت برسد، چون همواره فکر میکردم ممکن است به دست اعضای گروه پژاک در غرب ایران به شهادت برسد، اما روزی او پاسداری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) بود. حاج رضا سه سال برای اعزام به سوریه ثبتنام کرده بود که هر بار با ممانعت فرماندهان سپاه مواجه میشد تا اینکه سال94 اعلام کرد که امسال کاروان راهیان نور را قبول نمیکند چرا که عزمش را برای رفتن به سوریه جزم کرده است. این روزها به روزهای پیادهروی اربعین حسینی گره خورد و دوستان حاج رضا در سپاه به او قول دادند که بعد از اربعین سفر او را به سوریه و دفاع از حرم میسر کنند. مأموریتی که چهل روزه به پایان رسید؛ 12 دیماه سال94 حاج رضا فرزانه عازم سوریه شد و 22 بهمن همان سال به فیض شهادت نائل شد. خانم معصومه ولی درباره آگاهی از شهادت همسر اینگونه توضیح داد: پانزده روز بعد از رفتن حاج رضا به سوریه اخباری مبنی برشهادتش را شنیدیم، اما خود حاج رضا یکی دو روز بعد زنگ زد و گفت این خبرهایی را که درباره شهادتم در سوریه در اینترنت منتشر میشود جدی نگیرید، از این رو وقتی به چنین خبرهایی برمیخوردیم من و بچهها باور نمیکردیم. اما شب 23بهمن ماه انگار درونم غوغا بود و غم عجیبی روی دلم سنگینی میکرد، در اینترنت جستوجو کردیم و خبرهایی را دیدم که در چندین سایت خبر شهادت حاج رضا کار شده بود. ازمسعود پسرم خواستم که با دوستان تماس بگیرد تا از صحت و سقم این موضوع مطلع شویم که بعد از چندین تماس و پیگیری از افراد مختلف خبر شهادت ایشان در چهلمین روز از حضور در سوریه تأیید شد. پیکر پاک حاجرضا فرزانه فرمانده اسبق لشکر27 محمد رسولالله بعد از شهادت هرگز به وطن بازنگشت و اینگونه که شاهدان ماجرا برای خانواده توضیح دادهاند بعد از شهادت گروه تروریستی جبهه النصره پیکر را با خود بردهاند تا برای پس دادن آن باجخواهی کنند و تروریستهای جبهه النصره از آن به عنوان تلهای برای اسیر کردن و کشتن دیگر سربازان ایرانی و سوری استفاده کنند که با آگاهی سربازان حضرت زینب(س) این نقشه نقش برآب شد و آنها پیکر را با خود به جای نامعلومی انتقال
دادهاند.
افتخار میکنم پدرم پاسدار بود محمدحسین فرزانه فرزند کوچک شهید رضا فرزانه از پدر میگوید: پدرم بهترین اخلاق دنیا را داشت، با فرزندانش که سه پسر هستند همانند یک دوست و رفیق خوب رفتار میکرد، بنحوی که هیچگاه تحکم پدری از او ندیدیم، هر چه بود همکاری بود و مدارا و تشویق برای خوب بودن و خوب ماندن. هنگامی که در منزل بود با هم کشتی میگرفتیم و کلی با ما شوخی میکرد، حتی با توجه به اینکه سرش ضربه خورده بود و تیر مستقیمی به سرش اصابت کرده بود باز هم در صورتی که کمی ناراحت میشد از عذرخواهی غافل نمیشد و هیچگاه مغرورانه و مستبدانه رفتار نمیکرد. از کوچکترین فرزند حاجرضا فرزانه میپرسم شده با خود فکر کنی کاش بابا مانند بسیاری از پدرها نظامی نبود و الان در کنار خانواده بود؟ او میگوید: هرگز چنین آرزویی نکردم چرا که دیدن پدر در لباس پاسداری از وطن و حرم حضرت زینب بالاترین افتخار برای فرزندانش بود.
امر به معروف ( از خاطرات شهید حاج رضا فرزانه )❤️🍃
تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو میگرفتند
اگر صحبت از فرد غایبی میشد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی میکردند اورا تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته میشد حاج رضا میگفت:((نه،حالا اینطور ها هم نیست...))
اگر میدید بازهم جلسه به غیبت ادامه میدهد،بلند صلوات میفرستاد به طوری که همه ساکت شوند،باز اگر ادامه میدادند ایشون صلوات میفرستاد انقدر صلوات میفرستاد تا گوینده خجالت میکشید و ادامه نمیداد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع میشد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام ..من مشکل چاقی داشتم میخاستم بپرسم اون خانمی که گفته بودن با خاکشیر ودانه چ
پاسخ اعضا 🌙🌸
سلام،برای خانومی که به سرخودشون،دختراشون شپش زده.
خانوم عزیز،منو خواهرمم به سرمون شپش زد،اصن نمیدونستیم از کجا اومده،ولی خوب به سرتون سس مایونز بزنید بعداز۸ساعت بشویید،قشنگ زیر آب توی حموم شونه بزنید تا ازتوی سرتون بزیزن،سرکه به موهاتون بزنید،صابون بزنید بزارید ۵دقیقه ای بمونه بعدبشویید،سعی کنید بالشت،شونه،لباس همه اینارو جلو نورمستقیم خورشید قراربدید،و از همه مهمتر اینکه این کارا باعث میشوند که شپش های زنده بمیرند ولی تخم هاشون توی سرتون میمونند،باید بادست بشینید دونه دونه اون تخم هارو دربیارین فشارشونم بدین یه صدایی میده اگه صدا بده اونا زنده هستند که اگه بمونند توی سرتون دوباره به شپش تبدیل میشوند،ودر آخر همه اون موارد بالارو تا حدود یکی دوماه باید تکرار کنید تا به طور قطعی جواب بگیرید.
برای سلامتی آقا صلوات🌺
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام اون خانومی که گفتن باردارن و قندخونشون میرن بالا. عزیزم منم تو حاملگی دومم مثل شما بودم طوری شد دکترم گفت انسولین بزن قبول نکردم گفتم نه من میتونم بیارم پایین .بچم ۵ ماهه بودتو شکمم شروع کردم ب خوردن کاهو . کدو . نان سبوس دار.دور ماکارونی سیب زمینی نون لواش برنج رو خط کشیدم البته برنج میخوردم ولی خیلی کم بعدکم کم خداروشکر اومد پایین دکتر گفت چیکار کردی دختر. گفت افرین همین جوری ادامه بده . دورچیزای شیرینم خط بکش ب هیچ وجه نخورب امید خدا بچت صحیح و سالم ب دنیا میاد. اگه کارت با روش من خوب شد برای منم دعا کن خیلی گرفتارم تو موقعیت خیلی خیلی سختی ام 🤲🏼🤲🏼🤲🏼
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام و درود
هفته خوبی پیش رو داشته باشید
دختر خانم 19ساله دانشجو معلم خواستگاری دارند که پدر و مادر تاییدشون کرده خودتون شک دارید چرا نه اجازه بدید بیان خواستگاری حرفاتون رو بزنید و اگر پسندیدید جواب مثبت بدید پول وثروت رو بعد از ازدواج هم میشه بدست بیارید و درس رو هم اگر بخواهید بعد از ازدواج میتونیدادامه بدید. چه بسا جاری من با 4تا بچه که دوتاشون دوقلو بودن و هنوز دوسالشون نشده بود لیسانسش روگرفت🌹🌹
موفق باشید
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
در مورد سوال خواهر گلم که ۱۹ ساله وخواستگار داره می خوام کمکش کنم
خواهر گلم به نظر من وقتی خانواده یک نفر تایید میکنم خودت حداقل اول آقا پسر ببین با هاش حرف بزن شاید به دل خودت نشست بعدا تصمیم بگیر که جواب چی بدی چون شناخت طرف مقابل خیلی مهمه اگه پسندش کردی از ازدواج نترس همسر خوب از درس مهمتر هست اگه همراه خوب انتخاب کنی تا آخر کنارت خوشبخت بشی گلم
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام حبیبه جان خداوند عمرطولانی بهتون بده بابت این کانال ک زدین جواب اون خواهری ک گفتی پدرشوهرتون مغازه زده به اسم پسرت ان شاالله ک پسرت خیرش ببینه نگران این نفرینانباش خداوندخودش محافظش هست براپدرشوهرت همیشه فاتحه بفرست براش خیرات کن مهم پدرشوهرتون هست ک خودش راضی بودبه این کارنگران نباش
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
خانومی که یک هقته قبل از رفتن به شمال به خواهرهای شوهرتون گفتین میخایم بریم شمال
خواهرشوهر تون گفتن چه بی خبر
واقعا ادم از اخلاق بعضیا خندش میگیره
شما ازقبل هم گفته بودین اول برج ۶ میخایم بریم شمال
حتماتوقع داشتن از یک سال قبل بهشون یاداوری کنید
متاسفاته یکسریا فقط دنبال بهونه هستن که اذیت کنن
بله شوهرتون باید با خواهرا صحبت کنه وسوال کنه که چراااا؟
شاید سوئتفاهم پیش اومده که ان شالله رفع بشه
احتمالا از شما توقع داشتن که یک هفته قبلش خودتون هم بهشون بگید ظاهرا گفتن شوهرتون کافی نبوده نباید بهونه دستشون میدادین
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خانومی که میگی داماد خویشاوند نمیشه اخه چرا این حرفو میزنید داماد مثل بچه ی خودمونه اوندقت شما میگی خویشاوند؟
مگه داماد خویشاونده
داماد یک عضو جدید خانوادس
داماد من خیلی خوبه خودم هم از اول سعی کردم اونو مثل بچه ی خودم دوست داشته باشم بستگی به خودمون هم داره ازاول اگه به چشم پسر خودمون نگاه خودمون نگاه کنیم هیییچ مشکلی پیش نمیاد
تو دل خانواده هایی که دختر دارن میخان داماد بیارن خالی میکنید وازاول میخان شمشیرو از رو ببندد فک میکنن حتما بفیه درست میگن خدانکرده باید برن به جنگ داماد
دختردارها داماد عزیز بدارید این حرفای پوچ بی معنی قدیمی هارو باور نکنید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽