#تفحص_شهدا
آخرین روز سال امام علی (صلوات الله علیه بود).
به دوستان گفتم امروز آقا به ما عیدی خواهد داد. در زیارت عاشورای آن هم متوسل شدیم به منظور عالم حضرت علی (صلوات الله علیه).
همه بچه ها با اشک و گریه، آقا را قسم دادند که این شهیدان به عشق او به شهادت رسیده اند، از امیرالمومنین (صلوات الله علیه) خواستیم تا شهید بیاییم.
رفتیم پای کار. همه از نشاط خاصی برخوردار بودیم و مشغول کندوکار شدیم.
آن روز اولین شهیدی را که یافتیم، با مشخصات و هویت کامل پیدا شد. نام کوچک او «عشقعلی» بود.
شادی روح امام و شهدا صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
هیچ دانی چرا کعبه تَرک برداشت و این تَرک همچنان پا برجاست؟!
هر چه تلاش کردند وهابیون،باز هم تَرک پیداست....
آخر این ارادهٔ خداست...
آری نشانهٔ عشق خدا به علی اعلی است...
وقتی عشق خدایم اینچنین هویداست...
پس مردن چون منی در این مهر جاویدان، رواست...
مولای من ، دلیل خلقت دنیاست...
او جانِ محمد مصطفی ست...
هم مراد فاطمه زهراست..
او ضربان عرش اعلاست...
هم قسیم محشر کبری ست
ای دنیا؛ عشق ما....
مردا ما....
مولای ما...
علیِ مرتضی ست...
...ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوش کنید
حلاوتش نوش جانتان...
گوارای وجودتان...
@bartaren
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مصطفی هست🥰✋
*مهندس الکترونیکی که مدافع حرم شد*🎗️
*شهید مصطفی زال نژاد*🌹
تاریخ تولد: ۲۲ / ۸ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۲۶ / ۱۱ / ۱۳۹۵
محل تولد: آمل،مازندران
محل شهادت: سوریه
*🌹راوی← دوران دانشجویی را در رشته مهندسی الکترونیک دانشکده فنی ساری گذراند🍃و پس از فارغ التحصیلی سال 83 به عضویت سپاه پاسداران درآمد🌙 همسرش← صحبت های ما در خواستگاری حدودا 20 دقیقه بیشتر طول نکشید.💕 هر دو ملاک های خود را گفتیم، ایشان گفت کار ما ماموریتی است و مشکلات و سختی دارد🍂من گفتم اتفاقا همین را می پسندم و مشکلی ندارم.💕من هم گفتم طلبه و مبلغ هستم و می خواهم به تحصیلاتم ادامه بدهم🌙اگر شما مشکلی نداشته باشید، که ایشان هم استقبال کردند.»🍃بعد یک سال در سال 86 دخترمان فاطمهزهرا به دنیا آمد،🎊مصطفی بسیار دختر دوست بود، چون از قبل نیت کرده بود اگر خداوند دختری به او بدهد اسمش را زهرا بگذارد🍃و چند سال بعد هم پسرمان محمد طاها به دنیا آمد🎊 مصطفی ماموریت هایی که میرفت ما در خانه بودیم🥀با همه سختی ها زندگیم لذت داشت چون در کنار آقا مصطفی بودم.»💕 بخاطر عشقی که به او داشتم اجازه دادم به سوریه برود،🕊️ او حتی یک سال هم بدون پرداخت خمس سر بربالش نگذاشته بود.🌙هر سال خمسش را واریز میکرد تا اعمال اسلام را به جا آورد🍃عاقبت ۲۶ بهمن ۹۵ در نبرد با تروریست های تکفیری💥شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
*شهید مصطفی زال نژاد*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
*💛بازگشت یادگار کانال کمیل و حنظله*🕊️
*پس از ۳۹ سال چشم انتظاری، پیکر پاک و مطهر شهید حسین فغانی در عملیات تفحص شناسایی و به آغوش خانواده و امت دارالشهدای تهران منطقه ۱۷بازگشت.*💛🕊️
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
تو جبهه همدیگر را میدیدیم، وقتی برمیگشتیم شهر، کمتر، همانجا هم دو سه روز یک بار را باید میرفتم میدیدمش، نمیدیدمش، روزم شب نمیشد.
مجروح شده بود، نگرانش بودم، هم نگران هم دلتنگ، نرفتم تا خودش پیغام داد «بگید بیاد ببینمش، دلم تنگ شده» خودم هم مجروح بودم، با عصا رفتم بیمارستان، روی تخت دراز کشیده بود، آستین خالیش را نگاه میکردم، او حرف میزد، من توی این فکر بودم فرمانده لشکر؟ بیدست؟ یک نگاه میکرد به من، یک نگاه به دستش، میخندید، پرسیدم درد داری؟ گفت: نه زیاد، میخوای مسکن بهت بدم؟ نه، گفتم: هرطور راحتی، لجم گرفته بود، با خودم گفتم این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش درنمیاد.
#شهید حسین خرازی
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
زینت حیدر همان، زینب کبری بُوَد
بانویم ،آیینه ی ،حضرت زهرا بُوَد
بعد مادر،زینبش همدم بابا شود
درد غربت می کشد، یاور مولا شود
هم ببیند بانویم، فرق خونین پدر
هم ببارد اشک بر ،پاره های یک جگر
بهر مولایم حسین، می نماید مادری
هم بخواندخطبه و هم کند روشنگری
هم به جای مادرش ، بوسه بر رگ می زند
کز برای حجتش در کربلا،جان می دهد
صبر خجلت زده ، از مقام زینبی ست
صبر او والاتر از ،صبر ایوب نبی ست
دلگویه:ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
*ماموریتـــــ...*🕊️
*شهید میثم علیجانی*🌹
تاریخ تولد: ۲۱ / ۱ / ۱۳۶۶
تاریخ شهادت: ۱۸ / ۴ / ۱۳۹۶
محل تولد: بابلسر،باقر تنگه
محل شهادت: شمال غرب، ارومیه
*🌹همسرش← چند روزی بود که داشتیم همهی اسمها رو با معنی هاشون بررسی میکردیم🍃آقا میثم گفته بود اگه بچه دختر باشه اسم اش رو فاطمه میزاریم🌙و اگه پسر باشه هنوز به نتیجهای نرسیده بودیم که بعد سونوگرافی گفتن... بچه پسره💕 تو مسیر برگشت آقا میثم گفت اسم پسرمون رو سجاد بزاریم یعنی سجده کننده💫 منم خیلی استقبال کردم و گفتم امیر سجاد هم خوبه🍃گفت اره خیلی بهتره یعنی خدای سجده کننده.🎊 در ماموریت هایش طوری رفتار میکرد که من نگران هیچی نباشم💕به پدر و مادرش احترام میگذاشت. همیشه میگفت دست پدر و مادر را باید بوسید.💫 این کارش را افتخار میدانست،🌙 سرانجام میثم آسمونی شد🥀و فرصت در آغوش کشیدن امیر سجاد خودش هم پیدا نکرد🥀 فرزندمان مدتی بعد از شهادت همسرم به دنیا آمد.»🥀میثم از ابتدا در یگان ویژه صابرین لشکر 25 کربلا خدمت کرد.🍃دفاع از دین برایش مرز نداشت،💫میثم آن قدر خوب و مظلوم بود که حیف بود غیر از شهادت از دنیا برود،🌙دو بار به سوریه اعزام شده بود🕊️ اما خدا نخواست که طعم شهادت را بچشد🥀و عاقبت در حین ماموریت برای تامین امنیت مرزهای شمالغرب کشور💫 به خیل شهیدان پیوست.*🕊️🕋
*شهید میثم علیجانی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
بهش گفتم :پسرم تو به اندازه کافی جنگ رفتی، دیگه نرو! دفاع از انقلاب و ولایت فقط مال تو نیست بزار بقیه هم سهمشون رو ادا کنند، چیزی نگفت و یک گوشه ساکت نشست، فردا صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد و گفت: باباجان شما به اندازه کافی نماز خوندی حالا بزار یکم بینمازها نماز بخونن، خیلی زیبا منو قانع کرد که دفاع از ولایت سهمیه بردار نیست، دیگه حرفی برای گفتن نداشتم رفت شهید شد اما سربلندم پیش رهبرم.
#شهید رضا حاجیزاده
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
عازم شهرستان سبزوار بودیم، حدود نیمساعت مانده بود به مقصد برسیم که صدای اذان به صدا در آمد، داداش ابوالفضل گفت: «یک مسجد این نزدیکیها هست، ماشین را نگهداریم و نمازمان را بخوانیم.»
گفتم: ابوالفضل نیم ساعت دیگه نمانده تا برسیم مقصد، می رویم لباس هایمان را عوض می کنیم، نفسی تازه می کنیم و با خیال راحت نمازمان را می خوانیم، ابوالفضل گفت: «نه! نماز اول وقت یک چیز دیگه است، اگر شما نمیخواهید بخوانید اشکالی ندارد اما من میخواهم نمازم را اول وقت بخوانم، توی مسیر یک مسجد خیلی زیبایی بود، در محلی بنام «جاجرم» نگه داشتیم، ماشین را توی سایه پارک کردیم؛ وضو گرفتیم و نمازمان را خواندیم، واقعا لذت بردم و خستگی از تنم برطرف شد، میگفت مگر نه این است که مولایمان امام حسین علیهالسلام در وسط جنگ و خونریزی نمازش را اول وقت برپا کرد؟ گرچه نمازم را اکثر وقتها اول وقت میخوانم اما آن نماز، شیرینی خاصی داشت و حالا شده خاطرهای قشنگ و موثر از برادر شهیدم.
🌷 شهید ابوالفضل راهچمنی🌷
📚 کتاب صندوقچه گلرز
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
#فاتحهخوانی_کشتیهای_لهستانی_با_اجازهنامه_شهید_خرازی
🌷بعد از عملیات والفجر مقدماتی برای دیدبانی به منطقه شلمچه رفتم. در آن منطقه نیروهای بعثی از پتروشیمی به عنوان دکل دیدبانی استفاده میکرد، صبحها ما به آنها مشرف بودیم و عصرها آنها به منطقه اشراف داشتند. در بالای دکل کشتیهای لهستانی و شوروی که با آغاز جنگ تحمیلی در اروندرود مانده بودند را دیدم که مکانی برای تردد نیروهای بعثی شده بود. در آنجا توپخانه ۱۵۵ ارتش به ما مأمور شده بود، با بیسیم به فرمانده آتشبار شرایط را توضیح دادم و درخواست آتش کردم. او هم تقاضای من را رد کرد و گفت این کشتیها مسئولیت بین المللی دارند.
🌷از این که میدیدم نیروهای بعثی از این کشتیها به نفع خودشان استفاده میکنند بسیار ناراحت میشدم، به همین خاطر با شهید خرازی موضوع را در میان گذاشتم. او هم اجازه داد تا کشتیها را بزنم. فردای آن روز درخواست آتش کرده و هدف را تجمع نیروهای دشمن اعلام کردم. بعد از دو گلوله، سومی و چهارمی به هدف خورد. عراقیها با آتش سنگینی جواب دادند.
🌷ارتش از این عکسالعمل تعجب کرده بود. اولین کشتی را من زدم، دو ماه بعد باقی دیدبانها باقی کشتیها را هدف گرفتند. از قرارگاه تماس گرفتند و عصبانی بودند. فردای آن روز برای گزارش به قرارگاه رفتم. مسئول آتش بار فریاد میزد که چرا این کار را کردی، تمام خاکریزهای ما را زدند. گفتم من از شهید خرازی اجازه گرفتم. با شنیدن اسم خرازی دیگر حرفی نزد.
🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید فرمانده حاج حسین خرازی
راوی: جانباز سرافراز ۷۰ درصد علی صفایی از دیدبانهای دوران دفاع مقدس
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
خاطره حجت الاسلام پناهیان از یک شهید ..........
حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در دوران دفاع مقدس: جوان رزمنده ی را در جبهه دیدم ، بهش گفتم : دیر آمدی، گفت: کنکور شرکت کرده بودم یک کمی دیر شد، همین جوری که گفت کنکور شرکت کرده بودم یک کمی دیر شد، فکر کردم خب قبول نشده ، که بلند شده برگشت به جبهه، گفتم قبول نشدی؟ گفت چرا قبول شدم. همچین گفت قبول شدم، گفتم خب حتماً یک رشتهای قبول شده که نمیارزیده برود دانشگاه، حالا دیگر آمده جبهه بجنگد و ببیند به شهادت میرسد یا نه؟ گفتم چه رشتهای قبول شدی؟ گفت پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم. با تعجب گفتم خب این را که این جوری نمیگویند که، گفتم پزشکی دانشگاه تهران قبول شدی خب چرا نرفتی؟ گفت آخِ من اصلاً دانشگاه نمیخواستم بروم، این را شرکت کردم برای مامانم اینها، چون میدانم تو این عملیات من شهید میشوم، بعد بعضی از فامیلهایمان هستند زیاد موافق با شهادت و اینها نیستند، آنها بچههایشان دیپلم هم نتوانستند بگیرند، بعد دوست دارم بعد از من مادرم سرش را بالا بگیرد کنار جنازه من بگوید: بچه من رفت به شهادت رسید در حالی که پزشکی دانشگاه تهران هم قبول شده بود...
آه ای شهید............
ای کاش دوباره زنده میشدی و دوباره شهید میشدی
اما اینبار نه از زخم دشمن
از زخم جانکاه خودی ها
با شهادتت آینده رو برای ما خریدی
اما خرابش کردیم
بیا و دوباره آینده سازی کن
دل بر ما نبند، خودت بیا و دوباره شهید شو
شهید جهاد اکبر
شهید امر به معروف
شهید نهی از منکر
عشق یعنی یه شهید
عشق یعنی . . . . . . . . .
دلم تنگ شهیدان است امشب......
دوست دارم شبیه تــــــــــــو شوم
شبیه کلمهای که خدا دوستش دارد؛
شـــــــــهیـــــــــــد ...........
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada