رفاقت با شهدا
شهید محمد بلباسی تاریخ تولد : سال 1358 محل تولد : قائم شهر تاریخ شهادت : 1395/02/17 محل شهادت : خان
📜 شهید محمد بلباسی:
جوانان ایران اسلامی نخواهند گذاشت دست نااهلان به حرم اهل بیت (سلامالله علیهما) برسد.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
اگر آیندگان پرسیدند
که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم؛
بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع)
در سرزمینی چون کربلا و در زمانی چونعاشورا
درس عشق و شهادت و آزاد مردی گرفتهام
و معلم به من گفت :
« إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً
وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما »
مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار
و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست.
.
طلبه مجاهد و عارف
متولد روستای قناتغستان کرمان
شهادت: ۱۷ سالگی
۲۲ بهمن ۱۳۶۴
فاو؛ عملیات والفجر ۸
#شهید_حسین_قاضیزاده
🏴سلام بر حسین شهید🏴
🏴یاد شهدا با ذکر صلوات🏴
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
نشسته بود و بچه های اطلاعات عملیات
روبرویش زانو زده بودند؛
فرمانده بود ...
و میخواست فنون شناسایی را یادمان بدهد
یکی داشت از بقل دستی اش میپرسید:
علی آقا که میگن ایشونه ؟
هنوز جوابش را نگرفته بود
که علی حرفش را شروع کرد:
اولین درس اطلاعات عملیات اینه ...
کسی میتونه از سیم خار دار های دشمن رد بشه، که توی سیم خار دار نفسش گیر نکرده باشه... گفت :
اگه رفتید شناسایی و موفق نبودید، شب بعدش بشینید با خودتون حساب کنید ببینید گیر نفستون چی بوده که باعث شده عملیات شناسایی درست پیش نره ...؟!
اگه توی جنگ با نفس
از میدون مین هاش عبور کردید، اون وقته که میتونید از مین ها و تله های انفجاری بعثی ها رد بشید ... 🙃🍂
نام شهید: علی چیت سازیان
تاریخ تولد: سال 1341
محل تولد: همدان
شهادت: عملیات نصر ۸ ماووت
تاریخ شهادت: سال 1366
مزار شهید: گلزار شهدای همدان
🍃🕊 ...
#شهیدعلیچیتسازیان
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
با همه گرم میگرفت
و زود صمیمی میشد ...
جای خودش را توی دل بچه رزمنده ها جا کرده بود.
وقتی نبود جای خالی اش زیاد حس میشد
انگار بچه ها گم کرده ای داشتند
و بی تاب آمدنش بودند ....
خبره که میدادند آقا مهدی برگشته
دیگر کسی نمی ماند
همه بدو میرفتند سمتش.
میدویدند دنبالش تا روی دست بلندش کنند.
از آنجا به بعد دیگر اختیارش دست خودش نبود.
گیر افتاده بود، دست بچه ها
مدام شعار میدادند: فرمانده آزاده ...
بالاخره یک جوری خودش را از چنگ و بال نیرو ها در میاورد.
مینشست گوشه ای
دور از چشم بقیه، با خودش زمزمه می کرد و اشک میریخت ...
خودش را سرزنش می کرد
و به نفسش تشر میزد که: مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینها این قدر خاطرت رو میخوان.
نه، اشتباه نکن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی هایی ...
و همینطور میگفت و اشک میریخت ...🙃🍂
نام شهید: مهدی زین الدین
تاریخ تولد: 1338
محل تولد: تهران
محل شهادت: جاده بانه سردشت، توسط ضد انقلاب
تاریخ شهادت: سال 1363
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
🍃🕊 ...
#شهیدمهدیزینالدین
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
نگاهم که به صورتش افتاد
مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود.
چشمانش باز بود
انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود ...
و میخواست
برای آخرین بار، یک دل سیر نگاهم کند.
نمی توانستم دل بکنم
دستم را روی قلبش گذاشتم
نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش ...
قرارهای دو نفرمان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم
دوستت دارم هارا مرور کردم
و یک لحظه فهمیدم، همه لحظاتم تویی ...
یادت هست
گفتم تو شهید شوی
من دلم برایت تنگ میشود
و تو بحث را عوض کردی ...؟!
یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم، نفس بکشم ؟
یادت هست قدم زدن های گلزار شهدای مان را ؟
یادت هست آخرین دیدار
مدام میگفتی مواظب خودت باش ...
بدون تو چگونه میشود مواظب خود بود؟
مهدی مرا هم ببر.
همه فکر ها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم:
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت ...💔
نام شهید: مهدی علی دوست
تاریخ تولد: 1365.5.25
محل شهادت: حلب سوریه، منطقه شقیده، عملیات محرم
تاریخ شهادت: 1394.7.25
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
🍃🕊 ...
#شهیدمهدیعلیدوست
#کتاب_پرواز_با_پاراگلایدر
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
با حاجی رفیق بودیم؛
عین برادر ...
وقتی هوای سوریه به سرمان زد
با رئیس دانشگاه فرهنگیان کرمان، رفتیم سراغش
گفتیم: حاجی، ما میخایم بیایم سوریه!
گفت: برای چی ؟!
گفتیم: همه دارن میرن، ماهم میخایم بیایم.
ما اینجا توی کرمان،
همه جا پیش شما هستیم
اونجا چی؟
خندید و گفت:
تو که توی دانشگاهی، این آقا هم همینطور
امروز جبهه دانشگاه مهمتر از سوریه ست!
برید اونجا کار کنید
بچه های مردم رو نجات بدید، راهنمایی کنید.
داوطلب سوریه زیاد داریم
هر وقت نیاز شد،خبرتون میکنم ...😉🌱
نام شهید: سردار حاج قاسم سلیمانی
تاریخ تولد: 1335
محل تولد: کرمان، روستای قنات ملک
محل شهادت: فرودگاه بغداد
تاریخ شهادت: 1398.10.13
مزار: گلزار شهدای کرمان
🍃🦋 ...
#شهیدسردارحاجقاسمسلیمانی
#کتابسلیمانیعزیز
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
توی چشم بروجردی زل زده بود
و هر چه از دهانش در می آمد می گفت.
بهش سلام کرد
عوض جواب سلام گفت:
من تحمل سلام و جواب آدم کش رو ندارم.
تو اومدی کردستان کشتار راه بندازی!
خون اینهمه بی گناه گردن توئه.
اصلا چی از جون مردم می خوای ؟!
کی تورو گذاشته اینجا ...
بروجردی دردش را می دانست.
میفهمید منظوری ندارد
و اتفاقی که برایش افتاده، غیر قابل تحمل بوده
سکوت کرده بود و لبخند می زد ...
می خواست آرامش کند
که طرف جلوی چشم نیرو هایش
دستش را بالا برد و
سیلی محکمی به صورت بروجردی زد ....
خون خون بچه ها را میخورد.
خواستند باهاش درگیر شوند که حاجی اجازه نداد
صورت جوان را بوسید و بردش سمت محراب
گفت: من دعا میکنم، شما آمین بگید.
خدایا به مقربان درگاهت
اگر ما دچار اشتباه شدیم مارو هدایت کن
اگر هم قابل هدایت نیستیم
از میون بردار ...🙂🌱
نام شهید: محمد بروجردی
تاریخ تولد: سال 1333
محل تولد: دره گرگ، بروجرد
محل شهادت: سه راهی مهاباد. نقده
تاریخ شهادت: سال 1362
مزار: بهشت زهرا (س)
🍃🕊 ...
#شهیدمحمدبروجردی
#کتابخودسازیبهسبکشهدا
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین (ع) بود
فرماندهان نظامی ایستاده بودند.
حضرت آقا از پله ها رفتند بالا
و روی جایگاه آمدند ...
فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند
احترام نظامی گذاشتند
احترام حاجی اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت ...
یک دست به احترام معمول،
کنار سر گذاشته بود
یک دست هم روی سینه؛
میدانستم ...
هیچ کار حاجی بی حکمت نیست
پرسیدم:
حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام
دست رو کنار سر میزارن!
این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیه ش چیه ...؟!
گفت: حس کردم آقا نگرانه
دست گذاشتم رو سینم، تا بگم:
حاج قاسم فدات بشه آقای من ...🙃🍃
#سردارشهیدحاجقاسمسلیمانی
#کتابسلیمانیعزیز
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5791832594874107834.mp3
12.15M
📻🎤 مصاحبه استاد رائفی پور با رادیو تهران
📆 ٢٦ / مهر ماه / ١٣٩٩
✨
✨✨ @takhooda ✨
#پانصد_متر_تا_سنگر_عراقیها...!!
🌷همراه خواهر فروغی برای راهاندازی بسیج خواهران به طرف آبادان حرکت کردیم. یک جاده فرعی از ماهشهر به آبادان کشیده بودند. این جاده به علت قیرپاشی جدید خیلی لغزندگی داشت. ماشین لیز خورد و از جاده منحرف شدیم. هر کدام از ما زخم سطحی برداشتیم اما چون نزدیک آبادان بودیم به راننده گفتیم: برویم مأموريتمان را انجام دهیم.
🌷راننده، جاده و مسیر را نمیشناخت و در حوالی شهر آبادان به جای اینکه به طرف شهر برود و بدون اینکه خودش و ما بدانیم به طرف سنگر عراقیها حرکت کرد. عراقیها در چند کیلومتری شهر آبادان بودند. ما هر چه جلوتر میرفتیم، میدیدم از شهر خبری نیست. چند کیلومتر که رفتیم یک دفعه یک نفر از پشت خاکریز بیرون پرید و به سرعت به وسط جاده آمد....
🌷او یکی از دیدهبانهای خودی بود که جلوی ماشین را گرفت و پرسید: کجا میروید؟ گفتیم: آبادان. آن برادر بسیجی گفت: ۵۰۰ مترى شما سنگر عراقیهاست و دارید به سمت عراقیها میروید. سپس گفت: خدا به شما رحم کرد و الا به چنگ عراقیها افتاده بودید. بعد راه را به ما نشان داد تا از بیراهه به آبادان برگردیم.
راوى: سركار خانم پروین شریعتی بانوى ایثارگر دوران دفاع مقدس
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#خاطــره🎞
کارت #عروسی که برایش می آمد.
می خندید و می گفت: بازم شبی با شهدا!
با رقص و آهنگ و شلوغ بازی های عروسی میانه ای نداشت.بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان می داد و می رفت گلزار #شهدا.
همه فکر و ذکرش پیش شهدا بود.
می رفتیم روستا برای سمنوپزان.
وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گم شده ای دارد می پرسید:
حاج آقا سید این دور و بر شهید نیست بریم پیشش؟🥀
#شهیدمحسنحججی
#بھنقݪازدوستشھیڋ.سیداصغرعظیمی🔗
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
◆🧡◆
•
صبحآناست
کهبا یادِشما برخیزم!🌻
وَرنههرصبح
مثالِشبِتاریدگراست.....」🌗
#شهیدحسینمعزغلامے
#صبحتونشهدایـے
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید کاظم عاملو
♦️ از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم حالت عادی نداشت انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید.
🔸چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی شد توی خواب صحبت می کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می گه.» اما حرف هایش به هذیان نمی خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت.
📼اماشب های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا ، شده بود سرگرمی معنوی اش در دل شب، ما هم از این عنایت بی نصیب نبودیم.
📚 به نقل از محمد حسن حمزه )همرزم شهید )
📚 فرهنگ نامه شهدای استان سمنان
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#خاطــره🎞
نسبت به آقای #خامنهای خیلی حساس بود و در فتنه ۸۸ اسپری تهیه کرد و اگر جایی شعاری علیه نظام بر روی دیوارها میدید پاک میکرد .
یکی از دوستان شهید این ماجرا را اینگونه روایت میکند: یک بار یک شعاری را در یکی از خیابانها علیه نظام دیده بود و به من اطلاع داد که یک شعار را در فلان جا فلان قسمت آن گوشه نوشتهاند و من دارم میروم که پاکش کنم…
گفتم آخه تو از کجا دیدی که اونجا شعار نوشتهاند ؟ گفت: من هر شب چک میکنم ، نباید چیزی باشه ، کسی نباید چیزی بنویسد، حالا که همه مردم پای انقلاب ایستادهاند ما نباید به ضد انقلاب اجازه جولان دادن و عرض اندام بدهیم…
خیلی روی آقا حساس بود یک بار به او گفتم اگر شعاری ضد حکومت روی دیوار هست و ما برویم و حذفش کنیم ، چه سودی دارد، چرا این همه وقت میگذاری تا شعار پاک کنی؟ این همه پاک میکنی، خوب دوباره مینویسند! گفت: نه، من آن قدر پاک میکنم تا دیگر ننوسیند …
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری
#بھنقݪازدوستشھیڋ🔗
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🥀به یاد شہداے هویزه✌🏻
🌱در دی ماه سال ۱۳۵۹ براثر خیانت بنیصدر، در یک پاتک ،عراقےها حدود ۷۰ نفر از بهترین جوانان را مظلومانه به شهادت رسانیدند.
•°| نقل مےکنند پس از اشغال هویزه توسط مزدوران بعثی شخص صدام جهت بازدید منطقه به محل آمده بود هنگامی که در مقابل ۷۰نفر از بهترین و جان برکف ترین یاران امام و یاوران اسلام قرار مےگیرد از شدت خشم دستور مےدهد که اجساد را بر زمین بخوابانند و به تانکها فرمان میدهد که از روی این پیکرهای مقدس عبور کنند.🥀
🕊عراقےها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازهها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت الله خامنهاے💛
.
#شهیدسیدحسین_علمالهدی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهید_محمودرضا_بیضایی
از محبت پدر به فرزند مگر حس قوی تری هم هست
سری آخری که داشت میرفت گفت میرم ولی این سری از کوثر هم گذشتم.... 😔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهید_محمدرضا_دهقانی_امیری
#خوابنورانی
حدود ساعات دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم، خانهمان نورانی شده بود و من به دنبال منبع نور بودم. دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانهام شدهاند. همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند روی سرشان دست در گردن یکدیگر به هم لبخند میزنند. مات نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم هست. آن شب #برادرشهیدممحمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊