eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺷﻮﯾﺪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪ می گوید؛ ﻋﻠﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﻮﺩ . ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻌﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺑﻌﻀﯽ ‌ﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﭘﺲ ﻣﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺁﺩﻡ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﺑﻮﺩ . ﻋﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﯿﮕﯿﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﺪ. ﺩﺭ ﻭﺻﯿﺖﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ :«ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺩﺍﺭﺍﺕ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺒﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺷﻮﯾﺪ، ﺷﻤﺎ ﻣﺼﻤﻢﺗﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﯿﮕﯿﺮ ﺑﺎﺷﺪ . ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﯾﺪ.‏» ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺧﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ‌ﺷﺪ.👌 علی جمشیدی 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از رزمندگان اطلاعات_عملیات لشکر_۲۷_محمد_رسول_‌الله {صلی اللّه علیه و آله و سلم} دانشجوی سال دوم، رشته مهندسی ساختمان شهادت= ۴فروردین ۱۳۶۷ حلبچه عملیات بیت المقدس ۴ بخشی از وصیتنامه_شهید: « مرا به سوی خودت بخوان ای معبود من دیگر تحمل ندارم که تک تک همه دوستانم از دستم بروند و باز هم در این شهر پُر از فساد و معصیت بمانم حالا دیگر تنها شدم به هر مؤمن و پاکدامن و پاکدلی دل بستم، مدتی نگذشت که از دستم رفتند آنها از صِنف خوبانند، باید هم بروند، ولی ما چه کنیم؟ و این همه درد ... . حسین(ع) جان، هر سال که محرم می شود، وقتی می خواهیم برایت سینه بزنیم، یکسری از بچه ها از میانمان می روند، یعنی سهمیه هر سال را گلچین می کنند می خواهم بگم: حسین(ع) جان، هی محرم می آید، باز ما می مانیم با این همه گناه و معصیت پس کی نوبت به ما می رسد؟ حسین(ع) جان سال ۶۴ محرم با حسین نوروزی، دایی فخرا شهیدعلیرضا فخر و دیگر بچه ها بودیم آنها شهید شدند، جای ما پیش آنها خالیه سال ۶۵ محرم شد، جلال توکلی و بابایی و دیگر عزیزان سال ۶۶ محرم شد محمد فوقانی و یکسری دیگر از بچه ها برادر و دوست عزیزم نادرفناخسرو به شهادت رسید خدا یک خواهشی دارم محرم سال ۶۷ در راه است، هنوز ماه رمضانت نرسیده یعنی می شه ما را هم جز این قافله ات قبول کنی؟؟؟ ...» . پ ن : شهید امیر_فناخسرو ...درست دو ماه بعد از نوشتن این وصیت..و درست دوماه بعد از شهادت برادرش شهید نادر فناخسرو... در نزدیکی حلبچه به شهادت رسید.... . پ ن : پدر این دو برادر شهید.... امیر سرتیپ جانباز علی اکبر فناخسرو از امرای ارتش بودن و چند سال پیش درست لحظه ای که داشتن برای کاروان راهیان نور در مورد دو فرزند شهیدشون صحبت میکردن پشت تریبون ، فوت میکنن... زیبایی این چشم ها با ندیدن دنیا..صد چندان شد هر دو برادر شهید دانشجوی رشته مهندسی ساختمان بودن... این دو برادر شهید..و پدر سرافرازشون... در امامزاده_علی_اکبر_چیذر به خاک سپرده شدن.... . روحشان شاد و راهشان پررهرو باد .انشاءاللهم مشمول دعای شهیدقراربگیریم 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️با قرآن مانوس بشید... 🎤 استادرفیعی ‌‌‌‌🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 راوے: همسر شهید قسمت :۳۱ گمنام گمنام🕊 🍃مجيد پسر دوست داشتنی فاميل زين الدين بود . كوچك ترين بچه ی خانواده بود . قيافه نورانی داشت . مهدی پای مجيد را به منطقه باز كرده بود ، گردان تخريب . هر جا ميرفت مجيد را هم با خودش ميبرد . همديگر را خوب ميفهميدند . بعضی وقت ها ميشد مهدی هنوز حرفی را نگفته مجيد ميگفت " ميدونم چی ميخوای بگی ." و ميرفت تا كار را انجام دهد . 🍃در يكی از عملياتها مجيد مجبور شده بود دو سه روز در نيزارها قايم شود . وقتی آقا مهدی او را به خانه آورد . از شدت مسمويمت همه ی بدنش تاول زده بود . يك هفته ازش پرستاری كردم آن قدر سردی بهش بستم كه حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدی هم كه ديگر حسابی صميمی شده بودم ، ولی باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خوابها را چيده بودم و اتاق را دو قسمت كرده بودم . پشت رختخوابها اتاق مهدی بود . بعضی شب ها كه از منطقه بر ميگشت ، ميرفت می نشست توی قسمت خودش و بيدار ميماند . 🍃من هم سعی ميكردم وقتی او آن جا است زياد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و بايد به كارهايم ميرسيدم ، ولی گوشم پيش صدای دعا خواندن او بود . يك بار هم سعی كردم وقتی دعا ميخواند صدايش را ضبط كنم . فهميد گفت " اين كارها چيه ميكنی ؟" بعد از چند روز آقا مهدی تلفن زد گفت " آماده شويد ميخواهيم برويم مشهد . " گفتم " چه طور ؟ مگر شما كار نداريد ؟ " گفت " فعلاً عمليات نيست . دارند بچه ها را آموزش ميدهند . " برايم خيلي عجيب بود . هميشه فكر ميكردم اين ها آن قدر كار دارند كه سفر كردن خوش گذارنی ِ زيادی برايشان حساب ميشود. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسان عشق علوی، حب فاطمی؛ داماد با لباس مقدس سپاه پاسداران حلقه‌ای را بر دستان دختر جوانی می‌اندازد.. این ساده‌ترین نوع آغاز زندگی مشترک به سبک شهداست ... اول اردیبهشت ماه برای آغاز زندگی مشترک به مدت ۱۰ روز راهی مشهد مقدس شدیم. روز دوم سفرمان، طی تماس تلفنی با خانواده‌اش مطلع شد که گردان قصد شرکت در عملیاتی برای آزادسازی خرمشهر را دارد. روز بعد به تهران برگشتیم. غسل شهادت کرد و رفت.... تصمیم گرفتیم در مدت حضورش در جبهه، من جهیزیه‌ام را در خانه بچینم . چند روزی بی‌خبر بودیم که خبر شهادتش آمد. امیرحسین را با لباس مقدس سپاه، به خاک سپردند. ساعت و انگشترش همچنان بر دستش بود. ساعت را برای یادگاری برداشتیم اما انگشتر از دستش خارج نشد. در آن لحظه به یاد قول همسرم در هنگام عقد افتادم که گفت: «انگشتر ازدواج‌مان را هرگز از دستم خارج نمی‌کنم.» زندگی مشترک ما سه روز طول کشید. 📚به نقل از خانم زهره رشیدیان همسر شهید امیرحسین سلیمانی مقام شهادت: عملیات بیت المقدس۱۳۶۱ 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎞 رفیق‌شهید : هوا خیلی سرد بود... ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بودسرمای اون شبا ... ساعت سه شب بود پاشدم رفتم بیرون، دیدم یکی کنار ماشین باهمون پتو داره نماز شب میخونه!! این چیزا رو ما تو واقعیت ندیدیم، توفیلمادیدیم! اما من درمورد بابڪ دیدم .. یه جوون عاشق ..♥️ بابڪ داشت تواون سرما باخداش حرف میزد... 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆 🌺قبل از هر پرواز بهم میگفت قول مےدهم بمب ها را جایی که مردم عادی و خانواده های عراقی زندگی میکنند نریزم.✌️🌹 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
هو الرحمن الرحیم سحرها وقتی برای نماز آماده می شدیم و به کنار تانکرها می آمدیم صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش می رسید؛😢 ناله های نیمه شب دلنوازی که از حنجره عاشقی بی قرار بر می خاست و زمزمه های عاشقانه ای که از فراق یار، بی قراری می کرد😭 همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا کیست؟🤔 از بچه های نگهبان می شنیدیم که این برنامه خیلی زودتر از اذان صبح هر روز دنبال می شود و خود شاهد بودم که هر روز جانسوزتر از قبل ادامه می یابد😉 با کنجکاوی که داشتم، او را پیدا کردم او شانزده سال بیشتر نداشت با قد و قواره ای کوچک، همیشه لبخند ملیح بر لب داشت😌 و چهره استوار و مصمّمش حکایت از روحی بلند داشت🙂 پیش تر در دوران راهنمایی او را دیده بودم و حدود یک سال از من کوچک تر بود😊 بسیار مؤدّب، موقّر و پاکیزه بود و الآن در رشته ریاضی ـ فیزیک درس می خواند و از تیزهوشان دبیرستان بود پایبندی عجیبی به انجام واجبات و حتّی مستحبات داشت و در مکروهات و مباحات هم اهل احتیاط بود🙃🙃 1. تمام مواظبت بر ادای واجبات و ترک محرّمات با کمال دقّت؛🦋 2. کمال مراقبت در همه روز؛🦋 3. محاسبه هنگام خواب؛🦋 4. تدارک وتنبیه و مجازات؛🦋 5. ساعتی خلوت با خدا یا گریه و زاری و خضوع و خشوع؛🦋 6. چون از ذکر خسته شدی، سر به گریبان فکر فرو بری؛🦋 7. هفتاد مرتبه استغفار صباحا و مساءً؛🦋 8. هر شب و عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر؛🦋 9. مواظبت بر تهجّد و برخواستن لیل و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب؛🦋 10. تمام مواظبت بر دوام توجّه به حضرت حجّت علیه السلام و بعد از هر نماز دعای غیبت، سه مرتبه توحید و دعای فرج؛🦋 11. تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بعد از هر نماز واجب و قرائت آیة الکرسی قبل از خواب؛🦋 12. سجده شکر بعد از بیداری از خواب و خواندن آیات آخر سوره آل عمران با توجه در معنا؛🦋 13. دعای صحیفه بعد از نماز واجب ترک نشود.»🦋 این برنامه مراقبت ویژه ای بود که یک نوجوان شانزده ساله به آن عمل می کرد و پس از شهادت او در جیب لباسش پیدا شد.🦋🦋  محمد بندرچی یادش با صلوات 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ازکوثرم گذشتم 🌷یک دختر دوساله به نام کوثر. دخترش را خیلی دوست داشت طوری که هربار به پدر‌ یا دوستانش زنگ می زد، کلی از کوثر تعریف می کرد. 🌷یک بار که از منطقه برگشته بود گفت: بعضی وقت ها که در تیررس تکفیری ها گیر می افتیم ، مجبوریم مسافتی از یک دیوار تا دیوار دیگر را بدویم . درآن مسافت چند متری کوثر می آید جلوی چشمم . فهمیده بود که با این وابستگی ها و ایثار کسی شهید نمی شود. دفعه آخری که میخواست به عملیات برود به دوستش گفته بود : ( این بار دیگر از کوثرم گذشتم...) 🌹تعالی درجات شهدا صلوات. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5940781631202659364.mp3
32M
🎤 سخنرانی استاد رائفی‌پور 🗒 «سیر تکاملی بشر» 🔸 مسیر شریعت از حضرت آدم علیه‌السلام تا قیامت 🗓 ۱۸ اسفندماه ۱۴۰۰ - تهران 🎧 کیفیت 48kbps 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اوایل ازدواجمون بود ... برا خرید با سید مجتبے رفتیم بازارچه ... بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم. سید به محض اینکه پدر و مادرش رو دید ، در نهایت تواضع و فروتنے خم شد روے زمین زانو زد و پاهاے والدینش رو بوسید ... آقا سید با اون قامت رشید و هیکل تنومند در مقابل والدینش اینطور فروتن بود ... این صحنه برا من بسیار دیدنے بود سیدمجتبی هاشمی یادش با صلوات 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada