4_452715601975052239.mp3
1.2M
سوره #بقره❤️
صفحه ی ۱۳🌹
@azsargozashteha💚
داستان واقعی زندگی گلنسا و اسماعیل❤️
به شدت #جذاب حتما بخونید✅🙏
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
داستان واقعی زندگی گلنسا و اسماعیل❤️ به شدت #جذاب حتما بخونید✅🙏
بیست سال پیش دقیقا روزی که اون اتفاق افتاد برای همیشه از نیشابور بیرون اومدم
هفده سالم بود و زنم توی عقد بود اسمش گلنسا بود و من عاشقش بودم گلنسا چشماش رنگ دریا بود ما تو روستاهای نیشابور زندگی میکردیم گلنسا ۱۵سالش بود که مادرم رفت خواستگاریش چون گفته بودم اگر با گلنسا ازدواج نکنم حتما یه بلایی سر خودم میارم
وقتی بهش رسیدم خوشبخت ترین پسر دنیا بودم به گلنسا میگفتم تو باید تو خونم خانومی کنی ،همش چهل روز از عقدمون گذشته بود که یه روز رفتم خونه گلنسا اینا،دلم تنگش بود موقع ظهر بود و همه سر زمین بودن ولی من میدونستم گلنسای من خونس ،موهامو آب زدم دست و رومو شستم و رفتم پشت در خونشون
از توی خونه صدایی نمیومد گفتم خب زن عقدیمه دیگه خواهراشم که کوچیکن ،درباز بود بدون گفتن یا الله رفتم داخل که متوجه شدم صدای ناله میاد،دلم گواه بد میداد رفتم پشت خونشون جایی که مرغ و خروسا بودن دیدم گلنسای من از سرش خون جاریه و یه گوشه افتاده و ناله میکنه تا من رسیدم دیدم یکی از دیوار پرید پایین و فرار کرد ،دنبالش دویدم اونقدر دنبالش کردم که از نفس افتادم ولی نتونستم ببینمش یا بهش برسم اشکام بند نمیومد نفهمیدم چی شد که خودمو رسوندم پیش مادر گلنسا
اشک چشمام با خاک روی صورتم قاطی شده بود گفتم مادر، گلنسام از دستم رفت
مادرش از حال رفت و من راه اومده رو دویدم به سمت خونه ولی قبل از اینکه من برسم برادرش رسیده بود و داشت از گلنسا سوال جواب میکرد ،گلنسا نفسش بالا نمیومد ،گفتم عزیزم بگو اون کیی بود چکارت داشت چی شده جان من بگو
من اگر نفهمم دق میکنم به جان تو
ولی اون فقط گریه میکرد من طاقت نداشتم ببینم گلنسا به این روز افتاده منم همراهش گریه میکردم
شب نفهمیدم چطور برام صبح شد
سریع بیرون زدم و رفتم جلو در خونه ی گلنسا اینا جلوی در شلوغ بود همه گریه میکردن و تو سر خودشون میزدن من با تعجب نگاهشون میکردم و نمیفهمیدم چه خبره
قلبم میسوخت گفتم نکنه گلنسای منو کشتن یا بلایی سرش اومده سریع رفتم داخل خونه اتاقا رو گشتم و گفتم کو گلنسا؟؟؟
برادرش گفت نیست فرار کرده
نگاه به مادرش کرد و گفت من که میدونم تو فراریش دادی به خدا پیداش کنم خودش میدونه
خواهر بزرگش که باردار بود یه گوشه ایستاده بود و گریه میکرد
از اون خونه که زدم بیرون هر کی منو نگاه میکرد به بغل دستیش میگفت نگاش کن اسماعیل بیچاره رو ،زن جوونش فرار کرده
کم کم خبر توی روستا پیچید که گلنسا با خواستگار شهریش فرار کردن رفتن ولی من این حرفارو باور نداشتم و در به در دنبال گلنسا بودم
رفتم لب جاده وایسادم و از همه پرس و جو کردم تا اینکه یکی گفت با ماشین گوسفندا صبح رفته شهر
فهمیدم پس تنها بوده و خواستگاری در کار نبوده ،خدایا عزیز دلم چی شده....
#ادامه_دارد
@azsargozashteha💚
#چالش_زخم_زبون
✅سلام 😍 انقدر گفتین من یاد یه چیزایی که دلمو شکونده افتادم☹️☹️زخم زبونای دیگرون آدمو میسوزونه ولی زخم زبونایی که عزیزت بهت میگه خیلی بیشتر آدمو میسوزونه آدم نمیدونه درددلشو به کی بگه 😔😔 سه چهارسال بعد ازدواجمون که مستاجر بودیم والبته خیرسرمون هنوزم هستیم 😢بی پولی خیلی بهمون فشار میاورد شوهرم دوسه بار تو روم گفت تو کم روزی هستی و وجودت برکت نداره😒😏 وای که هر دفعه چقدر بغض میکردم چقدر میشکستم تا چن ماه به خودم نمیومدم😢😢😢برعکس بابام و پدرشوهرو مادرشوهرم همیشه میگفتن شما چقدر پرروزی هستین هرموقع حسابی واسه خونه خرید میکنیم میایید اینا روزی شماست 😇☺️ چندبارم دوستام اسممو مسخره کردن و واقعا دلم شکسته که یه بارم شوهرم مسخره کرد همون اوایل ازدواجمون داشت تو زیرزمین آبگرمکن تعمیر میکرد منم صدا میکرد که آبو بازکنم فکر میکرد صداشو نمیشنوم منم رفتم پیشش دیدم صداش میاد که اسممو یه جور دیگه میگه با عصبانیت که فلانی نه بگو .... 😡😡😒چقدددددر ناراحت شدم تازه اونموقع فهمیدم از اسمم خوشش نمیاد خب تو روم میگفتی این چه اسمیه انقدر ناراحت نمیشدم میگفتم تو عشقم نازم نفسم صدام کن😊 که بعدها اینطور شد😉
@azsargozashteha💚
دعای وفاداری ، دعایی برای زن دوم
نگرفتن همسر
( ازدواج دوم ننمودن همسر)
دعای ذیل معروف به دعای وفاداری
و محبت همسر است
فردی که نمیخواهد شوهرش همسر
دوم اختیار کند و به نحوی میخواهد
که زندگیش به اذن و اراده پروردگار
از دوام و استحکام بهتر برخوردار
باشد، و مهر و محبت شوهرش هم
نسبت به او بیشتر شود و وفاداری
بیشتر داشته باشد، اگر آیه شریفه
ذیل را با گلاب و زعفران در سه
برگه نوشته، اولی را به مطلوب
بنوشاند. برگه دوم را زیر یا داخل
بالش مطلوب بگذارد و برگه سوم
را با خود به همراه داشته باشد
ان شاء الله به اذن باریتعالی به
خواست خود خواهد رسید.
آیه شریفه این است:
« لا یحل لک النساء من بعد والا
ان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبک
حسنهن الا زوجتک»
توجه شود:
اسم خودش و مادرش را هم در
ورقه بنویسد و شرایط عمومی
نوشتن دعا را رعایت کند
این مطلب ناب از یک نسخه بسیار
قدیمی تهیه شد و در اختیار شما
عزیزان قرار گرفت
اگر زنی شوهرش به زنی دیگر رو کرده و از زن خودش سرد شده
سوره «مسد» رانوشته وبا خود داشته
باشد شوهرش میل به زن دیگری نکند.
سوره مسد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
«تبت یدا ابی لهب و تب ما اغنی عنه
ماله و ما کسب سیصلی نارا ذات لهب
و امراتة حمالة الحطب فی جیدها حبل
من مسد»
منابع: مستدرک الوسائل
#نکات_سلامتی🍎
♻️ #بیماریهای_زنان
✅ #رحم و مزاج شناسی رحم
برای شناخت بیماریهای زنان بهتر است جایگاه رحم را بشناسیم:
🔹دو وظیفه ی اصلی رحم:
🔸1_وظیفه ی آبستن شدن و حمل جنین،تغذیه جنین در دوران بارداری
🔸2_پاکسازی و تصفیه خون از فضولات بدن(در ایام عادت)
🔺پس کسانی که اقدام به خارج کردن رحم میکنند به معنی احتباس نمودن فضولات در بدن و ایجاد اختلال در نظم بدن است
🔴از طرفی چون به کل بدن ربط دارد، هرگونه مشکل در رحم و در چرخه ی عادت ماهیانه کل بدن رو دچار اختلال میکند که باید ریشه ی علت پیدا و رفع شود.
🟢رحم در زمان عادت ماهیانه پاک میشود و در غیر عادت ماهیانه پاک میماند.
___________
✅#خارش_واژن
🔹خارش واژن برای هرطبقه سنی یعنی حضور عفونت. وقتی با دستمال کاغذی الوده به موادوایتکس تطهیر میکنند ، یکنوع پختگی از عفونت ثابت فعال میشود. پس اگر با #پارچه این موضع خشک شود جوش و اگزما پوستی درلبه واژن فعال نمیشود.
🔸حمام #آب_نمک میتواند خارش واژن را کاهش دهد. نمک رشد میکروب عامل عفونت را کنترل میکند و در نهایت منجر به کاهش خارش و ناراحتیهای دیگر میشود.
@azsargozashteha💚
این داستان توی یکی از روستاهای اطراف قم اتفاق افتاده و برمیگرده به عصری که بارون شدیدی میومده و هوا کم کم داشته تاریک میشده. یکی از اهالی این روستا که از زبون خودش این داستان ترسناک رو نقل میکنه میگه شوهرم هنوز نرسیده بود خونه و بارون واقعا شدید بود. تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم.
من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید و کلی تعارف کردم بهشون. زمانی که اومدن برن تو کفشاشونو درنیاوردن و با همون وضعیت وارد خونه شدن. چیزی که با چشما خودم دیدم، اگه کسی دیگه میگفت باور نمیکردم. خونه اصلا کثیف نشد. روستا کلا گلی بود و حتی حیاط خونه هم کثیف بود بخاطر بارون.
اینو که دیدم بهشون گفتم شما بشینید الان میام و رفتم در خونه همسایه. تا در رو باز کرد رفتم تو و داستان رو بهش گفتم. چادرشو سر کرد و گفت بیا بریم و نترس. وقتی از خونشون اومدیم بیرون دیدیم دوتا گوسفند از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببینی گوسفند کیه این موقع و تو این بارون زده بیرون که من بهش گفتم گوسفند رو ول کن بیا بریم تو تا شک نکردن.
رفتیم تو و کل خونه رو گشتیم اما هیچ اثری از اون زن و مرد ندیدیم. من که زبونم بند اومده بود بزور به همسایه گفتم بخداااااا اینجا بودن، که پرید وسط حرفم و گفت آره تو درست میگی و من باید میفهمیدم اون دوتا گوسفند همونا بودن که داشتن میرفتن از تو خونه تو. وقتی شوهرم اومد داستان رو برای اون تعریف کردم که گفت خدا رو شکر که اتفاقی برات نیفتاد.
#پند و #قند
استاد کمال الملک در دوران قاجار برای آشنایی با شیوه و سبکهای نقاشان فرنگی به اروپا سفر کرد . زمانی که پاریس بود فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت . یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد
در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول غذا را روی میز گذاشته و بروند معمولا هم مبلغی بیشتر ، چرا که این مبلغ اضافی به عنوان انعام به گارسون میرسید اما کمالالملک که پولی در بساط نداشت پس از صرف غذایش مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن کشید و بشقاب را روی میز گذاشت بیرون آمد
گارسون که اسکناس داخل بشقاب را دیده بود دست برد که آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی درکار نیست و تنها یک نقاشی ست بلافاصله و باعصبانیت دنبال استاد دوید و یقۀ او را گرفت و شروع به داد فریاد کرد صاحب رستوران جریان را پرسید گارسون بشقاب را به او نشان داد و گفت این مرد یک دزد و شیادست جای پول عکسش را در داخل بشقاب کشیده
صاحب رستوران که مردی هنرشناس بود دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد و به گارسون گفت رهایش کن برود ، این بشقاب خیلی بیشتر از صد پرس غذا ارزش دارد ، امروز آن بشقاب در موزۀ پاریس در بخش تاریخ هنری شهر پاریس نگهداری میشود ..
@azsargozashteha💚
سلام
قصد ازدواج دارم در سن 32
مادرم موردی رو پیشنهاد دادن و دیدار و صحبت داشتم با این خانم
دو لیسانس از دانشگاه تهران دارند و 29ساله
خانوادهای با پدری خشک و سنتی دارند که ایشون رو بسیار محدود کرده اند و ایشون در دیدارمون بی روح و تقریبا افسرده بودند هیچ لبخند یا احساس رضایتی درشون نبود ولی از سوالاتی که از من میکردن متوجه شدم قصد زندگی دارند مثل محل زندگیمون و..
فکر میکنم چون موبایل ندارن و با دو سال کار در اداره آموزش پرورش که خیلی کنترلشون میکردن و اونم ازشون گرفتن به پسر دیگری میل داشته اند که باهاشون مخالفت شده و حالا از روی ناچاری قصد اردواج دارن شاید...
ظاهرا ایشون رو پسندیده ام و محجبه و مومن هستند و خواستگاران زیادی داشتن
طبق گفته مادرشون برای دیدن خواستگاران با زور و اکراه میپذیرند و در سلام و خداحافظی خیلی بی ذوق و شوق بودن یا شاید تربیت خانوادگیشون اینجوره یا ضعف ارتباطی دارن نمیدونم
من همسری میخوام که ابراز احساسات کنه و خنده رو باشه و همسر داری رو بلد باشه
دوباره میخوام خواسته هامو مطرح کنم باهاشون و بگم که چی میخوام از همسر آیندم و اینکه دلشون با کس دیگه ای هست یا نه
سوالم اینه که کلا کسی که در این محیط خانوادگی بزرگ شده آیا میتونه تغییر رفتار ومعاشرت بده؟
میتونم ازشون در مورد گذشتش و اینکه ایا به کس دیگه ای تمایل دارن بپرسم؟ اخلاقا درسته؟
گفتن که کم حرفه و به جز یکبارکوتاه اصلا منو نگاه نکردن
چکار کنم؟
متشکرم از زحماتتون
@azsargozashteha💚
خبر خوب برای خانم های علاقه مند به چالش📣📣📣
♥️♥️♥️
🤔🤔🤔🤔
و اما #چالششششش جدیدمون
🔴لطفا جواباتونو بصورت خلاصه در حد چند تا خط برامون بفرستین 😘😘
💯قراره که حال همدیگرو خوب کنیم
و از تجربیات هم استفاده کنیم . ♥️♥️.
❤️❤️ چالش جدیدمون این باشه👇👇
💥 چالش🤓🤓
💥اینبار تجربه و حس شیرین زندگی
دوستان گلم
تجربه یا اتفاقهای خوب زندگی که براتون تو زندگی پیش اومده
مثل برنده شدن در بانک یا مسابقه، به عشقشون رسیدن،رتبه خوب تو کنکور یا دانشگاه آوردن و...)
✅به جز حس مادر شدن و تولد فرزند
اون لحظات چه حالی داشتین بیایید از خوبی های زندگی بگیم که چند باری تو زندگی همه اتفاق افتاده وهنوز شیرینیش رو توی زندگیمون حس میکنیم. 😘
✅جوابایی که برام میفرستین بدون غلط املایی 💥 باشه لطفا
💟لطفا پایان جوابها از اسم مستعار ،لقب و...استفاده نکنید
منتظرپیامهاتون هستم بیصبرانه💋
جواب چالش هارو توی کانال ببینید🌹
@azsargozashteha💚
#چالش_زخم_زبون
✅سلام به همگی😌🙌🏻
اینکه زخم زبون واقعا بده کاملا واضحه و هممون میدونیم.ولی اگه خیلی بریم تو عمق این موضوع از کوچیک ترین حرف بقیه ناراحت میشیم و بد برداشت میکنیم.
خوشگلا،بیاین یکم جنبه ی خودمون رو بالا ببریم تا به هرچیزی فکر نکنیم و به هرچیزی هم واکنش نشون ندیم.
جوابای یسری از خانما روکه خوندم بنظرم فقط یکم حساس بودن،هرچند که ما جای اون طرف نیستیم و نمیدونیم اون لحظه چه احساسی داشته.
یجاهایی نمیشه بگیم بخیال و به راحتی فراموش کنیم چون تو دل آدم میمونه.
ولی حواستون باشه که بعضی جاها باید جواب داد و نباید سکوت کرد.یجاهایی اگه سکوت کنین نه تنها احترام نگه نداشتین بلکه عزت نفس خودتون رو سوال بردین.یه جاهایی هم اگه جواب بدین فرقی با اون طرف ندارین و با عرض معذرت و پوزش فراوون بیشعور جلوه میکنین.
حواستون به موقعیتتون باشه،یجاهایی حرف بزنین و دفاع کنین،یجاهایی سکوت کنین
یجاهایی بسپارین به خدا و یجاهایی خودتون طرف و متوجه کنین.
حرف مثل چاییه،بیشتر اوقات اگه به موقع گفته نشه سرد میشه.
خودم با اینکه ۱۸ سالمه اگه بخوام از حرفای بقیه که ناراحتم کردن بگم تا یه سال طول میکشه،با اینکه ناراحت میشم و تو دلم میمونه ولی میگم بیخیال شاید طرف واقعا منظوری نداشته.
بجاش بیاین متوجه رفتار خودمون باشیم که زخم زبون نزنیم و با حرف دل نشکونیم.
@azsargozashteha💚
4_452715601975052240.mp3
1.25M
سوره #بقره❤️
صفحه ی ۱۴🌹
@azsargozashteha💚
✴️ یکشنبه 👈 ۱۴ دی 1399
👈 ۱۹ جمادی الاول 1442👈
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙🌟 احکام دینی و اسلامی .
❇️ روز بسیار خوب و شایسته ای است برای :
✅ خواستگاری و عقد و عروسی .
✅ خرید وفروش .
✅ دکان باز کردن .
✅ شکار .
✅ امور کشاورزی و زراعی .
✅ جابه جایی و نقل و انتقال .
✅ شرکت زدن و مشارکت .
✅ نوشیدن دوا .
✅ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن خوب است .
📛 برای واسطه گری خوب نیست .
👼 زایمان مناسب و نوزادش صالح و عفیف و متدین خواهد شد . ان شاء الله
✈️ مسافرت :
مسافرت خوب و سودمند و خیر دارد .
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز برای امور زیر خوب است :
✳️ آغاز نوشتن کتاب .
✳️ آغاز تحصیل و تدریس .
✳️ شکار .
✳️ ارسال کالا .
✳️ و دیدار بزرگان نیک است .
💑مباشرت و مجامعت.
مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند حافظ قرآن گردد و به قسمت و روزی خود راضی باشد . ان شاء الله
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، هیبت و شکوه است .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، ضعف بدن است .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 13 سوره مبارکه " رعد " است.
یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته ...
و چنین استفاده میشود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد پیش آید صدقه بدهد . ان شاء الله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید......
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
@azsargozashteha💚
#چالش_حس_شیرین_زندگی
✅سلام در جواب چالش شیرین ترین روز زندگی من اثاث کشی به خونه ی خودم بود که بعد ۷سال مستاجری خونه ساختیم اونروز یه حسو حال خیلی خوب شیرین یه ارامش عمیق داشتم باورتونمیشه تا اماه تو اتاقا راه میرفتم با یه حال خوب کیف میکردم امیدوارم همه مستاجرا صاحب خونه بشن ویبارم قرعه کشی خونگی ۲۰ ملیون برنده شدم اونم خیلی حس خوبی بود ولی به پای خونه دارشدن نمیرسه🤩🤩
✅سلام ادمین عزیز
ج چ خاطره خوب
من سال ۸۵ سال بود و سال ششم کارم که در جشنواره تدریس شرکت کردم و مقام اول کشوری اوردم .یادم نمیره اداره آموزش و پرورش بودم بهم گفتن مبارکه شیرینی کو؟؟منم هاج و واج به همه نگاه میکردم 🥴بعد گفتم: آها جشنواره تدریس رو میگید اون خانم ....من نبودم همکارم هست که فامیلیش با من یکی هست .
رییس آموزش گفت :خیر شما هستید .اسمم رو هم از سایت بهم نشون داد.اون موقع ها اینترنت دسترس همه نبود .
دیگه نفهمیدم اینقدر که ذوق کردم و بالا پایین پریدم.خیلی برام ارزش داشت.اینقدر که موفقیتش برای من شیرین بود جایزه و پولش شیرین نبود.
برای همه دوستان مجازیم موفقیت در زندگی و شغل و حرفه ارزومندم.
@azsargozashteha💚
#چالش_زخم_زبون
✅سلام عزیزم یادم آمد از یگ حرف از برادر شوهرم خانوده شوهرم دوتا پسرشون رو باهم داماد کردن عروسی گرفتن من بیچاره خیلییییی گو چیک بودم ولی جاریم سنش زیاد بود اون پسر آورد من بچم دختر👧 شد باز شیربه شیر دوباره حامله👧 شدم وضع خوبی نداشتیم سر سفر خونه مادرشوهرم جلوی همه بادی تو گلوش انداخت گفت بچه م از همه بدبختر عباسه که شوهر من باشه چون باید زندگیشو بفروشه برای جهاز دخترهاش خدارو شاهد میگیرم چنان دلم شکست داشتم فقط میمردم😭😭 جرعت جوابشو بدم نداشتم فقط خون گریه میکردم اما الان شکر خدا چنان وضع ما خوب شده ولی اون دقیق همین بالا سرش آمد خونش فروخت وآبروشم رفت جلو فامیل که بازم دلم نیومد شوهرمو سپردم که کمک کنه بهش خدا ناظر بر اعمال ما بندها هست
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
داستان واقعی زندگی گلنسا و اسماعیل❤️ به شدت #جذاب حتما بخونید✅🙏
#قسمت_دوم
سایه به سایه دنبالش بودم مردم میگفتن گلنسا اسماعیلو دوس نداشت و خانوادش فراریش دادن بره ولی صورت خونی عشقم جلو چشمم بود اون نرفته من باور نمیکردم
فهمیدم از شهر رفته تهران گوشوارشو به عنوان کرایه داده بود
گوشواره رو از راننده پس گرفتم و پولشو بهش دادم
دقیقا بیست سال پیش بود که رفتم تهران ،یه بقچه برداشتم و شناسناممو که اسم عشقم توش بود ،یه پسر هفده ساله که راه افتاد سمت تهران دنبال ناموسش
هیچی نداشتم جز یه مقدار پول،به تهران که رسیدم دیگه نشد از گلنسا ردی پیدا کنم صبح تا غروب میرفتم کارگری و غروب میرفتم دنبال گلنسا تا اخر شب.
عین قطره آبی بود که تو دریا گمشده باشه
شبا تو پارک میخابیدم کنار خیابون ،یه شب یه مرد و زن از کنارک رد شدن و گفتن آخی نگاش کن سنی هم نداره کارتون خواب شده شوهرش گفت اینا همشون معتادو دزدن حقشونه به این روز بیفتن
اونشب اشکم درومد تا تونستم گریه کردم نه به خاطر خودم به خاطر گلنسایی که پونزده سالش بود و معلوم نبود بعد از سه ماه چه حال و روزی توی این شهر داره
شده بودم پوست و استخون،مگه میشد یه لقمه غذا بخورم وقتی گلنسا معلوم نبود شکمش گشنس یا سیره
گهگاهی زنگ میزدم دهاتمون و تلفنچی میگفت خبری از زنت نشده .
تو یه ساختمون نیمه کاره کار میکردم ،یه شب که همون حوالی دنبال گلنسا بودم رفتم تو ساختمون و خابیدم ،هنوز سقف طبقه اولو نزده بودن، صبح مهندس ساختمون فهمیده بود شب اونجا خابیدم بهم گفت از این به بعد چادر بزن تو ساختمون نگهبانی بده ،مصالح دزدی زیاد شده منم یه پولی بابتش بت میدم
شناسناممو گرو گذاشتم و شبا تو ساختمون میخابیدم،وقتی به خودم اومدم دوسال گذشته بود از این محل به اون محل از این ساختمون به اون ساختمون با همون مهندس کار میکردم و تو سرما و گرما تو چادر میخابیدم
استخونم میسوخت و گریه میکردم به حال گلنسایی که معلوم نبود چجوری خودشو گرم میکنه
چند وقتی که گذشت صاحب ساختمونی که با همون مهندس شریک بود ازم خوشش اومد میگفت بچه ی روستاس کاریه و بی دغل بازی
بهم گفت بیا نگهبان باغ من تو دماوند شو گفتم من دماوند نمیام فقط تهران،
میگفت کارگری عاقبت نداره اونجا حداقل یه اتاق از خودت داری ،منم داستان زندگیمو براش تعریف کردم
@azsargozashteha💚
ادامه دارد
#چالش_حس_شیرین_زندگی
✅سلام ممنونم بابت کانالت 😘😘😘😘...لحظه شیرین زندگیم وقتی بود که وقتی دوم دبیرستان بودم، ما رو بردن راهیان نور خرمشهر خیلی خوش گذشت چهارروز با دوستام با هم بودیم خوش گذشت....لحظه دیگه هم وقتی با همسرم می رم کافی شاپ یا جاهای دیدنی دوست دارم.
✅سلام عزیزم❤️
من امسال کنکور داشتم و خدا رو شکر خیلی خوب بود
رتبه سه رقمی شدم
و دانشگاه فرهنگیان رشته ریاضی قبول شدم👩🏻🏫
خیلی خبر خوبی بود و واقعا حس قشنگی داشتم
چون بابام نمیزاشت بجز فرهنگیان دانشگاه دیگه ای برم
خانوما عزیز برام دعا کنین ک بتونم ی دبیر خوب بشم❤️😘
@azsargozashteha💚
#نکات_سلامتی🍎
درمان بیماریهای زنان ...
#کیست_تنبلی_فیبرم_رحم_مشکلات_هورمونی_ناباروری_میوم_نامنظمی_قاعدگی_یائسگی_عقب_افتادن_عدم_پریودی_لکه_بینی_عفونت
*علت این بیماریها سردی اندام تحتانی و رحم هست
_روغن مالی شکم و کمر هر شب و بادکش گرم روی موضع یک شب در میان تا ۲۱ شب .
_جوشانده رازیانه با عسل در زمان پاکی (درصورت نداشتن کیست سینه) .
..دوسین هر ۸ ساعت یک قاشق غذاخوری تا۳ماه
_اگر باکره نیستید واژینال ۱۴ مرحله ترکیب یک نخود زاج سفید و یک قاشق مرباخوری عسل و یک قاشق چای خوری روغن زیتون در ایام پاکی هرشب
..رساندن دود(اسفند + کندر + زاج) به رحم ۱۴ روز(درصورت داشتن عفونت و ترشحات عفونی)
..اسفند هرشب یک قاشق مرباخوری روی زبان ریخته با آب قورت داده شود ( اگر فشار خون ندارید میتوانید اسفند را استفاده کنید فقط جویده نشود)
..درمان تکمیلی حجامت عام - حجامت ساکرال - حجامت زیر شکم - هر ۳ هفته یک بار با تشخیص متخصص طب سنتی .
_خوردن گرمیها نظیر شیره انگور محلی و ارده طبیعی. عسل._گوشت نظیر گوسفند شتر بوقلمون میگو _حبوبات علی الخصوص گندم پوست کنده و نخود_سبزیجات _ادویه جات_میوه جات گرم نظیر سیب درختی انار انگور خرمالو موز آناناس نارگیل انبه خربزه طالبی ,غذاهایی نظیر سوپ گندم. فسنجان بادام. آش رشته. آش گندم. قیمه قورمه سبزی با برنج ایرانی .کالجوش. اشکنه ,خشکبار نظیر انجیر پسته بادام فندق. روغن های گرم مثل روغن حیوانی ، کنجد ، زیتون دنبه و روغن شحم گاو.
-دمنوش جوز هندی داروی تنظیم کننده هورمونی هست با عسل میل کنید بسیار عالی هست حداقل ۶۰ روز ادامه دهید.
_خوردن روزانه سویق گندم جو نخود عدس سنجد و یا سویق کامل.
-منع داروی شیمیایی که یائسه خواهید شد چون قرص و داروی شیمیایی و آمپولها سردی مطلق به بدن میدهند.
-تا بدنتان گرم نشوداین مشکلات از بین نخواهدرفت
_منع جدی سردیجات علی الخصوص چای ، آب سرد ، ترشیجات گوشت گاو مرغ ماهی و غذاهای تبلیغاتی و کارخانه ای و شیمیایی .
_منع سودازاها
_منع هرگونه داروهای شیمیایی .
..اصلاح آب نمک روغن و.....
طول درمان 120 روز
@azsargozashteha💚
سلام و عرض ادب دوستان لطفا داستان منم بشنوید ممنون
تو فامیل ما ادم پولدار نداریم همه فقیر و متوسط به پایین هستن تنها پولدار ما خواهر زادم هست که پزشکی خونده و مطب داره
منم تو یه شرکت با درامد خیلی خیلی معمولی کار میکنم همیشه از سر کوچمون رد میشدم یه خانم دستفروش بود و چون کارش فروش کتاب بود ازش میخریدم هم به ایشون کمک بشه هم خودم کتاب بخونم تابستون و زمستون این بنده خدا با اون سنش کار میکرد بعضی وقتا براشچایی میخریدم قبول نمیکرد میگفت اگه دسشوییم بگیره جایی نیس برم،یا مامانم کیک خونگی میپخت براش میبردم زن بسیار متین و مهربونی بود و وقتای بیکاریش تسبیح میفرستاد و کتاب میخوند
انقد دلم براش میسوخت که نگو همیشه ارزو داشتم انقد پولدار بشم دستشو بگیرم کمکش کنم
یه شب خواهر و خواهر زادم اومدن خونمون خواهر زادم داشت میگفت وام گرفته کارگاه زده میز عسلی تولید میکنه دنبال یه ابدارچی یا اشپز میگشت برای کارگرا
من از انصاف و خداشناسیش خبر داشتم میدونستم همه جوره هوای زیر دستاشو داره بهش گفتم محمد تو رو خدا اگه میتونی به این دستفروش سر کوچه کار بده یهو خواهرم گفت اینا اکثرا تو کارموادن دزدن
چطور میشه بهشون اعتماد کرد
گفتم من چند ساله مشتریشم این حرفو نزن خیلی زن خوبیه با سن بالاتحت هر شرایطی کار میکنه و سختی کشیده س
محمد گفت میتونی بیاریش کارگاه گفتم قبلش باید باهاش حرف بزنم
خلاصه باهاش صحبت کردم گفتم گاهی ازت نظافت و اشپزی میخان میتونی؟؟ از خدا خاسته قبول کرد و سه ساله که پیش خاهر زادم کار میکنه
محمد میگه هر کیو اخراج کنم این خانومو اخراج نمیکنم
چون انگار بچه های کارگاه بچه هاشن با دلسوزی هوای همه رو داره و کار بلده
محمد هم براش خونه اجاره کرد و هزینه های درمان شوهر زمینگیرشو داد اونم جبران کرد با محبتاش
همیشه دعام میکنه میگه موش میومد از تو جوب زیر چادرم رد میشد همش اذیتم میکردن از شدت سرما توی خیابون گریه میکردم
خاستم بگم در حد توانتون از دستفروش خرید کنید چون واقعا نیازمندن وگرنه چطور کسی میتونه نیازمند نباشه ولی به امید فروختن لیف و جوراب و کتاب کنار خیابون بشینن و بلرزن و اگه ممکنه حمایتشون کنین از وقتی ما به ایشون کمک کردیم خیر و برکت و پیشرفت اومده تو زندگیمون و الهی شکر بابت این اتفاق
@azsargozashteha💚
#چالش_حس_شیرین_زندگی
✅سلام
شبی که خونه خریدم بهترین شب عمرم بود حتی شب عروسیمم اونقدر خوشحال نبودم.آخر شب که از خونه مادرشوهرم میرفتیم خونه بابام رفتیم بستنی خریدیم وای من هر زنو شوهریو میدیدم از ته قلبم براشون آرزوی خوشبختی میکردم چون خودم به آرزوم رسیده بودم،همسرم اصلا باورش نمیشد .
آخه ما بعدعقد فورا وام ازدواجو گرفتیم حتی حلقه نخریدیم همون نشون نگه داشتم دیگه تمام پول وسایل و پیش واسه خونه و پول طلا رو گذاشتیم روهم خداروشکر یه خونه نقلی تو منطقه متوسط شهرمون خریدیم.هنوزم اون شب بهترین شب زندگیمه.
انشاالله که اوناییم که خونه ندارن خونه دار بشن.
✅سلام ممنونم بابت کانال عالیتون 😍
چند سال پیش روز نیرودریایی مراسم داشتن پادگان همسرم اینا.
موقه وروود ب هر کسی ی شماره دادن،شاید نزدیک هزار نفر بودیم زن بچه و مرد پرنسل حتی سرباز ها...
مراسم ک تموم شد گفتن میخایم قرعه کشی کنیم شماره هر کس بود ی کارت هدیه بهش بدیم ...
۵۰ نفر قرعه کشی شد دقیقا اخرین نفر
اسم ما درومد اون لحظه اقاهه پشت میکروفن همش شماره مارو میخوند مام ک بادمون خالی شده بود نگاه برگه نکردیم ی لحظه چشمم افتاد برگه همسری گفتم پاشو پاشو شماره تو...
اون لحظه میخاستن ی برگه دیگ رو بخونن ک شوهری مس فنر پرید رفت کارت هدیه رو گرفت .
مبلغ کمی بود اما حس شیرینی بود ک هیچ وقت فراموش نکردیم کلی خوشحال شدیم
@azsargozashteha💚
✴️ دوشنبه 👈 15 دی 1399
👈 20 جمادی الاول 1442👈 4 ژانویه 2021
🕌 مناسبت های دینی اسلامی .
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی .
👶 برای زایمان خوب و نوزادش صبور و فاضل خواهد شد . ان شاءالله
🤒 بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله
✈️ مسافرت :
مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
👩❤️👩حکم مباشرت امشب .
مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، شهادت در راه خدا روزی فرزند گردد . ان شاء الله
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز انجام امور زیر نیک است :
✳️ خرید باغ و زمین زراعی .
✳️ قولنامه و قباله نوشتن .
✳️ خرید خانه .
✳️ داد و ستد .
✳️ زراعت .
✳️ اشتغال به تجارت .
✳️ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است .
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، ایمنی از بلاست .
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث صحت می شود .
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد .
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود .
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد .
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از آیه ی 21 سوره مبارکه " انبیاء " است .
ام اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون ...
و از مفهوم ان استفاده می شود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
داستان واقعی زندگی گلنسا و اسماعیل❤️ به شدت #جذاب حتما بخونید✅🙏
#قسمت_سوم
اولش باورش نمیشد فکر میکرد دارم دروغ میگم ،بهش گفتم دروغی در کار نیست واقعا منتظرم تا گلنسا رو پیدا کنم
اون روز صاحب ساختمون رفت و بعد چند وقتی اومد و گفت یکی از رفیقام تو تهران ویلا داره دنبال یه ادم مطمئنی میگرده چون خیلی کله گندس،
اگه ازت خوشش بیاد کنارش به همه چی میرسی ولی کاری به کارش نداشته باش و هر چی گفت بگو چشم
گفت همین امروز عصر میبرمت خونش ،خودش فعلا اینجا نیست رفته دبی کار داره ،منم اطاعت کردم
عصرش اومد منو برد یه خونه ای که درختاش بیشتر ازدرختای دهات ما بود ،تو خونش مبل داشت وسایلای لوکس داشت ،باورم نمیشد تو تهران آدمایی هستم که اینجوری زندگی میکنن و ما تو روستا اونجوری زندگی میکنیم .
اولش فکر کردم منو اورده باغبونی کنم ولی گفتن اینجا باغبون داره یکیو هم داره که وقتایی که جمشید خان میاد آشپزی کنه فقط نیازدارن یکی خرید خونه رو بکنه و ادم درستی باشه ،بهم گفت بریم اتاق تو رو بهت نشون بدم،فکر میکردم حتما یه اتاق نمور با یه پلاس کهنه کفش پهن کردن ولی وقتی رفتم دیدم یه خونس که شاید تو خواب هم نمیدیدم همه چی داشت و اول باغ بود یه اتاق یه هال کوچیک و اشپزخونه ،مبل و صندلی داشت ،بعد دوسال بالاخره اون شب یه جای راحت خابیدم
یک هفته بعد اقا جمشید اومد منو دید و گفت فلانی خیلی ازت تعریف کرده، کارامو توضیح داد گفت دلم نمیخاد تنبلی ازت ببینم پسر
گفت یکی دو روز دیگه خانومم میاد دلم میخاد کل خونه تمیز باشه
پول داد بهم برای مخارج باغ و گفت کارگر بگیر برای تمیز کاری
بالاخره خانومش اومد و یکی دو ماهی توی باغ بود و رفت ،بعد از اونم جمشید رفت سفر و دوماهی نبود وقتی که برگشت گفت میخام مهمونی بگیرم ،اندازه صد نفر برای یه مهمونی بیست نفره تدارک دیده بود ،فقط یادمه چهل کیلو میوه رو میز تزیین شده بود و بعدشم بیشترش پلاسیده شد و باغبون برد برای خانوادش
زندگیم توی این خونه میگذشت با درامدی که داشتم اوضاعم خیلی بهتر شده بود میتونستم برم راحت تر دنبال زنم بگردم برا خودم موتور خریده بودم و اینور اونور دنبالش بودم
تو این چند سال یکی دوبارم رفتم نیشابور ،پدر مادر گلنسا میگفتن ما اصلا همچین دختری نداشتیم و خانواده ی منم میخاستن منو زن بدن
روزای زندگیم از پس هم میگذشت و من ناامید و ناامیدتر میشدم برای پیدا کردن گلنسا
یه وقتی به خودم اومدم دیدم بیست سال گذشته و من اسیر غربت شدم ولی گلنسا رو پیدا نکردم
اون بچه ی هفده ساله حالا مردی شده بود ولی هنوزم دلش دنبال عشقش بود،
برای خودم خونه خریده بودم ولی هنوز کارگر جمشید خان تو همون خونه بودم هنوزم منتظر گلنسا بودم تا بیاد و باهم بریم تو اون خونه ،حتی خونمو اجاره هم نداده بودم
جمشید یه وقتایی تهران بود یه وقتا خارج ،یه روز که برگشته بود گفت میخاد مهمونی بگیره ولی اینار یه مهمونی بزرگتر ،از یه ماه قبل داشت برنامه ریزی میکرد دکور خونه رم عوض کرد،باغبون گل جدید تو باغ کاشت چراغ هارو عوض کردن حتی سفارش داده بود همه میزا رو گل طبیعی بچینن
مهمونی برای تولد پسرش بود بعد از ۱۵سال بچه دار شده بود و شاد بود ،میخاست سنگ تموم بزاره
@azsargozashteha💚
#چالش_حس_شیرین_زندگی
✅سلام عزیزم
بهترین حس خوب من تو دنیا
وقتی رفتم کربلا بود.
تو راه چشمم و بستم و گفتم من میخوام روبرو حرم چشمم و باز کنم مادرم مثل یه نابینا دستم و گرفت و منو برد بین الحرمین😍 آخ که چه لحظه ای بود یه دل میگفت برو سمت حرم عباس یه دل میگفت برو سمت حرم ارباب.
الانم با بغض و لذت دارم برات مینویسم. حرم انقد خلوت بود قشنگ یه گوشه حرم کنار ضریح نیم ساعت نشستن و دعا کردم. شب یلدا سال 96 من کربلا بودم.
✅سلام ادمین عزیز و خانمای گل گروه
یکی از بهترین روزهای زندگی من که هنوز شیرینی اون روز بعد ۸ سال تو ذهنمه.....
من باردار بودم و تو ماه ۵ فهمیدیم یه غده که روزبروز بزرگتر میشد تو پای همسرمه....اولین دکتر گفت یا تومور یا غده سرطانیه و شایدم فقط غده چربی باشه. روزای بد ما شروع شد هرروز سرکار با اون وضع بارداری کارم گریه و زاری بود هرروز این دکتر اون دکتر و هر دکتری یه چیزی میگفت. خودم تو شرکت کالاهای پزشکی کار میکردم و آشنای دکتر زیاد داشتیم. برای همین همکارام و آشناها هر مسئله ای بود باید به خودم میگفتن و من به تنهایی بار این همه حرف و ناراحتی روبه دوش میکشیدم. از ده حرف یکیشو به همسرم و خانواده ش میگفتم که روحیه همسرم خراب نشه. آخرین دکتری هم که دیده بود و قرار بود عمل رو ایشون انجام بدن گفتن که غده خیلی به شریان اصلی پا نزدیکه و عمل ریسک هم داره ازین نظر که من همینم به کسی نگفتم ولی نمی دونید چی کشیدم. خلاصه کنم تو ماه ۷ بارداری بالخره به عمل رسید و مطمئنم دعاهای پسرم تو شکمم به کمکمون اومد و خیلی غیرمنتظره فقط یه غده چربی خیلی بزرگ از پای همسرم فقط با یه عمل ساده که حتی دکترش تعجب کرد دراومد. چون قرار بود فعلا تکه برداری بشه تا بعدا ببینن چکار کنن. اون لحظه ای که همکارم از اتاق عمل زنگ زد و به من گفت بیا همسرتو ببین از بهترین لحظه های عمرم بود. هنوزم یادش میفتم گریه م میگیره و هزاران بار خدا رو شکر میکنم
@azsargozashteha💚
#نکات_سلامتی🍎
✅ #تقویت_مو
✅ #جلوگیری_از_ریزش
✅ #درمان_کم_پشتی_موها
🔶عوامل ريزش مو👴
🔹اختلالات هورموني
🔹استرس
🔹كم خوني
🔹یبوست
🔹سندرم تخمدان و عفونت زنان
🔹مشكلات تيروئيد
🔹كاهش وزن نامناسب
🔹ضعف سيستم دفاعي بدن و ضعف عمومی بدن
🔹مصرف بعضي از داروهاي شيمياي
🔹شامپو نامناسب و ژل و....
🔹سرپا شانه زدن
🔹سرپا دوش گرفتن
🔹موها را خيس شانه زدن
🔹استفاده نكردن از شانه چوبي
🔹شستشوی سر با آب ناسالم
🔹رنگ موهاي صنعتي
🔹داغ كردن مو (اتو و سشوار كردن...)
🔹كهولت سن و غلبه بلغم
🔹غلبه صفرا:
عموما در جوانی است و علامت ریزش مو از نوع صفراوی خالی شدن جلو مو می باشد
🔹غلبه دم:
علامت این نوع ریزش خالی شدن وسط سر است
🔶درمان:
✅تعدیل مزاج
✅رفع #یبوست (مهم)
✅ رفع #عفونت_زنان
✅داروی تقویت مو (خیلی مهم)
✅روغن بنفشه پایه زیتون ماساژ به پوست سر(مردها هفته ای دوبار، زنها هرروز)
✅شستن سر با لعاب گل ختمی سفید
(پودرگل ختمی سفید را به مدت نیم تا یک ساعت درآب داغ خیس کرده، سپس صاف کرده وبه سر ببندید به مدت بیست دقیقه و بعد بشویید
هفته ای دوبار (ترجیحا یک روزش جمعه باشد)
✅مخلوط : مورد سه واحد.سدر سه واحد.حنا یک واحد، به سرببندید به مدت نیم ساعت.
✅ حجامت سر. ( قبل و بعد از حجامت حداقل یک انار شیرین بخورید)
✅سویق کامل
✅درصورت کم خونی قرص خون (خیلی مهم)
✅روغن زیتون و روغن شحم گاو جایگزین روغن های جامع و مایع بازاری
✅نمک دریا جایگزین نمک خوراکی بازار
✅مصرف انجیر
✅مصرف خرما، کشمش، تخم مرغ محلی، زیتون، نخود، کباب گوسفندی، روغن زیتون، عسل، سیب، کدوحلوایی...
✅بادام روزی ۱۴ عدد صبح دانه دانه مثل آدامس بجویید
✅شانه کشیدن موها با شانه چوبی
✅روی سر آب پیاز+عسل+روغن زیتون یا بادام بزنید
✅گزنه؛ مو را تقويت كرده و از ريزش موي سر جلوگيري مي كند ، حتي در بعضي از موارد موي سر دوباره مي رويد . براي استفاده از اين خاصيت ۶ گرم سر شاخه ها و برگها و ريشه گزنه را به تنهايي و يا با ۳۰ گرم چاي كوهي در يك ليتر آبجوش ريخته و آنقدر بجوشانيد تا حجم مايع به نصف برسد . شبها مقدري از اين مايع را به سر بماليد و صبح بشوئيد.
🚫هنگام حمام و شستشوی سر، نایستید و چمباتمه بزنید
🚫موی خیس را شانه نکنید
🚫بدون پوشش سر دستشویی نروید
🚫هنگام شانه کردن سر ایستاده نباشید و حتما بنشینید
🚫زیاد از سشوار و اتو مو و ....استفاده نکنید بلکه متناوب و کم سشوار کنید تا خودش عاملی در جهت ریزش مو نشود
@azsargozashteha💚