eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره ❤️ صفحه ی ۱۲🌹 @azsargozashteha💚
🍎 و 😌 👈🏼 با طب اسلامی👉🏼 🔹تغذیه و گوارش:👇🏼 1- خوردن نمک طبیعی اول و آخر غذا 2- قبل سیر شدن دست از غذا بکشید👌🏼 3- اصلاح گوارش و 4- ریز ریز خوردن و دائم خوردن ممنوع❌ 5- ترک تدریجی ناهار 6- مصرف 7- اصلاح و تقویت آن 8- پرهیز از گوشت گاو❌ 9- مصرف کاسنی 10- مصرف خربزه 11- گلابی🍐 12- مصرف روغن طبیعی و پرهیز❌ از و کارخانه ای، چه و جه ❌ 13- مصرف آب جوشیده سالم ( تا حد امکان آب لوله کشی نباشد) 🔹اعمال و یداوی :👇🏼👇🏼 1- مالیدن نوره به گردن دو دقیقه هفته ای دو بار😉 2- روغن پایه در ابرو شبی یک قطره 3- حجامت با تشخیص 👉🏼✅ 4- فصد با تشخیص خصوصا در و خوردن نمک اول و آخر غذا 5- رعایت تدابیر خواب طب اسلامی مثل و بیداری 👌🏼 6- صورت را بعد شستن و وضو خشک نکنید ❤️ 7- مصرف گلاب و به صورت زدن 8- خضاب حنا 9- پرهیز از شستن سر با گِل 🔹تدابیر :😍😌 1- نماز شب 2- خواندن قرآن 3- پرهیز از گناه 4- توکل هر چه بیشتر به خدا و کاهش استرس 🔹تدابیر دارویی:👇🏼👇🏼 1- تقویت و اصلاح کبد 2- صاف کننده خون اصلاح خون @azsargozashteha💚
✅سلام خوبید منم ی حرفی ازمادرشوهرم شنیدم ک هیچ وقت یادم نمیره ی روز ک عقدکرده بودم داشتم خونع مادرشوهرم رژلب میزدم،گفت میترسی امشب ... نشه😝😝 ✅سلام بدترین زخم زبان تو زندگیم این بود که رفته بودم شهرستان مادر شوهر بی فرهنگم بهم گفت پول من رو تو دزدیدی زود باش بده منم چیزی نگفتم فقط سپردمش به خدا ی مهربان که خیلی قشنگ جوابش رو داد ✅سلام منکه زخم زبون خیلی شنیدم بدترینش پدرومادرم فوت کردن من پیش مادربزرگم زندگی میکردم یکی ازخاله هام که باپسرخالش ازدواج کرده بود برادرمجردایشون منومیخواست ولی هیچکس نیومدخاستگاری همین شوهر خالم برگشت گفت من وقتی کسی روندارم پشتوانه ندارم کی میخادجهیزیه بده جلوی خانواده داماددربیاد خیلی دلم شکست ادم ازغریبه بخوره انقدنمیسوزه که فامیل بیکسی ادم روتوسرش بزنه شوهرخالم فوت کرده ولی من نه بخشیدم نه حلال کردم یکی هم وقتی جواب ازمایشم روکه اوردم به مادرشوهرم نشون دادم به جای اینکه بگه خداروشکربدون دوادرمون بچه دارشدی برگشت گفت عرضه نداشتی مثل فلانی دوقلوبیاری چادرش روانداخت سرش رفت به کلاس قرانش برسه من تودلم گفتم شوهرکردن وبچه اوردن دخترخودت روهم میبینم همیشه دعامیکنم یکی جفت خودش جلوی دخترش دربیاد😞😞😞 @azsargozashteha💚
: «انگار این بچه از اول قسمت ما نبود. توفیق داشتیم کمتر از یک سال میزبانش باشیم و در این مدت کوتاه با او زندگی کنیم. یادم نمی‌رود که چطور در حیاط خانه‌مان چهار دست و پا بازی می‌کرد و روی همین پله‌های گِلی با خندیدنش به ما زندگی می‌داد. فکر می‌کردیم بعد از هفت سال انتظار خدا او را به ما داده تا کنارش خوشحال باشیم، ولی خدا چیزی که مال خودش بود را خیلی زود از ما گرفت…» سرش را پایین می‌اندازد و از روز اول محرم که روز آخر نارگل بود می‌گوید: «روزی که حال دخترم بد شد من روستا نبودم. در روستای ما کار نیست و برای امرار معاش باید به شهر برویم. آنجا هم هر کاری که از دستمان بربیاید انجام می‌دهیم. من هم آن روز شهر بودم. نارگل ناگهان تشنج می‌کند و مادرش او را به همراه مادربزرگش به شیروان می‌برند. وقتی به بیمارستان شیروان می‌روند، آنجا می‌گویند که ما برای عمل جراحی نارگل تجهیزات مناسب را نداریم. بعد نارگل را به بجنورد می‌برند ولی آنجا هم نمی‌توانند کاری بکنند. نهایتاً ساعت ۴ صبح او را به بیمارستان قائم مشهد بردیم. آنجا یک عمل جراحی انجام دادند و چند شبی را بستری بود، ولی باز هم قسمت نبود که برگردد». چشم می‌چرخانم تا شاید عکسی از نارگُل ببینم؛ خبری نیست. هنوز صورت این دختر معصوم را ندیده‌ام. بالاخر طاقتم سر می‌آید و از پدر و مادرش می‌خواهم عکس‌هایش را بیاورند. تقریباً هم‌زمان جواب می‌دهند که عکسی نیست! محمود می‌گوید اقوام، عکس‌ها و یادگاری‌های دخترش را جمع کرده‌اند و برده‌اند. البته گلایه‌ای هم ندارد: «ما از کسانی که عکس‌ها و لباس‌های نارگل رو جمع کردند ممنون هستیم. چون اگر آنها را می‌دیدیم از غصه دق می‌کردیم.» با آمدنش انگار دنیا را به ما داده بودند، اما... . از ابتدای حرف‌هایمان «معصومه توانگر» مادر نارگل یک کلام هم نگفته است. غم‌زده و محزون سرش را پایین انداخته و اشک می‌ریزد. نبود نارگل همه را در سکوتی رنج‌آور غرق کرده است. بعد از یکی دو دقیقه، کوتاه و مختصر می‌گوید: «فقط خدا می‌داند ما در این هفت سال چقدر دعا کردیم، چقدر نذر دادیم و چقدر دکتر رفتیم تا نارگل را در آغوش گرفتیم. با به دنیا آمدنش انگار دنیا را به ما داده بودند، ولی…». بغض و دلتنگی و گریه امانش نمی‌دهد. دوباره سر به زیر می‌اندازد و اشک می‌ریزد. جوری که به زحمت بغضش را پنهان می‌کرد گفت: «نارگُل اولین فرزند ما بود. بعد از هفت سال صبر و چهار سال نذر و دعا، این اولین بچه‌ای بود که خدا به ما داد. دقیقاً عاشورای سال پیش بود که نارگل چشم به دنیا باز کرد و دقیقاً روز اول محرم امسال از پیش ما رفت… این اتفاق ناگهانی رخ داد. اول یک تشنج ساده بود. بعد ناگهان حال نارگُل عوض شد و بعد هم…» سقف خانه روی سرم آوار شد. «نارگل»، دختر ۱۱ ماهه خانواده جوان «شیردل» بود که همین چند روز پیش، یعنی اول محرم با اهدای اعضای بدن کوچکش به چند نفر زندگی بخشید. اهدای عضو کودکی ۱۱ ماهه که بعد از هفت سال نصیب یک زوج جوان روستایی شده به اندازه کافی به یک روضه شباهت دارد، اما تاریخ به دنیا آمدن در عاشورا و از دنیا رفتنش روز اول محرم، روایتش را شبیه به روضه‌ای سنگین می‌کرد.
سلام خانمی هستم 29ساله تک فرزند کارمند وتحصیل کرده هستم و از نظر زیبایی هم چیزی کم ندارم شش ماهه ازدواج کردم مشکل من این هست که وقتی شرایط خیلی خوبه من توی ذهنم شرایط رو طور دیگه میبینم مثلا با این که میدونم همسرم واقعا دوستم داره ولی مدام کابوس میبینم که ترکم کرده یا با نفرت نگاهم میکنم حتی برای خواب هم مشکل دارم تا به غم وغصه فکر نکنم خوابم هم نمیبره راستش زمانی که همه چیز خوبه خودم رو لایقش نمیدونم البته در ظاهر چیزی نشون نمیدم چون پدرو مادرم خیلی از من توقع داشتن همیشه بهترین لباسم رو بپوشم معقول باشم خوش رفتار ومطیع باشم همیشه خواسته هاشون رو بر اورده کردم واین که پدرو مادرم گاهی تنبیه بدنی میکردن منو بخاطر اشتباهاتم و این که همیشه سرکوفت بچه های فامیل رو بهم میزدن که فلانی رو ببین نصف تو هست ،یا باعث احساس گناه در من میشدن که من چقدر زحمت کشیدم با زحمت پول در میاریم بعد تو ناسپاسی این حرف ها همیشه تو دوران کودکی و نوجوانی همراه من بوده با این که الان نزدیک به سی سالمه ولی همش احساس میکنم بچه هستم همش ترس طرد شدن وبی کسی دارم زندگیم شده کابوس اقوام همه به. شرایطم غبطه میخورن هم از نظر تحصیلی ،مالی ،،زیبایی ،همسرخوب شرایط خوبی دارم ولی خوشحال نیستم و این که حس میکنم یک سری رفتارهای تکراری دارم زمانی که در خونه رو می بندم بارها وبارها چک میکنم زیر گاز رو خاموش میکنم و به مهمانی میرم با این که چندین بار چک کردم همش تو ذهنم اینه که الان خونه اتش گرفته و همشم بخاطر منه خواهش میکنم منو راهنمایی کنید باید چکار کنم دلم میخواد شاد باشم @azsargozashteha
✅سلاااام گلا 😍✋ خب حرف که زیاده ... و همیشه هم هست اما من معمولا سعی میکنم تو دلم نگه ندارم ... سیاستم اینه که یا وانمود میکنم که برام مهم نیست که چه حرفی زده یا میخندم(من همیشه میخندم حتی وقتایی که واقعا دلم شکسته بعدش گریه هامو تنهایی میکنم😉) اگر شدت خیلی زیاااد باشه جوابشو میدم😄💪 یکیش که از یادم نرفته اینه که رفته بودیم خونه عمم بعد من چون از لباس تکراری خوشم نمیاد لباس خواهرم که مال چند سااااال پیش بود ولی نو مونده بود رو پوشیدم که خیلیم قشنگ بود😍 اصا فکرشم نمیکردم که یادشون باشه😳 عمم برگشت گفت اع شما چقدر لباسهاتونو نو نگه میدارین😜 بعد رو به من کرد و گفت تو هم که همش لباسای خاهرتو میپوشی😳 اونجا گفتم خب چه عیبی داره وقتی قشنگه بپوشم!؟ هرموقع هم که یه لباس جدید میپوشم میگه مال خاهرته!؟😐😐 گذشت تااااا یه روز دخترش لباس پسرشو پوشیده بود منم با خنده به روشون اوردم😁✋ یکی دیگشم اینکه من موهای دستم خییلی درشت شده😁 بعد یه روز که حال نداشتم صفا بدمشون داییم گفت چه خبرره انگار خدا دست زنونه نداشته گفته از انبارش یک دست مردونه برات بیارن😐😐😐😐 ولی نکین این کارارو زشته 👌😅 با این حرفا و دل شکوندن ها فقط خودمون رو کوچیک کردیم و بس🚶‍♀..🚶‍♀...🚶‍♀ @azsargozashteha💚
✅سلام 😊درمورد چالش میخواستم بگم زخم زبون از مادر شوهرو خواهر شوهر زیاد شنیدم😔 ولی یکیش که واقعا بدجوری دلم شکست این بود که وقتی پسرم به دنیا اومد خیلی مریض میشد وحداقل هفته ای یکبار واسه ریه ش بستری میشد😢 که یه روز که پسرم حالش خیلی بد بود داشتیم باشوهرم میبردیمش دکتر برگشت گفت نبریدش دکتر بزارید بمیره این بچه بچه نمیشه واسه پسرم ای کاش تو رو نمیگرفتیم واسه پسرم که بچه مریض براش بدنیا بیاری اونموقع صدای شكستن قلبمو. 💔💔واقعا شنیدم که بعد از ازمایش معلوم شد ژن پسر خودش یعنی شوهرم معیوب بوده که اینجوری شده وشوهرم اگه با هرکسی هم ازدواج میکرد بچش اینجوری میشد😏 الان پسرم دوازده سالشه درسته خیلی سختی کشیدم واسه بزرگ کردنش اما ناامید نشدم ونمیشم توکلم به خداست پسرم انقدر زیبا وباهوشه که نگم براتون ☺️تورو خدا برای پسرم دعا کنید🤲 واینکه امیدوارم همچین ادمی توی گروه نباشه 👿ولی تورو خدا وقتی کسی خودش مریضه یا عزیزش مریضه بهش زخم نزنید این ادما نیاز به همدردی و دعای خیر دارن نه زخم زبون ببخشید طولانی شد ندیده دوستون دارمو🥰 برای همتون ارزوی سلامتی میکنم😘😘 @azsargozashteha💚