#سیره_شهدا
💢تازه نامزد کرده بود. زنگ زد گفت:
ماشینم خراب شده اگر می توانی بیا ماشین را به تعمیرگاه ببریم.
♻️با یک وانت رفتم پیشش و ماشین را با یک طناب بستیم و مسیر ۲۰ دقیقهای را ۲ ساعته طی کردیم.
💢در راه به قدری شوخی کرد و آن قدر ماشین بیچارهاش را مسخره کرد که کلی خندیدیم و خوش گذشت دلم نمیخواست راه تمام شود!
♻️شوخ طبعی به شرط اینکه با ناسزا نباشد ، یکی از نشانههای مؤمن است. مؤمن باید شوخ طبع و خوش برخورد باشد ، طوری که همراهش ، از همراهی با او خسته نشود ،
شبیه برخوردی که این شهید بزرگوار داشت....
مدافع حرم
#شهیدهادی_شجاع
📕 ابر و باد
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفتنش
نقطه ی پایان خوشی هایم بود ...
دلم از هر چه و هرکس
که بگویی سیر است ...
آقا_امیرحسین
فرزند
🌷شهید_علی_عبداللهی🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم.
🌷شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷
راوی: همسر بزرگوار شهید
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهید #سید_میلاد_مصطفوی (شهیدی که پیکرش به دست داعش افتاد و سر و دست و پاهایش را از تنش جدا کردند و بعد از مدتها به خواب دوستش آمد و محل پیکرش را نشان داد)
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
غلامرضا سال ۶۳ در جبهه غرب و عبدالرضا سال ۶۵ در جبهه جنوب مفقود شدند .
سال ۸۰ بود .
مادرم خیلی بی تابی میکرد . شب جمعه بر مزار شهدای گمنام با ناراحتی گفت :عبدالرضا، غلامرضا شما که بی وفا نبودید؟ چرا خودتان را نشان نمیدهید؟ حتی در گلزار شهدا هم جایی ندارم که بر سرش بنشینم و عقده دل بازگو کنم .
هفته بعد مادرم خوابشان را دید . هر دو در یک دسته زنجیر زنی که فریاد میزدند، ما بی وفا نیستیم .
چیزی نگذشت که کبوترانمان برگشتند . شاید برای آرامش دل مادر بود که سوم خرداد سال ۸۰ ؛اجساد هردو با هم کشف شد و در گلزار شهدا قطعه یک خیبر در کنار هم آرمیدند .
🌷شهید غلامرضا ذاکر عباسعلی🌷
🌷شهید عبدالرضا ذاکر عباسعلی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد دانلود🍂
🍃ماجرای جذاب و واقعی و دیدنی
🍃#شهید_زنده😍
#حجة الاسلام صادقی سرایانی
🍂برگ عبرت از دفتر خاطرات
🍃۸۱ مرتبه جراحی؛ ۲۵ روز در برزخ🍃
🌱حجت الاسلام محمد صادقی سرایانی، جانباز هفتاد درصدی است که 25 روز از زندگی خود را در برزخ گذرانده است.🌱
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
*۶ گلوله تا پرواز*🕊️
*شهید حسن قاسمی دانا*🌹
تاریخ تولد: ۲ / ۶ / ۱۳۶۳
تاریخ شهادت: ۱۹ / ۲ / ۱۳۹۳
محل تولد: مشهد
محل شهادت: حلب / سوریه
🌹شهید مصطفی صدر زاده← هشت نفر بودیم و نام عملیات را امام رضا(ع) نامگذاری کردیم🌷ساعت 10 شب وارد آن ساختمان هشت طبقهای شدیم. طبقه اول را آزاد کردیم💫میخواستیم وارد خانه بعدی شویم که پرسیدند "مین مین؟" یعنی چه کسی هستید؟ حسن هم در پاسخ گفت: *انا شیعه امیرالمومنین(ع) و شیعه فاطمه الزهرا(س) و شیعه زینب کبری(س)*🌷 درگیریها شروع شد💥هر دو به سمت هم نارنجک میانداختیم. حسن گفت مصطفی تو فرزند داری بمان من میروم🕊️ دو نارنجک برداشت و رفت و گفت: سید آتش بریز. *ابتدا صدای رگبار، بعد صدای انفجار نارنجک و سپس صدای نالهای آمد و دیگر سکوت همه جا را فرا گرفت*🥀حسن را صدا کردم اما جوابی نشنیدم. خودم ترکش خورده بودم و نمیتوانستم به داخل بروم🥀 به 2 نفر سپردم بروند حسن را بیاورند. یکی از آنها وقتی وارد واحد شد، بدون اینکه متوجه شود پایش را روی دست حسن میگذارد🥀حسن با لهجه شیرین مشهدی میگوید: برادر پات رو بردار🌷 *او بر اثر رگبار ۶ تیر خورد🥀چند تیر به بازو🥀زیر قلب🥀پهلوهای چپ و راست🥀و ناف او🥀اصابت کرد*🖤و به شهادت رسید🕊️و در سالروز وفات حضرت زینب(س) به خاک سپرده شد🕊️🕋
*مدافع زینب(س)*
*شهید حسن قاسمی دانا*
*شادی روحش صلوات*
🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
⊱━═━❥•💕💕❥•━═━⊰
💖خیلی زیـاد و به طور عجیـبی فاطمه
را دوسـت داشـت و به همـین نسـبت
فاطمه پدرش را.
🏡آقـا جـواد با توجـه به اینـکه زیـاد
ماموریت میرفت، کمتر در خانه بود!
اما هیچ گاه این موضوع از محبتش
به فاطمه کم نکرد! همیشـه سعیاش
بر این بود که نبودنهایش را جبران کند.
🎡 از لقمه دهان فاطمه گذاشتن تا
بیرون بردن و شـبها موقع خـواب
برایـش قصـه خواندن هر طوری که
میتوانست برای او وقت صرف میکرد.
📖پدرش قبل رفتن، اول قصه حضرت
رقیه (س) را برایـش گفت و بعـد در
مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد.
💦آنقدر فاطمه با این قصه حضرت
رقیه (س) انس گرفته بود که برخی
اوقات در اوج بیتابیاش به من
میگفت: «مامان حضرت رقیه (س)
هم مثل من این قدر گریه میکرد؟
✍به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_جواد_محمدی🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#طنز_جبهه😃😀
●توی سنگر هر کس مسئول کاری بود.
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر ... به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.
●نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..
●کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .
صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید !
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!
تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده . 😂😂😂
●خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
✨یه زمانی #FaceApp نبود،
جوونامون اینطوری پیر میشدن!
✍پ ن : این عکس شهید مهدی باکری را در اوج خستگی نشان می دهد، همسر وی درباره این عکس گفته است:
آقا مهدی که جوان 28 ساله بود در این عکس مثل یک پیرمرد 50 ـ 60 ساله افتاده است!
این عکس تمام خستگی آقا مهدی را بعد از عملیات نشان میدهد
معلوم است که 3 ـ 4 شب و روز استراحت نکرده، طوری که دیگر چشمهایش از خستگی باز نمیشود
با توجه به زمینه این عکس فکر میکنم منطقه غرب و عملیات حاج عمران باشد...
#شهید_مهدی_باکری 🌹
#کجایند_مردان_بی_ادعا
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊