eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
664 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
رفاقت با شهدا
🌸زندگینامه شهید علی خلیلی🌸 علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع د
نقل یکی از رفقای شهید: خیلی چله میگرفت،این آخری هم برای این بود که حالش خوب شود و بتواند مثل قبل در مراسم عزاداری خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها)خدمت کند.ارادتش به بی بی مثال زدنی بود. مثل حضرت مادر حدودا ۱۸ سالش بود که ضربت خورد و دو ماه و نیم هم بود که در بستر افتاد،وقتی پیکرش را غسل میدادیم بدنش خیلی ضعیف شده بود،ما یاد چیزهایی افتادیم که درمورد شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)شنیده بودیم... علی اینطور هم علاقه و ارادتش را به مادر نشان داد. 🌹
رفاقت با شهدا
🌸زندگینامه شهید علی خلیلی🌸 علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع د
نقل از استاد شهید:🌸 همیشه برای کارهاش با من مشورت می کرد. ولی اون شب غیرتش فرصت مشورت نداد و رفت جلو نمی تونست که نره… بعدها که حالش کمی روبه راه تر شده بود بهش گفتم : داش علی! فکر نکردی شب نیمه شعبان که بعضی از این جوون ها تو حال خودشون نیستن، باید بیشتر احتیاط کنی؟.. با اون صدای گرفته ی با نمکش در حالی که می خندید گفت: می دونستم دست به چاقو می برن، ولی نمیشد وایسم و نگاه کنم که یه زن رو دارن به زور سوار ماشین می کنن… من که از این همه شجاعت و مردونگیش شرمنده شده بودم، دیدم که شاگردم، معلمم شده و به من درس مردونگی میده. که اگه مرد باشی، لحظه ای بر تو می گذره که نمی تونی بمونی و نگاه کنی… شبیه مادرش بود. نتونست بمونه و جلو نره. هرچند که اون ور طناب چهل مرد جنگی باشن…
رفاقت با شهدا
🌸زندگینامه شهید علی خلیلی🌸 علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع د
🕊کتاب نای سوخته🕊 زندگینامه وخاطرات مربی مجاهد همراه باتصاویر واسنادشهید نویسنده هانیه ناصری دراین کتاب هم نامه شهیدخلیلی به مقام معظم رهبری هست هم مادرانه های ، مادرشهید خلیلی توصیه میکنم این کتاب روحتماتهیه کنیدوبخونیدمطمئن باشید ازخریدن وخوندنش پشیمون نمیشید.
رفاقت با شهدا
🌸زندگینامه شهید علی خلیلی🌸 علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع د
نامه شهید علی خلیلی که 15 روز قبل از شهادتش به رهبر معظم انقلاب نوشته است.🌸🌸 سلام آقا جان! امیدوارم حالتان خوب باشد.آنقدر خوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید خوبم. دوستانم خیلی شلوغش میکنند.یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده تند شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواد ناز کند...هر چند که دکترها بگوییند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند... من نگران مسائل خطرناک تر هستم...من میترسم از ایمان چیزی نماند.آخر شنیده ام که پیامبر(ص)فرمودند:اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود خداوند دعا ها را نمیشنود و بلا نازل میکند.من خواستم جلوی بلا را بگیرم. اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام بعضی ها برای اینکه زودشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمیرفتم ناموس شیعه به تاراج میرفت و نیروی انتظامی خیلی دیر می رسید. شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌸 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اواخر ماه صفر بود تازه از سفر کربلای برگشته بودیم درد در ناحیه شکمش بود و خیلی اذیتش میکرد کف حجره می‌خوابید و به خودش می‌پیچید گریه می‌کرد می‌گفتیم: علی اونقدر درد داری که گریه می‌کنی؟ قوی باش پسر! می‌گفت: نه؛ دارم به یاد غربت امام مجتبی گریه می‌کنم؛ می‌گن زهر، پاره های جیگر آقا رو کنده بود و.... خاطره از یکی از دوستان شهید شهید امر به معروف و نهی از منکر ولادت: ۱۳۷۱ تهران شهادت: ۱۳۹۳/۱/۳ تهران آرامگاه: تهران گلزار شهدای بهشت زهرا (س) 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
شهید نمیتونست غذا بخوره؛ نمیتونست درست آب بخوره؛ نمیتونست درست راه بره؛ و این حال حدود سه ماه طول کشیده بود..! (کم زمانی نیستا..!) ولی علی بیخیال نبود! ایام فاطمیه بود و چله های زیارت عاشورای علی شروع شده بود میگفت میخوام برای فاطمیه دوم بلند شم و نوکری کنم! البته بیماری روز به روز بیشتر میشد و علی ضعیف تر..! تا حدی که به وزن چهل کیلو رسیده بود! بااین وضع امکان عمل جراحی نبود.. علی برنامه های بلند مدت برای خودش بسته بود تو همین ایام دوستان نزدیکش تعریف کردند که فرق هایی تو رفتاراش هم دیده بودن! آروم تر از گذشته.. صبور تر.. ولی همچنان مقاوم و با انگیزه..! (س) 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
🌸زندگینامه شهید علی خلیلی🌸 علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع د
💚رفاقت تا بهشت💚 رفاقت‌شان از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که هیچ ڪدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش نکردند... نه شهید علی بعد از رفتنش آقانوید را فراموش کرد و حق رفاقت را بجای آورد و نه آقا نوید فراموش کرد ، هرکاری از دستش برمی‌آمد برای رفیق شهیدش می‌کرد. از سر زدن به خانواده‌اش و پرکردن جای خالی علی برای مادر تا برگزاری روضه و شرکت در روضه‌های منزل شهید ... به گواهی خیلی از اطرافیان ... بعد از شهادتِ شهید علی خلیلی (شهید امر به معروف) ، حال و هوای آقانوید هم عوض شد و انگار آرزوی پنهان شده در دلش راه نجات یافته بود. در یکی از نوشته هایش گفته که : علی راه را به من نشان داد ... آقانوید از کرامات شهید علی از همان اولین روزهای آشنایی‌مان زیاد برایم میگفت. یکبار که دوستانش مشهد بودند، به عکس علی نگاه کرده و گفته : " علی‌جان دوستانم رفتند پیش آقا و من تنهـام ، خیلی دلم روضه می‌خواد.." و خیلی ناگهانی همان‌روز از طرف مادر شهید دعوت به روضه در منزل علی آقا می‌شوند. و می گفت چقدر روضه اون شب چسبید. یادم هست یکبار که یکی از اقوام به رحمت خدا رفته بود، بهش گفتم چقدر سخته آدم با مرگ عادی بره ، یعنی ما قراره چطور بریم. یکی از عکس‌های داخل قبر پوشیده شده از پرچمِ شهید علی خلیلی رو نشونم داد و گفت: " ان‌شاﺀالله اینطوری " . عکس رو که دیدم گفتم خوش‌بحال شما رزمنده اید و می‌تونید شهادت زیبا از خدا بخواید و... نوید گفت : "شهادت طلبی، شهادت رو در پیش داره ، مگه علی خلیلـی رزمنده بود که اینطور رفت.. " در عمق رفاقت‌شان همین بس که حدود یک‌سال و نیم بعد از شهادت علی ، خواب زیبایی را آقانوید می‌بیند که شهید به او می‌گوید: امشب توانستیم اذن شـهادتت را بگیریم … ٱنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود، که گوشهٔ چشمی به‌ما کنند شهیدامارادریابید😔💜🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀🌷🌀 ⚜ خاطرات حاج عماد ⚜ اشعه مستقیم آفتاب می‎ گداختش. می‎ دانست که پدر هم در زیر همین گرمای طاقت فرسا مشغول به کار است. با ارّه ای نسبتاً بزرگ به جان درختان خشک و بر زمین ریخته باغ افتاده بود. صاحب باغ که آمد از کار دست کشید و به تنه کوچک درخت پرتقال تکیه زد و نگاهش را به سمت او روانه ساخت. 🗯 👈با این که هوا گرم است امّا خوب کار کرده‎ای... آفرین. در این دو ماه چهره باغ عوض شده... می‎ دانم کم است. می‎ دانم. امّا چه می شود کرد. بیا بگیر. این هم دستمزد این مدّت. 🌷 به آرامی جلو رفت و از صاحب باغ تشکر کرد. از باغ که بازگشت مستقیم رفت پیش روحانی روستا و گفت: 🗯 👈می‎ دانم کم است. امّا با خودم عهد بسته بودم همه دست‎مزدم را بدهم به شما که برای ساخت مسجدِ روستا خرج کنید... 🌷 شهید حاج عماد مغنیة 🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️| تـوی‌دشت‌ذوالفقاری‌شهـیدشد.🕊 بامـرام‌بود،ولوتـی‌منـش🌸 شـجاع‌‌وبی‌باڪ‌وخیـلی‌مهربان🌹 اهل‌فعالیـت‌بی‌وقفـہ،💫 توی‌جبهـہ‌های‌جنوب‌محبوب♥️ دل‌هابود. بـهش‌میگفتن حـرّانقـلآب همیشه‌میــگفت:) اگر‌افڪارانسـان‌درسـت‌بشـه رفـتارش‌هـم‌درسـت‌میشـہ🍃 🕊 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
شب عملیات فتح المبین با گریه می گفت ، یوسف فاطمه (س) ! من شرم دارم از روز قیامت ، که من سر به بدن داشته باشم و تو نه ، از تو خجالت می کشم که سر داشته باشم ! وصیت کرده بود در همان قبری دفنش کنند که خودش کنده بود قبر را که باز کردند دیدند قبر کوچکتر از حد معمول است ! بدنش که برگشت راز این کوچک بودن قبر را فهمیدند ، سر در بدن نداشت ، ترکشهای خمپاره سر او را با خود برده بود.... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ زیباترین نوعِ شهادت نصیب این رزمنده شد وقتی ترکش به قلبش خورد ، بلند گفت: یا مهدی(عج) ‌... سرش رو بلند کردم که بذارم روی پام ، اما گفت: ول کن سرم رو ، بذار آقا سرم رو بغل کنه... هنوز لبخند به لب داشت که پر کشید... چه رفتنی؟ سر به دامنِ مولا ... با لبخند... 📌نام شهید در منبع ذکر نشده 📚منبع: سالنامه سرداران عشق 1388 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ طرح جالبِ جمعی از رزمندگان برای ترک گناه : چند تا از رزمنده‌ها یک قرار قشنگ گذاشته بودند: «اینکه هرجا کسی داره غیبت می کنه صلوات بفرستند.» با اینکار هم طرف متوجه اشتباهش می‌شد و غیبت نمی‌کرد ، هم صلوات می‌فرستادند و ثواب می‌بردند. واسه همین هر جا کسی مشغولِ غیبت بود ، یکی می‌گفت: بلند صلوات بفرست ... 📌شهدا نسبت به عاقبت به خیریِ دیگران بی تفاوت نبودند ... ما نیز بی‌تفاوت نباشیم 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند. او معجزه خداست. آدرس : بهشت زهرا، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲، مزار شهید سید احمد پلارک 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
#قرار_عاشقی♥️ بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیا
🥀🖤 فرزند سید عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است. در سال66عملیات کربلای 8در شلمچه به شهادت رسید.🥺 در 6سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد 😢و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد. او در خیابان ایران میدان شهدا و در محله‌ای مذهبی زندگی می‌کرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی "علی بن موسی الرضا علیه السلام" مأمن همیشگی‌اش بود.😊 وی دائماً به منطقه می‌رفت. او فرمانده😌 آر پی‌چی‌زن‌های گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود😔🖤. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
#قرار_عاشقی♥️ بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیا
شهید پلارک *همون شهید معروف که از مزارش بوی عطر میاد* از زبان مادرش : در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود.  شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت...  مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش چهارکار را هرگز ترک نکرد:  1. نماز شب  2. غسل روز جمعه 3. زیارت عاشورای هر صبح 4. ذکر 100 صلوات اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند. ❤️مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در وصف این شهید والامقام فرمودند: 🌿«یکی از نهرهای بهشت از زیر قبر مطهرشان رد می‌شود».🌿 خیلی ها او را با نام شهید عطری می شناسند. ❤️میگویند خودش به مادر وصیت کرده که بعد از شهادتم از مزارم (ع) به مشامتان می رسد. حقیر که توفیق زیارت قبر مطهر این شهید را پیدا کردم واقعاً نتوانستم بوی عطری که از قبر ایشان به مشامم رسید را با عطرهای دنیوی مقایسه کنم بوی عطرش خیلی خاص است. رایحه دلپذیر و مشام نواز معطری که از خاک شهید سید احمد پلارک که پایانی ندارد نظر همگان را به خود جلب می کند. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
#قرار_عاشقی♥️ بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیا
بعد از خواندن هر دو رکعت نماز شب، می خوابید و بیدار می‌ شد تا دو رکعت دیگر بخواند از او سوال شد .چرا؟ در جواب گفت «نفس را باید رنج داد تا پاک شود».😑🥺 ❤️🌱
رفاقت با شهدا
#قرار_عاشقی♥️ بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیا
《 خاطرات غسال شهدا 》 صفر آزادی نژاد، غسالی است که در طول ۳۰ سال خدمت پیکر افراد زیادی را غسل داده است شهدای زیادی از اول انقلاب و دوران جنگ از جمله شهید چمران ره شهید رجایی ره و شهید صیاد شیرازی ره ۳۰ سال خدمت «صفر آزادی نژاد» در غسالخانه بهشت‌زهرا آن قدر خاطره برایش به جا گذاشته که اگر ساعت‌ها هم نشینش شوی باز هم حرف برای گفتن دارد اما حال دلش با بعضی خاطره‌ها خوش‌تر است مثل روزی که بوی عطر گلاب از پیکر شهید پلارک در غسالخانه پیچید غسال شهدا خاطره آن روز را روایت می‌کند : در غسالخانه مشغول تطهیر بودیم که نوبت به غسل و کفن کردن یک شهید رسید هنوز زیپ کاور را باز نکرده بودیم بوی گلاب همه جا پیچید !!! به کمک غسال‌ها گفتم چرا به کاور گلاب زدید؟ بگذارید غسل بدهیم آن وقت گلاب می‌زنیم کمک غسال‌ها با تعجب نگاه کردند و گفتند : ما گلاب نزدیم !!! اسم شهید را خواندم " منوچهر پلارک " ( البته معروف به سید احمد پلارک ) زیپ کاور را که باز کردم و پیکر را بیرون آوردیم بوی گلاب مشام مان را پر کرد ! فکر کردم قبلاً غسلش داده‌اند و اشتباهی شده دقت کردم دیدم نه ، هنوز خاکی است !!! این شهید «غسیل الملائکه» بود !!! انگار ملائک قبل از ما غسلش داده بودند گریه کردم و او را شستم حال همه آن روز عوض شده بود ! ما پیکر شهدا را با گلاب می‌شستیم چون پیکر خیلی از آن ها چند وقت بعد از شهید شدن غسل داده می‌شد و بو می‌گرفت اما این شهید خودش بوی عطر گلاب می‌داد و نشان به آن نشان که هنوز هم محل دفنش در قطعه ۲۶ بهشت‌زهرا با عطر گلاب شهید پلارک عطرآگین است ! این آقای غسال ادامه داد : در این مدت چیزهای عجیب و غریب از شهیدان زیاد دیده بودم ! مثل جوانی که چند ماه از شهادتش می‌گذشت اما بدنش هیچ آسیبی ندیده و تازه بود ! شهیدانی که وقتی آن ها را می‌شستم محو لبخند روی صورت‌های شان می‌شدم اما شهید پلارک چیز دیگری بود ! یک هفته بعد از تشییع پیکرش یک شب به خوابم آمد و گفت شما برای من زحمت زیادی کشیدی می‌خواهم برایت جبران کنم اما نمی‌دانم چه می‌خواهی !؟ من در عالم خواب گفتم آرزوی دیرینه‌ام رفتن به کربلاست باورکنید چند روز بعد از بلندگو اسمم را صدا زدند و گفتند صفرآزادی نژاد مدارکت را برای رفتن به کربلا به مسئول سالن تطهیر تحویل بده ! هاج و واج مانده بودم و اشکم بند نمی‌آمد این شهید مرا حاجت روا کرد ! همان روز سرقبرش رفتم و یک دل سیر با او درد دل کردم 《 من مفتخرم به تطهیر شهدا 》 ایشان ادامه داد : جنگ که تمام شد فکر می‌کردم ... پرونده غسل و کفن کردن شهدا هم بسته شد ( مثل همان فکری که بعد از پیروزی انقلاب کردم ! ) اما وقتی مأمور غسل و کفن کردن شهید صیاد شیرازی شدم فهمیدم هنوز هم برای سربلندی و حفظ این آب و خاک باید شهید بدهیم چهره بعضی شهیدان در زمان تطهیر تا عمر دارم از یادم نمی‌رود ! 《 مثل صورت شهید صیاد شیرازی که ( غرق در نور و آرامش بود !!! ) آن قدر آرام که ... وقتی غسلش تمام شد و پیشانی‌ اش را بوسیدم دور و بری‌هایم گفتند مگر مرده را می‌بوسند؟! گفتم : این بوسه بر پیشانی حکایتی دیگر دارد ... شادی روح شهیدان اسلام صلوات 🌷
رفاقت با شهدا
#قرار_عاشقی♥️ بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیا
وصیت نامه شهید پلارک بسم ا... الرحمن الرحیم   ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نمود و اگر ما را هدایت نمی کرد، ما هدایت نمی شدیم السلام علیک یا ثارالله، ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای آموزگار شهادت بر حران، ای که زنده کردی اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب باوفایت، ای که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید. (یا حسین دخیلم) آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم، به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده، برای انتقام آن بازوی ورم کرده، میرویم برای گرفتن انتقام آن سینه سوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبت ها 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💍 بعد از عقد باهم عهد بستیم که نمازهایمان را اول وقت بخوانیم هرگاه کنارهم بودیم باهم نماز میخواندیم♥️ هرگاه دور بودیم هنگام اذان تماس میگرفتیم ونماز را یادآوری میکردیم گاهی اگر در خیابان بودیم ماشین را گوشه ای پارک میکردیم ودر مسجدی نمازمان رابه جماعت میخواندیم💛 از این بابت من همیشه باوضو بودم وحید باخنده روبه مادرش میگفت: «همسر من دائم الوضوست»🥰 روایتے‌ازهمسر‌↓ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊