فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴
🔵 چشماتون رو اول ببندید
و پس از دانلود باز کنید
🥲😘😘
انشاءالله توخونه ی همه صدای این فرشته ها همیشه بیاد
#طرزفکر
چرا فکر میکنیم هرکس که به ظاهر خوش رو و خوش خنده است یا گرفتاری نداره یا خیلی سرخوشه؟
یا هرکس که مثلاً موقعیت های مختلف اعصاب خوردی و به زبان طنز میگه خیلی صبور و رله است؟
که بعد کلی پیام میاد خوش بحالتون شما چقدر صبورید. بچههاتون چقدر با شما حال میکنند.
حتماً یپا خاله شادونه اید.🤣
وقتی میشه موقع عصبانیت جیغ زد و مثل فلفل قرمز، بنفش شد.
وقتی میشه از شدت جیغ تا چندروز گلو بگیره، صدا خروسک بشه.
وقتی میشه سردرد گرفت و هزارتا مرض به این تن اضافه کرد.
وقتی میشه غول سیاه تو قصه ها بود، چرا صبوری؟
این ها همه بعدا شدند طنز، اول ی جیغ اون طفل معصوم ها مهمون شدن. 😂😁
والا
فکرکردن ما معصومیم.
یا استاد روانشناسی.
یا بچههامون عروسک های کروات زده و دست بسینه یگوشه نشسته.
بلاخره پیش میاد، یوقت جیغ
یوقت چشم غره
یوقت محرومیت
یوقت سکوت
یوقت هم واقعا نمیشه جلوی خنده رو گرفت از دست شیرینکاریه توام با خرابکاری.
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
#معرفی_کتاب
چندسال پیش این کتاب رو خوندم.
خیلی عالی بود. نویسنده که احتیاجی به تعریف نداره.
ولی کتاب داستان شهیدی هست که ماجرای دوستی وشهادتش با نویسنده بیان شده.
توصیه میکنم هم خودتون مطالعه کنید هم اگر فرزند نوجوان دارید بدید بخونه.
خیلی تاثیر گذارهست
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
پیام شما عزیزان رو بخونیم.
البته قرار نیست اینجا همه چی طنز و فان باشه.
بعضی صحبت ها تلخه...
اما نتیجه اش از هر شیرینی شیرین تره🙂
#پیام_شما ۳۸
#سقط_جنین
#قسمت_اول
سال ۹۷ درحالی که یه دختر ۷ ساله ویه پسر ۲ ساله داشتم خداخواسته باردارشدم روزی که بی بی چک مثبت شد همسرم سرکار بود، بهش پیامک زدم برای سومین بار داری بابا میشی😀 وقتی اومد خونه پیشونیم بوسید😍خیلی خوشحال بود.ماه دوم بارداری بود که رفتم سونو دادم وهمه چیز خوب بود. قبلش به کسی نگفته بودم که باردارم ولی کم کم خانواده خودم وهمسرم متوجه شدن متاسفانه بعضیا خیلی سرزنشم کردن که چراالاااان؟؟؟ هنوز پسرت خیلی کوچیکه گناه داره انگار میخواستم پسرم بندازم بیرون ازخونه😏.خلاصه انقد سرزنش های اطرافیان بدبود که گاهی بشدت گریه میکردم ووقتی باپسرم میرفتم بیرون احساس میکردم همه یه طوری نگام میکنن😔.
دکتر برام سونوغربالگری نوشت ولی نشدبدم ورفتیم مشهدزیارت امام رضاعلیه السلام خلاصه اونجا دعاکردم که زایمان راحتی داشته باشم وبچه م سالم باشه...ماه بعد که تو ۴ ماهگی بود دکتربرام سونوی دیگه نوشت سونوکه دادم دکتر گفت دوقلو هستن درحالی که قبلا تو سونوتشخیص یه بچه داده بودن گفت که دوتاشونم دخترن ومن انقد ذوق کردم که خواستم سریع برم به همسرم اطلاع بدم ولی گفت بزارببینم....متاسفانه اینا چسبیده به هم هستن. انگار دنیاروسرم خراب شد،کلی گریه کردم😭 خودخانم دکترهم گریه ش گرفت خلاصه گریون ازاتاق اومدم بیرون وزارمیزدم به همسرم گفتم باورش نمیشدخیلی ناراحت شداومدیم خونه، با مادرش تماس گرفت وبهش اطلاع داد😔.خونواده من وهمسرم شهرستان زندگی میکنن باما دوساعت فاصله دارن.
خلاصه جاریم ومادر شوهرم شب اومدن خونه مون گفتن بایدبریم تهران پیش یه دکترخوب بلیط هواپیماگرفتیم ولی قسمت نشدبریم وقتی رسیدیم دیرشده بودوهواپیماپرواز کرده بود.خلاصه اومدیم شهرستان پیش چندتا دکتر رفتم سونودادم همه همین میگفتن😭.بچه ها بعضی اعضاشون مثل کبدو کلیه شون و...یکی بود.
شب وروز کارم شده بود گریه محرم بود روضه میرفتم کلی نذر ونیاز ودعا کردیم ولی فایده نداشت خونه مون خیلی سوت وکورشده بود همسرم که همیشه صدای خنده وبازیش بابچه ها توخونه پیچیده بود دیگه اصلا لبخندم نمیزد.دکتراگفتن باید سقطشون کنی،اطرافیانم همینطور ....ولی من وهمسرم اصلا زیر بارنمیرفتیم.به همسرم گفتم بریم پابوس امام رضا شاید فرجی شدخلاصه که بلیط هواپیماگرفتیم رفتیم مشهد همونجاهم پیش یه دکتر خیلی خوب رفتیم اونم همین گفت😞وگفت که اگه بدنیا بیان جداسازی شون امکان پذیرنیست ومن ناامید ازهمه جا وهمه کس اومدم توحرم امام رضا هی راه میرفتم و باامام رضا حرف میزدم وزار زار گریه میکردم😭
توی حرم که بودیم رفتیم دفترپاسخگویی به مسائل شرعی اونجا مشکلم مطرح کردم یه حاج آقایی بود گفتن بچه روسقط نکنیدهرچند که ماخودونم همچین قصدی نداشتیم واستخاره زدن خیلی خوب اومد به من دستوراتی دادن تااجراکنم وگفتن توکل برخدا ایناروانجام بده هرچی خواست خداست. خلاصه ازمشهد بایه امیدی برگشتیم تاسه ماه کارایی روکه گفته بودن انجام دادم ماه هفتم بارداری بازم رفتم سونودادم هیچی تغییر نکرده بودتازه بدترم شده بودن 😭 اونجا خانم دکتر کلی غرزدبهم که چرااینارو نگه داشتی گفتم با توکل به خدا... باعصبانیت گفت پس براچی اومدی سونوبدی؟ خیلی ناراحت شدم و تاخونه گریه کردم😭 دیگه امیدم ناامیدشد وفهمیدم خواست خداوندهمینه وخداوند میخواد یه امتحان سخت ازم بگیره😞
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
تأکید رهبر انقلاب بر ریشهکن شدن سرطان رژیم صهیونیستی به دست مقاومت و مردم فلسطین
👊🏻 رژیم غاصب، رفتنی است
✊🏻 امروز جوانان و نهضت فلسطینی از همیشه سرحالتر و آمادهتر هستند
#طوفان_الاقصی #فلسطین
یڪ روز با فرشتہها
#طرزفکر چرا فکر میکنیم هرکس که به ظاهر خوش رو و خوش خنده است یا گرفتاری نداره یا خیلی سرخوشه؟ یا ه
روش های #کنترل_خشم در مادران
استراحت کنید. گاهی لازم است دست از کار ها بکشید و چند دقیقه با خودتان خلوت کرده و افکار خود را متمرکز کنید.
به آنچه هنگام عصبانیت و فریاد زدن به زبان می آورید دقت کنید. به یاد داشته باشید که شما همیشه الگوی فرزند خود هستید. اگر چیزی می گویید که دوست ندارید فرزندتان آن را یاد بگیرد و تکرار کند، پس چرا حرف زدن خود را اصلاح نمی کنید.
بهتر است آنچه باعث خشم شما می شود را بشناسید و از قبل در مورد کار هایی که می توانید هنگام عصبانیت انجام دهید برنامه ریزی کنید. این کار باعث می شود بهتر بتوانید واکنش های خود را کنترل کنید.
شما باید حفظ آرامش و خونسردی در مواقع عصبانیت را بار ها و بار ها تمرین کنید. تا این کار را یاد بگیرید.
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
🧕🏻محمد علی درو باز کن مامان، هوابیاد.
👶🏻نَخوام
👧🏼مامانته ها، حرفشو گوش کن.
👶🏻مامان نیست، باباعه.
👶🏻بابا اوبی(خوبی).
بعدم ریسه خنده.
سرصبح آنتن بچه دو ونیم ساله دنبال شکارسوژه است.
نسل جدید چرا انقدر جهش یافته اند؟
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
#نمازهایبهعرشرسیده
پسرجان الله اکبر و گفت و باعربی فصیح شروع کرد بخوندن نماز.
منم داشتم عقب تر نماز میخوندم (ولی از اونجاکه مادرها در عین واحد حواسشون به شش طرف هست حتی پشت سرشون)، و به خودم مباهات میکردم از این تربیت که به به، دمت گرم چه پسری تربیت کردی. ببین چجوری داره نماز اول وقت اون هم کاملاً عربی میخونه که پسرجان رفت سجده.
همزمان دخترجان از کنارش رد شد و یهو پسرجان با دستش پای دخترجان و گرفت و پهن زمینش کرد.
الله اکبر
رفت سجده دوم
پسرجان دوم از کنارش رد شد.
و باز پسرجان اول درسجده با دستش پای بردار جان و گرفت و همان صحنه تکرار شد.
کم مونده بود سرنماز صوت پایان کشتی و بزنم و بگم: خداقوت قهرمان
خسته نباشی دلاور
حاج آقا تقبل الله
که دیدم آبجی و داداش ریختن سرشو از خجالتش در اومدن.
منم خیالم راحت شد و بقیه نمازمو ادامه دادم. 😌
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
یڪ روز با فرشتہها
#پیام_شما ۳۸ #سقط_جنین #قسمت_اول سال ۹۷ درحالی که یه دختر ۷ ساله ویه پسر ۲ ساله داشتم خداخواسته بار
#پیام_شما (۳۸)
#سقط_جنین
#قسمت_دوم
شب وروز کارم گریه ودعاوتوسل بودوهمش مضطرب بودم که خدایا آخرش چی میشه😔 تااینکه ایام فاطمیه شدبه دلم افتاد روضه حضرت زهرابگیرم دست به دامن مادرمون شدم که بهم صبری بده ازشون خواستم کمکم کنن بچه ها رونگه دارم تا اینکه خودشون به دنیابیان😔گفتم من طاقت دیدن بچه ها روبااون وضعشون ندارم خودت کمکم کن.ماه هشتم بارداری بودم روزجمعه ای بودرفتیم شهرستان واونجا روضه روبرگزارکردیم. من هرر کاری کردم تابه بقیه ثابت کنم که این بچه هارونباید سقط کنیم و جایز نیست حتی بااون حالم پزشکی قانونی هم رفتم ساعت ها اونجا بودم ولی اونم جوازسقط داد😭.ولی ما زیربارنمیرفتیم. مادرشوهرم کارش همش شده بود گریه😔همش میگفت بچه ناقص براچی میخواین چراسقطش نمی کنید؟؟؟من گفتم به خدا توکل کردم نمیتونم بچه هام بادست خودم بکشم خودش داده خودشم باید پس بگیره😔.خلاصه شب که شد برگشتیم خونه خودمون هفته بعددوباره رفتیم شهرستان ،بشدت سنگین شده بودم نمیتونستم راه برم خییلی سخت بودبرام .جمعه شب بود که دوباره برگشتیم خونه خودمون توی راه اون مسافت روکه دوساعت بود من اشک می ریختم وبه آسمون نگاه میکردم باخداحرف میزدم که خدایا دیگه نمیتونم 😭دیگه تمومش کن.رسیدیم خونه شب تواتاق بچه ها خوابم بردساعت ۳نصف شب بود که توی خواب کیسه آبم پاره شدبا ترس ازخواب بیدارشدم همسرم خبرکردم خیلی ترسیده بودولی همش دلداریم میداد.شب سردزمستونی بود بچه ها روهمسرم سریع بیدارکرد، پسرم بغل کرد بابچه ها رفتیم سمت بیمارستان.ساعت ۹ صبح سزارین شدم بچه هابه دنیا اومدن همونطوری که دکترا گفته بودن 😔 من حتی یکبار ندیدمشون چون شرایط روحی خوبی نداشتم 😭.روز بعد،ازبیمارستان مرخص شدم ولی بچه ها رو منتقل کردن بیمارستان دیگه ای شوهرم هرروز بهشون سرمیزد. خوشحال بود میگفت براشون شناسنامه بگیرم گفتم نه😔
روز چهارمی بود که بچه هابه دنیااومده بودن همسرم رفته بود تابهشون سربزنه باهام تماس گرفت درحالی که گریه میکرد بهم گفت:بچه هادیشب فوت کردن😭زدم زیر گریه ، همونجا بود که احساس کردم خدامنو بغل کرده یه حس غم شیرینی بود😭.غم ازدست دادن جگر گوشه هام وداغی که به دلم موند داغ بغل کردنشون بوسیدنشون 😭وشیرینی اطاعت از خداوند،اینکه بهش توکل کردم وتنهام نذاشت...اینکه زیر بار نرفتم بچه هام سقط کنم.تاچندماه شیرداشتم ولی..😭همش به یادخانوم رباب وحضرت علی اصغر گریه میکردم.
درآخر از خدا میخوام مردم ما انقد فهم و درکشون بالا بره تا اگر خانمی برای چندمین بار باردار شد، با حرفهاشون اذیتش نکنن😔
و اینکه توکل کنیم به خدا که خودش همه کارهارو اونطوری که مافکرشم نمی کنیم آسون میکنه.
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099