eitaa logo
به دنبال ستاره ها...
6.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
358 ویدیو
16 فایل
🌿 اینجا رمان های واقعی رو نه تنها بخونید که زندگی کنید #اعترافات_یک_زن_از_جهاد_نکاح... #ناخواسته_بود... #مثل_یک_مرد #چهارشنبه_ها... #رابطه #مزد_خون #پازل #سم_مهلک انتشار رمان ها بدون دستکاری متن بلامانع🌹🌹🌹 آیدی_ نویسنده🔻 @sadat_bahador
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 حاج‌حسین‌یکتا: ♥️هر جا توسل به حضرت فاطمه شد پیروز شدیم ✅امروز روز  قدر انقلاب اسلامی است!! «یا مَوْلاتى یا فاطِمَهُ أَغیثینى» سهم شما ۱۴ مرتبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر دلشوره داری که روز شنبه چه کسی رئیس جمهور میشه به حرف گوش بده🙏
. . وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید. آیه ۲۱۶ بقره . .
. . رفقا تقریبا واضحه قصه چیه ... خوب منم مثل شما حالم اینجوریه 😢 ولی ✋ من توی این چند روز یه چیزایی دیدم که واقعا جای دیگه نمیشد دید! پاهای آبله زده و صورتهای آفتاب سوخته ای که خدا فقط می خواست اینها رو ببینه❤️ اصلا این قصه شروع شده بود تا به این اوج زیبا برسه و اینکه این داستان هنوز هم ادامه داره ... . .
. . خوبیه روحیه ی امثال من و شما اینکه شهید همت راه رو خیلی راحت بهمون نشون دادن یعنی کار اگر برای خدا باشد باخت نداریم چه ببریم چه ببازیم باز هم پیروزیم✌️ . .
.اي دل ار سيل فنا بنياد هستي برکند چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور --------------- بَرَنده قطعی و همیشگی سایه ات مستدام ... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آرام باشید 🔹این مملکت صاحب دارد و هر چه مقدر شود به مصلحت کشور بوده است. ولیعصر عج حافظ این کشور است، نائب ولیعصر هست. 🔹ان شاءالله هر چه به خیر و صلاح و مصلحت کشور هست رقم خواهد خورد از نگاه رهبر انقلاب، اصل مشارکت بود، نتیجه و برکت کار از آن خداوند متعال است.
اربابم برای روضه هایت اشک ماتم که نه، حقّمان اشک شرمساریه!!!!!
😰😓مکالمه من و رفیقم سید برای درک فهمیدن پرزیدنت پزشکیان
به دنبال ستاره ها...
. . وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَک
. . برای همه مون گاهی اتفاق افتاده که به چیزی که دوست داشتیم نرسیدیم و یا به چیزی که دوست نداشتیم رسیدیم... . .
. . رفقااااخدای مهربون که به مصلحت و خیر همه مون آگاهه، همیشه ما رو به سمت چیزی میبره که بیشتر به خیرمون هست حتی اگه گاهی وقتا اولش اینو نفهمیم... . .
1 (16).mp3
568.7K
شهید حسن باقری: ما اومدیم بجنگیم، جنگ یه روزش پدافنده، یه روزش صبره، یه روزش مقاومته، یه روزش استقامته، یه روزش هم شوق و پیروزیه. اگر ما وابسته به شوق پیروزی باشیم، معلوم می‌شه برای دنیا داریم می‌جنگیم، برای اون حساب کتاب‌های خودمون نمی‌جنگیم، برای حساب کتاب‌هایی که خدا برامون قرار داده، برای اون‌ها نمی‌جنگیم. به دنبال ستاره ها👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
چقدر خوب رفقاین شهدا...
. . میخوام بگم که هیچ وقت یادتون نره خدا بهتر میدونه بنده اش کجا بهتر شکوفا میشه و به کمال میرسه... خدا بهتر میدونه مصلحت محبین امیر المومنین چیه... به خودت افتخار کن که تو سخت ترین امتحانات ثابت قدم موندی و به این راه ادامه بده...🌱 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🔰 برای روز مبادا ✍🏻 حضرت امام وقتی از وجود گروهی باخبر شدند که برای پیروزی انقلاب ختم صلوات گرفته بودند، به آنها پیام دادند که این ختم صلوات‌ها را ادامه دهید تا پیروزی انقلاب. و آنها ادامه داده بودند و انقلاب پیروز شد. ⬅️ امام، پیروزی انقلاب را محصول جلسات ختم صلوات‌ ده، پانزده نفره می‌دید. ✍🏻 اینها همه پس‌انداز می‌شوند و روز نیاز خودشان را نشان می‌دهند. این صلوات‌هایی که فرستادید، این گفتگوهایی که کردید پس‌انداز شد در حساب ذخیره ارزی جمهوری اسلامی. ✍🏻 تمام آرای آقای جلیلی پس‌انداز می‌شود و حتی آراء رقیب. چون آن هم رای به است. همان‌ها هم ان‌شاءالله مورد لطف و رحمت خداوند واقع می‌شود. ⬅️ همان‌ها هم در آینده صحنه را برای جمهوری اسلامی، صحنه قدرتمند می‌کند. به هرحال بین کسی که رای می‌دهد و کسی که رای نمیدهد فرق هست. ناله‌هایی که زدید، حدیث کسائی که خواندید، گریه‌های نیمه‌شبتان، توسلات شما ان شاءالله وقت حادثه، بلاهای بزرگی را دفع خواهد کرد ولو در کوتاه مدت نتیجه جور دیگری باشد. ▫️این دعاهای ما ذخیره می‌شود در دفع فتنه‌ها.@Aminikhaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حی علےالعزا روزمون رو شروع کنیم با مولا امام حسیـن 😌 الســــــــــــــــــــلام علیک یا اباعبــــــــــدالله ای ارباب اذن عزاداری بامعرفت بده ! یا کاشف الکرب عن وجه الحسیݩ اکشف کربی بحق اخیک الحسیݩ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. . آقای رئیسی ، تنبیه قدر نشناسی هایمان گران تمام شد... اما قول می‌دهیم راهت را ادامه دهیم... . . به دنبال ستاره ها 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽.خدایا شکرت محرم امسال را دیدم...❤️ • خدایا شکرت محرم امسال هنوز دارم نفس می کشم.... • خدایا این چند وقت خیلی ها رفتن.... • امشب شب اول محرمه....
. . هر چند چنین برنانه ایی نداشتم منتها اگر خدا توفیق بده محرم امسال به جای روضه در کانال را براتون بار گذاری میکنم تا اتمام ان شاءالله به نظرم با لطف خدا گره گشا باشه با توجه به شرایطی که الان داریم✋ . .
رمان داستانی مانده در غبار بعد از مراسم هیئت با علی، محمد رضا، حسین و سعیدکنار هم نشسته بودیم. منتظر بودیم مثل همیشه شام مهمون سفره آقا باشیم. معمولا اینجوری بود که بعد از مراسم روضه و یه سینه زنی جانانه بچه ها کلی انرژی می گرفتن و موقع شام، گل از گلشون می شکفت و از هر هنری بلد بودن دریغ نمیکردن! از چهره ی حسین معلوم بود حسابی استفاده کرده، چشم های علی هم قشنگ روضه ی ارباب رو تداعی میکرد ، سعید هم مثل همیشه سینه اش خونی و مالی بود از بس خودش رو میزد. محمد رضا هم طبق روال خودش از شروع روضه گم میشد تا موقع شام که سرسفره حی و حاضر ظهور میکرد! جمع پنج نفرمون جمع بود... سفره ی آقا هم براه... شام رو که خوردیم و از در هیئت اومدیم بیرون هنوزچند قدمی بیشتر نرفته بودیم که سعید یه نگاهی چپ چپ به فاصله ی چند متریش کرد و با اشاره ی سر و کمی بلند با حالت تاسف گفت: تا اینا ایران رو اندلس نکنن بی خیال این مملکت نمیشن! برگشتیم به سمت اشاره ی سر سعید که ببینیم قصه چیه که هنوز از در هیئت بیرون نیومده اوقاتش روتلخ کرده؟! خیلی نیاز به بررسی موشکافانه نبود! منظور سعید چند تا خانم بد حجاب بود که کمی اونطرف تر از ما شام هئیت به دست، داشتن مسیر خودشون رو می رفتن. حسین با تاسف بیشتر نچی کرد، رو به سعید گفت: خجالت بکش سعید! اولا که چشمهات رو درویش کن! دوما که اونها هم اومدن هیئت! این چه حرفیه میزنی! بعد رو به من و علی کرد و با همون حالت همیشگی تکه کلامش رو با حرص گفت:صالح! علی! تبیین کنین اینوووو تبیییین! سعید طلبکار با یه حالت متعصبانه ای گفت: آخر زمون همینه دیگه! راست گفتن جای حق و باطل عوض میشه! اینم نمونه ی عینیش، به جای اینکه اینها رو تبیین کنین (اشاره اش به سمت همون چند تا خانم بود) دنبال این هستین من که حرف حق میزنم رو تبیین کنین!!! ما که توجهمون رو داده بودیم به حرفهای سعید و از اطراف غافل شدیم در همین حین علی اومد یه چیزی بگه ،که جمله ی بعدی سعید دوباره حواس هممون رو به سمت حرفش برد! سعید با یه حالت پیروز مندانه شروع کرد به گفتن: ماشاالله ماشاالله خانم شاهدادی! این درسته بچه ها، ببینین با دار و دستش اومد! چرخیدیم ببینیم چی شده و ماجرا چیه! بععععله حدسمون درست بود! دو، سه تا خانم محجبه توی مسیر این چند تا خانم قرار گرفته بودن و همونجا کنارشون ایستادن، بعد از چند لحظه و شاید به قول گفتنی چشم بر هم زدنی، از صدای بلندشون مشخص شد که داره بحث به دعوا میکشه! سعید هم آنچنان ذوق کرده بود که نگوووو! اینکه اون خانم ها چی می گفتن، که کاملا مشخص بود! و جواب خانم های مقابل هم ‌واضحتر ! داشت واقعا بحث بالا می گرفت که، دو تا خانم محجبه ی دیگه به سرعت از در هئیت اومدن بیرون و خودشون رو رسوندن به این چند نفر ... بر عکس قبلی‌ها صداشون که نمی‌اومد ولی انگار بعد از چند دقیقه خوب تونستن قضیه رو بی سر و صدا جمع کنن. ما هم دیدیم غائله خوابید راه افتادیم.. هنوز هیچ کدوممون اظهار نظری نکرده بودیم که سعید آقا دوباره شروع کرد و گفت: اگه این خانم جعفرزاده روغن فکر تشریف نمی اوردن، بچه ها کارشون رو درست انجام میدادن تا اونها یادشون بمونه هر جای مقدسی رو خصوصا هئیت امام حسین رو با این قیافه و سرو شکل نابود نکنن! حسین دیگه واقعا جوش آورده بود با حالت تعجب و اخم شدید گفت: سعید! چرا چرت و پرت می گی! اصلا صبر کن ببینم! تو اصلا این خانم ها رواز کجا می شناختی هاااان! اسمت بچه هیئتی مثلاااااا! سعید مجالی نداد و گفت: اخوی... بچه هیئتی... زود قضاوت نکن! اینها بچه های دانشگاهن، دیگه همه میشناسن! علی گفت: صالح تو که فرمانده بسیج توی دانشگاهی، تازه عضو انجمن اسلامی هم هستی جوووون من...نگاه جوووون من( در حالی که با دستش محاسنش رو گرفته بود و از جونش مایع میذاشت ادامه داد)... این خانم ها رو می شناختی؟! من نگاهی کردم و هنوز حرف نزده بودم که حسین ابروهاش رو کج کرد و گفت: صالح، به جز بند کفشهاش، توی دانشگاه اگه آدرسم ازش بپرسی بلد نیست! چه برسه به خانم جماعت! سعید خنده ی کنایه آمیزی زد و گفت: آره جون باباش! این( در حالی که به من اشاره میکرد) یه آب زیر کاهی هست که دومی نداره! حسین زد به شونه ی سعید و گفت: آخ ... آخ... آقای محترم کافر همه را به کیش خود پندارد! سعید دیگه حسابی کفری شده بود... ادامه دارد... نویسنده: با این ستاره ها راه گم نمیشود 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286