#آخرين_تصوير_از_لحظات_خونى....
🌷برادرم علی متولد مهرماه سال ۵۱ بود. با آغاز جنگ تحمیلی او هم دوست داشت همچون سایر جوانان در جنگ علیه دشمن بعثی حضور داشته باشد اما به دلیل سن کم با حضورش در جبهه موافقت نمیکنند. در نهایت برای آنکه بتواند به جبهه بیاید شناسنامهاش را دست کاری میکند. علی کوچکترین شهید دوران دفاع مقدس در بروجرد است.
🌷علی در روز ۲۸ مهر ماه سال ۱۳۶۷ در منطقه «قمیش» عراق به شهادت رسید. یکی از همرزمانش به نام منصور شهبازی در رابطه با آخرین دقایق زندگی برادرم میگوید: «در منطقهای که ما حضور داشتیم درگیری تن به تن شده بود. پسر خالهام در درگیری با دشمن به شهادت رسیده بود. برای همین اسلحه را پشت کتفم انداختم و دستم را خالی کردم تا با پیکر او پرش کنم که به عقب منتقل شود.
🌷سرم را بالا آوردم دیدم یک عراقی جلویم ظاهر شد تا آمدم اسلحه را بردارم یک گلوله به پایم شلیک کرد. روی زمین افتادم به سمتم آمد و پایش را روی سینهام گذاشت و مجدد گلوله دیگری به دستم شلیک کرد. چند لحظه بعد داغی شعله پوش اسلحهاش را روی پیشانیام حس کردم، ماشه را چکاند ولی خشابش خالی بود. در حال تعویض خشاب بود که مغزش متلاشی شد و به هوا پاشید لحظهای بعد جنازهاش روی من افتاد. به هر زحمتی بود جنازه را از خودم دور کردم. متوجه شدم علی نیروی عراقی را هدف گرفته است.
🌷علی بعد از آن، چهار، پنج نفر از نیروهای عراقی اطرافمان را با دو سه عدد نارنجکی که همراهش بود از پا در آورد. با همان جثه کوچک ١٥سالهاش دست من را گرفت و پشت یک تخته سنگ کشیدم. خیالش از من که راحت شد تیربار را برداشت و بلند شد. پیاپی شلیک میکرد و بارانی از آتش گلوله را سمت عراقیها گشوده بود. اما چند لحظه بعد تمام بدنش پر از گلوله شد، آخرین گلوله به پیشانیاش اصابت کرد و افتاد.
🌷....این آخرین تصویر از آن لحظات است. پس از آن بیهوش شدم و وقتی چشمانم را باز کردم درون آمبولانس بودم. پرسیدم: «علی و پسر خالم کجان؟؟» جواب دادند که به دلیل هجوم نیروهای بعثی، پیکر علی و پسر خالهام همان جا باقی مانده است.
راوى: جعفر کماسی از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و برادر شهید علی کماسی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀.
🕊 @baShoohada 🕊
#ماجراى_سكته_دوشكاچى_عراقى!
🌷قبل از اجرای عملیات کربلای ٤، در یکی از شناساییها بایستی از عرض اروند عبور میکردیم و بعد از نفوذ به ساحل آن طرف اروند، به شناسایی منطقه مورد هدف میپرداختیم. به همراه رضا نیکپور، به آب زدیم. شب متغیری بود. هوا گاهی ابری و گاهی مهتابی بود. آهسته به صورت سر پایین به سمت ساحل مقابل فين (کفش مخصوص غواصی) میزدیم.
🌷....سرمان را که از آب بیرون آوردیم چشممان به سنگر دوشکایی افتاد که یک دوشکاچی عراقی پشتش نشسته و لوله آن را مستقیم به سمت ما نشانه رفته است. عینک غواصی روی چشمانمان بود. شهید نیک پور گفت: ازهم جدا میشویم تو از آن طرف برو و من هم این طرف که اگر تیراندازی کرد، یک نفر تیر بخورد!!
🌷با دقت بیشتری به عراقی پشت دوشکا نگاه کردیم، تکان نمیخورد. شهید نیکپور به آهستگی به ساحل خزید و من هم به دنبالش. با احتیاط خود را به سنگر کمین رساندیم. اول گمان کردیم دوشکاچی به خواب رفته اما نزدیک که شدیم، متوجه شدیم عراقی دچار سکته شده است. آن بیچاره عراقی وقتی هیبت ما را در ميان آب دیده بود از ترس سکته کرده بود. او حتی انگشتش روی ماشه قرار داشت ولی از ترس جرأت و فرصت اینکه تیراندازی کند را نیافته بود.
راوى: رزمنده دلاور سماوات یکی از اعضای گردان غواصی نوح (ع) از نیروهای گردان اخلاص (اطلاعات و عملیات) لشکر ٢١ امام رضا (ع) كه در سال ١٣٦٥ تشکیل شد.
منبع: سايت مشرق نيوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5926860671533714001.mp3
25.35M
🔊 سخنرانی استاد رائفی پور
📝« ظرفیت تمدن سازی عاشورا -جلسه ٣٠ »
📅 ٥ شهریور ١٣٩٩ - تهران-هیئت سید الشهدا
🍃
🖤🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#ظهر تاسوعا واسه حاجته
روزِ باب الحوائجه🖤
میگن واسطه میشه
میگن پیش خدا كم نمیزاره
معروفه به معرفت و وفا
هرچی ازخدا میخواید
قسمش بدین به عباس
#الهی حاجت روا باشيد 🤲
#التماس دعا
#ظهرتون_بخیر
🍃
🖤🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_508905383503332196.mp3
7.36M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مصطفی هست🥰✋
*شهیدی که شهادت خود را در تاسوعا پیش بینی کرد*🏴
*شهید مصطفی صدر زاده*🌹
تاریخ تولد: ۱۹ / ۶ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: خوزستان/شوشتر
محل شهادت: حلب/ سوریه
🌹شهید صدرزاده با نام جهادی سید ابراهیم *ابتدا اجازهی اعزام به او ندادند*🥀کمتر از ۲ ماه لحجه افغانستانی را یاد گرفت *و به مسئول اعزام گفت که یک افغانستانی است!*🌷او را اعزام کردند و بعدها فرمانده گردان عمارشد💫 مادرش← *مصطفی در کودکی نذر حضرت ابوالفضل شد💚 هر سال تاسوعا برا سلامتی مصطفی شیر پخش میکردیم*🥛پدرش← شب قبل از شهادت به یکی از مسئولین آنجا میگوید: *این وصیت را ضبط کن*🌷 آن بنده خدا اولش فکر میکند مصطفی شوخی میکند، *برای همین چند لحظه ای ضبط میکند*🎥 مصطفی میگوید: *فردا روز تاسوعا است🏴 و در رحمت خدا باز است حال میدهد که فردا شهید بشی*🕊️بعد مصطفی میگوید: حرف هایم را بشنو اگر میخواهی ضبط نکن🥀 *فقط این را بدان من تا قبل از ظهر تاسوعا🏴 بین شما نفس میکشم*🌷و اگر شهید نشدم شما میتوانی من را تیرباران کنی🥀 *و اینکه من با یک گلوله شهید میشوم و تاسوعا میروم پیش حضرت ابوالفضل(ع)»*💚 نمیدانم خواب دیده بود یا به او الهام شده بود✨ *اما او طبق حرفش قبل از ظهر تاسوعا🏴 با اصابت یک گلوله*🥀🖤 شربت شهادت را نوشید🕊️🕋
*شهید مصطفی صدر زاده*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
7شهریور99.رائفیپور.mp3
22.33M
🔊 سخنرانی استاد رائفی پور
📝« ظرفیت تمدن سازی عاشورا -جلسه ٣١»
📅 ٦ شهریور ١٣٩٩ - تهران-هیئت سید الشهدا
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
مداحی آنلاین - زینب باید صبور باشی - بیوکافی.mp3
7.49M
🔳 #واحد #عاشورا #محرم
🌴زینب باید صبور باشی
🌴اگه منم دیگه برم
🎤 #ابوذر_بیوکافی
👌بسیار دلنشین
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
【 زندگی به سبک شهدا 】🔖
ذکرعملی
علیبادامی:
میگفتی:ذکرظاهریارزشیندارد.ذکرباید عملیباشد.خدارابهخاطرنعمتهاییکهبه مادادهعملا"شکرکنید.
یکشببعدازمراسماحیا،تاصبحمردمرا
ازامامزادهیحییتاخانه هایشانرساندی.آنقدراینمسیر،را رفتیوآمدیتاخیالتراحتشدکه دیگرهیچکسباقینماندهاست.
میگفتی:اینشکراست.خدابهمن ماشینداده؛اینطوریشکرشرابهجامیآورم.
❥•#شهیدحسنترك•
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
مداحی آنلاین - ای بال و پرم واویلا - نریمانی.mp3
7.52M
🔳 #زمینه #شام_غریبان #محرم
🌴ای بال و پرم واویلا
🌴رفتی از حرم واویلا
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👌بسیار دلنشین
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش اصغر هست🥰✋
*شهیدی که در ظهر عاشورا تیر به پیشانیاش نشست*🏴
*شهید علی اصغر وصالی تهرانی فرد*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۲۹
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۸ / ۱۳۵۹
محل تولد: تهران
محل شهادت: گیلانغرب
🌹 در *فیلم "چ"* شخصیت شهید اصغر وصالی، بابک حمیدیان نقش او را بازی کرده🌷همرزم← *نزديکیهای ظهر عاشورا🏴چند گلوله به سر🥀و کتفش خورد🥀و از بالای تپه به زمين افتاد*🖤🥀همرزمش سريع خودش را به او رساند. اصغر اسلحه اش را به او داد و گفت: *«اسلحه ام را بگير تا به دست دشمن نيفتد.جنازه ام را هم با خود ببريد»*🌷همسرش← *تیر به سر اصغر خورده بود و بی هوش بود*🥀بالای سرش دکتر انصاری رو دیدم. او را می شناختیم🌷تا منو دید گفت: *«باور کن هرکاری از دستم برمیآمد کردم ولی نشد.»*🥀گفت: *«تیر ناحیهای از سر خورده که حتما کور خواهد شد.»*🥀 گفتم: «تا آخر عمر باهاش میمونم.» گفت: *«احتمال فلج بودنش بسیار زیاده.»*🥀 گفتم: «هستم.»گفت: *«زندگی خیلی سخت میشه براتون.»*🥀گفتم: «اصلا حرفشو نزن فقط نگهش دار.»🥀 *نیمههای شب 28 آبان بود*🌙دیدم هنوز حلقهاش دستش هست. *آقای آزاد گفت هرچه کردیم که حلقه را دربیاوریم، انگشتش را خم کرد و اجازه نداد.‼️ "خیلی تعجب آور است"* در نهایت *او تنها ۴۰ روز از شهادت برادرش میگذشت*🥀که به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️🕋
*شهید علی اصغر وصالی تهرانی فرد*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊