#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت چهل و یکم 🎬: وقت اذان صبح بود،فضه از اتاقش بیرون آمد تا برای نماز آماده شود
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهل و دوم 🎬:
و براستی حسین شفا پیدا کرده بود و حالا نوبت ادای نذر بود ، کل خانواده و حتی فضه هم در این نذر سهیم شدند ..
سه روز روزه شکرانهٔ شفای حسین کوچک...
اولین روزهٔ نذریشان داشت به افطار نزدیک می شد ، علی علیه السلام که ساعتی قبل از خانه بیرون رفته بود، با دستی پر به خانه برگشت .
فضه دوان دوان خود را به مولایش رسانید و جوهایی را که او آورده بود در بغل گرفت و به طرف آسیاب دستی رفت تا مشغول آرد کردن شود.
صدای آسیاب که بلند شد ، فاطمه سلام الله علیها نیز خود را به او رساند و فرمود : فضه جان ، شما جوها را آسیاب کن و من هم هیزم و تنور را آماده می کنم تا پس از آماده شدن خمیر قرصی نان برای افطار بپزیم.
روز کم کم در پشت کوه های سر به فلک کشیده ، پنهان می شد که افطار این خانوادهٔ ملکوتی هم آماده شد.
سهم هرکس مقداری نان جو برای افطار بود.
سفره پهن شد و همه بر سر آن نشستند، هنوز هیچکس دست به نان ها نزده بود که کسی درب خانه را زد.
فضه خود را به درب رساند و آن را گشود و پشت درب فقیری را دید که گویی به بوی نان تازه به آنجا کشیده شده بود .
تا فضه از زننده درب گفت ، فورا و بی تعلل هرچه در سفره بود را به آن فقیر دادند و فضه هم به تبعیت از بانویش و اهل خانه ، سهم افطارش را به آن فقیر بخشید.
مرد تهی دست خوشحال از گرفتن نانتازه که عطر بهشت را می داد ، از درب خانه فاصله گرفت ، او نمی دانست که همین نان جو تمام خوارکی موجود در خانه بوده و اهل خانه هم از صبح روزه دار بودند و لب به آب و غذا نزده اند
آن شب ، ساکنان خانهٔ مولا علی روزه شان را با آب باز کردند و شکر خداوند نمودند.
روز دیگر رسید و باز همه روزه دار بودند، از جوهای آرد شده ، سهمی را برای امروز گذاشته بودند .فاطمه سلام الله علیها با دستان مبارکش خمیر می نمود و فضه هم آتش تنور را به پا می کرد...
باز هم روز به غروبش نزدیک می شد و در تقدیر این خانه نوشته شده بود تا واقعه ای دیگر رخ دهد...تا دوباره به بهانهٔ این واقعه...خداوند عشقش را به علی و اولاد او جار بزند و بازهم آیه های قران بود که با علی معنا می گرفت و علی بود که در آیه های قرآن نمایان می شد...
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زینت حیدر همان، زینب کبری بُوَد
بانویم ،آیینه ی ،حضرت زهرا بُوَد
بعد مادر،زینبش همدم بابا شود
درد غربت می کشد، یاور مولا شود
هم ببیند بانویم، فرق خونین پدر
هم ببارد اشک بر ،پاره های یک جگر
بهر مولایم حسین، می نماید مادری
هم بخواندخطبه و هم کند روشنگری
هم به جای مادرش ، بوسه بر رگ می زند
کز برای حجتش در کربلا،جان می دهد
صبر خجلت زده ، از مقام زینبی ست
صبر او والاتر از ،صبر ایوب نبی ست
دلگویه:ط_حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
💦⛈💦⛈💦
❤️ عشق پایدار ❤️
👇👇👇👇
#رفتن به قسمت اول
https://eitaa.com/bartaren/162
❣❣❣❣❣
💖 عشق مجازی 💖
👇👇👇👇
#رفتن به قسمت اول
https://eitaa.com/bartaren/635
🧚♀🧚♀🧚♀🧚♀
❣ عشق رنگین ❣
#رفتن به قسمت اول
👇👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/757
👿🕸 👿🕸😈
#رفتن به قسمت اول
#دام شیطانی
👇👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/921
🕷🕸🦋🕸🕷🕸
#پروانه ای در دام عنکبوت
#رفتن به پارت اول
👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/1259
💕💕💕💕
#روایت دلدادگی
#رفتن به قسمت اول 🎬
#ادامه دارد...
👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/1845
❄️✨❄️✨❄️✨❄️
#از کرونا تا بهشت
#رفتن به قسمت اول
#ادامه دارد ...
👇👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/2827
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
#سقیفه
#رفتن به قسمت اول
#ادامه دارد ...
👇👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/2983
🧖♂🧖♂🧖♂🧖♂🧖♂
#شاهزاده ای در خدمت
👇👇👇👇
https://eitaa.com/bartaren/3717
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت چهل و دوم 🎬: و براستی حسین شفا پیدا کرده بود و حالا نوبت ادای نذر بود ، کل
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهل و سوم🎬:
باز سفره ساده افطار را گستراندند و چند قرص نان جو برای افطار روی آن قرار گرفت.
باز هم هنوز کسی دست به طرف نانها نبرده بود که درب خانه را زدند، گویا خداوند امتحانی دیگر برای این استادان دانشگاه هستی ، داشت....
فضه بی درنگ به سمت درب خانه رفت و این بار یتیمی درمانده ، که تقاضای غذایی داشت را پشت درب دید...
حالا فضه هم می دانست که چه کند ، دوباره تمام افطار ساده این خانواده آسمانی به یتیمی گرسنه بخشیده شد و فضه هم نیز سهمش را بخشید ...
یتیم که از بوی نان هایی که عطر بهشت را میداد و متبرک به دستان زهرا سلام الله علیها بود ، سرمست شده و شادمان به طرف خانه اش حرکت نمود.
و باز هم افطار اهل خانهٔ علی ،جرعه ای آب شد...
روز سوم روزه داری رسید ، آخرین سهم جویی که مولا علی علیه السلام تهیه کرده بود ،داشت نرم نرمک آرد می شد و آتش تنور به هوا میرفت و فضه همانطور که دلش همانند دل اهل خانه از شدت گرسنگی ضعف میرفت ، نگاهی به شعله های سوزان چوب های داخل تنور کرد و با خود گفت : یعنی امشب ما ،سهمی از این نان ها و رزقی از این افطار داریم؟!
نماز را خواندند و نان های گرم که هنوز حرارت از آنها بلند میشد و بوی نان تازه مشام هر گرسنه ای را مینواخت ، روی سفره قرار گرفت.
هنوز داغی نان به جان سفره ننشسته بود که باز درب خانه را زدند و همگان فهمیدند که دوباره افطارشان انفاق خواهد شد.
فضه درب را گشود و این بار اسیری گرسنه که به بوی کرم اهل خانه به آنجا کشیده شده بود ، طلب نان کرد.
فضه هنوز به درب اتاق نرسیده بود که بانوی خانه ، نان ها را در بغلش گذاشت و فرمود تا این افطار هم بار دیگر در راه خدا انفاق کنند .
گویی از آسمان ندایی بلند بود که هان ای فرشتگان ، خوان رنگارنگ بهشتی را بگسترانید که امشب خانواده علی علیه السلام قرار است غذای بهشتی را متبرک کنند.
سه شبانه روز ،چیزی جز جرعه ای آب به لب اهل خانه نرسید ، در شب سوم بود که پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه علی علیه السلام وارد شد...
فضه چون مجنونی که عشقش را دیده ، بوسه بر خاک قدم های پیامبر می زد و زهرا سلام الله علیها چون کبوتری پاک آغوشش را برای پدرش باز نمود و حسن و حسین کوچک ، سراز پا نشناخته از سر و کول پدر بزرگشان بالا می رفتند.
پیامبر در حالیکه دو کودک زیبایش را روی دوش قرار داده بود و دست زهرایش را نیز در دست داشت ، همراه علی کنار سفره ای بهشتی نشستند.
پیامبر نگاه مهربانش را به یکی یکی اهل خانه دوخت و فرمود : چه کرده اید ای مدارهای آرامش زمین ؟! دوباره عشق خدایتان فوران نموده و باز هم برایتان شعر سروده...آخر هر عاشقی در وصف معشوقش شاعر می شود...براستی که خداوند عاشق این خانواده است و این خانواده سرسپرده خدایشان...
خدا آیه ای بر من نازل نموده در ستودن شما، بشنوید تا غزل های پروردگارتان را برایتان بخوانم :«آنان به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر آن همهٔ اهل محشر را فرا گیرد، میترسند و برای دوستی خدا، فقیر و مسکین و اسیر را طعام می دهند ،(گویند) ما به خاطر خدا به شما غذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و حتی هیچ سپاسی نمی طلبیم، سوره انسان آیه ۹»
وبراستی که فضه هم با عملی که از بانویش الهام گرفت و انجام داد ، خود را مشمول این شعر زیبای خداوند خلقت نمود...
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نزول سوره انسان ( هل اتی ) در شان اهلبیت علیهم السلام