eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 روز مرد مبارک بخاطر اینکه تا پای جان پای اسلام ایستادی و عقب ننشستی... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ روزى حضرت امير(ع ) به خانه آمد، ديد زهرا(س ) بيمار افتاده . چون شدت بيمارى و تب آن بانو را ديد، سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر كرد و گريست و فرمود: يا فاطمه ! چه ميل دارى ؟ از من بخواه . آن معدن حيا و عفت عرض كرد: يا پسر عم ! چيزى از شما نمى خواهم . على (ع ) دوباره اصرار نمود. آن بانوى معظمه قبول نكرد، به علت آنكه پدرم رسول خدا(ص ) فرمود: از شوهرت على هرگز خواهش مكن ، مبادا خجالت بكشد. حضرت فرمود: اى فاطمه ! به جان من تو آنچه ميل دارى ، بگو. عرض كرد: حال كه قسم دادى ، چنانچه در اين حالت انارى باشد، خوب است . على (ع ) بيرون رفت و از اصحاب جوياى انار شد، عرض كردند: فصل آن گذشته ، مگر آن كه چند دانه انار براى شمعون آوردند. حضرت خود را به در خانه شمعون رسانيد و دق الباب نمود. شمعون بيرون آمد، ديد اسدالله الغالب بر در است ، عرض كرد: چه باعث شد كه خانه مرا روشن نمودى ؟ حضرت فرمود: شنيده ام كه از طايف براى تو انارى آورده اند، اگر چيزى از آن باقى مانده يك دانه به من بفروش كه مى خواهم براى بيمار عزيزى ببرم . عرض كرد: فداى تو شوم ، آن چه بود مدتى است فروخته ام . آن حضرت به فراست علم امامت مى دانست كه يكى باقى مانده ، فرمود: جويا شو، شايد دانه اى باقى باشد و تو بى خبر باشى . عرض كرد: از خانه خود باخبرم . همسرش پشت در ايستاده بود و گفت و گو را مى شنيد، گفت : شمعون ! يك انار در زير برگ ها ذخيره و پنهان كرده ام . آن انار را خدمت حضرت آورد. حضرت چهار درهم داد. شمعون گفت : يا على ! قيمت اين انار نيم درهم است . حضرت فرمود: همسرت آن را براى خود ذخيره كرده بود و اضافه پول براى او باشد. آن را گرفت و به شتاب روانه خانه شد، اما در راه صداى ضعيف و ناله غريبى شنيد. از پى آن رفت تا داخل خرابه شد، ديد شخصى كور و بيمار غريب و تنها به خاك افتاده ، از شدت ضعف و مرض مى نالد. امام بر بالين او نشست و سر او را در كنار گرفت و پرسيد: اى مرد! چند روز است ، بيمار شده اى ؟ عرض كرد: اى جوان صالح ! من از اهل مداين هستم ، قرض زيادى داشتم مدتى است به كشتى سوار و به اين ديار آمده ام كه شايد خدمت امير مؤ منان برسم تا علاجى در قرض من نمايد، در اين حال مريض شدم و ناچار گرديدم . آن جناب فرمود: يك انار در اين شهر بود كه براى بيمار عزيزى آن را به دست آوردم ، اما نمى توانم تو را محروم كنم . نصف آن را به تو مى دهم و نصف ديگر آن را براى او نگه مى دارم . آن گاه انار را دو قسمت كرد و به دهان آن مريض گذاشت تا نصف تمام شد، آن گاه فرمود: ديگر ميل دارى ؟ عرض كرد: بسيار دلم بى قرار است ، هر گاه نصف ديگر را احسان نمايى ، كمال امتنان است . آن جناب سر خود را به زير افكند به نفس خود خطاب نمود: يا على ! اين مريض در اين خرابه غريب افتاده ، از اين جهت به رعايت سزاوار است . شايد براى فاطمه وسيله ديگر فراهم شود. پس نيم ديگر انار را نيز به او دادند. چون تمام شد، آن بيمار كور دعا كرد. حضرت با دست تهى ، متفكر و متحير، كه آيا چه جوابى به زهرا(س ) بگويد، زيرا به او وعده انار داده بود، از خرابه بيرون آمد، اما آهسته آهسته به عرق خجلت آمد تا به در خانه رسيد و از داخل شدن خانه شرم داشت و سر مبارك را از در خانه پيش برد تا بنگرد آن مخدره در خواب است يا بيدار. ديد آن بانوى معظمه عرق كرده و نشسته ، و طبقى از انار نزد آن بانو است كه از جنس انار دنيا نيست و تناول مى فرمايد. خوشحال شده و داخل خانه شد و از واقعه جويا شد. فاطمه (س ) عرض كرد: پسر عمو! زمانى كه رفتيد، چيزى نگذشت كه بهبودى در من پيدا شد و ناگاه دق الباب شد، فضه رفت و ديد شخصى طبقى انار آورده كه آن را جناب اميرالمؤ منين داده كه براى سيده زنان ، فاطمه بياورم . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌹 روز مرد مبارک بخاطر اینکه برای وطنت و پای آرمان آزادی فلسطین ایستادی و تا لحظه آخر جنگیدی! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
✅🌸 🔶داروهای باارزش در سطل زباله🔶 قسمت اول خواص باور نکردنی پوست انار – پوست هندوانه وپوست خربزه و… با پوست این میوه ها از درد معده تا سنگ کلیه را درمان کنید! ❌فکر می کنید هر سال چه مقدار از مواد طبیعی با خاصیت دارویی بدون استفاده شدن از بین می روند؟ فکر می کنید خود شما تاکنون چه سهمی از این مقدار داروی طبیعی را دور ریخته اید؟ 👈باور می کنید بعضی از موادی که به عنوان زباله دور می ریزید داروهایی با خاصیت مختلف باشند؟ فکر می کنید چه قدر هزینه می کنیم برای تولید این مواد طبیعی؟ و چقدر برای از بین بردن آنها؟ اگر باور ندارید بگذارید چند مورد از این مواد طبیعی دارویی که به سادگی همراه زباله ها دور می ریزیم بیان کنیم: پوست و تخم خربزه: قسمتی از کتاب راز درمان دکتر احمدیه را با هم بخوانیم: «پوست رویه خربزه را چنانچه با کارد تراشیده و آن را با عسل سرشته و حب سازند و از این حب روزى نیم تا یک مثقال میل کنند و ضمنا هر صبح ناشتا مقدار دو، سه مثقال تخم خربزه را جویده و یا عصاره آن را بنوشند، سنگ کلیه و کبد را دفع خواهد کرد. این دارو را شخصا بخصوص در کودکان بارها آزموده ام.» ضمنا تخم خربزه نیز از داروهای مفید در تقویت کلیه ها و رفع التهابات کلیوی است. ******************** ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 عباس و مریم❤️ همه تو محضر منتظر ما بودند .. با ورودمون همه کل کشیدند.. عاقد خطبه ی عقد رو خواند و ما بعد از امضای عقدنامه ، رسما زن و شوهر شدیم .. بعد از تموم شدن امضاها عباس نفس بلندی کشید و کنار گوشم گفت دیگه هیچ کس نمیتونه ما رو از هم جدا کنه ... بعد از محضر همگی شام خونه ی ما دعوت بودند .. خانمها طبقه ی بالا بودند و مشغول رقص و پایکوبی شدند .. موقع شام من و عباس به اتاق من رفتیم تا اولین شام زندگیمون رو تنهایی بخوریم .. آبجی فاطمه سینی غذا رو زمین گذاشت و گفت خوردید صدا بزن بیام ببرم .. رفت و در رو بست .. عباس پشت سرش در رو قفل کرد و برگشت با شیطنت نگاهم کرد و گفت بیا که از گشنگی دارم میمیرم .. گفتم منم و خواستم بشینم که عباس ....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf طفلک دختره😢👆🙈 این داستان ایتارو ترکونده 😳
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 عالیه این دعا 😳👆
❤️🍃 سلام و عرض ادب و وقت بخیر خدمت شما حبیبه جان و همه اعضای محترم 🌹 من نه قصد دل شکستن دارم، نه بی ادبی و بی احترامی... چند خط مینویسم بخونیم، تفکر کنیم، لازم نیست عصبی بشیم و حتما جواب بدیم. اونقدر هم درک و ظرفیت دارم که متوجه بشم جریان چیه، لازم نیست هر انتقادی رو هم با توهین پاسخ بدیم. جهان هستی معجزه است، تولد و مرگ ما معجزه است، چرا راه دور بریم دم و بازدم ما معجزه است... کمی تفکر کنیم، به خلقت خداوند مهربان فکر کنیم. لازم نیست ذره بین دست بگیریم و اتفاقات پیش پا افتاده رو معجزه بنامیم، خانم بزرگوار میخواید بگم معجزه چیه؟ معجزه شوخی همسفرتون نبود، معجزه همون سفر(حج) شما بوده، سفری که میلیونها نفر در آرزوی اون هستن و اینکه شما این سعادت نصیبتون شده یعنی معجزه 😍 بعد شما در دل اون سفر دنبال معجزه بودید که آیا نگاه آقام رسول الله ص به من هست یا نه؟ اگه نبود طلبیده نمیشدید که. حالا قبل اینکه دوباره عصبی بشید یکم فکر کنید. یا بزرگواری میخواد از عاقبت نیکی به والدین حرف بزنه میگه بعد اینکه کارهای مادرمو انجام دادم و برگشتم یدفه نعلبکی هایی که کلی دنبالشون گشتم رو پیدا کردم😐 خداروشکر زندگیتون اونقدر از مشکل خالیه؟ یعنی تمام مشکل شما نداشتن چند نعلبکی بوده؟ این کانال و مشکلات هموطنان رو نمی خونید؟اعتیاد،فقر،عدم ازدواج مناسب، بیماری، نازایی و... هزاران درد هموطنان که قلب آدمو به درد میاره و من به شخصه سرنماز سعی میکنم اسم کانال رو بیارم و برای مشکلات اعضای این کانال دعا کنم. بعد شما با افتخار میگی دعای مادرم مستجاب شد و من به آرزوم رسیدم؟؟؟ شمارو بخدا ناراحت نشید ولی ان شاء الله عاقبت بخیر که شدید، ان شاء الله فرزندانتون که عاقبت بخیر شدند، اونو نتیجه دعای مادر بزرگوارتون بدونید، نه پیدا کردن چندتا ظرف... اگه اعضای این کانال که ماشالله دو سه هزار هم نیستن بخوان اینجور اتفاقات رو تعریف کنن، حتی در تصور ما هم تعداد معجزات نمی گنجه. تا حالا برای چند نفرتون اتفاق افتاده که سر ظهر عاشورا وقتی غذا و آب بهتون نرسیده و تشنه و گشنه دارید برمی‌گردید خونه، تو دلتون به امام حسین ع میگید آقا من به عشق شما اومدم، همون لحظه ماشینی ترمز میزنه و به تعداد نفراتتون غذا و نوشابه تقدیم میکنه؟؟؟ من بارها این مدل خاطرات رو از اطرافیانم شنیدم. و برای خودم هم بارها اتفاق افتاده که در لحظه ای که زندگی از دید من سیاهی مطلق شده خدا نوری تابونده که جز معجزه هیچ اسمی نداره🥺 عزیزان زندگی معجزه است، دنبال فرعیات پیش پا افتاده نباشیم. من اینا رو ننوشتم که خدای نکرده دلی بشکنم و یا بی حرمتی بکنم، فقط نوشتم که خواهش کنم کمی زندگی رو عمیقتر ببینیم، کمی بیشتر تفکر کنیم. برای همدیگه دعا کنیم ❤️ مشکلات همدیگه رو لمس کنیم و مشکل خودمون بدونیم... سطحی و سطحی نگر نباشیم. اگر رنجوندم طلب عفو دارم.وقتی تایپ میکنیم لحن قابل درک نیست، باور بفرمایید لحن من دوستانه و از روی خیرخواهیه. ببخشید که طولانی شد🙏 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام وقتتون بخیر ببخشید از خانمی که برای مشکل ریزش موی زیاد و یا سکه ای گفته بودن
❤️🍃 سلام برای خواهر مینویسم که گفته شبها حالش بد میشه واسترس داره عزیزم حالت هایی که به شما دست میده حمله های پنیک هست شما دکتر اعصاب برو و اصلا سردی نخور روزی یک ساعت تو افتاب پیاده روی کن عسل خرما گردو گوشت بره کباب یا پخته ماهیچه و شیره بادام مصرف کنید وغذاهای سرد مثل مرغ وماهی وماست وشیر نخورید من چند سال همین مشکل را داشت با داروی اعصاب ورژیم غذایی درمان شدم ولی بچه هام خیلی اذیت شدن در ضمن دکتر گفت باید همسرت بیشتر به شما رسیدگی کنه از خلا عاطفی هم هست برای فرج آقامون دعا کنید ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت همه وخانومی که که گفتن فیبرم دارن چندروز پیش بیمارستان بودم مادرم بیماربود تخت کناری یه چیز جالب گفت گفتم که شاید به دردت بخوره پوست انار رو اسیاب کن بجوشون صاف کن یک ساعت داخلش بشین دم غروب میگفت فیبرمش درعرض ۱۰ روز اب شده گفتم شاید به دردتون بخوره ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام و وقت بخیر 🌹 خدمت شما حبیبه خانم گل و همه اعضای عزیز❤️ میخوام از مشکلی بگم که اینجا توسط مشاوره هایی که دوستان عزیز میدن رفع شد🤲 ✅ شنیدید میگن کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره؟؟؟ دقیقا مصداق منه😔 من چند وقتی بود دچار عفونت ادراری شده بودم و قرص و دارو هیچ تاثیری در روند درمانیم نداشت. برای منکه رو رعایت بهداشت خیلی حساسم جای سوال بود که چرا دچار این بیماری شدم؟؟؟ تا اینکه فهمیدم نبستن پیشبند هنگام کار تو آشپزخونه باعث شده دچار بشم. حالا چرا من اون کوزه گر هستم که از کوزه شکسته آب میخوره؟ چون شغل خودم دوختن سرویس آشپزخانه هست🤦‍♂🤦‍♂ نبستن پیشبند و خیس شدن لباس در قسمت شکم، در دراز مدت باعث بیماری های رحم و مثانه میشه! میخواستم این تجربه خودم رو در اختیار دوستان گلم بذارم و خواهش کنم که بخودتون اهمیت بدید و وقتی تو آشپزخونه مشغولید از لوازم کاربردی مثل دستکش، پیشبند و... مرتب استفاده کنید 🙏 و اما مشکلم چطور رفع شد؟ بعد از استفاده انواع قرص و دارو و نتیجه نگرفتن، یکروز دیدم داخل همین کانال خواهر عزیزی یکی دیگه از خواهران رو که همین مشکل رو داشت راهنمایی کرده بودن، که استفاده از نوره بود. حقیقت در ناامیدی با خودم گفتم اینهمه قرص و دارو خوردم نشد، این روش رو شروع کنم شاید نتیجه داد. و در کمال ناباوری، خداروشکر نتیجه مطلوب رو گرفتم و مرتب دعاهام رو روانه زندگی اون بانویی میکنم که این تجربه ارزشمند رو در اختیار همه گذاشتند❤️🙏 در آخر باز هم میگم خواهران گلم استفاده از پیشبند رو فراموش نکنید. یا علی ع لیلا بانو ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 خواهری که فرموده بودن ژله درست میکنن اونجور که باید نمیشه، عزیزم شما ژله دوم رو که میخوای بریزی رو قطعات ژله اول داغ نریز، ژله رو بن ماری که کردی چند دقیقه تو دمای محیط بذار تا خنک بشه ولی نبنده، بعد آروم بریز رو ژله اول ببین چقدر خوشگل میشه😍 نوش جان 🌹 لیلا بانو 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خانم حقوقدان والا خداروشکر من حقوقدان نیستم ولی فرموده یکی از همکاران خودتونو اینجا منعکس کردم. وگرنه طبیعیه هرکس در رشته ای که سالها درس خونده اطلاعات داشته باشه،اینکه فخر فروختن نداره😁 اینکه میگم خداروشکر دلیل بر حسادت نیست، دلیل بر اینه در طول زندگیم رفتارهایی از قشر شما دیدم که فعلا لازم نمیبینم بگم. ولی مهم اینه انسان خوش قلب باشه و از کمک کردن فرزند به پدرومادر یا خواهر پیرش اینقدر بهم نریزه و کینه به دل نگیره.😉 خودت هم فردا پیر میشی و نیاز به کمک و محبت فرزندان داری، پس به عروست هم حق بده که اجازه نده پسرت بیاد بهت سر بزنه، هرچند دلم برای اون دخترخانمی میسوزه که قراره عروس شما باشه با این حجم کینه🤦‍♂ لیلا بانو ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی ❤️🍃 عاشقانه های شهدا ( منوچهر و فرزانه )💜 ». دوستم، مريم با رسول تازه عقد كرده بودن
❤️🍃 عاشقانه های شهدا ( منوچهر و فرزانه ) . آن سال‌ها فشارهاي اقتصادي زياد بود. منوچهر يك پيكان خريد كه بعدازظهرها كار كند. ترافيك و سر و صدا اذيتش مي‌كرد. پس عموش، نادر، توي ناصر خسرو يك رستوران سنتي دارد. بعد از ظهرها از پادگان مي‌رفت آن جا، شير مي‌فروخت نمي‌دانستم. وقتي شنيدم، بهش توپيدم كه چرا اين كار را مي‌كند، گفت «تا حالا هر چه خجالت شما را كشيده‌م بس است». صبح‌ها از ساعت چهارونيم مي‌رفت پارك تا هفت درس مي‌خواند. از آن ور مي‌رفت پادگان و بعد پيش نادر. كتاب و دفترش را هم مي‌برد كه موقع بي‌كاري بخواند. امتحان كه داد، ديكته شد نوزده ونيم كيف مي‌كرد از درس خواندن اما دكترها اجازه ندادند ادامه بدهد. امتحان سال دوم را مي‌داد وچند درس سال سوم را خوانده بود كه سردردهاي شديد گرفت. از درد خود دماغ مي‌شد و از گوشش خون مي‌زد. به خاطر تركش‌هايي كه توي سرش داشت و ضربه‌هايي كه خورده بود، نبايد به اعصابش فشار مي‌آورد. بعضي ازدوستانش مي‌گفتند «چرا درس بخواني؟ ما برايت مدرك جور مي‌كنيم. اگر بخواهي مي‌فرستيمت دانشگاه». اين حرف‌ها برايش سنگين مي‌آمد. مي‌گفت «دلم مي‌خواهد يا بگيرم بايد توي مخم چيزي باشد كه بروم دانشگاه. مدرك الكي به چه درد مي‌خورد؟» سرش را انداخته بود پايين و كار خودش را مي‌كرد. اما گاهي كاسه‌ي صبرش لب ريز مي‌شد. حتا استعفا داد، كه قبول نكردند. سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. آن قدر حالش خراب شد كه خون بالا مي‌آورد. با آمبولانس آوردندش تهران و بيمارستان بستري شد. روزهايي كه از بيمارستان مي‌آمديم، روزهاي خوش زندگيم بود. همه از روحيه‌ام تعجب مي‌كردند. نمي‌توانستم جلوي خنده‌هام را بگيرم. با جمشيد زير بغلش را گرفتيم تا دم آسانسور، گفت«مي‌خواهم خودم راه بروم». جمشيد رفت جلوي منوجهر، رسول سمت راستش، برادر ديگرش، بهروز سمت چپش و من پشت سرش، كه اگر خواست بيفتد نگهش داريم. سه تا ماشين آمده بودند دنبالمان. دم خانه جلوي پاي منوچهر گوسفند كشتند. مادرش شربت مي‌داد. علي و هدي خانه را مرتب كرده بودند. از دم در تا پاي تخت منوچهر شاخه‌هاي گل چيده بودند و يك گلدان پر از گل گذاشته بودند بالاي تختش. جواب آزمايش كه آمد، دكتر گفت «بايد زودتر شيمي درماني شود». با هرنسخه‌ي دكتر كمرم مي‌لرزيد كه اگر داروها گير نيايد چي. دنبال بعضي داروها بايد توي ناصر خسرو مي‌گشتيم. صف‌هاي چند ساعته‌ي هلال احمر و سيزده آبان و داروخانه‌هاي تخصصي كه چيزي نبود. دوستان منوچهر پرونده‌هاش را بيرون كشيدند و كارت جانبازي منوچهر را از بنياد گرفتند. اما طول كشيد اين كارها. براي خرج دوا و دكتر منوچهر خانه‌مان را فروختيم و اجاره نشين شديم. منوچهر ماهي سه روز شيمي درماني مي‌شد. داروها را كه مي‌زدند. گر مي‌گرفت. مي‌گفت «انگار من را كرده‌ند توي كوره. بدنم داغ مي‌شود». تا چند روز حالت تهوع داشت. ده روز دهان و حلقش زخم مي‌شد. آب دهانش را به سختي قورت مي‌داد. بابت شيمي درماني موهاش ريخت. جايم كنار تختش بود. شب‌ها همان جا مي‌خوابيدم؛ پاي تخت يك شب از «يا حسين» گفنمش بيدار شدم. خواب ديده بود. خيش عرق بود. خواب ديده بود چل چراغ محل را بلند كرده. و من دعا مي‌كردم. به گمانم اصرارهاي من بود كه از جنگ زنده‌ برگشت. فكر مي‌كردم فناناپذير است. تا مرگ مي‌رود و بر مي‌گردد. هر روز صبح، نفس راحت مي‌كشيدم كه يك شب ديگر گذشت ولي از شب بعدش وحشت داشتم. به خصوص از وقتي خون ريزي معده‌اش باعث شد گاه و بي گاه فشارش بيايد پايين و اورژانسي بستري شود و چند واحد خون بهش بزنند. خون ريزي‌ها به خاطر تومور بزرگي بود كه روي شريان اثني عشر در آمده بود و نمي‌توانستند برش دارند. اين‌ها را كه دكتر شفاييان مي‌گفت. دلم مي‌خواست آن قدر گريه كنم تا خفه شوم. دكتر گفت «هر چه دلت مي‌خواهد گريه كن. ولي جلوي منوچهر بايد فقط بخندي، مثل سابق. باي دآن قدر قوي باشد كه بتواند مبارزه كند. ما هم با شيمي درماني و راديوتراپي شايد بتوانيم كاري كنيم». اين شايدها براي من بايد بود. مي‌ديدم منوچهر چه طوري آب مي‌شود. از اثر كورتن‌ها ورم كرده بود. اما دو ـ‌ سه هفته كه راديوتراپي شد، آن قدر سبك شده بود كه مي‌توانستم تنهايي بلندش كنم. حاضر نبودم ثانيه‌اي از كنارش تكان بخورم. مي‌خواستم از همه‌ي فرصت‌‌ها استفاده كنم. دورش بگردم. مي‌ترسيدم، از فردا كه نباشد و غصه بخورم چرا ليوان آب را زودتر به دستش ندادم. چرا از نگاهش نفهميدم درد دارد. هر چه سختي بود با يك نگاهش مي‌رفت. همين كه جلوي همه برمي‌گشت مي‌گفت «يك موي فرشته را نمي‌دهم به دنيا. تا آخر عمر نوكرش هستم». خستگي‌هام را مي‌برم. مي‌ديدم محكم پشتم ايستاده. هيچ وقت با منوچهر بودن برايم عادت نشد. گاهي يادمان مي‌رفت چه شرايطي داريم. بدترين روزها را با هم خوش بوديم. از خنده و شوخي اتاق را مي‌گذاشتيم روي سرمان. ...
🍎 🔴 آستیگمات چشم ♻️ وقتی اتفاق می‌افتد که سطح جلوی (قرنیه) و عدسی چشم انحنای نامنظمی پیدا کنند. یعنی به جای اینکه یک منحنی گرد مثل توپ باشد، سطح آن به شکل تخم مرغ یا بیضی در آمده. و این مسئله باعث یا یا میشود. علائم و نشانه‌های آستیگمات عبارتند از: ۱. تاری دید ۲. خستگی چشم ۳. ۴. مشکل بینایی در شب ۵. که از نگاه طب سنتی علت همه¬ی این موارد غلبه¬ی سودا یا بلغم هست، چراکه وقتی که غذای چشم هست کاهش پیدا میکند و زیاد میشود، و چون این دو خلط غلیظ هستند باعث میشود که اختلال در عملکرد چشم پدید بیاید و گاها از شدت غلظت باعث میشود. بنابراین برای درمان اصولی این مسئله باید حتما سبک زندگی رو اصلاح بکنید که مهمترین اونها نوع ، و ساعت هست، که باید متناسب با مزاج فرد تجویز شود. ولی رفتارهای درمانی که در درمان این جور مشکلات بینایی در کنار اصلاح تغذیه بسیار موثر بوده، یکی از آنها _تمپورال، دیگری اطراف چشم، چکاندن یک قطره عرق رازیانه، عسل، آب انار صاف شده، آبلیموی صاف شده که باید متناسب با مزاج فرد و در صورت نیاز تجویز شود. و اگر بدون تشخیص دقیق متخصص طب سنتی اقدام به این رفتارهای درمانی بکنید ممکن است وضعیت چشم بدتر شود. 🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐 🔴 هشدارِ ♻ ریزش موی پا است که نشان‌دهنده‌ی رسوب در بافتهای اندام انتهایی بدن و آن موضع است. اگر این علامت جدی گرفته نشود و در رفع آن تلاش نکنیم می‌تواند در بلند مدت، منجر به قانقاریا یا شود. یا در خوشبینانه‌ترین حالت موجب و از کار افتادن حرکت در عضو شود. 🔹 علاج: افزایش گردش خون با : ۱. اصلاح تغذیه (بگونه‌ای‌که غذاها و باشند یعنی خون زیادی تولید کنند و فضله‌ی کمی داشته باشند). ۲. حداقل ۳۰ دقیقه ۳. ماساژ پا از بالا به پایین با روغن سیاهدانه ۴. استفاده از جهت تحلیل بردن سردی و رطوبت عضو
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯 والدین مراقب عاق فرزندان باشند! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 روش صحیح و شرعی رهن و اجاره ملک 🌸🍃 پرسش :در میان بعضى از مردم معمول است که وامی به صاحب خانه می دهند و خانه او را گرو برمی دارند به شرط این‏که قیمت کمترى جهت مال الاجاره بپردازند، یا اصلًا مال الاجاره ‏اى ندهند که در عرف به آن خانه رهنى می ‏گویند، آیا این کار صحیح است؟ پاسخ :هرگاه رهن و اجاره به صورت زیر باشد، صحیح است:مالک ملک خود را به مبلغ کمى اجاره دهد، و در ضمن عقد اجاره شرط کند که مستأجر فلان مبلغ را به او وام دهد، و ملک مورد اجاره در مقابل آن وام رهن باشد. کیفیت انعقاد قرارداد رهن🌸🍃 پرسش :آیا برای ایجاد رهن نیازی به الفاظ خاص یا همان صیغه می باشد یا بدون الفاظ نیز رهن منعقد می شود؟ پاسخ :رهن را مى‏توان با صیغه لفظى خواند، مثلًا بگوید: این مال را در برابر آن طلب نزد تو گرو گذاردم او هم بگوید: «قبول کردم» و یا اینکه عملًا انجام دهند، یعنى بدهکار مال خود را به قصد گرو به طلبکار بدهد و او هم به همین قصد، بگیرد. تعریف رهن🌸🍃 پرسش :یکی از عناوین و اصطلاحاتی که در بخش معاملات با آن برخورد کرده ام عبارتست از " رهن " لطفا بفرمایید که رهن چیست و چه نوع معامله ای است؟ پاسخ :«رهن» یا «گرو گذاردن» آن است که بدهکار با طلبکار قراردادمى‏بندد که مقدارى از مال خود را نزد او بگذارد که اگر طلب او را بموقع ندهد بتواند طلبش را از آن مال بردارد. شرایط گرو گذار و گرو گیرنده🌸🍃 پرسش :طرفین رهن چه شرایطی باید داشته باشند؟ پاسخ : « گرو گذار» و «کسى که مال را گرو مى‏گیرد» باید بالغ و عاقل باشند و کسى آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید سفیه نباشند همچنین حاکم شرع او را به خاطر ورشکستگى از تصرّف در اموالش جلوگیرى نکرده باشد. شرایط مال به رهن گذاشته شده🌸🍃 پرسش :مالی که گرو گذاشته می شود و یا به اصطلاح آنرا به رهن می گذارند چه شرایطی باید داشته باشد؟ پاسخ :الف : گرو گذار بتواند شرعا در آن تصرف کند، بنابر این اگر مال شخص دیگرى را رهن بگذارد صحیح نیست،مگر این‏که صاحب مال اجازه دهد و اگر صاحب مال به طلبکار بگوید: «من این مال را در مقابل بدهى فلان کس رهن گذاردم» و او «قبول کند» صحیح است. ب : خرید و فروش آن شرعا صحیح باشد، بنابراین شراب و آلات قمار و مانند آن را نمى‏ توان گرو گذارد. کیفیت مبادله ی مال به رهن گذاشته شده🌸🍃 پرسش :آیا تحویل دادن عین مال به رهن گذاشته شده شرط است؟ پاسخ :احتیاط واجب آن است که گرو بدون تحویل دادن به طلبکار صورت‏ نمى‏گیرد، ولى اگر گرو گذارى به این حاصل شود که مثلًا خانه را طبق سند محضرى گرو بگذارند و سند را به طلبکار بدهند بطورى که در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعى ندارد، هر چند بدهکار در آن خانه ساکن باشد. قرار دادن چک و سفته به عنوان رهن 🌸🍃 پرسش : یکى از مسائل لازم در اسناد تجارتى (چک، سفته، برات) پشت نویسى آنهاست که به وسیله پشت نویسى انتقال آنها صورت مى گیرد امّا نظر به این که اینها در بین تجّار و بازرگانان ارزش تجارتى دارند و حتّى به جاى وجه نقد معامله و معاوضه مى شوند آیا مى توان این اسناد را به طور مستقل (نه این که همراه با قراردادى نزد بانک وثیقه باشند) به عنوان مال مرهونه (مال در گرو وثیقه) وثیقه و گرو گذاشت یا نه؟ پاسخ :اگر چک و سفته از فرد معتبری باشد می توان آن را به عنوان وثیقه پذیرفت. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽