#شهید_مجید_پازوکی:🌷
آدم ها یه دسته اند:
خام،
پخته،
سوخته
خام ها که هیچ.🌷
پخته ها #عقل_معیشت دارند و دنبال کار و زندگے حلالند
سوخته ها #عاشقند،🌷
چیزهای بالاترے مےبیینند،و مےسوزند توے همان عشق, آخر خودش سوخته.
جستجوگر_نور
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌷پست شبانه پلیس
🌷بچه هایی که نگهبان یا مسؤول شب بودند نیمه شب بیدار می شدند و از آسایشگاه بیرون می رفتند. چند شب پشت سر هم مصطفی را دیدم که از روی تخت اش بلند می شد و می رفت بیرون . مطمئن بودم که اسم اش توی «لوح» نیست. شب چهارم یواشکی تعقیب اش کردم. از سرویس بهداشتی که بیرون آمد رفت توی نمازخانه پادگان و گوشه ای مشغول نماز شب شد.
🌷شهید مدافع وطن #مصطفی_کرامتی پانزدهم مهرماه 89 در سنندج بر اثر درگیری با گروهک تروریستی پژاک به درجه رفیع شهادت نائل گردید
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#رازى_كه_در_آن_خواب_بود...!
🌷براى بار اول بود كه بعد از خدمت سـربازى بـه جبهـه مى رفتم. در لشكر فجر و در واحد توپخانه مشغول انجام وظيفه بودم. سال ١٣٦٣ بود و هواى منطقه موسيان بسيار سرد. روزهاى اول در نماز خواندن تنبلى مى كردم. چنـد روزى بـه همـين منوال گذشت تا يك شب خواب عبـاس ذاكرحـسين را ديـدم؛ يكى از بچه هاى خوب سپاه كه همسايه قديمى هم بوديم و شهيد شده بود.
🌷....سوار يك ژيان بود؛ دور يك فلكه مى گرديد و يك ديگ بزرگ آش هم پـشت آن گذاشته بود. چند نفرى هم از بچه ها توى صف ايـستاده بودنـد و بـه نوبت از او آش مى گرفتند. من هم با كاسه اى كـه در دسـت داشـتم دوان دوان به طرف عباس دويدم تا از او آش بگيرم كه ناگاه صف تمام شـد و او پشت ماشين ژيـان خـود نشـست و حركـت كـرد....
🌷مـن بـه دنبـال او مى دويدم، ولى او نمـى ايستاد. هر چه فرياد كشيدم كـه بـه مـن هـم غـذا بدهد، او نايستاد و رفت و.... من از خواب بيدار شدم. براى من واضح و روشن بود كه اين خواب تعبيرش چيست؟ نماز سـبك شمردن من باعث شد كه در صف آنها نباشم و از آن روز نمازم ترك نشد.
راوى: رزمنده علاءالدين خادم الحسينى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5807671528023654829.amr
4.83M
#شهید محمدرضا جمشیدیان
آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیه با وجدان خودتان... آخر کمی هم به آخرت فکر کنید.
#شهید عبدالله محمودى
« و تو ا ى خواهر دینىام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبندهتر است.»
#سردار شهید رحیم آنجفى
« خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىكُشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخلحجاب دشمن را مىبینى و دشمن تو را نمىبیند.»
#شهید محمد كریم غفرانى
« حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.»
#شهید حمید رضا نظام
« خواهرم: از بىحجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گلباش.»
#شهید سید محمد تقى میرغفوریان
«از تمامى خواهرانم مىخواهم كه حجاب ، این لباس رزم را حافظ باشند.»
#طلبه شهید محمد جواد نوبختى
«خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت كن.»
#شهید صادق مهدى پور
«یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.»
#شهید بهرام یادگارى
« خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلاممىزند.»
#شهیدابوالفضل سنگتراشان
«تو اى خواهرم... حجاب تو كوبندهتر از خون سرخ من است.»
#شهید حمید رستمى
«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مىدهم كه ، حجاب را حجابرا ، حجاب را ، رعایت كنید.»
#شهید على اصغر پور فرح آبادى
خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بىاعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»
#شهید على رضائیان
«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوىمعنویت و صفا مىكشاند.»
#شهید على روحى نجفى
«از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند ، زیرا كهحجاب خون بهاى شهیدان است.»
#شهید غلامرضا عسگرى
«مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.»
#شهید محمد حسن جعفرزاده
« اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مىترسد تا سرخى خون من.»
#شهید محمد على فرزانه
« خواهرم: زینبگونه حجابت را كه كوبندهتر از خون من استحفظ كن.»
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#ارسالی_اعضا
💠 ناجی آبادان، فرماندهی که قلب مردم آبادان را فتح کرد
🔹شاید از این چهره دفاع مقدس کمتر صحبت شده باشد، با فرماندهی و رشادتهای او نخستین پیروزی دوران دفاع مقدس رقم خورد و سرنوشت جنگ با این پیروزی تغییر کرد
🔹حصر آبادان شکسته شد و دشمنی که تا پیش از این پیروز جنگ تحمیلی میدانست با این شکست یک گام به عقب رفت
🔹«منوچهر کهتری» فرمانده گردان پیشتاز در عملیات ثامن الائمه (ع) بود.
عملیاتی که محاصره ۱۱ ماهه آبادان را شکست
🔹لشکر ۷۷ خراسان در منطقه ذوالفقاریه آبادان درخشید و گردان ۱۵۳ قوچان به فرماندهی سرهنگ کهتری که به عنوان اولین گردان در برابر حمله دشمن در خرمشهر ایستاد و نقش به سزایی در این پیروزی ایفا کرد
🔹سرتیپ جانباز منوچهر کهتری که لقب ناجی آبادان را گرفته است در آن دوران فرمانده جوانی بود که در روزهای سخت حصر آبادان یکی از بزرگترین حماسهها را آفرید.
🔹«کهتری» برای مردم آبادان به اندازهای ارزشمند است که به احترام او نام فرزندانشان را «کهتر» گذاشتند.
🔹نام سرهنگ کهتری چنان وحشتی در دل دشمن بعثی انداخته بود که صدام برای سر این فرمانده گردان جایزه تعیین کرد.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#فقط_٦_ساعت_پرواز_تا_موقع_بستهبندى_شهدا....!
🌷در سال ١٣٦٠ براى اولين بار به جبهه اعزام شدم و در «عمليات طريقالقدس» در «تپههاى اللهاکبر» شهر «بستان» مسئول خط بودم. در اول شب که وارد خط شديم و خط مقدم دشمن را تصرف کرديم، همان اول خط، تير به پايم اصابت كرد و مجروح شدم و از نيروها عقب ماندم. نيروها رفتند و من تنها ماندم. براى اينكه حركت كنم تا حدودى جلوى خونريزى پايم را گرفتم و با همين مجروحيت عمليات را ادامه دادم. آخر عمليات با يكى از دوستانم رفتيم و به جايى رسيديم که عراقىها سنگرهاى محکمى ساخته بودند و از داخل آن سنگرها به نيروهاى ما تيراندازى مىكردند.
🌷من و دوستم هر کدام از يک طرف به سمت سنگر عراقىها حمله و آن را تسخير کرديم. نيروهاى دشمن تسليم شدند. در همان نزديكى ديدم دوستم روى زمين افتاده است. او را برگردانم و ديدم شهيد شده است. بوسيدمش و چفيهام را بر رويش انداختم و با او خداحافظى کردم. در کنار دوستم بودم که درد پايم را احساس کردم. غروب بود و نزديک اذان مغرب. گفتند با خودرو حمل مجروحان بروم.
🌷سپاه زياد رغبت نداشت من به جبهه برگردم به آنها گفتم خواهش مىکنم اجازه دهيد برگردم چرا که اگر مشغول مىشدم اجازه بازگشت نمىدادند. به هر شکلى که بود اجازه برگشت گرفتم. روز ١٧ بهمنماه سال ٦٠ بود. مىدانستيم عراق در حال حمله به «چزابه» است. شب قبل آن روز در سنگر نماز خواندم و به همراه بچهها دعاى توسل طبق روال شبهاى قبل قرائت شد.
🌷ساعت ١١ روز، چند گلوله پى در پى از ناحيه چپ گردنم رد شد و من از بالاى سنگر پايين افتادم و قطع نخاع شدم. در ابتدا فکر کردند که من شهيد شدهام. شهيد «مردانى» گفته بود جنازه صفايى را ببريد تا بچهها نبينند چون روحيه آنها خراب مىشود. مرا به همراه شهدا به حسينيه شهدا منتقل کرده بودند.
🌷پنج تا شش ساعت از مجروحيتم مىگذشت. زمانى که مىخواستند شهدا را به اصطلاح بستهبندى کنند و عطر و گلاب بزنند و به شهر منتقل کنند فردى که اين کار را انجام مىداده است، مىگويد: ديدم شکل و روى شما با بقيه شهدا فرق مىكند بنابراين به بقيه گفتم که تو زندهاى متأسفانه مرا از کاروان شهدا جدا و به بيمارستان منتقل كرده بودند.
راوى: جانباز قطع نخاع سردار غلامحسين صفايى
منبع: سايت تابناك
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
خاطره ایی از
🌷شهیده اعظم شفاهی🌷
کارهای ریز و درشت خانه بعلاوه سر و کله زدن با پنج تا
بچه قد و نیم قد ، تمام وقت اعظم را گرفته بود .
اما در میان این همه کار ، بیشتر از بقیه هوای شوهرش را داشت . نمونه بارزش سفر حج شوهرش بود .
سفری که به خاطر مشغله کاری جفت و جور نشده بود .
اعظم خودش دست به کار شد و با پس اندازی که از کار
در کارگاه سفید آب سازی ذخیره کرده بود ، شوهرش را برای حج تمتع نام نویسی کرد .
همین کارهایش بود که او را در خانه به یک مدیر واقعی تبدیل کرده بود.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
شهید محمد بلباسی
تاریخ تولد : سال 1358
محل تولد : قائم شهر
تاریخ شهادت : 1395/02/17
محل شهادت : خانطومان – سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 4 فرزند
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
محمد خیلی اهل گره گشایی کار جهادی و خیر بود
در دانشگاه گروه جهادي به اسم علمدار، با حضور دانشجويان تشكيل داد تا بتوانند در مناطق محروم به مردم خدمت كنند.
یکی از کارهای ماندگار او ایجاد صندوق خيریه امام زمان (عج) قائمشهر بود که هنوز نيز فعاليت خود را ادامه مي دهد.
همسر شهید : یک شب خواب محمد را دیدم، پرسیدم حال و روزت چطور است؟ گفته بود: «حالم خیلی خوب است و شرایطم عالی است، هرجا به مشکلی بر می خورم به دو نکته اشاره می کنم و رد می شوم. یکی خیریه صاحب الزمان که در مازندران تاسیس کردم و دیگری فعالیت های جهادی که انجام دادم..
#شهید_محمد_بلباسی
#شهداي_خان_طومان
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
همسر شهید بلباسی : 🌸
بعضی شبها در حیاطِ روبهروی حرم مینشستیم و با هم درسهای کلاس اخلاق را مباحثه میکردیم. به من میگفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده
آنقدر دوستش داشتم که هر چه میگفت، برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همینها را تکرار کردم.❤️
#شهید_محمد_بلباسی
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
رفته بودیم سفر کربلا یکدفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از اینجا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف!»
طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش.»
اصرار کردم که این کار را بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم، پیش یه بیکفن؟!»
#نقل_از_همسر_شهید🌸
#شهید_محمد_بلباسی
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
شهيد محمد بلباسي يكي از شهداي مدافع حرم از شهرستان قائمشهر در استان مازندران است كه با وجود داشتن سه فرزند خردسال و يك فرزند در راه ، رفتن را بر ماندن ترجيح داد تا الگويي براي ديگراني شود كه داشتن زن و فرزند را بهانه ماندن قرار ندهند.
رسول بلباسي ، برادر اين شهيد در گفت و گو با خبرنگار ايرنا در بيان ويژگي هاي محمد او را فردي كه علاقه مند به خدمت خلق و گره گشاي مشكلات مردم معرفي كرد.
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
محمد براي انجام كارهاي جهادي هيچگاه منتظر حكم سازماني نبود ، چنان كه وقتي در ورزقان زلزله آمد ، بدون اين كه منتظر رسيدن حكم سازماني از مسير پر پيچ و خم بروكراسي بماند ، تيم دانشجويي جهادي تحت امرش را برداشت و به منطقه رفت .🏃💗
اين كار جهادي محمد باعث شد تا سردار علي افضلي ، جانشين آن زمان سازمان بسيج غبطه اينگونه كار كردن را بخورد ، اما اين بذل توجهات مسئولان ارشد سپاه در مسير خدمت تاثيري در برادرم نداشت و او را مغرور نمي كرد چون همه كارها را بر اساس باورش انجام مي داد .
#شهید_محمد_بلباسی
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
بردار شهيد محمد بلباسی :🌸
محمد مبتكر تشكيل تيم ' خادمان شهداي مازندران ' بود كه پس از ثبت نام افراد علاقه مند در سايت ' كوله بار' ، پذيرايي از شركت كنندگان در اردوهاي راهيان نور را برعهده گرفتند ، چون معتقد بود بايد با كم كردن هزينه و پاي كار آمدن جوانان علاقه مند در تيم خادمان شهداي مازندران ، تلاش مضاعفي را براي خدمات رساني در اين بخش انجام داد .
وي ادامه داد : درخشان بودن فعاليت سه ساله محمد به عنوان مسئول اردوهاي راهيان نور مازندران باعث شد ، از سوي معاونت اردويي كشور به عنوان برترين واحد در ميان استان هاي كشور شناخته شود
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
📜 شهید محمد بلباسی:
جوانان ایران اسلامی نخواهند گذاشت دست نااهلان به حرم اهل بیت (سلامالله علیهما) برسد.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
اگر آیندگان پرسیدند
که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم؛
بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع)
در سرزمینی چون کربلا و در زمانی چونعاشورا
درس عشق و شهادت و آزاد مردی گرفتهام
و معلم به من گفت :
« إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً
وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما »
مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار
و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست.
.
طلبه مجاهد و عارف
متولد روستای قناتغستان کرمان
شهادت: ۱۷ سالگی
۲۲ بهمن ۱۳۶۴
فاو؛ عملیات والفجر ۸
#شهید_حسین_قاضیزاده
🏴سلام بر حسین شهید🏴
🏴یاد شهدا با ذکر صلوات🏴
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
نشسته بود و بچه های اطلاعات عملیات
روبرویش زانو زده بودند؛
فرمانده بود ...
و میخواست فنون شناسایی را یادمان بدهد
یکی داشت از بقل دستی اش میپرسید:
علی آقا که میگن ایشونه ؟
هنوز جوابش را نگرفته بود
که علی حرفش را شروع کرد:
اولین درس اطلاعات عملیات اینه ...
کسی میتونه از سیم خار دار های دشمن رد بشه، که توی سیم خار دار نفسش گیر نکرده باشه... گفت :
اگه رفتید شناسایی و موفق نبودید، شب بعدش بشینید با خودتون حساب کنید ببینید گیر نفستون چی بوده که باعث شده عملیات شناسایی درست پیش نره ...؟!
اگه توی جنگ با نفس
از میدون مین هاش عبور کردید، اون وقته که میتونید از مین ها و تله های انفجاری بعثی ها رد بشید ... 🙃🍂
نام شهید: علی چیت سازیان
تاریخ تولد: سال 1341
محل تولد: همدان
شهادت: عملیات نصر ۸ ماووت
تاریخ شهادت: سال 1366
مزار شهید: گلزار شهدای همدان
🍃🕊 ...
#شهیدعلیچیتسازیان
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
با همه گرم میگرفت
و زود صمیمی میشد ...
جای خودش را توی دل بچه رزمنده ها جا کرده بود.
وقتی نبود جای خالی اش زیاد حس میشد
انگار بچه ها گم کرده ای داشتند
و بی تاب آمدنش بودند ....
خبره که میدادند آقا مهدی برگشته
دیگر کسی نمی ماند
همه بدو میرفتند سمتش.
میدویدند دنبالش تا روی دست بلندش کنند.
از آنجا به بعد دیگر اختیارش دست خودش نبود.
گیر افتاده بود، دست بچه ها
مدام شعار میدادند: فرمانده آزاده ...
بالاخره یک جوری خودش را از چنگ و بال نیرو ها در میاورد.
مینشست گوشه ای
دور از چشم بقیه، با خودش زمزمه می کرد و اشک میریخت ...
خودش را سرزنش می کرد
و به نفسش تشر میزد که: مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینها این قدر خاطرت رو میخوان.
نه، اشتباه نکن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی هایی ...
و همینطور میگفت و اشک میریخت ...🙃🍂
نام شهید: مهدی زین الدین
تاریخ تولد: 1338
محل تولد: تهران
محل شهادت: جاده بانه سردشت، توسط ضد انقلاب
تاریخ شهادت: سال 1363
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
🍃🕊 ...
#شهیدمهدیزینالدین
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊