eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.4هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام وقتتون بخیر ببخشید از خانمی که برای مشکل ریزش موی زیاد و یا سکه ای گفته بودن
❤️🍃 سلام برای خواهر مینویسم که گفته شبها حالش بد میشه واسترس داره عزیزم حالت هایی که به شما دست میده حمله های پنیک هست شما دکتر اعصاب برو و اصلا سردی نخور روزی یک ساعت تو افتاب پیاده روی کن عسل خرما گردو گوشت بره کباب یا پخته ماهیچه و شیره بادام مصرف کنید وغذاهای سرد مثل مرغ وماهی وماست وشیر نخورید من چند سال همین مشکل را داشت با داروی اعصاب ورژیم غذایی درمان شدم ولی بچه هام خیلی اذیت شدن در ضمن دکتر گفت باید همسرت بیشتر به شما رسیدگی کنه از خلا عاطفی هم هست برای فرج آقامون دعا کنید ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خدمت همه وخانومی که که گفتن فیبرم دارن چندروز پیش بیمارستان بودم مادرم بیماربود تخت کناری یه چیز جالب گفت گفتم که شاید به دردت بخوره پوست انار رو اسیاب کن بجوشون صاف کن یک ساعت داخلش بشین دم غروب میگفت فیبرمش درعرض ۱۰ روز اب شده گفتم شاید به دردتون بخوره ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام و وقت بخیر 🌹 خدمت شما حبیبه خانم گل و همه اعضای عزیز❤️ میخوام از مشکلی بگم که اینجا توسط مشاوره هایی که دوستان عزیز میدن رفع شد🤲 ✅ شنیدید میگن کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره؟؟؟ دقیقا مصداق منه😔 من چند وقتی بود دچار عفونت ادراری شده بودم و قرص و دارو هیچ تاثیری در روند درمانیم نداشت. برای منکه رو رعایت بهداشت خیلی حساسم جای سوال بود که چرا دچار این بیماری شدم؟؟؟ تا اینکه فهمیدم نبستن پیشبند هنگام کار تو آشپزخونه باعث شده دچار بشم. حالا چرا من اون کوزه گر هستم که از کوزه شکسته آب میخوره؟ چون شغل خودم دوختن سرویس آشپزخانه هست🤦‍♂🤦‍♂ نبستن پیشبند و خیس شدن لباس در قسمت شکم، در دراز مدت باعث بیماری های رحم و مثانه میشه! میخواستم این تجربه خودم رو در اختیار دوستان گلم بذارم و خواهش کنم که بخودتون اهمیت بدید و وقتی تو آشپزخونه مشغولید از لوازم کاربردی مثل دستکش، پیشبند و... مرتب استفاده کنید 🙏 و اما مشکلم چطور رفع شد؟ بعد از استفاده انواع قرص و دارو و نتیجه نگرفتن، یکروز دیدم داخل همین کانال خواهر عزیزی یکی دیگه از خواهران رو که همین مشکل رو داشت راهنمایی کرده بودن، که استفاده از نوره بود. حقیقت در ناامیدی با خودم گفتم اینهمه قرص و دارو خوردم نشد، این روش رو شروع کنم شاید نتیجه داد. و در کمال ناباوری، خداروشکر نتیجه مطلوب رو گرفتم و مرتب دعاهام رو روانه زندگی اون بانویی میکنم که این تجربه ارزشمند رو در اختیار همه گذاشتند❤️🙏 در آخر باز هم میگم خواهران گلم استفاده از پیشبند رو فراموش نکنید. یا علی ع لیلا بانو ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 خواهری که فرموده بودن ژله درست میکنن اونجور که باید نمیشه، عزیزم شما ژله دوم رو که میخوای بریزی رو قطعات ژله اول داغ نریز، ژله رو بن ماری که کردی چند دقیقه تو دمای محیط بذار تا خنک بشه ولی نبنده، بعد آروم بریز رو ژله اول ببین چقدر خوشگل میشه😍 نوش جان 🌹 لیلا بانو 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خانم حقوقدان والا خداروشکر من حقوقدان نیستم ولی فرموده یکی از همکاران خودتونو اینجا منعکس کردم. وگرنه طبیعیه هرکس در رشته ای که سالها درس خونده اطلاعات داشته باشه،اینکه فخر فروختن نداره😁 اینکه میگم خداروشکر دلیل بر حسادت نیست، دلیل بر اینه در طول زندگیم رفتارهایی از قشر شما دیدم که فعلا لازم نمیبینم بگم. ولی مهم اینه انسان خوش قلب باشه و از کمک کردن فرزند به پدرومادر یا خواهر پیرش اینقدر بهم نریزه و کینه به دل نگیره.😉 خودت هم فردا پیر میشی و نیاز به کمک و محبت فرزندان داری، پس به عروست هم حق بده که اجازه نده پسرت بیاد بهت سر بزنه، هرچند دلم برای اون دخترخانمی میسوزه که قراره عروس شما باشه با این حجم کینه🤦‍♂ لیلا بانو ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی ❤️🍃 عاشقانه های شهدا ( منوچهر و فرزانه )💜 ». دوستم، مريم با رسول تازه عقد كرده بودن
❤️🍃 عاشقانه های شهدا ( منوچهر و فرزانه ) . آن سال‌ها فشارهاي اقتصادي زياد بود. منوچهر يك پيكان خريد كه بعدازظهرها كار كند. ترافيك و سر و صدا اذيتش مي‌كرد. پس عموش، نادر، توي ناصر خسرو يك رستوران سنتي دارد. بعد از ظهرها از پادگان مي‌رفت آن جا، شير مي‌فروخت نمي‌دانستم. وقتي شنيدم، بهش توپيدم كه چرا اين كار را مي‌كند، گفت «تا حالا هر چه خجالت شما را كشيده‌م بس است». صبح‌ها از ساعت چهارونيم مي‌رفت پارك تا هفت درس مي‌خواند. از آن ور مي‌رفت پادگان و بعد پيش نادر. كتاب و دفترش را هم مي‌برد كه موقع بي‌كاري بخواند. امتحان كه داد، ديكته شد نوزده ونيم كيف مي‌كرد از درس خواندن اما دكترها اجازه ندادند ادامه بدهد. امتحان سال دوم را مي‌داد وچند درس سال سوم را خوانده بود كه سردردهاي شديد گرفت. از درد خود دماغ مي‌شد و از گوشش خون مي‌زد. به خاطر تركش‌هايي كه توي سرش داشت و ضربه‌هايي كه خورده بود، نبايد به اعصابش فشار مي‌آورد. بعضي ازدوستانش مي‌گفتند «چرا درس بخواني؟ ما برايت مدرك جور مي‌كنيم. اگر بخواهي مي‌فرستيمت دانشگاه». اين حرف‌ها برايش سنگين مي‌آمد. مي‌گفت «دلم مي‌خواهد يا بگيرم بايد توي مخم چيزي باشد كه بروم دانشگاه. مدرك الكي به چه درد مي‌خورد؟» سرش را انداخته بود پايين و كار خودش را مي‌كرد. اما گاهي كاسه‌ي صبرش لب ريز مي‌شد. حتا استعفا داد، كه قبول نكردند. سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. آن قدر حالش خراب شد كه خون بالا مي‌آورد. با آمبولانس آوردندش تهران و بيمارستان بستري شد. روزهايي كه از بيمارستان مي‌آمديم، روزهاي خوش زندگيم بود. همه از روحيه‌ام تعجب مي‌كردند. نمي‌توانستم جلوي خنده‌هام را بگيرم. با جمشيد زير بغلش را گرفتيم تا دم آسانسور، گفت«مي‌خواهم خودم راه بروم». جمشيد رفت جلوي منوجهر، رسول سمت راستش، برادر ديگرش، بهروز سمت چپش و من پشت سرش، كه اگر خواست بيفتد نگهش داريم. سه تا ماشين آمده بودند دنبالمان. دم خانه جلوي پاي منوچهر گوسفند كشتند. مادرش شربت مي‌داد. علي و هدي خانه را مرتب كرده بودند. از دم در تا پاي تخت منوچهر شاخه‌هاي گل چيده بودند و يك گلدان پر از گل گذاشته بودند بالاي تختش. جواب آزمايش كه آمد، دكتر گفت «بايد زودتر شيمي درماني شود». با هرنسخه‌ي دكتر كمرم مي‌لرزيد كه اگر داروها گير نيايد چي. دنبال بعضي داروها بايد توي ناصر خسرو مي‌گشتيم. صف‌هاي چند ساعته‌ي هلال احمر و سيزده آبان و داروخانه‌هاي تخصصي كه چيزي نبود. دوستان منوچهر پرونده‌هاش را بيرون كشيدند و كارت جانبازي منوچهر را از بنياد گرفتند. اما طول كشيد اين كارها. براي خرج دوا و دكتر منوچهر خانه‌مان را فروختيم و اجاره نشين شديم. منوچهر ماهي سه روز شيمي درماني مي‌شد. داروها را كه مي‌زدند. گر مي‌گرفت. مي‌گفت «انگار من را كرده‌ند توي كوره. بدنم داغ مي‌شود». تا چند روز حالت تهوع داشت. ده روز دهان و حلقش زخم مي‌شد. آب دهانش را به سختي قورت مي‌داد. بابت شيمي درماني موهاش ريخت. جايم كنار تختش بود. شب‌ها همان جا مي‌خوابيدم؛ پاي تخت يك شب از «يا حسين» گفنمش بيدار شدم. خواب ديده بود. خيش عرق بود. خواب ديده بود چل چراغ محل را بلند كرده. و من دعا مي‌كردم. به گمانم اصرارهاي من بود كه از جنگ زنده‌ برگشت. فكر مي‌كردم فناناپذير است. تا مرگ مي‌رود و بر مي‌گردد. هر روز صبح، نفس راحت مي‌كشيدم كه يك شب ديگر گذشت ولي از شب بعدش وحشت داشتم. به خصوص از وقتي خون ريزي معده‌اش باعث شد گاه و بي گاه فشارش بيايد پايين و اورژانسي بستري شود و چند واحد خون بهش بزنند. خون ريزي‌ها به خاطر تومور بزرگي بود كه روي شريان اثني عشر در آمده بود و نمي‌توانستند برش دارند. اين‌ها را كه دكتر شفاييان مي‌گفت. دلم مي‌خواست آن قدر گريه كنم تا خفه شوم. دكتر گفت «هر چه دلت مي‌خواهد گريه كن. ولي جلوي منوچهر بايد فقط بخندي، مثل سابق. باي دآن قدر قوي باشد كه بتواند مبارزه كند. ما هم با شيمي درماني و راديوتراپي شايد بتوانيم كاري كنيم». اين شايدها براي من بايد بود. مي‌ديدم منوچهر چه طوري آب مي‌شود. از اثر كورتن‌ها ورم كرده بود. اما دو ـ‌ سه هفته كه راديوتراپي شد، آن قدر سبك شده بود كه مي‌توانستم تنهايي بلندش كنم. حاضر نبودم ثانيه‌اي از كنارش تكان بخورم. مي‌خواستم از همه‌ي فرصت‌‌ها استفاده كنم. دورش بگردم. مي‌ترسيدم، از فردا كه نباشد و غصه بخورم چرا ليوان آب را زودتر به دستش ندادم. چرا از نگاهش نفهميدم درد دارد. هر چه سختي بود با يك نگاهش مي‌رفت. همين كه جلوي همه برمي‌گشت مي‌گفت «يك موي فرشته را نمي‌دهم به دنيا. تا آخر عمر نوكرش هستم». خستگي‌هام را مي‌برم. مي‌ديدم محكم پشتم ايستاده. هيچ وقت با منوچهر بودن برايم عادت نشد. گاهي يادمان مي‌رفت چه شرايطي داريم. بدترين روزها را با هم خوش بوديم. از خنده و شوخي اتاق را مي‌گذاشتيم روي سرمان. ...
🍎 🔴 آستیگمات چشم ♻️ وقتی اتفاق می‌افتد که سطح جلوی (قرنیه) و عدسی چشم انحنای نامنظمی پیدا کنند. یعنی به جای اینکه یک منحنی گرد مثل توپ باشد، سطح آن به شکل تخم مرغ یا بیضی در آمده. و این مسئله باعث یا یا میشود. علائم و نشانه‌های آستیگمات عبارتند از: ۱. تاری دید ۲. خستگی چشم ۳. ۴. مشکل بینایی در شب ۵. که از نگاه طب سنتی علت همه¬ی این موارد غلبه¬ی سودا یا بلغم هست، چراکه وقتی که غذای چشم هست کاهش پیدا میکند و زیاد میشود، و چون این دو خلط غلیظ هستند باعث میشود که اختلال در عملکرد چشم پدید بیاید و گاها از شدت غلظت باعث میشود. بنابراین برای درمان اصولی این مسئله باید حتما سبک زندگی رو اصلاح بکنید که مهمترین اونها نوع ، و ساعت هست، که باید متناسب با مزاج فرد تجویز شود. ولی رفتارهای درمانی که در درمان این جور مشکلات بینایی در کنار اصلاح تغذیه بسیار موثر بوده، یکی از آنها _تمپورال، دیگری اطراف چشم، چکاندن یک قطره عرق رازیانه، عسل، آب انار صاف شده، آبلیموی صاف شده که باید متناسب با مزاج فرد و در صورت نیاز تجویز شود. و اگر بدون تشخیص دقیق متخصص طب سنتی اقدام به این رفتارهای درمانی بکنید ممکن است وضعیت چشم بدتر شود. 🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐🫐 🔴 هشدارِ ♻ ریزش موی پا است که نشان‌دهنده‌ی رسوب در بافتهای اندام انتهایی بدن و آن موضع است. اگر این علامت جدی گرفته نشود و در رفع آن تلاش نکنیم می‌تواند در بلند مدت، منجر به قانقاریا یا شود. یا در خوشبینانه‌ترین حالت موجب و از کار افتادن حرکت در عضو شود. 🔹 علاج: افزایش گردش خون با : ۱. اصلاح تغذیه (بگونه‌ای‌که غذاها و باشند یعنی خون زیادی تولید کنند و فضله‌ی کمی داشته باشند). ۲. حداقل ۳۰ دقیقه ۳. ماساژ پا از بالا به پایین با روغن سیاهدانه ۴. استفاده از جهت تحلیل بردن سردی و رطوبت عضو
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯 والدین مراقب عاق فرزندان باشند! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 روش صحیح و شرعی رهن و اجاره ملک 🌸🍃 پرسش :در میان بعضى از مردم معمول است که وامی به صاحب خانه می دهند و خانه او را گرو برمی دارند به شرط این‏که قیمت کمترى جهت مال الاجاره بپردازند، یا اصلًا مال الاجاره ‏اى ندهند که در عرف به آن خانه رهنى می ‏گویند، آیا این کار صحیح است؟ پاسخ :هرگاه رهن و اجاره به صورت زیر باشد، صحیح است:مالک ملک خود را به مبلغ کمى اجاره دهد، و در ضمن عقد اجاره شرط کند که مستأجر فلان مبلغ را به او وام دهد، و ملک مورد اجاره در مقابل آن وام رهن باشد. کیفیت انعقاد قرارداد رهن🌸🍃 پرسش :آیا برای ایجاد رهن نیازی به الفاظ خاص یا همان صیغه می باشد یا بدون الفاظ نیز رهن منعقد می شود؟ پاسخ :رهن را مى‏توان با صیغه لفظى خواند، مثلًا بگوید: این مال را در برابر آن طلب نزد تو گرو گذاردم او هم بگوید: «قبول کردم» و یا اینکه عملًا انجام دهند، یعنى بدهکار مال خود را به قصد گرو به طلبکار بدهد و او هم به همین قصد، بگیرد. تعریف رهن🌸🍃 پرسش :یکی از عناوین و اصطلاحاتی که در بخش معاملات با آن برخورد کرده ام عبارتست از " رهن " لطفا بفرمایید که رهن چیست و چه نوع معامله ای است؟ پاسخ :«رهن» یا «گرو گذاردن» آن است که بدهکار با طلبکار قراردادمى‏بندد که مقدارى از مال خود را نزد او بگذارد که اگر طلب او را بموقع ندهد بتواند طلبش را از آن مال بردارد. شرایط گرو گذار و گرو گیرنده🌸🍃 پرسش :طرفین رهن چه شرایطی باید داشته باشند؟ پاسخ : « گرو گذار» و «کسى که مال را گرو مى‏گیرد» باید بالغ و عاقل باشند و کسى آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید سفیه نباشند همچنین حاکم شرع او را به خاطر ورشکستگى از تصرّف در اموالش جلوگیرى نکرده باشد. شرایط مال به رهن گذاشته شده🌸🍃 پرسش :مالی که گرو گذاشته می شود و یا به اصطلاح آنرا به رهن می گذارند چه شرایطی باید داشته باشد؟ پاسخ :الف : گرو گذار بتواند شرعا در آن تصرف کند، بنابر این اگر مال شخص دیگرى را رهن بگذارد صحیح نیست،مگر این‏که صاحب مال اجازه دهد و اگر صاحب مال به طلبکار بگوید: «من این مال را در مقابل بدهى فلان کس رهن گذاردم» و او «قبول کند» صحیح است. ب : خرید و فروش آن شرعا صحیح باشد، بنابراین شراب و آلات قمار و مانند آن را نمى‏ توان گرو گذارد. کیفیت مبادله ی مال به رهن گذاشته شده🌸🍃 پرسش :آیا تحویل دادن عین مال به رهن گذاشته شده شرط است؟ پاسخ :احتیاط واجب آن است که گرو بدون تحویل دادن به طلبکار صورت‏ نمى‏گیرد، ولى اگر گرو گذارى به این حاصل شود که مثلًا خانه را طبق سند محضرى گرو بگذارند و سند را به طلبکار بدهند بطورى که در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعى ندارد، هر چند بدهکار در آن خانه ساکن باشد. قرار دادن چک و سفته به عنوان رهن 🌸🍃 پرسش : یکى از مسائل لازم در اسناد تجارتى (چک، سفته، برات) پشت نویسى آنهاست که به وسیله پشت نویسى انتقال آنها صورت مى گیرد امّا نظر به این که اینها در بین تجّار و بازرگانان ارزش تجارتى دارند و حتّى به جاى وجه نقد معامله و معاوضه مى شوند آیا مى توان این اسناد را به طور مستقل (نه این که همراه با قراردادى نزد بانک وثیقه باشند) به عنوان مال مرهونه (مال در گرو وثیقه) وثیقه و گرو گذاشت یا نه؟ پاسخ :اگر چک و سفته از فرد معتبری باشد می توان آن را به عنوان وثیقه پذیرفت. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌻🍃 سلام وقتتون به خیر ،ایا کسی از پودرجلبک سبز استفاده کرده ؟راضی بودین ؟ برای پوست ومو ولاغری مفید بوده ؟ممنون می شوم راهنمایی کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام میشه پیام من رو هم تو گروه بزارید سلام خدمت همه ی اعضای گروه ، دوستان ازتون یه خواهش دارم اگه امکانش هست واسه حل مشکل من هر کسی می‌تونه یه حمد بخونه ، پسرم دیروز با یه موتوری تصادف کرده ، خانمی که ترک موتور بوده خورده زمین و سرش شکسته و یکم پاش ترک برداشته ، تو رو خدا دعا کنید رضایت بدن پسر من هم با موتور بوده ولی موتور ما بیمه نداره ، شوهرم کارگره ، حقوق ناچیز و بخور نمیر داره ، خودمم باردارم دو هفته دیگه باید زایمان کنم دستمون خالیه ، شوهرم خیلی ناراحته که از کجا پول دیه بده ، اون طرف هم معلومه دیه میخواد تو رو خدا دعا کنید رضایت بدن ، به خدا منم هر وقت پیام دوستان رو میخونم واسشون دعا میکنم و حمد و صلوات واسه حل مشکلشون میخونم میدونم اشتباه از ما بوده که موتور رو بیمه نکرده بودیم ولی به خدا نمیرسونیم حقوق شوهرم اصلا کفاف دخل و خرجمون نمیشه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر : سوالی داشتم از همگروهیهای عزیز شاید تجربه ای داشته باشند ........ اینکه چکار کنیم جای تیغ روی پوست دست از بین بره ....... با تشکر ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام . یه دعایی هست میخونند به انار شیرین فوت می‌کنند و پیش از ۴ ماهگی به زن حامله از آن انار می‌دهند بخورد فرزندش پسر میشود کسی میدونه چه دعایی هست ؟ و اگر دعایی میدانید بخونیم برای زنی که تازه حامله شده و می‌خواهد فرزندش پسر شود لطفا راهنمایی کنید البته اسم بچه را نمیخان محمد بذارن یه اسم دیگه میخان بذارن . دعاهایی که اسم پسر را باید محمد بذارن نفرستید . ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت ادمین عزیز ومهربان راستش وقتی من پیام می دم حتی یک نفر هم برای دل خوشیم جواب منا نمی ده با این یه سوال دیگه بارها ۲۰ بار جواب مشابه می دن خواهشن جواب منا بدید واقعا احتیاج دارم به هم فکریتون من شوهرم خیانت می کنه اصلا درست بشو نیست هر چی هم بهش می گم یا انکار می کنه وقتی هم گندش در بیاد به غلط کردن می یفته که تکرار نمی کنم ولی باز روز از نو روزی از نو من قبول کردم که این آدم بشو نیست جایی هم ندارم برم از شما می خام بپرسم چطور تحمل کنم صبرم زیاد بشه بی اهمیت بشم به کارهاش به خدا مدام ذکر میگم دستم همش جلوی خدا درازه وبه خودم می گم چیزی نیست سپردمش به خدا ولی باز تا یه چیزی ازش ببینم مثل لاستیک ماشین که پنچر بشه بدنم سست میشه تا دو سه روز بی جون وبی رمقم وافسرده چکار کنم قوی بشم من می خام قوی بشم شوهرم با گناهاش بسپرم به خدا چکار کنم 🙏🙏🙏🙏منم باشم نازنین 👇🌻🌻 @adminam1400
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯با دیدن این کلیپ جوری جیگرتون حال میاد که شیرینیش ساعتها زیر زبونتون میمونه!🍃🌺 🗯اگر با دیدن این کلیپ لذت بردی و پرواز کردی حتما برای پدر و مادرت دعا کن . 🗯صلی‌الله علیک یاامیرالمومنین یاعلی بن ابیطالب علیه‌السلام💚 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام وقتتون به خیر ،ایا کسی از پودرجلبک سبز استفاده کرده ؟راضی بودین ؟ برای پوست و
❤️🍃 سلام خانمی که ژله تیکه ای یا قلبی درست کردی ژله الورا یا بی رنگ رو داغ ریختی رو ژله ها که همه خراب شده باید ژله الورا رو بزاری بیرون بحچال کاملا سرد بشه ولی نبنده بعد بریز رو ژله های قلبی بزار تو یخچال تا خودشو بگیره🌹🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام باتشکر از کانال خوبتون که میشه اینجا درد ودل کنیم واز تجربیات همدیگه استفاده کنیم .دهه ی شصتی هستم ازاونایی که به اون ادمای خوب وپاک اون زمون نرسیدیم ازقافله جاموندیم ونتونستیم باادمای این زمونه باشیم وبسازیم .داستان فرزانه وحمید خوندم قبطه خوردم به حال فرزانه ودیگر دخترایی که همچین شوهرایی داشتن من خودم ارزوم بود همچین مردی توزندگی داشتم خانوادهی خوب داشتم خودم هم به لطف خدا وخانواده ام خوب بودم ..اما ازشانس بدم با مردی ازدواج کردم از زمین تا اسمون با این مردای اسمانی فرق داشت ۲۵ساله سوختم وساختم نمیدونم چه گناهی کرده بودم نامز وروزه هیچ غیبت همه همه بد دهن عفت کلام اصلا نداره مسیولیت پذیر نیست فقط کار میکنه ونون حلال میاره ۱۵سال کار کرد داد پدرش که بهش زمین بده که الان درگیره نمیدن هنوز مستاجرم در حالی که با درامدی که داشت به راحتی میشد خونه بخره حرف دلم زیاده حرفم پول وخونه نیست حرفم به اینه که کاش شوهر من هم مردی بود با خدا .مومن .واقعا میشد با هر سختی است کنار بیای وشاد زندگی کنی .ولی بازم خدا رو شاکرم به خاطر نون حلال .ببخشید خستتون کردم خلاصه کردم حرف زیاده ..خدا انشاالله همه رو عاقبت بخیر کنه 🤲💐گل ابریشم 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام شبتون بخیر می شد اون خواهری که گفتن بیمه پا سارگاد می ریزند به حساب به چه نحوی هست ی کم بیشتر توضیح بده که این ۶۵ تومان را الان پرداخت می کنند یا چند سال پیش اخه ۶۵ تومان الان کجا بیمه می گیرند وباز نشستگی دارد یا فقط پس اندازه ممنون می شم داخل کانل بزارین تا جواب بدنند 🌺منتظر ظهور 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام خسته نباشین ادمین عزیز می خواستم برا پیامی که یکی از دوستان گذاشتن گفتن فرزندشون راغب درس خون نیستن اسم ابجدشون رغب را تکرار کنند به یک بطری اب خواستم بگم اسم من اعظم وفرزندم امیر علی هست می شد لطف کنید ابجد اسم من وفرزندم را بگن که بخونم 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام وعصر بخیر خدمت ادمین عزیزم وگروه خوبتون خواستم خدمت برادر خوب وخوش قلبم بگم چرا اولا دقت نکردین وتحقیق نکردین که حالا بخواین با احساس وسر گذشت یک خانواده ویک دختر بی گناه بازی کنید از قدیم گفتن زن زیبا یک روزی زیبایش را از دست میده ومیگن به حسنت نناز که به تبی بنده به ما5لت نناز که به شبی بنده خوب شما که وضعت خوبه این همه کارههای زیبایی فراوان ببر یکم بش برس که به خاطر حرف مردم دل زده نشی از خانمت وکسی که عاطفه ومهربونیش را پای شما گذاشته نزار خانواده ات هم بفهمند شما سهیم بودی در این کار انسانیت را نفروش به زیبایی که گذرا هست . ازدواج نکن که بخوای مثل خیلی مردا فردا دوتا بچه هم با خودتون تو این دنیای وانفسا بسوزونید راحت برو باش حرف بزن وبگو نمی تونم بات ازواج کنم بهتر هست تا بکشونیش به زندگی وبا احساساتش بازی بشه الان می توند بعد از شما یک ازدواج دیگه داشته باشه ولی اونجوری تو زندگی که رفت دیگه کسی بخواد باهاش از دواج کنه کم گیر میاد مجرد باشه اقا چشمتون را باز کنید که به احساستون وخواسته هاتون درست جواب بدین نه کمر یک پدر ومادر را اینجوری خرد کنید وفردا روزی تو پاسگاه دادگاه خدایی نا کرده گرفتار شین 🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻 سلام و عرض ادب تو رو خدا خانمهای جوان و دختران دم بخت به این حرف گوش کنید که اگر نکردید باید حسرت به دل از این دنیا برید دختران گلم خانمهایی که شوهر روانی دارید خوب گوش کنید دختر خانمی که احساسی میخوای ازدواج کنی و فقط برا اینکه دوستش داری از عیبهاش چشم پوشی می‌کنی و خودتو به خریت میزنی برو باهاش ازدواج کن به درک که بدبخت شدی چرا که هر چی نصیحت میکنیم گوش نمیکنید عاقلانه تصمیم بگیر ازدواج نکردی نمیمیری ولی اگر ازدواج اشتباه کردی روزی هزار بار می‌میری بخدا قسم برو از زنهای جامعه بپرس برو ببین چطور میسوزن و تویی که شوهر روانی و خیانت کار داری اگر شرایط جدا شدن داری برو جدا شو بخدا هزار مریضی میاد سراغت نکن با خودت اینطور خدایا چرا ما زنها خودمونو اینقدر دست کم میگیریم خدایا به زنان ما آگاهی بده تا مردان نتوانند از آنها سو استفاده کنند برید روی عزت نفستون کار کنید بابا بخدا خانمه فوق تخصص اطفال داشت می‌نالید از دست شوهرش که بهش توجه نداره والا مشکل این جاست خانم دکتره ولی عزت نفس نداره تو دستت تو جیب خودته 🥺 حالا ببینید که ما زنها تا چه حد میتونیم بدبخت باشیم که یه مرد ؟ نه نامرد بتونه با روح و روان ما بازی کنه بیایید از اینهمه حماقت دست بکشیم و به خودمان بیاییم .
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ سلمان گفت : ما همراه اميرالمؤ منين (ع ) بوديم كه به آن حضرت عرض ‍ كردم : اى سرور من ، دوست دارم چيزى از معجزات شما را ببينم . فرمود: چه مى خواهى ؟ سلمان گفت : مى خواهم ناقه ثمود و معجزات ديگرى را به من نشان دهيد. فرمود: چنين خواهم كرد. سپس به سرعت برخاسته ، داخل منزل شد و در حالى كه بر اسب سياهى سوار و بر دوشش قبايى سفيد و بر سرش كلاه سفيدى بود و به جانب من بيرون آمد و بانگ زد: اى قنبر، آن اسب را براى من بياور. قنبر اسب سياه ديگرى را بيرون آورد. پس فرمود: اى اباعبدالله سوار شو. سلمان گفت : بر آن سوار شدم ؛ دو بال به پهلويش چسبيده بود. پس امام (ع ) بر آن فرياد زد و در هوا اوج گرفت . به خدا سوگند، من صداى بال هاى ملايك و تسبيحشان را از زير عرش مى شنيدم . سپس از ساحل دريايى خروشان و مواج عبور كرديم . امام (ع ) با گوشه چشم ، نگاه غضب آلودى به آن كرد و دريا آرام شد. گفتم : اى سرور من ، دريا با نظر شما از غليان افتاد. فرمود: اى سلمان ترسيد كه در مورد آن فرمانى صادر نمايم . سپس دست مرا گرفت و بر روى آب حركت كرد و هر دو اسب به دنبال ما مى آمدند، بدون آنكه كسى زمام آنها را گرفته باشد. به خدا قسم قدم هاى ما و سم اسب هاتر نشد. پس ، از آن دريا گذشتيم و به جزيره اى رسيديم كه داراى درختها و ميوه ها و پرندگان و رودخانه هاى فراوانى بود. در آن جا درخت بزرگى را ديدم كه ميوه و گل و شكوفه نداشت . حضرت على (ع ) آن را با چوبى كه در دست داشت لرزاند. درخت شكافته شد و از آن ناقه اى بيرون آمد كه طولش هشتاد ذراع بود و به دنبالش بچه شترى بود. به من فرمود: به آن نزديك شو و از شير آن بنوش . سلمان گفت : نزديك رفتم و از شيرش نوشيدم به اندازه اى كه سيراب شدم . شيرين تر از شهد و نرم تر از كره بود و من (به همان مقدار) كفايت كردم . فرمود: اين خوب است ؟ گفتم : اى سرور من خوب است . فرمود: از اين بهتر را مى خواهى به تو نشان دهم ؟ گفتم : بلى اى سرور. فرمود: فرياد كن اى حسناء بيرون بيا. پس بانك زدم ؛ ناقه اى بيرون آمد كه طولش صد و بيست و عرضش شصت ذراع بود، سرش از ياقوت سرخ و سينه اش از عنبر معطر و پاهايش از زمرد سبز و زمامش از ياقوت زرد و پهلوى راستش از طلا و پهلوى چپش از نقره و پستانش از مرواريد تازه بود. فرمود: اى سلمان از شيرش بنوش . پستانش را به دهان نهادم ؛ ناگاه ديدم عسل دوشيده مى شود، عسلى صاف و خالص . گفتم : اى سرور من ، اين براى كيست ؟ فرمود: اين براى تو و براى ساير مؤ منين از دوستان من است . سپس امام (ع ) به آن شتر فرمود: به سوى همان درخت بازگرد. فورا بازگشت و حضرت مرا در آن جزيره سير داد تا اين كه به درختى بزرگ رسيديم كه در زير آن درخت ، سفره اى گسترده شده و غذايى در ميان آن بود كه بوى مشك مى داد. ناگاه پرنده اى مانند كركس بزرگ ديدم . سلمان گفت : آن پرنده جهيد و بر حضرت سلام كرد و به جاى خودش برگشت . گفتم : اى سرور من ، اين مائده چيست ؟ فرمود: اين براى شيعيان و دوستان من تا روز قيامت در اين جا بر پا شده است . گفتم : اين پرنده چيست ؟ فرمود: ملك موكل بر آن است تا روز قيامت . گفتم : اى سرور من به تنهائى ؟ فرمود: خضر (ع ) هر روز يك بار از كنار آن مى گذرد. سپس دست مرا گرفته و به درياى ديگرى برد. ما از آن عبور كرديم و من جزيره بزرگى را ديدم كه در آن قصرى بود كه يك خشت آن از طلا و يكى از نقره سفيد و كنگره هاى آن از عقيق زردرنگ بود و بر هر ركنى از قصر، هفتاد صف از ملايكه بودند. پس امام (ع ) بر يكى از اركان نشست و ملايكه به آن حضرت روى آوردند و سلام كردند. سپس به آنها اجازه داد و به جاى خودشان برگشتند. سلمان گفت : على (ع ) داخل قصر شد كه در آن ، درختان و ميوه ها و نهرها و پرندگان و گياهان رنگارنگ بود. امام (ع ) شروع به راه رفتن در آن قصر كرد تا اين كه به آخر آن رسيد و بر كنار بركه اى كه در بستان بود ايستاد سپس بر بالاى قصر آمد. در آن جا تختى از طلاى سرخ بود كه بر آن نشست و از آن جا بر قصر اشراف پيدا كرديم . ناگاه درياى سياهى كه موج هاى بلندى مانند كوه هاى مرتفع داشت (هويدا گشت ) و امام (ع ) با گوشه چشم ، نگاهى غضب آلود به آن انداخت ؛ و دريا از غليان ايستاد گويى همانند كسى بود كه گناه كرده است ، گفتم : اى سرور من ، وقتى به دريا نگاه كردى ، از غليان باز ايستاد. فرمود: ترسيد مبادا در مورد آن فرمانى صادر نمايم . اى سلمان ، آيا مى دانى اين كدام دريا است ؟ گفتم : نه اى سرور من . فرمود: اين دريايى است كه فرعون و قومش در آن غرق شدند. ....
♦️معالجه ناباروری در کمتر از ۳ ماه♦️ میتونی با خیال راحت درمانت رو به ما بسپاری🤩 ناباروری آقایان ناباروری بانوان زوج هایکه چندین ساله نمیتونند بچه دار بشن راهکار اصلی درمان پیدا شد. ✨ مشاوره رایگان با بهترین متخصصین ✨با ۱۲ سال سابقه و بیش از ۵۰۰۰ رضایت درمان 📌امیدتو از دست نده لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/149881893C6cd55f1ad1 🖥️ لینک دریافت نوبت مشاوره رایگان: https://app.epoll.ir/57293075
🌱 ادامه . فرمود: اين دريايى است كه فرعون و قومش در آن غرق شدند. همان شهرى كه (مورد عذاب الهى واقع شد) بر بال جبرييل حمل شد سپس جبرييل آن را به دريا انداخت و به قعر آن فرو رفت كه تا روز قيامت به انتهاى آن نخواهد رسيد. گفتم : اى سرور من ، آيا ما دو فرسخ سير كرده ايم ؟ فرمود: اى سلمان ، همانا من پنجاه هزار فرسخ سير كرده ام و دور دنيا را بيست مرتبه گشته ام . گفتم : اى سرور من ، چگونه چنين (چيزى ممكن ) است ؟ فرمود: اى سلمان ، وقتى كه ذوالقرنين شرق و غرب عالم را گرديد و به سد ياءجوج و ماءجوج رسيد، پس چگونه اين كار را بر من سخت و دشوار است ، در حالى كه من اميرالمؤ منين و خليفه رسول خدا هستم . اى سلمان آيا قول خداى عزوجل را نخوانده اى آن جا كه مى فرمايد:((داناى بر پنهانى كه بر غيبش احدى را آگاه نمى كند، مگر آن كس را كه از فرستاده خود برگزيده باشد.)) گفتم : بله اى سرور من . فرمود: من مرتضاى از رسولم كه خداوند عزوجل او (محمد (ص )) را بر غيبش آگاه ساخت ، من عالم ربانى هستم ، من كسى هستم كه خداوند، شدايد را برايم آسان ساخت و فاصله هاى دور را برايم در هم پيچيد (نزديك ساخت ). سلمان گفت : شنيدم صيحه زننده اى در آسمان فرياد مى كرد - در حالى كه صدا را مى شنيدم ولى شخص صدا كننده را نمى ديدم - و مى گفت : درود خدا بر تو؛ راست گفتى ، راست گفتى ، تو راستگوى تصديق شده اى . سپس ‍ (على (ع )) به سرعت برخاست و بر اسبش سوار شد و من نيز همراه او سوار شدم و حضرت بر آن دو اسب صيحه اى زد كه در هوا اوج گرفتند و بى درنگ به دروازه كوفه رسيديم در حالى كه از شب حدود سه ساعت گذشته بود. حضرت به من فرمود: اى سلمان ، واى و تمام واى بر كسى كه آن طور كه حق معرفت ما است ، ما را نشناسد، و ولايت ما را انكار نمايد. اى سلمان ، كدام يكى افضلند، محمد(ص ) يا سليمان بن داوود؟ گفتم : البته محمد(ص ). فرمود: اى سلمان ، آصف بن برخيا توانست تخت بلقيس را در يك چشم به هم زدن (از يمن به بيت المقدس ) نزد سليمان بياورد و حال آنكه در نزد او پاره اى از علم كتاب بود؛ پس چگونه من نتوانم ! در حالى كه نزد من علم صد و بيست و چهار هزار كتاب است و خداوند بر شيث بن آدم (ع ) پنجاه صحيفه نازل كرد، و بر ادريس سى صحيفه ، بر ابراهيم بيست صحيفه و تورات و انجيل و زبور (را نازل فرمود)؟ گفتم راست مى گويى اى سرور من ؛ امام اين گونه است . حضرت (ع ) فرمود: اى سلمان ، بدان همانا شك كننده در امور و علوم ما، همانند شك كننده در معرفت و حقوق ما است و همانا خداوند عزوجل ولايت ما را در جاى جاى كتابش واجب فرموده و در آن (قرآن ) عمل به آن چه واجب است را بيان كرده ولى اين امر بر مردم مكشوف نيست .
کانال مخصوص متاهلامون🙈👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf مجرد اصلااااااا نیاد براش خوب نیست❌♨️😡😡😡