eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_دوازدهم این وسط عشرت گفت خیلی بخور بخوابی.. من خرج الکی ندارم به تو بدم شوهرتم که نیست.. به
روی همون تخت دراز کشیدم و دستمو گذاشتم زیر سرم، انقدر همه چیز خوب بود که به ثانیه نکشید خوابم برد.. انگار که یکی زده باشه توی سرمو بیهوشم کرده باشه، با دستی که بازومو تکون میداد یهو از جا پریدم و داد زدم گفتم هان چیه؟ دست نریمان بود، همه دورم جمع شده بودن، نریمان گفت یجوری خوابیدی انگار صد سال اونجا نخوابیدی..! چرا هرچی صدات میکنیم بیدار نمیشی..؟ فکر کردیم اگه خدا بخواد خواب به خواب شدی... نشستم و سرمو انداختم پایین، چشمم به زن نریمان خورد که دست به سینه ایستاده بود و براندازم میکرد گفت اخی بنده خدا چقدم لاغر شده.. جملش از روی ترحم و دلسوزی نبود و داشت تیکه مینداخت، اقاجونم خداروشکر نبود که این وضعیت منو ببینه، میخواستم مثل بچگیام که وقتی کسی اذیت میکرد و بعد نریمان میرفت حالشو میگرفت دهن باز کنم و بنالم، بگم حمید چه بلایی سرم اورده، دستامو نشون بدم و بگم نگاه بخاطر قالی زیاد عشرت این بلا رو سرم اورده و بعد بگم سعید باعث شده بترسم و بیام اینجا، اگه بچه بودیم نریمان خونشونو به آتیش میکشید... اگه من اینطور ازدواج نکرده بودم هم باز نریمان جوری حالشو جا میاورد که نفهمن از کجا خوردن ولی عوضش دستمو گرفت و گفت پاشو پاشو برو خونتون تا برای ما شر درست نکردن اون خانواده الدنگت.. فکر کنم گشنه شدی اومدی اینجا..! چشمه اشکم جوشید، آروم گفتم فقط دلم براتون تنگ شده بود.. نریمان گفت دلت تنگ شده بود که پا برهنه اومدی اینجا؟ لااقل یه جفت دمپایی میپوشیدی، ولی خلق و خوت مثل همونا شده، لباس پوشیدنشو، نازی ما حوصله دردسر نداریم اینام شرن برو بیرون... سرمو انداختم پایین که برم، مامانم یدفعه گفت وایسا... مادرمو میشناختم وقتی سعی میکرد جلوی گریشو بگیره چونش شروع میکرد به لرزش، دویید توی خونه و یه کاسه دلمه برام اورد بعدم دمپاییشو از پاش دراورد و جلوم جفت کرد تا پوشیدم، لحظه ای که از خونه خارج شدم مامانم چونش میلرزید، میترسیدم از اینکه برگردم توی اون خونه، دم در یک ساعتی این پا و اون پا کردم، میدونستم برم توی این خونه یدونه دلمه هم بهم نمیرسه پس همونجا دم در تمامشو خوردم... @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام ❤️ چالش پنجم 💚😍 دوستان عزیزم میخوام بدونم خودتون یا اطرافیانتون ایده ای برای کس
دختر عمه من توی خونه کیک میپزه و توی اینستاگرام تو یه پیج می فروشه خود منم چرم دوزی انجام میدم و دستبند می بافم و توی مغازه پدرم برای فروش میزارم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام من توی یه شهر دور از خانواده و اقوام زندگی میکنم ، توی شهر من یکم گرون فروشیه و من اومدم ده تا روسرس قیمت مناسب خریدم و بین اقوام و دوستان یه گروه زدم و روسری ها رو فروختم ، کم کم اعضای گروهم زیاد شدن و منم با سودی که میکردم دوباره روسری میخریدم و بعد از چند وقت لباسهای دیگه هم اضافه کردم و بعد یک سال یک مغازه کوچیک باز کردم ، الانم یه پوشاکی بزرگ دارم با اینکه سودم خیلی کمه ولی خداروشکر هفته ای بین پنج تا ده میلیون سود میده بهم . ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ من همسرم دوست نداشت و نداره که من کار کنم منم تو کرونا برای دل خودم رفتم تریکوبافی یاد گرفتم هرکی که فهمید و شنید پرسید میبافی برامون منم گفتم باشه و شروع به سفارش گرفتن کردم و بافتم دستمزد زیادی ندارم چون من اینکارو دوست دارم میبافم اشناهاهم خودشون هرچقد بخوان بهم دستمزد میدن حدودا ماهی ۵۰۰تومن از دستمزدام میگیرم وچون فقط برای اشناها میبافم‌که همسرم میشناسه و خللی تو زندگیم ایجاد نکرده همسرم مشکلی نداره ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقت به خیر خب من زیاد سنم بالا نیست برا همین ایده ام در حد سن و سال خودمه... من تابستون خیلی وقت خالی داشتم تصمیم گرفتم از مجازی کسب درامد کنم... گوشیم زیاد مدل بالا نبود و زیاد هم چیزی از اینسا و تلگرام بلد نبودم... ولی با روبیکا خیلی اشنایی داشتم من یک کانال چالش توی روبیکا زدم حسابی وقتمو پر کرده بود خب اولش خیلی خرجش کردم که اعضاش بره بالا وقتی که اعضای کانال بالا رفت سود کردن من هم شروع شد .. اینطوری بود که من چالش سین میذاشتم و بقیه میومدند سین ازم می‌خریدند تا برنده بشند مثلا جایزه برنده 300 تومن بود ولی چون تعداد خیلی زیادی شرکت میکردند و تند تند از هر سبقت میگرفتند توی سین خریدن من پول خوبی گیر می‌آوردم 🙂 البته بگم فیک نبودم و واقعا جایزع رو میدادم و به حق خودم قانع بودم 😉 این ایده هم از خودم بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ من خودم خیاط بودم خیاطی میکردم البته تو خونه از درامدش اصلا راضی نبودم بعدم اینکه موقعیت کار بیرون از خونه رو نداشتم تا اینکه دی ماه توسط یکی از آشناهامون وارد شرکت نفیس شدم خداروشکر خداروشکر راضیم از درآمدش بی هیچ دردسری دارم درآمد میکنم اونم تو خونه و آنلاین (شرکت نفیس ی شرکت فروش اینترنتی لوازم آرایشی بهداشتی و مراقبتی)و سرمایه اولیه زیادیم نمیخواد و اصلا محدودیت سنی یا تحصیلات نداره و بیشتر برای خانم ها مناسبه چون بیشتر خانمها موقعیت کار بیرون از خونه رو ندارن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @azsargozashteha💚
❤️ سلام در رابطه با اون خانمی که گفتن نامزدش مسخرش می کنه،عزیزم اعتماد به نفس داشته باش قبل از این که ایشون حرف بزنه و ناراحتت کنه خودت از خودت تعریف کن،میری جلوی آینه بگو عجب موهایی دارما،لباس جدید می پوشی بگو خدارا شکر چاق نیستم وگرنه نمی تونستم ازین لباسهای دلبر برا آقامون بپوشم یا هر چیزی که بین خودتونه،فقط از خودت تعریف کن،مردها چشمی هستند هر چی بگی و ببینه کم‌کم بهش معتقد میشه☺️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام پر مورد اون خانم که همسرشون گفته لاغری خوب تغذ یه تون رو بهتر کنین این وسوسه ها رو هم کنار بزنید خوشبخت باشید😊 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام . درباره اون آقای کرمانی که مامانشون باباشون رو ترک کرده خواستم بگم این رفتار های پدرتون نشونه های دلتنگی و تنهایی هست 💔و پدرتون دلش واس مادرتون تنگ شده . از نظر من یا به مامانتون بگید برگرده یا برای پدرتون زن بگیرید . در غیر این صورت ظلم بزرگی به پدرتون کردید 😞 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام لطفا اینو برا کسی که گفته ازدواج چهارم و پنجم برا سنی ها رسمه باید بهت بگم این رسم نیست و فقط بعضی ها چند بار ازدواج می کنن و این که من خودم سنی هستم و وقتی میبینین اونا چند بار ازدواج کردن تعجب میکنیم ما توی فامیلامون و همسایه هامون هیچکدام زن دوم ندارن و اینکه عزت مرد به بچه دار شدن نیست شما میگی تولد اهل بیت در سکوت می خوای بگذرونی من میدونم شما فکر میکنی تاریخ ما اشتباست ولی ما هم فکر می کنیم تاریخ شما اشتباست من چون خودم سنی ام نمی خوام از سنی ها طرفداری کنم ولی جوری شما عرض کردی من ناراحت شدم ما نباید به خاطر سنی بودن یا شیعه بودن خودمون را متفاوت بدونیم همه ی مردم یکی هستن که داخلش یه چند نفر ادم های بدی هستن ولی اینکه گفتی ازدواج دوباره رسم ماست حسابی ناراحت شدم دوستان عزیز لطفا قبل از گفتن حرفی در مورد چیزی که زیاد درموردش نمیدونین اول خوب اطلاعات بدست بیارید ادمین عزیز ممنون میشم اینو بزاری تا همه ی مردم ببینن 💕 @azsargozashteha❤️
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۲۴🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052559.mp3
1.27M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۲۴🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام ❤️ چالش پنجم 💚😍 دوستان عزیزم میخوام بدونم خودتون یا اطرافیانتون ایده ای برای کس
❤️ فروش عرقیجات پارسال با یک میلیون شروع کردم با تبلیغ زیاد تو خانواده الان کل فامیل مشتری خودمن **** سرویس مدارس. آموزشگاه رانندگی **** سلام من رفتم آموزشگاه دوره تتو ابرو و لب و چشم ولی نمیدونم چطور مشتری بگیرم **** شوهرم آشپزه ریسک کردیم و با شریکمون ماشیناشونو فروختن و فقط با ۱۴۰ میلیون کترینگ زدن تو شهرکمون غذای خوب نیست الان عین بمب ترکیده تو شهرکمون خداروشکر عاالیه **** منو همسرم فرش میبافیم سالی تقریبا صد میلیون درامد دارم. **** من خودم خیاطم و راضیم هم هنر و هم منبع درامد خوبیه. **** یه مغازه کوچیک تره بار و میوه فروشی کنار خونم برای خودم باز کردم اولش با سیصد تومن الان خداروشکر بعد دو سال کسب و کار خوبه **** دو سال پیش رفتم یه جایی برای کار. تا اون موقعم دست به کامپیوتر نزده بودم با کمک صاحب کارم الان خودم یه پا حساب دارم **** کار بازاریابی انجام میدم خیلی راضیم خداروشکر مخصوصا تو این شرایط کرونا **** من ایده ای نداشتم نشستم امسال به طور جدی درس خوندم و خداروشکر استخدامی آموزش و پرورش قبول شدم **** من با سی میلیون مغازه لوازم آرایش زدم یعنی هم پول پیش مغازه هم جنس هم خرج دکور مغازه و تبلیغات کلا سی تومن شد خیلی درامدش خوبه سود لوازم آرایش دو برابره **** من اینترنتی واسه تولیدی ها و شرکت های بزرگ جنس میفروشم ولی درامدم ماهی 800 تا یه تومن هست **** با سه تومن سرمایه ماهی 7 تومن ناخن کاری **** من داشتم پیج فروش روسری و یا لباس کودک ولی متاسفانه با وجود کرونا پیج روسری زیاد جواب نداد **** من به زحمت پرده دوزی یاد گرفتم الانم مغازه دارم ماهی 15 درمیارم رو مبلی هم تازگیا میدوزم اوایل تو خونه برام پارچه میاوردن درامدش زیاد خوب نبود فامیلام توقع مفتی داشتن منم مغازه زدم هم پارچه از خودمه هم پرده هم رو مبلی. **** من اکستنشن مژه با دو تومن شروع کردم خوبه کارش.. فقط برا دوستام و اشناها کار انجام میدم ولی زورشون میاد پول بدن میان کار انجام میدن میگن پولشو میاریم اما نمیارن خواهشا اگه کسی از اشناهاتون کار تازه راه انداخته انتظار مفت ازش نداشته باشین طرف پول از تو جوب نیاورده که وسیله و مواد بخره اخرم پولشو ندین یا کم بدین **** من فروش تاکسی درمی، دارم تازه میخوام پیج بزنم و سفارش هم میگیرم **** من کارمند بیمارستانم. تو شرکت بیمه نوین هم کارشناس فروشم. تو شرکت نفیسم هستم. **** همسرم کارمنده. یه مقدار پول و طلا داشتم یه ماشین خریدم شبا باهاش میره اسنپ شبی صد تا صد و پنجاه درامدشه نصف نصف **** من کارمندم، مغازه دارم و عصر تو مغازم درامدش عالیه، شب هم برای مغازه خیاطی میکنم چون جنس های دوختم تک و با جنس عالیه، فروشش داره عالی میشه @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سیزدهم روی همون تخت دراز کشیدم و دستمو گذاشتم زیر سرم، انقدر همه چیز خوب بود که به ثانیه نکش
بالاخره نخ درو کشیدم و با ترس رفتم توی حیاط، از اینکه قدم از قدم بردارم میترسیدم.. گوشه حیاط کنار قفس مرغا نشستم، دعا کردم حمید برگرده حداقلش این بود که سعید یا هر سگی نگاه بد به من نمیکرد... دیدم اصلا صدایی نمیاد رفتم بالا و دم اتاقم، دیدم اصلا کسی متوجه نشده من نیستم..! و سعید هنوز کف زمین ولوعه.. عشرت رو صدا کردم و گفتم حمید توی اتاق من فکر کنم یجوریش شده که گفت زبونتو گاز بگیر خدا نکنه، سقت سیاه، از وقتی تو اومدی و نحسی اوردی این اینجور شده وگرنه یه پارچه اقا بود... حوصله بحث باهاش نداشتم، از خودم دفاع نکردم، زیر لب گفتم خواب به خواب شه ایشالا و رومو اونور کردم، همین حرف کافی بود تا عشرت حمله کنه سمتم.. روی سینم نشست و محکم زد توی گوشم، جیغ میزدم و نفسم بالا نمی اومد و به شماره افتاده بود.. دیگه اخریا جیغم نمیزدم چشمامو بستم و گفتم خدایا ممنون که داری خلاصم میکنی.. که همون حین سرمو میگرفت و میزد روی زمین، برای اینکه لااقل چیزی گفته باشم بلندتر داد میزدم ایشالا سعید بمیره مرتیکه هیز ایشالا گور به گور شه... اینارو که میگفتم بیشتر جری و آتیشی میشد و منم انگار بیشتر لذت میبردم، نمیدونم دردم چی بود... وزنش خیلی سنگین بود و حالام که بدن گندشو انداخته بود روی سینم، یدفعه سمیه سر رسید و زد کشیدش و عشرت و پرتش کرد کنار و گفت کشتیش مامان، چیکارش داری..؟ از جام پا شدم و در حالی که سرفه میکردم دوییدم بیرون و عق زدم به این زندگی و روزگار.. ولی دلم خنک شده بود که تونسته بودم عشرت رو آتیشی کنم و اینطور حرصشو درارم... انگار که شق القمر کرده باشم از اون شب دیگه در اتاقمو قفل میکردم و به سمیه میگفتم بیاد و پیشم بخوابه، از اتفاقی که برام افتاده بود حرفی نزدم ولی گفتم شب تنها میترسم و ازش خواستم بیاد پیشم بخوابه، تنها دلخوشی من سمیه بود.. نیمه های شب بود یکی به در اتاق زد، از ترس از جام پریدم و دستمو رو قلبم گذاشتم، فکر کردم سعیده.. محکم دست سمیه رو گرفتم و اومدم برم زیر پتو که چشمای حمید رو پشت در دیدم، بی اختیار جیغ کشیدم و از جام پریدم و درو باز کردم، سمیه کورمال کورمال چراغو روشن کرد... @azsargozashteha💚
❤️ درد دل ❤️ با عرض سلام دختری هستم در خانواده مذهبی به دنیا اومدم یه چیزی رو میخوام بگم که تجربه بشه واقعا دردناکه ... خانواده ما خیلی مذهبی هستند و خوب منم مذهبی بودن رو با جون و دل دوست دارم و وقتی دخترای بی حجاب یا دوست پسر دارن میبینم خیلی غصه میخورم و بعضی وقتا حتی برای اونها که حتی اگه نشناسم گریه میکنم لفتش نمیدم... همه از اخلاق و پاکیم میگن و محبوبم تو جمع..و همچنین عزیز پدر من 1 خواهر دارم که عاشقشم و 3برادر.. همین برادرا مشکلن همیشه دعوا همیشه ازار دادن من و غصه خوردن از گلبرگ گل پاکترم و تا حالا تو روی مردی نگاه نکردم با اینکه سنم کمه ولی از همسن و سالام در این موارد بیشتر میفهمم و راهنمای بعضی از دخترا و آدم زود با من احساس راحتی میکنه اگر ببینن گوشی گرفتم میگن چی داره در حالی که پدرم بیشتر از چشماش بم اعتماد داره و حتی اگه به ایشون بگم میگن چی داره میگه ادامه نده و ولشون کن وقتی خواهر برادرانه ای در همه جا : تلویزیون ، در جمع ، بیرون ، مهمونی میبینم لبریز از حسرت میشم ولی تا به حال درونم پی نبرند لبخند میزنم و به حالشون غبطه میخورم... به جایی رسیدم چشم دیدنشونو ندارم.. ازشون کتک میخورم درسته ساکت نمیمونم و جواب میدم ولی حق من این نیس... برای دختر افتاب مهتاب ندیده ای مثل من که همیشه سرشون با وجود منو خواهرم بلنده حق من این نیس... پسرای فامیل ما اکثرشون نمیشناسنم و ندیدنم و اونایی که منو دیدن اونقد به من احترام قائلن که حتی بامن زیاد صحبت نمیکنن و باسر پایین افتاده با من حرف میزنن...حتی درباره خوشگلی به من میگن تو چیی دماغت فلان صورتت بهمان با اینکه خوشگلم و همه اینو میگن خلاصه طولش نمیدم براتون عزیزان.. با خواهراتون خووب باشین بعد پدر شما تکیه گاهشون شید نه شوهر.. بعضی وقتا از بسکه به من فشار میاد مامانم بم میگه شوهرت بدم راحت شی مثل خواهرت...الان با خودم میگم تو اینده برای زندگیم تنها خودم و بعد اون پدرم برای زندگیم تصمیم بگیریم.. به من شک دارن و مامانم به جای اینکه بشون بگه دهنتونو ببندید میگه خواهرش چکش میکنه و سمتشون و میگیره این انصافه اخه؟؟ بعضی وقتا ظهرو میخوابم و شب بیدار تا نبینمشون یعنی حاضرم کور بشم ولی شکنجه نشم هم روحی هم جسمی..دیگه خودتون فرض کنین اینا چه وضعی برام پیش اوردن..بازم میگم با خواهراتوون خوب باشین تا تو حسرت نمونن من ازین خوشی محروم شدم ولی شما خواهراتونو و محروم نکنید..با اینکه کوچیکم ولی با خودم بارها و بارها میگم نمیزارم فرزندانم همچین چیزیو تجربه کنن میخوام صمیمی ترین رابطه رو داشته باشن عزیزترین برای هم باشن ... مرسی که خوندین امیدوارم بدونین برای یه خواهر چقدر سخته اینارو از برادر بچشه و مهر و محبت برادر براش بی معنی و تجربه نشدس..دلم فقط به اجیم خوشه که خدا اونو برام نگه داره که از دنیا بعد پدر و مامان و عمه ای که بزرگم کرده از همینجا میگم حتی اگه ندونه عاشقتم عزیزدلم تو برای من همه کسی بجای اون 3 برادر خداروشکر که کلا محروم نشدم..تاج سرم و افتخارم فقط تویی به همه چیت میبالم لبخند زندگیم..❤️ @azsargozashteha💚
❤️ سلام من میخوام از همسرم بگم براتون. ما بیست سال پیش ازدواج کردیم فامیل دور بودیم و من خاطرخواه شدم. مادرم به شدت مخالف بود ولی هر جوری بود دیگه راضی شد و این ازدواج سر گرفت. مادر من زن خیلی تلخی بود یعنی زندگی تلخش کرده بود با یتیمی بزرگ شده بود زیر دست عموش بعدم یازده سالگی شوهرش داده بودن به بابای سی ساله من. اومده بود تو خونه شوهر و شده بود کلفت خانواده شوهر خودشم هشت تا بچه زاییده بود البته ما هشت تا زنده موندیم امار مرده ها رو ندارم خلاصه که تمام زندگیش از چهار صبح تا نیمه شب کار کرده بود زبونش شده بود مثل مار ولی ته دلش صاف بود بدجنسی نداشت یعنی نمیشست نقشه بکشه حال کسی رو بگیره زندگیش ما بچه ها بودیم فقط مشکلش این بود که راحت زندگی کردن و یه عیب میدونست زیاد به پر و پای عروسها و دامادها میپیچید این وسط زن من بیشتر از همه خار چشمش بود برای اینکه عادتش بود ده یازده صبح از خواب پا میشد کلا ادمی نبود که تو کار کردن به خودش سخت بگیره تو مهمونی ها اخرین نفر بود که پا میشد به کار کردن خلاصه که با مامانم کارد و پنیر بودن. من مامانم و میشناختم سعی میکرد زیاد باهم گلاویز نشن ولی فایده نداشت تا اینکه پدرم فوت کرد ورثه ریختن سر مال و اموال مادرم موند بی خونه و جا و مکان خودشم حرفی نزد بیچاره تو این مسائل مظلوم بود. من و یکی از خواهرام سهم ارثمون و گذاشتیم رو هم براش یه خونه اجاره کردیم چند سالی تنها زندگی میکرد تا اینکه زمین گیر شد خواهرها که خودشون زیر دست داماد بودن پولی نداشتن دو تا برادرامم بی خیرتر از بقیه پول ندادن براش پرستار بگیریم یکم بعضی از خواهرها میرفتن کاراش و میکردن ولی زندگیشون داشت بهم میخورد مادرم به من پیام داد بیا منو ببر سالمندان تا خواهرات طلاق نگرفتن من خیلی اینور اونور کردم تا بتونم یه کاری براش بکنم ولی تنهایی زورم نرسید یه روز از سرکار اومدم خونه یه سری مدارک بردارم برم بذارمش سالمندان دیدم خانمم یه اتاق خونه رو ریخته بیرون مشغول کار گفتم چه کار میکنی گفت برو مادرت و بردار بیار اینجا راستش من خونم بزرگ بود میتونستم مادرم و بیارم پیش خودم ولی به قدری با زنم بد بودن که اصلا جرات نکردم به خانمم پیشنهاد بدم فکر میکردم منو ول کنه بره حتی اگه حرفشو بزنم وقتی اینو گفت همونجا نشستم دم در گفتم متوجه ای داری چی میگی گفت اره نمیشه بذاریش سالمندان خیلی فکر کردم اینم یجور ازمایش خداست اگه بذاریش دیگه روم نمیشه رو به خدا کنم و ازش چیزی بخوام برو برش دار بیارش من خیلی خوشحال شدم ولی وحشت زده هم بودم چون احساس میکردم خونه بشه میدون جنگ مادرمم اولش باورش نمیشد زنم نگهش داره ولی شش سال ازش نگهداری کرد مثل گل ازش پرستاری میکرد خیلی وقتها باهم دعواشونم میشد خیلی سعی میکردن مراعات همو کنن ولی باز یه جاهایی شاخ تو شاخ میشدن جالبه وقتی از هم دلخور میشدن اجازه نمیدادن من دخالت کنم روابط جالبی داشتن من تا جایی که جون داشتم خودم کارهای مادرمو میکردم ولی عمده کارها به عهده زنم بود حتی اخرها که دیگه زیرش لگن میذاشتیم مثل یه بچه پاکش میکرد خواستم بگم این زن فرشته است هر کی بود میگفت هفت تا بچه دیگه داره به من چه تازه دل خوشی هم ازش نداشت ولی غیرت به خرج داد اول جوونیش با یه بچه کوچیک از مادرم نگهداری کرد من روزی هزار بار دستهاشو ببوسم کمه. @azsargozashteha❤️
❤️ سلام خسته نباشی اون خانمی که گفتن برا محبت غسل اویس قرنی میشه بهش بگین نیتش چیه بیشتر توضیح بده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ببخشید میشه پیام منو توی کانال بزارید تا دوستان اگر می تونن کمک کن مشگلم منم حل بشه. راستش امروز همسرم وقتی از سر کار اومد گفت دیگه با ما قرارداد جدید نبستن واین یعنی این که شرکت دیگه بهشون نیاز نداره البته همسرم مرد زحمت کش وکاری هستش به من گفت خدا بزرگه ان شاءالله یه کار خوب پیدا می کنم .دوستان در این ماه عزیز لطف کنید برای همسر من وهمه بیکار ها دعا کنن ان شاءالله خدا با دعای خیر شما دوستان گره از کار ما باز کنه. دوستااگر ذکر ودعای هم بلدن لطف بگید .ممنون از همه عزیزان .طاعات قبول ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام مشکل منم بزارید پسر من ۲ ساله هست و یبوست داره کسی هست که اسم دارویی را بلد باشه و ضد یبوست باشه و یبوستش درست بشه ممنون ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا به هر سه سوال پاسخ بدید🙏🌹
❤️ سلام. طاعات‌تون قبول! امیدوارم اوقات خوب و پربرکتی داشته باشید! 😇🌸 منم می‌خوام مثل خیلیا یکم درددل کنم باهاتون... . اگه راهکاری داشتید، بهم بدید ممنون می‌شم. اما هدف اصلیم از گفتن حرفام راهکار گرفتن نیست. شاید می‌نویسم تا قدر داشته‌هاتونو بیش‌تر بدونید. (:💜 من یه خانواده معمولی دارم. مامانمو به شدت ❤️ دوست دارم و عاشقشم. خیلی مهربونه و با هم خوبیم. مشکل اصلیم پدرمه. روابط‌مون با هم مشکل داره. تازه عمل پیوندو انجام داده و تست‌ کروناشم امروز مثبت اعلام شد. اخلاقش از قبل بدتر شده. همه‌ش تیکه می‌ندازه به همه. منم روحیه‌م خیلی حساسه. خیلی! قلبم واقعا می‌شکنه اما کسیو ندارم که باهاش حرف بزنم. دقت که می‌کنم می‌بینم با داداشمم همین‌جوریه اما اون حرفاشو به شوخی می‌گیره و می‌خنده واقعا. تازه کلی‌م جر و بحث می‌کنه و داد و بیداد ولی بازم بابام بیش‌تر دوسش داره. سال بعد کنکور دارم و باید درس بخونم. اما این روحیه اذیتم می‌کنه. این دوران تحصیل مجازی‌م که پدر همه رو در آورده. فقط امیدوارم بابام زودتر خوب بشه و دیگه هیچ وقت مریض نباشه. نه که من دوسش داشته باشم و این دعا رو از سر علاقه بکنم. به خاطر این‌که اگه خوب بشه دیگه کاری به کارم نداره و حداقل نصف روزو بیرون از خونه‌ست. 🙂💔 سعی می‌کنم بهش محبت کنم و تو کاراش کمکش کنم که غرورش نشکنه و از بزرگ کردنم پشیمون نباشه. ولی اذیت می‌شم. با خودم می‌گم به من چه وقتی بهم بی‌احترامی می‌کنه! ولی باز ارزش نداره. ۴۵ سالشه و خیلی وقتی ندارم که از حضورش استفاده کنم. می‌گم همین چند سالی که هست باهاش خوب باشم. ولی واقعا دلم شکسته. (: @azsargozashteha💚