eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.5هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 یک سوال داشتم از دوستان خوب. من 49 سالم هست خیلی تو پریودی هام خونریزی دارم و اذیت میشم. میخاستم ببینم دوستان یک راهکاری و یا درمانی جهت یاعسه شدن دارن. که انجام بدم که یاعسه بشم. کم خونی گرفتم. فرج مولایمون صاحب زمان و شفای تمام مریضان 3تا صلوات بفرستین 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 حبیبه خانم ی مشورت میخوام با گروه بکنم میتونم از همه بخوام بپرسم ایا به نظر شما جی پی اس تو ماشین شوهرم وصل کنم درست هست یانه؟،به شوهرم اطمینان ندارم اصلا بهش شک دارم چون بهم خیانت کرده-احساس میکنم با اون طرف هست-آیا درست هست وصل کنم جی پی اس؟؟ 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام خسته نباشید من یه دختر تقریبا 9سال دارم یه دختر 4ساله یه پسرتقریبا2ساله دختر 4ساله م خیلی تندخو هست زود عصبانی میشه قاطی می‌کنه گریه می‌کنه اصلا آرامش نداره بچه به خواهرش زور میگه واقعا سخته باهاش رفتار کرد از همون نوزادیش اخلاقش خوب نبود برعکس منو پدرش این رفتارها رو نداریم رفتارمون خوبه این نمی‌دونم چرا آرامش نداره هم خودش هم برای ما راهی چیزی هست تا این بچه آروم باشه بنده خدا خودشم اذییت میشه منم براش ناراحت میشم ولی نگران آینده این بچه هستم 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام وقتتون بخیر.دختر ۶ساله دارم تنبلی چشم داره خیلی هم شدیده.میتونید کمکم کنید درمان بشه 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام وقتتون بخیر وشادی،بنده همسرم سیگاری هستن ومن خیلی عذاب میکشم خیلی هم با همسرم صحبت میکنم که نکشه همش میگه باشه ولی نمیتونه شما برای ترک سیگار چه پیشنهادی دارید تا کاملا ترک بشه سیگار .ممنون. 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام دوستان گل یه چیزی که منو خیلی رنج و عذاب میده اینه که نمیدونم چرا با هر کی دوست میشم فورا از من جدا میشن یا گرم نمیگیرن با اینکه بد رفتاری نمیکنم باهاشون خوبم و هیچ بد ذاتی ندارم گاهی اوقات حس میکنم تو نظر مردم سیاه شدم راهی واسه عزیز شدن میخواستم ممنون 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓ سلام .خسته نباشید.ببخشید من دوسال پیش پدرم فوت شدند ومن وابستگی شدید به ایشون داشتم وبرام خیلی سنگین هست هنوز بعد دوسال برام خیلی سخت هست ومن هرلحظه بخوابم خواب میبینم و اکثرا هم خواب میبینم پسرم گم شده وخیلی خواب آشفته مبینم وهمش خسته هستم البته شاغل هستم.به نظر شما چه کارباید بکنم؟ وخواب پدرم هم زیاد میبینم 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام وقت بخیر ببخشید برای سر،خوردگی مهره همراه با درد راهکاری داریدوآیا درمانی غیرازعمل وجودداره الان ۱۲ساله این مشکل را دارم که بعدازبی حسی کمرم سرزایمان پسرم به وجودآمده لطفا راهنمایی کنید ممنون میشم ❤️👇 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#یک_نکته_از_هزاران 🌱 هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به مهدي زدم گريه ميکردم جلسه که ت
🌱 چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و …. همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم. میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم. گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت: یا زهرا!!!!! سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین… مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!! منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟ گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟ گفتم چی میگه؟ گفت: مادر میگه که…. دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده…. به خاطر من ردش نکن مادر دیشب فاطمه سفارشتو کرده به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 سلام خسته نباشید توروخدا میشه سوال منو بفرستین خواهش میکنم امروز من توگروه آشپزی بود
🌻🍃 سلام، خانمی که دخترتون 17 سالشه و خواستگار همسن دارن خانم عزیز با دست خودت دخترتو بدبخت نکن، این آقا هنوز به بلوغ فکری و اجتماعی برای اداره کردن یه زندگی نرسیده پسر 17 ساله، اونم تک پسر مغرور و لوس خانواده، که دستش تو جیب خودش نیست، مگه میتونه دخترتو خوشبخت کنه؟؟؟؟؟؟ از اول اختیار زندگیش دست خانوادشه به خانوادش وابستگی داره و چون درآمدی نداره و از نظر خانوادش هنوز اول زندگیشه، خرج و مخارش زندگی هم که دست پدرشه، به نیت راهنمایی کردن، اختیار زندگیشو می گیرن و کاملا به حرف اونا میشه حق ادامه تحصیل هم نداره، بگو یه کلفت برای مادرش داره میبره دیگه دخترتون تو زندگی فقط کارش سکوته، حرفی هم بزنه پسره میگه خانوادم اینهمه به فکر زندگیمونه، نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره، دهنتو ببند🤭 ببخشیدااااا حقیقتو گفتم😔 حالا بخاطر تک پسر بودن و دختر مجرد تو خونه داشتن فضولی تو زندگیشونم هست خانمم دخترتون هنوز اول راهه، ان شاءالله خواستگارای خوبی براش میاد، اصلا عجله نکن خواهش میکنم جواب رد بده، وگرنه دخترت اصلا روی خوشبختی تو این زندگیو نمی بینه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام در مورد خانمی که گفتن زن مرد زن دار شدن بحساب خودش فتوا هم میده که مردا چهار تا زن بگیرن یعنی اینو بدون که اولا دیر یا زود آه زن اولش دامنگیرت میشه به روز سیاه میشینی ان‌شاءالله🤲 دوما من که تازه فقط به گوشی شوهرم شک دارم از بس غصه خوردم الان تو سن جوانی ناراحتی قلبی گرفتم 😔اگر یکم درک داشتی هیچ وقت زندگی کسی را تلخ وبی روح نمیکردی امیدوار به سر بریده امام حسین(ع)هستم که خدا از سر شما و امثال شما نگذره که نمیدونی چکار میکنید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام و عرض ادب خدمت دوستان در مورد دختر خانمی که گفته بودن آزمایش قبل از ازدواج دادن و کم خونی نشون داده شما با جواب آزمایشاتون برید پیش یه فوق تخصص خون ایشون به درستی شما رو راهنمایی می کنن و اگر ان شاالله مشکلی نداشته باشین ایشون نامه میدن به مرکز بهداشت و مجوز ازدواج شما صادر میشه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خواهران عزیز ازمن به شما هیچ وقت توکارخانواده شوهردخالت نکنید چون فقط به ضرر خودتون زندگی خودتون خراب میکنید برادرشوهرم طبقه بالا پدرشوهرم من یک دوبار گفتم چرا رهن وکرایه نمیده اوناهم درجواب به من گفتن به توچه خونه پدرتو پس هروقت هرچیزی دیدی نگید و دخالت نکنید چون فقط به ضرر خودتون 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام مادری که بچه ۸ سالتون کم اشتها هست با اون علائمی که گفتین بچتون انگل داره ببرین دکتر که درمان بشه تخمه کدو هم صبح با معده خالی بدین بخوره تو غذام از سیر استفاده کنید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام به همگی دوستان ..عزیزی که برا آزمایش ازدواج گفتن کم خونی دارن ..تواین دوهفته مغزیجات وسه شیره و و جگر گوسفند توی برنامه غذاییتون باشه ان شائ لله آزمایشتون خوب میشه ..برا دهتر دوم من ویکی دیگه از بستگان هم همین طور بود ولی توی آزمایش دوم خوب بود ..خوشبخت بشید عزیزم..التماس دعا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام در جواب خانمی که گفتن با خود صحبت کردن مریضیه عزیزم این مریضی نیست که بخاطرش خانواده شوهرت حلال نکنی به نظرت تو خواستگاری بگن پسر ما با خودش حرف میزنه؟؟ عزیزم اینایی که با خودشون حرف میزنن بشدت باهوش و ذهن فعالی دارن خیلی از شخصیت های بزرگ هم با خودشون صحبت میکنن حتی یبار عمو پورنگ گفت این هم مشکل داشت!! از نگاه طب اسلامی اینایی که باخودشون صحبت میکنن بلبله میگویند که چون صفرا و سوداشون خیلی خیلی بالاست و باید درمان بشه شما اگه دوست دارین شوهرت درمان بشه باید بره پیش طبیب اسلام آقای خیراندیش و تو خونه تمرین کنه که دهنش بسته بمونه حتی خود شما هم باهش. صحبت نکن تا عادت کنه موقعی که کسی باهاش نیست دهنش بسته بمونه و با خودش صحبت نکنه دوستان برای شادی روح حضرت زهرا و سلامتی امام زمان دوتا صلوات بفرستین❤️❤️ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام وصبحتون بخیر باشه حبیبه خانم عزیز وبزرگوار🙏یه پیشنهاد داشتم برا امروز.عزیزان من خواهرای گلم بیاین امروز به احترام بی بی دوعالم هر کسی هر چه توان داره سوره کوثر رو بخونیم به امید برآورده شدن حاجات تمامی عزیزان در این کانال,دعا دسته جمعیش خوبه🤲.بسم الله الرحمن رحیم انا عطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانأک هوالابتر🤲 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 ماجرای تولد فرزند شهید برونسی چند سالی گذشت. بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ، عبدالحسین راهی جبهه‌ها شد. بعضی وقت‌ها، مدت زیادی می‌گذشت و ازش خبری نمی‌شد. گاه گاهی می‌رفتم سراغ همسنگری هاش که می‌آمدند مرخصی. احوالش را از آن‌ها می‌پرسیدم. یک بار رفتم خبر بگیرم، یکی از بسیجی ها، عکسی نشانم داد. عکس عبدالحسین بود و چند تا رزمنده دیگر که دورش نشسته بودند. گفت: نگاه کنید حاج خانم، اینجا آقای برونسی از زایمان شما تعریف می‌کردن. یک آن دست و پام را گم کردم. صورتم زد به سرخی. با ناراحتی گفتم: آقا برونسی چه کار‌ها می‌کنه! کمی بعد خدا حافظی کردم و آمدم. از دستش خیلی عصبانی شده بودم. همه اش می‌گفتم: آخه این چه کاریه که بشینه برای بقیه از زایمان من حرف بزنه؟! چند وقت بعد از جبهه آمد. مهلتش ندادم درست و حسابی خستگی در کند. حرف آن جریان را پیش کشیدم. ناراحت و معترض گفتم: یعنی زایمان هم چیزیه که شما برین برای این و اون صحبت کنین؟! خندید و گفت: شما می‌دونی من از کدوم مورد حرف می‌زدم؟ بهش حتی فکر نکرده بودم. گفتم: نه. خنده از لبش رفت. حزن و اندوه آمد توی نگاهش. آهی کشید و گفت: من از جریان دخترم فاطمه حرف می‌زدم. یک دفعه کنجکاوی ام تحریک شد. افتادم تو صرافت این که بدانم چی گفته. سال‌ها از فوت دختر کوچکمان می‌گذشت، خاطره اش، ولی همیشه همراه من بود. بعضی وقت‌ها حدس می‌زدم که باید سرّی توی آن شب و توی تولد فاطمه باشد، ولی زیاد پی اش را نمی‌گرفتم. بالاخره سرّش را فاش کرد. اما نه کامل و آن طوری که من می‌خواستم. گفت: اون روز قبل از غروب بود که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟ گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون. سرش را رو به پاین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همون طور که داشتم می‌رفتم، یکی از دوست‌های طلبه رو دیدم. اون وقت تو جریان پخش اعلامیه، یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمی‌شد کاریش کرد. توکل کردم به خدا و باهاش رفتم... جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم:‌ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! می‌دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو می‌فرستی و می‌ری دنبال کارت؛ شستم خبر دار شد که باید سرّی توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم. عبدالحسین ساکت شد. چشم هاش خیس اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: می‌دونی که اون شب هیچ کس از جریان ما خبر نداشت، فقط من می‌دونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود خونه ما. خاطره‌ای از «معصومه سبک خیز»؛ همسر شهید برگرفته از کتاب «خاک‌های نرم کوشک»؛ روایت‌هایی از زندگانی شهید عبدالحسین برونسی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 زیر چشمامو پاک کردم و با بی میلی آرایشمو تمدید کردم ولی سرخی چشمام هنوز مشخص بود یکم صبر کردم بعد دوباره برگشتم بیرون و رفتم سمت میز مادرشوهرم اینا، جاریمم انگار تازه رسیده بود و مشغول خوش و بش با مادرشوهرم بود که دیدم خواهرشم باهاشه.. همون منشی آرمین.. رفتم جلوتر میخواستم یکم باهاش صمیمی شم و بهش بگم آرمین تو مطبش رفت و امد مشکوکی با کسی نداره یا مثلا زنی مدام نمیاد پیشش..؟ رفتم جلو و سلام کردم، با احترام دستشو آورد جلو، همینکه دستشو گرفتم دیدم ناخنش خیلی آشنا میزنه... یهو تو ذهنم اومد ناخنش دقیقا مثل همون تک ناخنی که تو ماشین آرمین افتاده بود... با عصبانیت اون یکی دستشو گرفتم و دیدم که یکی از ناخن هاش کنده شده... گفتم ناخنتون کو ها؟ دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، صدامو بردم بالا و گفتم هرزه کثافت با چه جراتی سوار ماشین شوهر من شدی هااا؟؟ دختره که هول کرده بود گفت خانم اشتباه میکنید من سوار ماشین شوهرتون نشدم.. همه دورمون جمع شده بودن، گفتم آهای مردم این دختره هرزه شوهرمو از راه به در کرده، من امشب اتفاقی ناخن مصنوعیشو تو ماشین شوهرم دیدم... گفتم بگیرنش تا برم ناخن رو بیارم، با دو رفتم ناخن رو از تو کیفم دراوردم و به همه نشون دادم.. مادرشوهرم از چشماش خون میبارید... رفت و یه چک خوابوند تو گوش دختره و فحشش داد جاریم با تعجب به خواهرش نگاه میکرد، باورش نمیشد که حرفام حقیقت داشته باشه.. منم با عصبانیت به سمتش حمله کردم، با مشت میکوبیدم به سر و صورتش که اشکش دراومده بود و گفت شوهرتون خودش ازم درخواست کرد، اون بود که از تو خوشش نمی اومد، منو عقد کرد... با حرفش دستام تو هوا خشک موند... گفتم عقد..؟؟ تو زنشی؟ گفت بله الانم ازش حامله ام...👇👇🔞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه رو در کانال داستانمون بخونید👇😍 https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5 ❌♨️💯👆👆عضو بشید 🙈
❤️❤️دوستان گلی که دسترسی راحت تر به تمام داستانهای موجود در کانال رو میخواستن وارد این کانال بشن تا تمام قسمتهارو پشت سر هم و مرتب بتونن بخونن 👇👇❌❌❌ بیش از پانصد داستان خانوادگی بارگذاری خواهد شد😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5 لطفا همگی عضو بشن👆❤️❤️
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۱۱۰🌼 @azsargozashteha💜
1_1430266227.mp3
3.2M
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۱۱۰🌼 @azsargozashteha💜
🌱 برای رفع دلتنگی هفده مرتبه سوره «انشراح» خوانده شود هر روز دو بار انجام شود یک بار صبح و یک بار عصر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾ 📓 منبع : مکارم الاخلاق، ص 378 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 یک سوال داشتم از دوستان خوب. من 49 سالم هست خیلی تو پریودی هام خونریزی دارم و اذیت
🌸🍃 خانمی که دندون قروچه میره بچش پسرمنم دقیقا ت همین سن اینطور بود بعد همسایه مون فوت کرد براش گوسفند سربریدن وبا گوشتش کباب درست کردند برای ماهم دادند از اون موقع دندون قروچه ش خوب شد 😄 همیشه میگم خدا رحمتش کنه☺️ میخام بگم‌شاید از سردی بدنش باشه شمام گوشت تازه براش درست کنید ببینید خوب میشه حالت کوبیده باشه چون اونجوری من بازم بهش داده بودم خوب نشده بود 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام..در جواب اون خانمی که برا دختر هفده ساله اش خواستگار اومده بگم واقعا بزرگترین خیانت رو در حق بچه ات میکنی اگر بذاری با آدم مغرور زندگی بگیره اون باید حق ادامه تحصیل داشته باشه بعدشم پسر ۱۷ ساله چه از زن و زندگی میفهمه درسته دختر ۱۷ ساله میتونه ی زندگی رو مدیریت ‌کنه ولی پسر نه .به نظر من به هیچ وجه قبول نکنید..دخترتون وارد دانشگاه بشه درس بخونه ی شغلی برا خودش داشته باشه با افتخار وارد زندگی بشه بهتره تا همش بزنن تو سرش..من تجربه خودمو گفتم با ابن ک دانشجو بودم اجازه ادامه تحصیل نداد و الان خواهرش ک با وجود سه تا بچه شوهرش همراهیش کرده برا ادامه تحصیل رو میزنه تو سر من ک اون عرضه داشته تو نداشتی..حالا خود دانید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام برای خانمی که ازدواج پسرشون جور نشده آخرمفاتیح برای بسته شدن چیزی نوشته شده ببینندبنویسنددعایش رابه بازوی پسرشون ببنددانشاءالله که بختشون باز میشه برای من هم دعاکنند 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام وقت بخیر در مورد مشکل پسر اون خانومی ک فرمودن پاهای بچشون زخم و ترک شده خون میاد اگه میتونن ببرن پیش دکتر مسعود ملکی مشهد کارشون عالیه انشاالله شفای همه بیماران 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خانمی که گفتن بچه ۴ساله شود مرتب سرفه میکنه،ببرن متخصص آسم والرژی ،تست پوستی براشون انجام بده و بگه به چه چیزی الرژی داره،وقتی مشخص شده چی الرژی داره ،دیگه اون چیزها رو نده بهش بخوره،مثلا خیلی از بچه ها به شیر ولبنیات الرژی دارن ،بیمارستان اطفال مفید تهران تو خیابون شریعتی و بیمارستان اطفال تهران هردو متخصص الرژی اطفال دارن،یک احتمال دیگه هم اینه که ممکنه بچه قاروق شده باشه،همون که یه چیزی تو گلوی بچه گیر می‌کنه ،بعضی ها هم بهش میگن تول ،ببرید پیش تول گیر که از بینی فوت می‌کنه چیزی که تو گلوش مونده میاد بیرون،خیلی موثره،من بچه های خودمو می‌بردم. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خانم محترمی نوشتن در قرآن نوشته شده بدترین مخلوقات خائنین هستن و گفتن تو نت یه سرچ کنین آیه میاد ما که سرچ کردیم و همچین آیه ای نیامد ممکنه اون خانم محترم بفرمایند این معنی کدام آیه قرآن هست ؟ مواظب باشید از قرآن شاهد نیآورید مگر اینکه اصل عربی و ترجمه آیه را ذکر کنید مبادا مصداق دروغ بستن به خدا و قرآن شوید که گناه کبیره است و مجازات سنگینی دارد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام برای تشخیص اینکه فردی پدر نوزاد هست یا نه بجز آزمایش DNA روش دیگری نیست 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام چکار کنیم که همسرمان نمازخوان و خوش اخلاق شود و خسیس نباشد جواب : هیچ‌کار آدم خسیس اگر آسمان به زمین بخورد هم عوض نمی‌شود پس خودتان را زحمت ندهید خوش اخلاقی را باید پدر و مادر به فرزند یاد دهند یا خودش به مرحله ای از عرفان برسد که بر روی نفس خود کار کند تا به خوش اخلاقی دست یابد از اول باید روی نماز خوان بودن خواستگار اصرار میکردی و زن بی نماز نمیشدی نه اینکه با بی نماز ازدواج کنی بعد فکر کنی که چیکارش کنی تا نماز بخواند علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد وقتی واقع شد دیگه واقع شد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام برای پس گرفتن پارکینگ از دست ظالم دخترم شما اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث کن اول باید اثبات کنی قانونا مالک پارکینگ هستی و اگر در این مورد شک و شبهه ای وجود داره باید اول شک و شبهه رو برطرف کنی و بعد از اینکه مشخص شد شما مالک قانونی پارکینگ هستی بعد باید بررسی کرد که راه احقاق حق شما چیه و اون ظالم به چه دلیل و به چه صورت حق شما رو غصب کرده اینجور کارها با خواندن یک آیه یا یک دعا میسر نیست شما باید اول بصورت قانونی اقدام کنی و برای احقاق حقت تلاش و کوشش کنی و بعد از اون دعا کنی که اقداماتت به نتیجه برسه نه اینکه هیچ اقدامی نکنی و بری بشینی یه گوشه فقط دعا کنی بهتره با یه وکیل مشورت کنی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خانم محترمی که قصد داره با آقایی ازدواج کنه که مبتلا به hiv یا ایدز هست دخترم این بیماری بسیار خطرناکه و دارویی براش کشف نشده و آخرش منجر به مرگ میشه اونم مرگ فجیع و دردناک هر کس با این آقا ازدواج کنه صد در صد به ایدز مبتلا میشه و در حقیقت با دست خودش خودش رو کشته به هیچ وجه با چنین فردی ازدواج نکن ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️ اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می دانم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند. ابتدای صحبتـش مثل همیشه گفت السلام علیـک یا ایتها الصدیقه الشهیـده سیده النسا العالمیـن. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طـهارت. موضوع صحبتـش حول وحوش امداد های غیبـی می گشـت ابتدای صحبتش مثل همیشه گفت السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده سیده النسا العالمین. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طهارت. موضوع صحبتش حول وحوش امداد های غیبی می گشت لابلای حرفاش خاطره قشنگی هم تعریف کرد خاطره ای از یکی عملیات ها گفت: شب عملیات آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن سر راه یکهو خوردیم به یک میدان مین، خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است وگرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیز ها را نداشتیم. بچه های اطلاعات عملیات اصلا ماتشان برده بود آن ها موضوع را زود تر از من فهمیده بودن، وقتی به ام گفتند خودم هم ماتم برد. شب های قبل که آمدیم شناسایی چنین میدانی ندیده بودیم تنها یک احتمال وجود داشت آن هم این که کمی راه را اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین شبح دژ دشمن توی چشم می آمد. ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد با بچه های اطلاعات عملیات  شروع کردیم به گشتن؛ همه امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را پیدا کنیم. وقتی برای خنثی کردن مین ها وجود نداشت چند دقیقه ای گشتیم ولی بی فایده بود. کمی عقب تر از ما تمام گردان منتظر دستور حمله ما بودند هنوز از ماجرا خبر نداشتند بچه های اطلاعات عملیات خیره- خیره نگاهم می کردند ،گفتند: چی کار می کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم گفتم می بینین که هیچ راه کاری برامون نیست گفتند یعنی …بر می گردیم؟ چیزی نگفتم تنها راه امیدم رفتن به در خانه اهل بیت بود (علیه السلام ) بود.توسل شدم به خود خانم حضرت صدیقه طاهره (علیهم السلام) با آه ناله گفتم:بی بی خودتون وضع ما رو دارید می بینید دستم به دامنتون یه کاری بکنین. به سجده افتادم روی خاک ها و باز گفتم:شما خودتون تو همه عملیات ها مواظب ما بودین این جا هم دیگه به لطف و عنایت خودتون بستگی داره. توی همین حال گریه ام گرفت عجیب هم قلبم شکسته بود که :خدایا چه کار کنیم؟ وقتی لطف و معجزه مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می افتد. من هم توی آن شرایط حساس نمی دانم یکدفعه چه طور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون یک حال از خود بیخودی به ام دست داد، یک دفعه رفتم نزدیک بچه های گردان   آماده و متظر دستور حمله بودند یکهو گفتم: بر پا ،همه بلند شدند به سمت دشمن اشاره کردم بدون معطلی دستور حمله دادم خودم هم آمدم بروم یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت با حیرت گفت: حاجی چی کار کردی؟ تازه آنجا فهمیدم چه دستوری دادم ولی دیگر خیلی ها وارد میدان مین شده بودند همان طور هم به طرف دشمن آتیش می ریختند یکی دیگرشان گفت : حاجی همه رو به کشتن دادی! شک واضطراب آنها مرا هم گرفت یک آن حالت عصبی به ام دست داد دست ها را گذاشتم روی گوشهام و محکم شرع کردم به فشار دادن هر آن منتظر منفجر شدن یکی از مین ها بودم… آن شب ولی به لطف بی بی دو عالم بچه ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند ،حتی یکی از مین ها هم منفجر نشد.تازه آنجا بود که به خودم آمدم سر از پا نشناخته دویدم طرف دشمن از روی همان میدان مین. صبح زود  هنوز درگیر عملیات بودم.یک دفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه های اطلاعات لشکر داشتند می دویدند و با هییجان از این و آن می پرسیدند حاجی برونسی کجاست؟! رفتم جلوشان گفتم چه خبره؟چی شده؟ گفتند:فهمیدی دیشب چیکار کردی حاجی؟ صداشان بلند و غیر طبیعی بود،خودم را زدم به اون را عادی وخونسرد گفتم:نه گفتند می دونی گردان رو از کجا رد کردی؟ پرسیدم از کجا؟ جریان را با آب و تاب گفتند به خنده گفتم : مگه میشه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟حتما شوخی می کنید؛دستم را گرفتند گفتند بیا برویم خودت نگاه کن! همراهشان رفتم دیدن آن میدان مین واقعا عبرت داشت تمام مین ها رویشان جای رد پا بود بعضی حتی شاخک هاشان کج شده بود ولی الحمد لله هیچ کدام منفجر نشده بود. خدا رحمت کند شهید برونسی را آخر صحبتش با گریه می گفت:بدونین که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)توی تمام عملیات ها ما را یکاری میکنند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽──