هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6025948169802615432.mp3
11.69M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل اول
❣داستان رجب ، داستان دلداگی است ؛ دلدادگی بین عاشق و معشوق ، حبیب و محبوب...
راز این دلدادگی در این است که بدانیم ↓
- " اهلِ رجب " بودن به چه معناست؟
- در این رحم زمانی یک ماهه چه سری نهفته است که انسان را دهها سال بالا میبرد؟
#استاد_شجاعی
#حجتالسلام_حسینی_قمی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
🌹أین الرّجبیون
🌹ماه رجب فرا رسید، ماهی که
اولین روزش باقری
🌹سومینش نقوی
دهمینش تقوی
🌹سیزدهمینش علوی
نیمه اش زینبی
🌹بیست و پنجمش کاظمی
بیست وهفتمش محمدی است
🌺حلول ماه رجب، ماه مناجات ، استغفار و بندگي و ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام برامام زمان (عج) و نایب بر حقشان و شما عزیزان مبارک باد
🌹أین الرّجبیون
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج یدالله هست🥰✋
*جراحت، سرما، ایثار...*🌙
*شهید حاج یدالله کَـلهُـر*🌹
تاریخ تولد: ۱۲ / ۶ / ۱۳۳۳
تاریخ شهادت:۱ / ۱۱ / ۱۳۶۵
محل تولد:شهریار،باباسلمان،کرج
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← عمليات فاو بود و بمبارانهای شديد دشمن💥 در يکی از اين بمبارانها، حاج يدالله کلهر نيز بشدت زخمی شد.🥀او را به بيمارستان تهران انتقال دادند.🥀 وقتی پرستاران حاج يدالله را ديدند که از لبهايش نيز خون جاری است،🥀پرسيدند آيا به لبهايش هم ترکش خورده است؟⁉️ آنان نمیدانستند که شهيد کلهر از شدت دردهايش،🥀دندان به لب میگرفت تا مبادا حتی يک بار نالهای سر دهد؛🥀او فرياد خود را فرو میخورد و اين چنين درد را پاسخ میگفت.🥀او بر اثر اين جراحتها، يک کليهاش را از دست داده بود.🥀عصب يکی از دستهايش قطع شده🥀و ترکشی در يکی از پاهايش فرو نشسته بود،🥀خیلیها صف بسته بودند سر اهدای کلیه به حاجی جر و بحث میکردند🍂اما او حاضر نشد کسی جانش را به خطر بیاندازد💫و گفت هر چه خدا بخواهد همان میشود🌙همرزم← سرما آنقدر بیداد میکرد که همهی ما زیر پتوها خزیده بودیم❄️ حتی آدم سالم هم نمیتوانست در آن سرما بیرون برود❄️نصف شب دیدم یکنفر به بیرون رفت‼️وقتی آمد متوجه شدم حاج کلهر هست💫 با تمام دردهایش وضو گرفته بود تا نماز شب بخواند🥀به زیر پتو رفتم و گریان از بزرگواری او..🥀عاقبت این فرمانده قهرمان با اصابت ترکش به سرش🥀به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید حاج یدالله کَـلهُـر*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
#فرماندهی_بنا
#بنای_فرمانده
🌷خیلی روی حلال و حروم حساس بودند. اولین شغلشان کار در مغازه شیرفروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب میکند داخل شیر، وزن شیر خالص، کمتر میشود و آب قاطی شیر میشود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمیتوانم به مردم دروغ بگویم.
🌷بعد از این داستان، به مغازه سبزیفروشی رفتند. مدتی در مغازه مشغول بودند که فهمیدم خیلی ناراحت هستند، پرسیدم چی شده؟! گفت: صاحب مغازه سبزیها رو داخل آب گِل میذاره تا وزن سبزی بیشتر بشه، دیگر به اون مغازه نرفتند.
🌷یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی اومدند خونه و گفتند: دیگر ناراحت نباش، پولهایم دیگر حلال است و شُبهه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد، دیگر ایشان روزها سپاه بودند و شبها بنایی میکردند. از سپاه حقوقی دریافت نمیکردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه میدانستند.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج عبدالحسین برونسی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#شهیدی_که_پیکرش_را_پیغمبر_ص_برگرداند.
🌷توی هویزه شهید شده بود، اما خبری نبود از پیکرش. با کاروان شیراز رفتم مکه، توی حرم پیغمبر (ص) نشسته بودم که یادش افتادم. عزیز دردانهام بود، گریهام گرفت. رو کردم به ضریح پیامبر و گفتم: یا رسولالله! من فرخام را از شما میخواهم. ناخودآگاه به ذهنم آمد عکس سه در چهارش را که همیشه توی کیفم داشتم بیندازم توی ضریح به نیت پیدا شدن پیکرش.... با روحانی کاروان در میان گذاشتم. گفت: حرفی نیست فقط هر کاری میکنید دور از چشم مأموران سعودی بماند.
🌷عکس قشنگش را چسباندم به سینهام، بااحتیاط دور و برم را پاییدم و انداختم توی ضریح. عکس که رها شد از دستم دلم آرام شد. قرار گرفت انگار. چند ماه پس از برگشتنم پیکر فرخ درآمد از خاک و شناسایی شد همراه سیدحسین علم الهدی، جمال دهشور و محسن غدیریان. درست بعد از سه سال و یک ماه پیغمبر صلی الله علیه و آله پیکرش را برگرداند.
🌹خاطره ای به یاد شهدای کربلای هویزه فرخزاد سلحشور، سیدحسین علم الهدی، جمال دهشور و محسن غدیریان
راوی: مادر دانشجوی شهید فرخزاد سلحشور
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6025948169802615434.mp3
10.78M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل دوم
[ رجب، ماه اختصاصی " تو " و " خداوند " است.]
☆ در این ماه، خداوند با تمام شکوه و قدرت و عظمتش، تو را صدا میزند!
اگر صدایش را نمیشنوی، اگر نشانههایش را نمیبینی..
جایی پایِ دلت سست شده...!
آن را پیدا کن!
#استاد_شجاعی
#استاد_مجتبی_تهرانی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هادیآقا عاشق شهادت بود، بزرگترین آرزویش،
شهید شدن در راه اهل بیت و در رکاب امام حسین علیهالسلام بود، خداوند او را به آرزویش رساند.
مهمترین توصیه شهید توصیه به نماز و حجاب بود و رعایت آن را رُکن اصلی دین میدانست.
🌷شهید هادی شریفی🌷
به روایت همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
زیباترین و ماندگارترین چیزی که از شهید روحالله یاد گرفتم، بخشنده بودن و گذشت او بود، ایشون خیلی راحت از کسی که بدترین بدی رو در حقش کرده بود، میگذشت و میبخشیدش و گذشت کردن رو همیشه به من گوشزد میکرد و میگفت فقط خدا رو در نظر بگیر؛ بقیه چیزها برات بیرنگِ بیرنگ میشه، تکه کلامشون این بود: «با خــدا و باش و پادشاهی کن!»
🌷شهید روحالله کافیزاده🌷
به روایت همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
🔰 شهدا و امام رضا علیه السلام؛
شبی که فردایش قرار بود برود جبهه
با هم رفتیم خانه تک تک فامیلها..
از همه حلالیت طلبید ، دستِ آخر هم
بُردمان حرم خدمت امام رضـا (ع)
خودش یکی یکی بچهها را برد دور ضریح طواف داد ..
از حرم که آمدیم بیرون گفت:
امشب سفارشتون رو به امام رضا علیهالسلام کردم ..
به آقا گفتم من دارم میرم جبهه ,شما به بچه های من سری بزنید..
گفتم بیان از شما خبر بگیرن
اگه یک وقتی کاری داشتید برید و کارتون رو به امام رضا (ع) بگید من شما رو سپردم دستِ امام رضا (ع)
به روایت: همسر شهید
شهید عبدالحسین برونسی🌷
فرمانده تیپ۱۸ جوادالائمه
لشکر پنج نصر
ولادت: گلبوی کدکن ، تربت حیدریه ۱۳۲۱
شهادت: عملیات بدر چهارراه خندق ۱۳۶۳
بازگشت پیکر ۱۳۹۰
مزار: بهشت رضا(ع)
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
امشب ،دلم چه تنگ است...
و براستی که دنیا چه بی رنگ است..
و ساز آن بد آهنگ است..
گویی پای رسیدن به خوبی ها، لنگ است
خدایا در این شب آرزوها غفران ده..
زندگی هایمان سامان ده...
پای رفتن ، بیکران ده...
مرهمی بر دردِ عاشقان ده...
خداوندا به یمن مقدم مولا
بده بر این بندگان بی نوا..
جرعه ای از آن جام راهگشا...
در این شب آرزوها...
برایمان مقدر فرما...
که بیاید مهدی زهرا...
قدم نهد برفرشی از چشمها...
و بهشتی دگر شود این دنیا...
......ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید.
#شهید_خلیل_مطهرنیا
#شهداي_فارس
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
#جشنی_که_به_اشتباه_گرفتند!!
🌷قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه شهدا بود. جوانی خوش سیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود. شاد و شنگول و پرانرژی! گویا قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاههای بچهها بههم تصویب شد.
🌷احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن، خبر آمدن قاسم را رساند. تو اتاق مسئول معاونت، بچهها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد. چراغها که روشن شد، دیدیم....
🌷....دیدیم محمود کاوه است که نشسته بود وسط! همه سر به زیر و خجل شدیم. این لبخند و خنده شهید کاوه بود که تحویل بچهها میشد و همه به صرف یک لیوان چای میهمان لبخند مهربانانه کاوه....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده جوان شهید محمود کاوه
راوی: رزمنده دلاور هادی جهانزاده
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada