eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
678 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 هدیه های جذاب و خاص 😍 اگه دوست دارید یک کار شکیل و زیبا برای روزهای مناسبتی یا تولد هدیه بدین 👏👏 تا دیر نشده همین الان یه سر به کانال مون بزن👌 👇👇 🎁 http://eitaa.com/joinchat/2573665325C182eaf62cd
📣 شهیدی که به مجروحان خون اهدا می‌کرد 🔸مادر شهید على‌اصغر حاجی غلام زاده درباره فرزندش می‌گوید: " پسرم با چشمان باز به دنيا آمد. وقتی كه سه روزه بود به دستانش توجّه كردم و يادم از حضرت ابوالفضل(ع) آمد كه دستانش را در راه خدا از دست داد و من فكر كردم كه اين بچّه دستش را در راه خدا از دست خواهد داد كه همان طور هم شد." 🔸در كلاس اوّل دبستان كه معلّم از بچّه‌‏ها مى‌‎خواهد يک سرودی را بخوانند، كسی ياد نداشت و علی‌‏اصغر شعرى از حافظ را می‌خواند. در تعطيلات كار مى‌كرد و با پولش برای خودش كتاب و دفتر مى‏‌خريد. از نظر درسی شاگرد ممتازى بود. معلّم‌‏ها او را بسيار دوست داشتند و در بسياری از موارد جايزه می‌‏گرفت. 🔸شهید على‌اصغر حاجی غلام زاده در جبهه مجروح شده بود و به خانواده‏‌اش چيزی نگفته بود؛ مجروحيّت دستش به حدّى بود كه دستش قطع شد. وی همچنین یکی از اهداکنندگان خون به مجروحان در پشت جبهه بود. 🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ذکاوت یعنی در کمین شهـادت نشستن ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 شهیدی که با مجروحیت شدید دوباره به جبهه‌ها رفت 🔸شهید سید رضا حسین‌پور در عملیات‌های مختلف حضور داشت و حاضر نبود جبهه را ترک کند. در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۴ بعد از عملیات والفجر ۸ به علت شدت جراحات، در حالی که بدنش از زخم بمب‌های ضد انسانی شیمیایی سیاه شده بود و چشمانش جایی را نمی‌دید، او را به اجبار به خانه آوردند. 🔸این پایان کار سید رضا نبود او بعد تحمل سختی و به عشق حضور دوباره در جبهه با بدنی که هنوز کاملاً بهبود نیافته بود، در جبهه مهران حضور یافت و در همان جا از ناحیه پا و کمر به شدت مجروح شد.انگار این سید جوان با گلوله‌ها عشق بازی می‌کرد، باز او را به خانه آوردند. مرهم عاطفه مادری او را به سرعت درمان کرد و او بعد از بهبودی دوباره لباس رزم پوشید و به جبهه رفت. 🔸سید رضا حسین پور، اهل مطالعه کتاب‌های علمی و مذهبی و به‌ویژه کتاب‌های استاد شهید مرتضی مطهری بود. ازدواج نکرد و معتقد بود که فعلاً مسئله مهمتر جنگ است و هرگاه جنگ به اتمام رسید و خواست خدا براین امر قرار بگیرد، ازدواج خواهد کرد. 🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 جزئیات نحوه ترور و شهادت قاضی رازینی و قاضی مقیسه 🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ پایان ۳۲ سال چشم انتظارے🕊️ 🌷شهید سعید حیدری تاریخ تولد: ۱۲ / ۱ / ۱۳۴۰ تاریخ شهادت: ۸ / ۱۲ / ۱۳۶۲ محل تولد: مشهد،شاندیز،سرآسیاب محل شهادت: جزیره مجنون *🌷خواهرشهید← سعید قرار بود دانشگاه شرکت کند اما به جنگ رفت و در جزیره مجنون شهید شد🕊️همرزم← عملیات خیبر در 10 متری شهید حیدری بودم🌙در جاده خندق تعدادی از شهدا پیکرشان جا مانده بود و منتظر هلی‌کوپتر بودیم🚁 اماموفق نشدیم پیکر شهدا را به عقب برگردانیم🥀و پیکر سعید جزء شهدای مفقودالاثر قرار گرفت.🥀سال ۱۳۸۵ چند شهید پیدا شد و به‌عنوان شهید گمنام در مشهد به خاک سپرده شد🌙که یکی از آنها پیکر سعید بوده🕊️خواهرش← یک شب سعید را در خواب دیدم که می‌گفت من برگشتم من مشهد هستم🕊️همه ما حقیقتاً منتظر چنین روزی بودیم🌙 و به نوعی به ما گواه شده بود که به زودی خبری از سعید به دستمان می‌رسد🌷۳۲ سال چشم انتظار و بی‌قرار بودیم🥀سعید روزهای دوشنبه و پنج شنبه همیشه روزه داشت💫 آرزو داشت با لبان تشنه شهید شود🕊️و حتی شب قبل از شهادتش به همرزمانش گفته بود من فردا شهید می‌شوم🕊️و فردای همان شب، روز دوشنبه هنگام نماز ظهر📿 با دهان روزه به شهادت رسید🕊️ او پس از 9 سال از خاکسپاری‌اش، مطابقت نمونه پیکرش با نمونه خون "عباس حیدری" و "صدیقه­ بابازاده" والدین شهید🌷هویتش مشخص و نتیجه آن اعلام شد🌙و مشخص شد آن شهیدی که سال ۸۵ در سپاه امام رضا(ع) (پادگان شهید کاوه سپاه) به خاک رفته 🌙سعید بوده*🕊️🕋 💙🌷 🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 🔹خیلی دلش می خواست بره حوزه و درس طلبگی بخونه، آنقدر به طلبگی علاقه داشت که توی خونه صداش می کردیم آشیخ احمد. ولی وقتی ثبت نام حوزه شروع شد، هیچ اقدامی نکرد. فکر کردیم نظرش برگشته و دیگر به طلبه شدن علاقه ای ندارد. وقتی پاپیچش شدیم گفت: کار بابا تو مغازه زیاده، برای اینکه پدرش دست تنها اذیت نشود قید طلبه شدن را زد. 🌹 جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان 📚 یادگاران ٩ صفحه ۵ 🥀🕊 @baShoohada