#یذره_کتاب
حسینعلیهالسّلام در راه بینالنهرین 14
🏳
#ثعلبیه
مرد شاعر که میدانست حسینع به شاعران توجه دارد و خود نیز شعر میسراید، تصمیم گرفت که: نزد وی برود و خود را معرفی کند.
#همام_بن_غالب میگویدکه: چون شماره خیمهها زیاد بود، به سختی خیمهی حسینع را پیدا کردم. و به آن نزدیک گردیدم و حسینع را که نشسته بود دیدم. و از وضع قیافهاش فهمیدم که به اطراف توجّه ندارد...
بعداً فهمیدم که مشغول تلاوت قرآن است و به همین جهت به اطراف توجه نداشت.
به خیمه نزدیک شدم و سلام کردم. حسینع جوابِ مرا با گرمی داد و پرسید: آیا با من کاری داری؟ خود را معرفی کردم و گفتم: "از بصره میآیم و برای حج میروم."
حسینع گفت: من از مکه میآیم. حیرت زده گفتم: "آیا در این موقع که آغاز مراسم حجّ است، از مکه عزیمت کردهای؟!"
🐎
حسینع گفت: ای فرزدق! چون اگر در مکه میماندم به قتل میرسیدم یا دستگیر میشدم.
⛓🗡
فرزدق میگوید: که وقتی من آن سخن را از امام شنیدم سکوت کردم و اندیشهام مربوط به این بود که میدانستم حسینع مردی دلیر است. و از مرگ، بیم ندارد. و لذا حرکتِ او از مکه در ایّامی که باید مراسم حج صورت بگیرد بایستی علتی برتر از خطرِ مرگ داشته باشد.
🤔
🍃ولی خود حسینع به اندیشهام پیبرد و گفت: میدانم برای چه سکوت کردهای! تو فکر میکنی که من از مرگ، بیم ندارم چرا در ایامِ حجّ، مکه را ترک کردهام؟
اما من به این جهت مکه را در این موقع ترک کردم تا وظیفهای را که خداوند برای من تعیین کرده است به انجام برسانم.
🔖
آنگاه حسینع از من پرسید: وضعِ مردمِ بینالنهرین را چگونه دیدهای؟ و آیا آنها کسانی هستند که نسبت به من وفاداری نمایند؟ گفتم: ای اباعبدالله!
با اینکه میدانم تو از کسی بیم نداری و به یاری خداوند متکی هستی اما از دورویی مردمِ بینالنهرین بر حذر باش!
مردم #بینالنهرین، امروز نسبت به تو وفادار هستند ولی من اطمینان ندارم که در روز امتحان نیز وفادار بمانند.
حسینع گفت: من یاریِ مردم بینالنهرین را برای رستگاریِ خودِ آنها میخواهم. و برای من بزرگترین یاریها، یاری خداوند است...
حسین گفت: ...والله یفعل مایشاء یعنی خداوند هرچه بخواهد میکند.
☀️
هنگامی که میخواستم بروم حسینع با اینکه میدانست من مستطیع هستم، چون مردی کریم بود، دو #سکه_زر به من داد. که یادگاری از او نزد من باشد.
💐
حسینع یک روز و به روایتی دو روز در #ذاتعرق توقف کرد. و آنگاه خیمهها را برچیدند و به حرکت درآمدند و بدون اینکه در #قبه که آبادی بود توقف نمایند خود را به #ثعلبیه رسانیدند.
🐫🐪
وقتی حسینع و همراهان وارد ثعلبیه شدند یک کاروان بزرگ نیز وارد شد. و آن کاروان از شمال میآمد و میخواست که به #ریاض واقع در مشرق برود و مسافرین کاروان، سوداگر بودند. و بین آنها مردی بود به اسم #ابوهره_اسدی که از وفاداران #آل_علی محسوب میگردید.
ابوهره اسدی بعد از نمازِ شام، نزد حسین رفت و سلامتِ او و فرزندانش را جویا گردید.
از مذاکره حسینع با ابوهره اسدی که در بعضی از مأخذ نوشته شده چنین برمیآید که: قبل از اینکه حسینع از مکه حرکت کند گزارشِ #مسلم_بن_عقیل راجع به ابراز وفاداری از طرف مردمِ کوفه به او رسیده بود. چون حسینع در جوابِ پرسشِ ابوهره اسدی گفت: مردم کوفه به موجب گزارشی که مسلم، نمایندهی من فرستاده از من خواستهاند تا اینکه به بینالنهرین بروم.
ابوهره اسدی هم از اینکه حسین در آن موقع از مکه خارج شده #حیرت کرد و علت آن را جویا شد! جواب حسین به او، همان جوابِ حسین به #فرزدق بود.
سپس ابوهره اسدی گفت: اگر خود را در معرض خطر میبینی من از ادامهی مسافرت بسوی #ریاض صرفنظر خواهم کرد و با مردان خود به تو ملحق خواهم شد. و حفاظتِ تو را بر عهده خواهم گرفت. حسین گفت:
حافظ اصلی من خداست.
بعد اشاره به خیمهها کرد و اظهار نمود بر این خیمهها عدهای از مردان دلیر هستند که در مکه از من حفاظت میکردند و اینجا هم محفاظت میکنند. و من مایل نیستم که تو برای حفاظتِ من از ادامه مسافرت صرف نظر کنی و دچار زحمت شوی.🥷
حسینع گفت: به مسافرت خود ادامه بده و در ریاض به زن و فرزندانت ملحق شو.
طبق یک روایتِ دیگر حسین توقفِ خود را در ثعلبیه طولانی کرد تا اینکه گزارش مسلمبنعقیل یا گزارشِ دومِ وی، به او برسد.
اگر این روایت صحیح باشد معلوم میشود که تا آن تاریخ از طرف مسلم گزارشی به حسینع نرسیده. و یا اینکه حسین گزارش اول #مسلم را کافی نمیدانسته است. لذا انتظار گزارشی دیگر را از مسلم میکشید.
🗞
【برای مطالعه مطالبِ قبلی "امامحسین(ع) و ایران"
لطفاً روی گزینهی #کتاب_امامحسین_و_ایران بزنید】
برگرفته از:
#کتابِ_امامحسین_و_ایران
کورت فریشلر
ترجمه و اقتباس:
ذبیحالله منصوری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc