eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
666 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎نگین گردان ... غواصها، مثل یک نگین وسط محوّطه دوره‌اش کرده بودند.🌙 یکی موهایش را شانه می‌زد..🌱 آن یکی نوازشش می‌ کرد. 🌙 یکی دیگر خاک لباسش را می گرفت..🌾 یکی چشم دوخته بود صورت حاجی و همین‌طوری بی‌بهانه اشک می‌ریخت. مثل ماه می درخشید وسط جمع.. معرکه‌ای بود تماشایی .... بساط شوخی و خنده به راه بود.🌱 یکی از بچّه‌ها پیشانی حاجی را بوسید و پرسید: "حاجی، امشب دوست داری ترکش به کجای بدنت بخوره؟" بی‌هیچ توضیحی دست گذاشت روی پیشانی‌اش و گفت: «دوست دارم امشب یک قسمت از بدنم را در راه خدا بدهم...🕊 امام حسین (ع) در این راه سر داد ، من هم دوست‌دارم یک قسمت از سرم باشد»🥀 وقتی خبر شهادتش در کنار اروندرود پیچید، گفتند ترکش یک‌قسمت از سرِ حاجی را برده...🥀 🔰فرمانده نامدار گردان ۴۱۰ غواصی لشکر۴۱ ثارالله در عملیات والفجر هشت شهید حاج‌احمد امینی🌷 شهادت: ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴ 🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌸 سوسوی همّت داشت، ستاره ی چشمانت.... 🌷 هر گاه به می‌گفتند؛ وصیتنامه بنویس، به عکس که مزین به جمله ای عهدمَدارانه از این شهید بود اشاره می‌کرد و می‌گفت: این‌هم وصیتنامه.... 🌸 آری! محمودرضاها رفتند تا این خاکریز فرو نریزد. اکنون نوبت من و توست که پشت به جبهه نکنیم و نهضت جهانی اسلام را با قدرت و بدون خستگی و ناامیدی برسانیم به جایی که خداوند وعده کرده است 👌👍 و الحق وعده ی خود است و محقق...👌 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگرنمی‌توانیدرودرروی‌دشمن‌بجنگید می‌توانیددرسنگرعلم‌ودانش‌با دشمن‌های‌ايران‌مقابله‌كنيد . .! _شهیدمهدی‌دیده‌بان 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️بلایی که شهید محمد ابراهیم همت بر سر فرمانده روزه خوار ارتش شاهنشاهی آورد 🔹سرلشکر شهید ابراهیم همت در دوران سربازی در لشکر توپخانه اصفهان ارتش شاهنشاهی مسئولیت آشپزخانه را به عهده داشت. با وجود اینکه روزه گرفتن در پادگان ممنوع بود اما همت گفته بود سربازها می‌توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. 🔹سرلشکر ناجی، فرمانده لشکر نمی‌گذاشت که سربازها و افسرها در ماه مبارک رمضان روزه بگیرند و مجبورشان می‌کرد آب بخوردند و روزه‌شان باطل شود. 🔹سربازها پیش ابراهیم همت می‌آیند و شکایت می کنند که ناجی گفته است اگر کسی روزه بگیرد باید با آب روزه آن را باطل کنید. ابراهیم هم یک روز بچه ها را جمع می‌کند و به آنها می گوید که نگران نباشید ما نمی‌گذاریم چنین اتفاقی بیفتد. در روز سرکشی فرمانده پادگان، همت با بچه ها آشپزخانه را تمیز می کند و بعد کف سالن را روغن می‌ریزد، وقتی سرلشکر ناجی برای سرکشی به آشپزخانه می‌آید، لیز می‌خورد و پای آن پیچ می‌خورد و تا یک ماه به پادگان نمی‌آید و سربازها با آرامش روزه می‌گیرند. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷در عملیات خیبر، وقتی دستور عقب‌نشینی صادر شد، هر کسی فقط به فکر خودش بود تا از منطقه بیرون برود و نجات پیدا کند. قایق‌ها با سرعت، در رفت و آمد بودند و بچه‌ها را به عقب منتقل می‌کردند. یکی از سکاندارها که به شدت ترسیده بود، دیگر حاضر نشد به منطقه برگردد. 🌷رحیم، قایق را از او گرفت درحالی‌که به خاطر سردی هوای صبح، دندان‌هایش به هم می‌خورد، مرتب می‌رفت بچه‌ها را سوار می‌کرد و برمی‌گشت. رحیم چندبار رفت جلو و تعداد زیادی از بچه‌ها را به عقب آورد. در آن آتش شدید دشمن، این فداکاری، کار هر کسی نبود. 🌹خاطره ای به یاد غواص خط‌شکن شهید رحیم علی‌اکبری راوی: رزمنده دلاور احمد ششکلانی 📚 کتاب "چشمان فرمانده" (خاطرات شهیدان واحد اطلاعات عملیات یگان‌های رزم خراسان، سید تقی شکری) منبع: سایت نوید شاهد 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تابستان از راه رسیده بود، گرمای هوا بیداد می‌کرد، یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند، ماه رمضان بود، مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت،بین راه در بیابان ماشین‌شان خراب شد و به‌ ناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند، دیگر نگه‌داشتن روزه سخت شده بود، همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزه‌اش را نشکند، همه او را از ته دل قبول داشتند، تا صدای اذان را می‌شنید، وضو می‌گرفت و به حسینیه می‌رفت و مشغول نماز اول وقت می‌شد، آن‌قدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا می‌کردند. 🌷 شهید مجتبی ذوالفقارنسب🌷 📚 گزیده‌ای از کتاب «شیر زیتان» 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊