eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
163.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 📿 🔱فراموش كردن"عشق" ✅براي فراموش كردن عشق كسي كه وصال او ممكن نمي شود، در كف دست خود بنويسد و ناشتا بليسد، عشق زايل شود. (ان شاء االله) 🌛د ر كـ مـ و س بـ ط يـ مـ و س 🌜 📚كنوز الاسرار الخفيه، ج 2 ص 181 🌿🌺🌿 ✅ 🌾جهت بخت گشایی،چنانچه دختر خانمی هنوز شوهر نکرده باشه و یا خواستگاری ۲هنوز برایشان نیامده و یا آمده وهنوز کار به پایان نرسیده و به خانه بخت نرفته است به مدت چهل روز بعد از هر نماز واجب بلافاصله بدون اینکه با کسی حرف بزند یک 🍁صلوات🍁 بفرستد و هفت مرتبه این آیه مبارکه را تلاوت کند: 💥رَبِّ لا تَـذَرنی فَـرداً وَ اَنتَ خَیرُا لوارثـیـن (سوره انبیا آیه هشتاد نُه)💥 انشاءالله به زودی به خانه بخت می رود.🍃 ⚠️تذکر: در زمان خاصی که نماز نمی خوانند از خواندن آیه مبارکه خودداری فرمائید،بعدازغسل باقیماندۀ چهل روز را بجا بیاورید. 🌿🍁🌿🍁🌿🍁🍁🌿🍁 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۶ مهر | میزان ۱۴۰۳ 🗓 ۲۳ ربیع الاول ۱۴۴۶ 🗓 27 سپتامبر 2024 🌹 متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 🌸 وقایع مهم شیعه: 🌸 ورود حضرت فاطمه معصومه به قم، 201ه-ق 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️15 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️17 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️41 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️49 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) 🤲 روز ۱۰۰ مرتبه: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما. 🤲 روز به اسم است و در کنار این ذکر می‌توانید در روز را نیز بخوانید. خواندن ذکر روز شدن می‌شود. 🤲  (یا ) ۲۵۶ مرتبه بعد از نماز صبح موجب در می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۲۴ سوره می‌باشد. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ⛔️ امشب برای خوب نیست. ✅ برای رفتن روز مناسبی است. 🔰 زمان :از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 🔸امروز روز مبارکی است. 🔸امروز برای شروع کارها خوب است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد. 🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و فروش و تجارت، موجب سود اس 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز متولد شود سالم خواهد بود. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن خوب است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 شکم 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.  ☜ صبح 04:33 اذان ظهر 11:55 ☜ مغرب 18:12 طلوع آفتاب 05:56 ☜ آفتاب 17:54 نیمه شب 23:13 ❤️ ❤️دعا برای بازگشت محبت به زن و شوهر (یا مُقَلِّبَ القلوب قَلِّب قَلبَها و  روحَها و جَسدَها علیٰ مَحبَّتی و عشقی و اُنْسی و اُلفَتی و مَوَدَّتی و قبولِ قَوْلی بِحَقِّ یا بَدوح و یا وَدود اَجِب دَعوتی یا وَصْلائیل) را 444 مرتبه بر تکه ای نبات خوانده و به همسرتان دهید تا میل کند. 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۴:۴۸ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
✅🌸 🔰آیا برای ازدواج استخاره گرفتن درست است یا خیر؟ من يک خواستگار دارم و در مورد ازدواج با ایشون ايشون هربار با قرآن از طريق نت استخاره کردم بد اومده !! ممنون میشم راهنماییم کنید. ✍️پاسخ: ✅استخاره آداب و شرايطي دارد. استخاره در جايي است که انسان بعد از فکر و تحقيق و مشورت، قدرت تصميم گيري نداشته باشد و تحقيق و مشورت براي او کار ساز نشده و نتوانسته تصميم بگيرد. در اين صورت ميتواند براي انجام و يا ترک کاري استخاره بگير اگر خود شخص هم نميتواند استخاره بگيرد ميتواند از کساني که توانايي گرفتن استخاره دارند درخواست استخاره کند. استخاره هاي اينترنتي توصيه نميشود. و قابل اعتماد نيستند. ازدواج هم مانند امور ديگر است و لازم است ابتدا فکر و تحقيق و مشورت انجام بگيرد. و بدون اين مقدمات نبايد استخاره کرد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌸🍃 سلام خدمت حبیبه خانم وادمین عزیز وهمه ی اعضای محترم گروه راستش چند وقته فقط خواننده مطالب هستم ونظری در مورد پیامها ندادم چون یکی دوباره جواب دادم بعدش نگران شدم نکنه اشتباه راهنمایی کنم وقضاوت بیجا کرده باشم چون ما فقط از دور شنونده هستیم ونمیدونیم دقیق جریان چی هست.ولی در مورد پیام خانم عزیزی که گفته بودند به راهنمایی خواهرشون بچه نوزاد 5ماهه را گذاشتند اومدند خونه ی پدرشون واقعا دلم نیومد چیزی نگم.عزیرمن خواهر گلم واقعا شما با چه عقل و منطقی بچه ی نوزادو به خاطر یه مسئله بیخود ول کردی اومدی تعجب میکنم از رفتار تون واقعا خودتون بزاریدجای همسرتون چون توی دینمون گفته هرچه برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نخواه وبرعکس اگه همسرتون به شما گفته بودبچه رابه مادرتون ندیدچون مریض میشه چیکارمیکردید فکر کنم دیگه فاتحه ش خونده بودیدچطوردلتون میاد به یه مادر اینطوری بگیدمخصوصاالان که خودشماهم مادرشدید ومیدونیدازوقتی یه بچه به شکم مادر میاد چه زحمت‌ها ورنجهایی کشیده میشه تا به دنیا بیاد و بزرگ بشه.اونموقع باچه رویی به همسرتون که مادرش با این همه زحمت بزرگش کرده و تقدیم شما کرده همچین حرفی میزنی واقعا آفرین به عقل و شعور ایشون که گوش نکردند ودل مادرشونو نشکستندچون ناراحتی مادر تاوان بزرگی داره ودودش به چشمتون می‌ره.حالا اگه مادر خودتونو باشه همین نظرو داری یکم توی هرکاری انسان بایدخدارادرنظربگیره وسوارخرشیطون نشه.ودیگه اینکه یعنی چی که آدم هراتفاقی را سریع برای هرکسی تعریف کنه وسفره ی زندگیشو بازکنه حالا هرکی میخواد باشه مثلاً همین خواهرتون که با عرض معذرت معلومه اصلا آدم عاقلی نیستند وبا مشاوره های غلط داره زندگیتو خراب می‌کنه اول که اومده گفته بچه بیار درست میشه که این احمقانه ترین مشاورست چون به عینه دیده شده چه زندگیهایی که با اومدن بچه هزار برابر بدتر شده پس شما اول باید پایه های زندگیتو محکم کنی بعد اقدام کنی به بچه دار شدن .بعد اینکه مشاوره داده قهرکنی بری خونه ی پدرومادرت واین زشتر ین وبدترین کاریه که بچتو ول کردی رفتی به نظرم واقعا همسرت حق داره نیاد دنبالت.خیلی دلم برای اون طفل بیگناه میسوزه که داره به پای لجبازیهای بچگانه شما میسوزه با عرض معذرت به نظرم هم شما وهم خواهر تون از بلوغ عقلی بی بهره آید وگرنه این کارو نمی‌کردید.حالا نمی‌دونم خواهر تون واقعا نمی‌فهمه و اینطوری مشاوره میده یا از روی حسادت وبدخواهی این کارو میکنه خب یعنی چه که رفته گفته همسرتون شما رازده وبیرون کرده😡از خدا نمیترسید همچین دروغهایی میگی بعد الان میدونی پدرومادرت چشم دیدن همسرتون ندارند با این حرف کاشکی میتونستم این خواهرتونو ببینم وبهش بگم واقعاخواهر یا دشمنته ببین عزیزم اون حالا داره با همسر و بچه هایش زندگیشو می‌کنه ولی با این کارش زندگی شما را به هم زده و از همه بدتر بچه بیگناهت داره میسوزه دلت میاد بزاری بچت اذیت بشه بخدا اینا گناه وتاوان داره.همین الان تواین گروه وهمه جا چقدر آدمها دارند درحسرت بچه میسوزند اون موقع شما بهترین و قشنگترین نعمت خدا را اینطوری با خودخواهی وبی درایتی اینطور اذیت میکنید اسم خودتم گذاشتی مادر...ببین عزیز دلم واقعا اگه زندگی وبچتو دوست داری برو حقیقتو به پدرو مادرت بگو وفکر خواهرت نباش چون فوقش پدرومادرت اونو دعوا میکنند که چرا دروغ گفته ولی اینطوری چون الان نظر اونا در مورد همسرت به خاطر اینکه فکر میکنند تورو زده خیلی خیلی بد شده عواقب اینکار برای زندگیت خطرناکه چون اگه برند به همسرت بگند میخوای چکارکنی روت میشه تو صورتش نگاه کنی اون درموردت چی فکرمیکنه که یه آدم دروغگو وحیله گری و اینطوری زندگیت مطمئنا خراب میشه وبهم میخوره به خدا توکل کن به خاطر بچت برگرد و راستشم به خانوادت بگو.عزیزم بخدا دنیا ارزش این همه بی مهریو نداره نزار دیر بشه و اختلافات زیادترازین بشه اگه همسرت برنگشت خودت برگرد بچتو با عشق بزرگ کن نزار شیطون ازراه درست منحرفت کنه و بدون کینه با خانواده همسرت ومخصوصامادرش برخورد کن وهمیشه پیش خودت بگوهمینطور که مادرشما برات زحمت کشیده دوستت داره وخیرخواهته مادرهمسرتم متعاقبا برای اون زحمت کشیده و دوستش داره وهمسرتم همینطور وبا اونا طوری رفتار کن که دوست داری همسرت با خانوادت رفتار کنه.ولطفا لطفاً دیگه ازین خواهرت مشورت نگیر و در مورد زندگیت بهش چیزی نگو که با این عقل وخردی که من ازش میبینم باید فاتحه ی زندگیتو بخونی.واینو بدون هر نسخه ای فقط برای یه بیماری خوبه واین دلیل نمیشه اگه خواهرت بایه سری کارها زندگیشو پیش ببره برای زنگی شماهم جواب بده هرچند که بعید می‌دونم اونم با این طرز فکر زندگی خوبی داشته باشه.نزارهمسرت ازت سیر بشه بده.برات آرزوی بهترینها را میکنم ببخش اگه بعضی جاها تند رفتم چون واقع غصم شد مخصوصا برای بچت منتظر شنیدن خبرهای خوب ازت هستم زندگیتوباعشق بسازنه با اشتباه ❤️❤️❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا 💎💎💎 سلام ادمین محترم لطفا سوالمو اورژانسی بزارید خواهرم ۱۴سالشه متاسفانه آزمایش داده
پاسخ اعضا 🌙🌸 . سلام خانمی که گفته بودن وزن بدنشون ۳۶ کیلو هست جوانه ی گندم از عطاری بگیرید عالیه 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام لطفا به اون خانمی که میخواهد سیسمونی بگیره ولی خونشون جا نداره ؛ مادرمن برای خواهرم سی سال پیش سیسمونی کامل رو گرفت لباس اسباب بازی و ... فقط کمد و تخت رو نگرفت . چون خونه خواهرم جا نداشت. ولی تو این سی سال چقدر خواهرم حرف شنید . در واقع به خاطر نبود کمد؛ بقیه سیسمونی اصلا به چشم نیومد. خواهرم میگه کاش این کمد رو گرفته بودم ولو اینکه شب میگذاشت تو کوچه (نداشتن جا مشکل شوهرم بود و باید خودش حلش میکرد نه اینکه من با نخریدن کمد بخوام مشکل رو حل کنم و یه عمری از خودش و خانوادشم حرف بشنوم) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام وقت بخیردر جواب خانمی که فرمودن برای سیسمونی جا ندارن رسم ما اینه که خانواده دختر برای بچه اول سیسمونی میارن م چون جا به اندازه کافی نداشتم لوازم مورد نیاز بچه رو برام خریدن ما بقی مثل تخت و کمد و بعضی وسایل هم بجاش برام طلا آوردن و الان برای بچه م طلا سرمایه شده برای آیندهش 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 خواستم نظرم در مورد داستان زندگی سها بگم واقعا درد ناک بود بخصوص آخرش. تمام اون لحظات برای منم تداعی میشد.چون منم پسر ۱۰ سالم سرطان داشت و دقیقا وقتی از نماز برگشتم دم در اتاقش بهم گفتن متاسفانه نشد کاری براش کنیم و نگاهم به سهیل بود که روی تخت داخل اتاق خوابیده بود و یک نفر داشت تمام دم و دستگاه ها رو ازش جدا میکرد .ما هم تو شهر غریب تنها جنازه بچمونو تحویل گرفتیم و با ماشین خودمون به شهرمون آوردیم . خدا به کسی همچین چیزی نشون نده خیلی سخت بود .حالا با خواندن این داستان واقعا اشک ریختم و گریه کردم . خدا به خانواده سیاوش و امثال اونها صبر بده و روح سیاوش و پسر من هم در آرامش باشه . 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام در جواب اون خانمی که خیلی لاغر هستن و دوست دارن چاق بشن خواستم بگم برن عطاری و سویق چاقی بخرند و استفاده کنند و همین طور ارده و شیره بخرن قاطی کنن و روزی دوسه قاشق بخورند انشالله جواب میگیرن 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام درمورد سوال خانمی ک ۳۷ سالشونه و اقدام ب بارداری کردن و همش لکه بینی دارن داروی ترنسید میخورن ب نظرم ی سری ب کانال محمد امین احسانیان کانال سیاهدونه بزنن خیلی مطالب مفید و ارزشمند داره و حتمان جواب میگیرن انشاالله ..برای منم دعا کنین 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام ب دوستای گلم روی صحبتم بادوست گلم هست که ازمحصولات ن... پرسیدن...خیر عزیزم اونی ک میگن نیستن..عزیزدلم من استفاده کردم ازچنتامحصولش جزاینکه ابروهام ریخت وپوستم خراب شد فایده ای نداش.دوستمم ابروهاش ریخت هاشورزد..مثلا مشاوره پوستم بهمون دادکارشناسشون...حتی براابروهام رفتم پیش پزشک متخصص و چندوقت زیرنظرش بودم ولی ابروهام مثل اول نشد.دکتر گف ازین محصولات استفاده نکن فقط تبلیغ وپوچه وگول تبلیغاتو نخور.من خودم ارایشگاه دارم براپاکسازی صورت هم برامشتری استفاده میکردم تاثیری نداشت..محصولات پوست ومو روفقط فقط باید از پزشک متخصص دریافت کرد..مرسی ازهمتون❤ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام خانمی که میخای سیسمونی بگیری و جا نداری.کمدو حتما بگیر.از وسیله ها اگر بچه تو فصل سرما بدنیا میاد کیسه خواب و پتو زمستونه بگیر.لباس هم در حد چند دست از سایز ۱ و ۲.کریر هم خیلی خوبه.کفش و چیزای الکی اصلا نگیر.به مرور بچه بزرگتر میشه لباس براش بگیر.به جای این خرجای الکی طلا بگیر.سرمایه خوبیه. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 در جواب این خانم باید بگم که دقیقا من مشکل شما رو داشتم، بعد از 5 سال دوا و درمان، پیش دکتری رفتم که یه آزمایش هورمونی ازم گرفت، معلوم شد که آنزیم فاکتور 8 خونم کم کار هست، و اصلا خون به نطفه نمیرسیده، ومن مدام دچار خونریزی میشدم، یعنی نطفه تشکیل میشده، ولی در دم از بین می رفته، که شروع کردم به یک ماه خوردن، عسل وآب ولرم با پودر دارچین، ناشتا، هم خودم وهم همسرم، گفتم هر چه بادا باد، دقیقا همون ماه باردار شدم، بلافاصله بعد از جواب مثبت آزمایش، آمپول هپارین رو، روزی 3بار زدم، خدا روشکر، خدا هم کمکم کرد، انشاالله شما هم نتیجه میگیرید، فقط استرس رو بزارید کنار، بگید شد شد، نشد راضیم، خودش درست میشه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 سالروز ورود پر خیر و برکت اخت الرضا حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام به قم مبارک باد🌸 ➖➖➖➖➖➖➖➖ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه ... همون روز باهاشون برگشتم خونه، دیگه سعی می‌کردم کاری به کارشون ند
❤️🍃 نجمه ، نمیخواستم اما ترجیح دادم دم آخری احمدو حساس نکنم. فریبا خانم تو اتاق نشسته بود و گریه میکرد اما نمیدونم چرا اشکی نریخته بود، گفتم با ما کاری ندارین؟! یه جوری نگام کرد که احساس کردم داره به قاتل پسرش نگاه میکنه، بلند شد و اومد طرفم، بازومو گرفت و گفت آخر کار خودتو کردی اره، راسته که میگن از اون بترس که سر به تو دارد... دست کم گرفته بودمت.. بازوم درد گرفته بود، چند قدم رفتم عقب و بازومو از بین دستاش کشیدم بیرون و رفتم طرف در که گفت فک نکن همه چی تموم شده، منتظر جواب این کارت باش ترسیدم، خیلی هم ترسیدم، سنی نداشتم هنوز واسه شنیدن این حرفها، فکر میکردم میخواد بلایی سر بچم بیاره.. رفتم دم در، احمد کنار ماشین وایستاده بود، گفت بشین جلو من میشینم کنار وسیله ها، تعجب کردم، فکر میکردم منو مجبور میکنه بشینم عقب، انگار فهمید حرفمو چون گفت عقب بچه اذیت میشه، ته دلم یه حس خوب جوونه زد... سوار شدیم و خواستیم حرکت کنیم،که یه دفعه صدای احمد اومد که می‌گفت صبر کن، پیاده شدم دیدم فریبا خانم داره با احمد حرف میزنه، رفتم جلو تر، احمد دوستشو صدا کرد و باهم از پشت وانت فرشارو آوردن پایین، همه امیدم نا امید شد.. فکر کردم احمدو پشیمون کرده اما احمد فقط دوتا فرشو برد تو حیاط گذاشت و برگشت فریبا خانم دید دارم با تعجب نگا میکنم گفت، خودمو وقتی نمی‌خواین وسیله هامو هم نباید بخواین، تازه فهمیدم جریان چیه، اون دوتا فرشو به عنوان هدیه رو جهازم گذاشته بود و حالا پس گرفتشون.. خندیدم، تو دلم گفتم ما بدون فرش نمیمیریم،اما تو اینجا از حرص حتما دق میکنی...احمد اشاره کرد که سوار شم، بالاخره حرکت کردیم و من تازه تونستم یه نفس راحت بکشم.. نیم ساعت بعد رسیدیم دم نونوایی، یه مغازه کوچیک که بالاش یه خونه بود بایه پنجره رو به خیابون ... صاحب نونوایی اومد بیرون و با  احمد دست داد و با من احوال پرسی کرد، بعدم از جیبش کلید رو درآورد و داد به احمد، در خونه مون بغل نونوایی بود. احمد درو باز کرد، روبه رو یه عالمه پله بود که مستقیم می‌خورد به طبقه بالا، پنج تا پله اول رو که میرفتی بالا یه در بود که به نظرم دستشویی و حمومش بود، من زودتر از همه با زور از پله ها رفتم بالا... درو که باز کردم رو به روم یه اتاق 9 متری بود، دست راستم همون پنجره رو به خیابون و دست چپم دوتا اتاق دیگه بود، جلوتر رفتم، یکی از اتاقا آشپزخونه بود که یه دونه کابینت ظرف شویی داشت، اون یکی اتاقم خیلی کوچیک بود اما خوب بود برای من اون خونه بهشت بود. وسیله ها رو آوردن، کلی از دوست احمد تشکر کردم، بعضی وقتا هفت پشت غریبه از هم خونت بیشتر هواتو داره... آروم آروم وسیله هارو چیدیم، صاحب کار احمد تو یه مغازه قالی و فرش آشنا داشت و تونستیم دو تا فرش قسطی بخریم خونمون خیلی ساده بود اما عالی بود، یخچال نداشتیم اون موقع، به جای گازم یه پیک نیک گذاشته بودم، احمد میگفت دو سه ماه کار کنم همه چی میخرم رابطه مون بهتر شده بود، اما فقط تا وقتی که مادر‌ش رو نمی‌دید... مادرش هر هفته میومد خونمون و به محض اینکه میرفت انگار که احمد میرفت و یه مرد دیگه به جاش میومد، 180 درجه تغییر می‌کرد، فقط تا وقتی اخلاقش خوب بود که من کنارش بودم به محض اینکه جایی میرفت یه آدم دیگه می‌شد، آقا جون هر چند روز یه بار میومد و کلی میوه و خوراکی های مقوی می‌آورد برام ولی اصلا حتی یه بارم پاشو تو خونمون نذاشت... اوایل شهریور ماه بود، من دیگه پا به ماه بودم اما هیچ دردی نداشتم، هوا خیلی گرم بود، احمد تو نونوایی خیلی اذیت میشد چون واقعا گرم بود، صورتش همیشه قرمز بود یه شب گفت دیگه نمیخوام برم سر اینکار، اصلا اشتباه کردیم اومدیم، مارو چه به شهر. تو دلم خالی ‌شد، حس کردم کسی این حرفارو بهش زده. همینجوری پرسیدم امروز کی اومده بود پیشت، گفت عباس حدسم درست بود، این دفعه مادرش داداشش رو فرستاده بود... گفت  به آقا جلال میگم (صاحب نونوایی) دنبال یکی دیگه باشه زود گفتم باشه ولی الان نگو، اول بگرد دنبال کار. پیدا کردی بهش بگو، تنها چیزی که به ذهنم رسید تا یکم بندازم عقب تصمیمشو همین بود... گفت برمیگردیم میرم همونجا تو باغ کار میکنم، گفتم حواست نیست انگار، مامانت میخواد واسه داداشت بره خواستگاری، خودش گفت میخواد اتاقو بده به اونا، بعدم اگه برگردیم نمیگن بی عرضه بودن، مسخره مون نمیکنن. خیلی ناراحت بودم که از ضعفهاش استفاده میکنم اما واقعا چاره ای نداشتم، اگه برمیگشتم حتما از غصه میمردم.. رفت تو فکر، گفت پس چیکار کنم... گفتم کجا میخوای کار یه این خوبی پیدا کنی، خونه رو هم که مجانی داده بهمون، دو روز دیگه بچه به دنیا بیاد خرج داره، این کارو از دست بدی پشیمون میشی دیگه چیزی نگفت اما میدونستم یکم تغییر دادم نظرشو 10 شهریور بود از صبح درد داشتم، اما خیلی زیاد نبود میومد و میرفت، از خانوم جون شنیده بودم که طبیعیه تو ماه آخر
این دردا... نزدیک عصر دیگه نمیتونستم تحمل کنم، با بدبختی احمدو صدا زدم، اونم بدتر از من ترسیده بود، گفت لباستو بپوش برم ماشین بگیرم، دگ سه دقیقه بعد اومد، هیچی برای بچه نداشتم، خانوم جون قرار بود آخر هفته بیاره سیسمونی رو، احمد کمکم کرد از پله ها رفتم پایین و سوار ماشین شدیم، خیلی درد داشتم اما از راننده خجالت می‌کشیدم جیغ بزنم، چادرمو گذاشته بودم لای دندونام و فشار میدادم، رسیدیم  بیمارستانو رفتم پذیرش، احمد داشت توضیح می‌داد که یه ماما اومد پیشمون به احمد گفت، آقا اینجا نذار خانومتو لاغر ضعیفه اینجا میکشنش، من آدرس یه مطب خصوصی رو دارم، ببرش اونجا، احمدم فوری گفت باشه. خودمم از صدای جیغ زنا خیلی ترسیده بودم. آدرسو گرفتیم و رفتیم مطب، دکترش یه خانم خیلی مهربون بود، کمکم کرد رو تخت دراز بکشم، احمد خیلی درمونده بود، یه دفعه یادم اومد اصلا پول دستش نیست، یکی از النگو هامو به زور دراوردمو دادم بهش، گرفتو زود رفت. خانم دکتر از بالای عینکش نگام کرد و گفت، تو چندسالته که حامله شدی؟! گفتم تازه 15 سالم شده تعجب کرد، گفت فکر کردم 10، 11 سالته خیلی دردم زیاد بود. حوصله جواب دادن نداشتم، اونم فهمیدو دیگه چیزی نگفت.. احمد برگشته بود و پشت در نشسته بود. خانم دکتر زنگ زده بود به منشیش تا بیاد کمکش ، دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم. فقط جیغ میزدم، گلوم خیلی میسوخت، دلم میخواست بمیرم و فقط از اون درد راحت شم،نزدیک 12 ساعت درد کشیده بودم  خیلی خوب یادمه ساعت 3 نصفه شب بود که با ذوق گفت.... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 شهید حسین رضایی 💜🍃
زندگینامه شهید حسین رضایی تولد شهید هنگامی که در 12 آبان ماه سال 1332 در خانواده اي مذهبي، متدين و معتقد به ارزشهاي ديني و اسلامي در روستاي افرينه از توابع بخش معمولان شهرستان پلدختر پسری ديده به جهان گشود و در آغوش گرم مادر و پدري نشو و نما پيدا کرد كه آواي زمزمه هاي مناجات شبانه شان آرامبخش روح و روان وي، خانواده و همه اهالي آن روستا بود، كسي تعجب نكرد که ماحصل آن عبادتها و مناجات ها پرورش فرزندی از تبار مكتب سرخ حسینی باشد. و از آنجاک ه گویا از ازل مقرر شده بود این نوزاد عاشق و دلباخته و فدائی راه سرخ و خونین اربابش اباعبدالله الحسین (ع) خواهدشد، پدر و مادر نام زیبای "حسین" را برای او برگزیدند. ایفای نقش درتظاهرات ضدرژیم طاغوت وپیروزی انقلاب اسلامی "حسین" در عنفوان نوجواني و جواني و طي مراحل تحصيل تا ششم ابتدايي به كار و فعاليت كشاورزي مشغول بود و دوشادوش پدر براي امرار معاش خانواده كار و تلاش و زحمت مي كشيد و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به همراهي برخي از جوانان روستا از جمله پسرعموي شهيدش اميدعلي محمودوند بارها به شهرخرم آباد رفته و در تظاهرات عليه رژيم پهلوي نقش عمده اي ايفاء و در نشر ارزشهاي امام و انقلاب به عنوان يك نيروي فعال انقلابي و ولايتمدار فعاليتهاي زيادي بويژه در سطح روستا انجام مي داد. پیوند ازدواج با خانواده ای از جنس حامیان امام و انقلاب "حسین" در تاريخ 25/9/1353 بنا به توصيه پدر با دختر عمويش كه از خانواده اي مذهبي بودند و اين خانواده نيز بعداً در طول جنگ تحميلي دو شهيد را تقديم اسلام و انقلاب كرده بود اقدام به ازدواج نمود كه ماحصل اين ازدواج يك دختر و 5 پسر بود. حضورموثر در فعالیتهای انقلابی و فی سبیل الله "حسین " در طول اين مدت در كارهاي عام المنفعه روستا حضور و مشاركت فعالي داشته و مدتي به عنوان عضو و رئيس شوراي اسلامي روستا خدمتگزار مردم شهيد پرور روستا بود پوشیدن خلعت معنوی سبزسپاه پاسداران آغازی برحرکت درخط خونرنگ ابا عبدالله الحسین (ع) حسین با توجه به روحيه معنوي و طبع بالا و بصيرتي كه در مكتب جهاد و شهادت آموخته بود در تاريخ 10/8/1361 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نائل آمد و در جرگه پشتيبانان و مدافعان سبزپوش ولايت و نظام مقدس جمهوري اسلامي قرارگرفت. حسین در طول خدمت خود مسئوليت هاي زيادي را در سپاه پاسداران به عهده گرفت از جمله مسئوليت فرمانده مخابرات گردان شهدا و فرمانده گروهان ارکان شهدا شهرستان، مسئوليت تيم حفاظتي امام جمعه محترم وقت شهرستان حضرت حجت الاسلام ايماني، مشاركت و حضور فعال در سطح مناطق شهري و روستايي و تشكيل جلسات مختلف فرهنگي و اجتماعي بنا به وظايفي كه از دفتر امام جمعه محترم وقت و از طريق ناحيه مقاومت بسيج سپاه شهرستان به وي محول گرديده بود، شهيد با توجه به روحيه و اخلاق و منش اسلامي و طبع شوخ در عين تواضعش داراي ویژگی و جاذبه خاصي بوده به گونه اي كه هنوز بعد از گذشت چندين سال از شهادتش رفقا و دوستان و همرزمانش از وي به خوبي و نيكي ياد ميكنند و حق او را شهادت و به علت فقدان وي هنوز كه هنوز است متأثر و اندوهگين مي باشند. شهيد حسين رضايي بارها و بارها در طول 8 سال جنگ تحميلي از مناطق جنگي واقع در ارتفاعات آذربايجان غربي تا كردستان و كرمانشاه و خوزستان حضوري فعال داشته و همه رزمندگان اسلام به خوبي او را مي شنا ختند وي چندين بار تا مرز شهادت رسيد از جمله: در جبهه هاي غرب كشور، در كردستان و حتي در مقر سپاه پاسداران در شهر پلدختر كه مورد بمباران هوايي رژيم بعثي عراق قرار گرفت. و به مقام جانبازی 25 درصد نایل شد. عطش حسین برای شهادت و آمادگی همیشگی اوب رای رسیدن به مقام قرب الهی حسین همواره شهادت را مايه افتخار و آرزوي ديرينه خود مي دانست و بنا به اظهارات همرزمانش هميشه قبل از هر عملياتي غسل شهادت مي كرد و در اوج سختي هاي عمليات ها هرگز طبع شوخ خود را جهت روحيه دادن به دوستان و همرزمانش رها نكرد. در يكي از خاطراتي كه براي همرزمانش كه از دوستان و هم ولايتي هاي خودش نيز بودند تعريف مي كند عنوان مي دارد كه شب خواب ديدم همسرم صاحب فرزند پسري شده و خانه اش نورانيت خاصي گرفته است به نحوي كه تمامي اهالي روستا از اين نورانيت به منزل وي مي روند اما تنها كسي كه به منزل نرفته است خود ايشان بوده و سپس از دوستان و اقوامي كه همرزمش بودند در كردستان مي خواهد وقتي به روستا برگشتند احوالي از همسر باردارش بپرسند و خبر سلامتي اش را برايش بياورند اما آنهايي كه به روستا مي آيند متوجه خواب صادقانه شهيد مي شوند و همسرش داراي فرزند پسري بنام مجتبي مي شود اما پس از مدت كوتاهي و بي خبر از حال همسر و فرزندش در عملياتي كه گردان شهدا تيپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) استان لرستان در منطقه قميش ((ماووت )) كردستان در تاريخ 27/3/1367 انجام مي شود به درجه رفيع شهادت نائل و به دليل اينكه ارتفاعات محل شهادت آنها
در دست رژيم بعثي عراق قرار گرفته بود جنازه شهيد بعد از سه سال در سال 1370 بدست خانواده شان رسيد و اكنون مزار آنان درگلزار شهدای روستا زيارتگاه عاشقان ولايت و شهادت مي باشد. در عالم خواب به حسین الهام شده بود قبل از تولد فرزندش مجتبی به آرزوی دیرینه اش خواهد رسید حسین از شهادت خود با خبر شده بود، او بارها تا مرز شهادت پيش رفت. در يكي از عمليات هايي که در منطقه كردستان و در منطقه غرب كشور صورت گرفت درحين پيشروي گردان به سمت دشمن بنا به دلايل تاكتيكي و يا لو رفتن عمليات كليه گردان بنا به دستور به طرف عقبه عقب نشيني نموده و حسین به همراه چند نفر ديگر از همرزمانش غافل از اينكه هيچكس ديگري پشت سرشان نيست سرگرم حمله به دشمن بودند متوجه مي شوند تا نزديكي دشمن پيشروي کرده اند، كه به محض متوجه شدن از ديگر افراد مي خواهند كه در سريعترين زمان ممكن خود را از مهلكه دشمن رها سازند و وقتي عليرغم تمام سختيها يي كه داشتند در حين برگشتن به مقر متوجه مي شوند كه اسم آنها را جزء ليست شهدا ثبت نموده اند كه ديگر همرزمانشان با ديدن آنها بسيار خوشحال مي شوند و از فرط خوشحالي گريه كردند. حسین قبل از آخرين عمليات گردان شهدا در منطقه قميش كردستان براي همرزمانش تعريف كرده بود كه او در خواب ديده است صاحب فرزند پسري مي شود و با اينكه اقوام و آشنايان براي عرض تبريك به خانه شان رفته اند اما وي از حضور در خانه و ديدن فرزند امتناع نموده كه موضوع را با تعدادي از همرزمانش كه از اقوام بودند در ميان گذاشته و عنوان مي كند كه احوالي از خانواده اش در روستا بپرسند و عنوان مي كند كه قطعا موفق به ديدن خانواده ام نخواهم شد و شهيد خواهم شد كه قبل از آغاز عمليات، ايشان صاحب فرزند پسري بنام مجتبي مي شود اما شهيد هيچگاه موفق به ديدن فرزندش نمي شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 توصیه های پزشکی در مورد تغذیه بیماران خونی: ۱-حجم بيشتري از ميوه‌ها، سبزي‌ها و صيفي‌ها را که سرشار از منيزيم و پتاسيم هستند و براي سلامتتان بسيار مفيدند، در برنامه غذايي بگنجانيد. براي اين کار مي‌توانيد در تمام وعده‌ها، ميان‌وعده‌ها و مهماني‌ها ميوه و سبزي‌ها را مصرف كنيد. ۲-از افزودن نمک به غذا يا ميوه پرهيز کنيد. ۳-خيار را با ميوه‌هاي ترش و شيريني مانند کيوي يا پرتقال بخوريد تا به مصرف نمک نياز پيدا نکنيد. ۴-دور مصرف آجيل‌هاي شور را خط بکشيد. ۵-در صورت امکان، براي حفظ سطح پتاسيم خون، روزي يک موز کوچک بخوريد. ۶-مصرف لبنيات کم‌چرب و دوغ کم‌نمک را فراموش نکنيد. ۷-غلات کامل و سبوس‌دار مصرف کنيد. ۸-به جاي غذاهاي حاوي گوشت قرمز، غذاهاي دريايي يا با گوشت سفيد بخوريد. ۹-روغن‌هاي سالم‌تري مانند زيتون و کانولا را در رژيم غذايي‌تان بگنجانيد. ۱۰-تا جايي که مي‌توانيد غذاهاي چرب و سرخ‌کردني نخوريد. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 🔴 بیماری ♻️ این بیماری در افراد مختلف خودش را به گونه‌های مختلف نشان می‌دهد. در برخی افراد های قهوه‌ای رنگ بر روی پدید می‌آید؛ در برخی افراد به شکل های خوش‌خیمی که ، و پوست را درگیر می‌کند، نشان می‌دهد؛ و در برخی افراد موجب در می‌شود. امروزه این بیماری را می‌دانند و معمولا تا سنین ده سالگی آشکار می‌شود. ♻️ از نگاه طب سنتی، نوع لکه‌ی پوستی و توده‌های این بیماری، ناشی از است. ولی قوس استخوان، ناشی از است. 🔹 برای ، نمی‌توان یک نسخه برای همه پیچاند، بلکه باید با توجه به مزاج، اول نوع و فرد اصلاح شود تا تولید شود و به مرور به تن بازگردد. 🔹 یکی از غذاهایی که می‌توان برای همه تجویز کرد، استفاده از و هایی است که از مواد سالم تهیه شده باشد. همچنین، از انواع ، غذاهای صنعتی، ، ، ، و مانند این‌ها برای همه توصیه می‌شود، چراکه این موارد تولید می‌کنند. 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎 علل ايجاد سرطان گوارش:❌❌ 🔸غذاهای مانده 🔹غذاي کپکي يا مربّاي کپکي يا نان کپکي يا ...، 🔸موادّ غذائي پُر‌چرب مانند: خامه، سرشير، کيک خامه‌اي‌... 🔹غذاهاي پُرکالري، فست‌فودها (سوسيس، کالباس، همبرگر)، کلّه‌پاچه، پيتزا 🔸وجود رنگ‌دانه‌هاي مصنوعي مانند: پُفَک‌هندي، پُفک، چي‌توز، اسمارتيز، مَزمَز، چيپس، دلستر 🔹نوشابه‌هاي گازدار، آبميوه‌هاي شيميائي 🔸غذاهاي سرخ‌شده (باعث افزايش سرطان گوارش ميشود) 🔹غذاهاي سوخته (مانند سوخته نان، کوکوي سوخته ...) و مايعات سوخته (مانند شير، ربّ ...) 🔸سموم شيميائي و ميوه‌جات غيراُرگانيک و سبزيجات غيراُرگانيک، 🔹مصرف بي‌رويّه سموم شيميائي، آفت کُش‌هاي شيميائي و حشره کُش‌ها ... (که بمقدار ۱۰۰ تُن در سال در ايران مصرف ميشود) 🔸زياده‌روي در مصرف‌گوشت (مخصوصاً گوشت‌گاو)، مصرف گوشت‌هاي‌حرام (سگ، خوک، سگ‌ماهي، کوسه ...)، خوردن ميته، خوردن بيضه سگ‌دريايي، خوردن بيضه گوسفند، روغن‌هاي فاسد، خوردن ماهي‌دودي، خوردن گوشت‌منجمد چندين ماه، خوردن گوشت مصنوعي از نفت، گوشت در آفتاب خشک‌شده 🔹مصرف دخانيات‌و الکل 🔸خوردن ‌و آشاميدن در ظروف سُربي، پلاستيکي، تفلوني، آلومينيومي 🔹مصرف زياد نمک، غذاهاي پُرنمک و شور و تنقّلات شور مانند: آجيل‌شور، تخمه‌شور، خيارشور، سالاد زمستاني که با آب گوجه فرنگي ‌و نمک زياد تهيّه‌شده؛ لذا گوئيم: نمک پنهان در اين‌موارد، باعث مصرف نمک بيش‌از ۱۵گرم در شبانه‌روز مي‌شودو حال اينکه مصرف نمک در شبانه‌روز احتياطاً ۴ تا ۵گرم است [مصرف نمک زياد باعث تخريب مخاط معده شده و اين تخريب يکي از علل ايجاد سرطان معده است] ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽