#داستانهای_زیبای_مثنوی
#حکایت_صدرِ_جَهان
حکایت عشقِ روح به ولیّ(خدا) و سرزنش دیگران و ممانعت آنها از رفتن روح به سوی ولیّ، همان حکایتِ عشقِ وکیل است به جناب صدرِجَهان.
وسرزنش و ممانعت آنها از رفتن به نزد معشوقش صدرجهان که #مولانا در #مثنوی میآورد و الحقّ که مولانا در آن برای معرفی #عشق و صفاتِ عشق، سنگ تمام گذاشته و این حقیر و پریشان روزگار شرحی بر آن نگاشتهام.
#علّامه_مروجی_سبزواری در کتاب حکمتِ پهلوانی میفرماید:
#صدرِجهان وزیر بزرگی بوده است در بخارا . و یکی از وُکلای او خطایی میکند و از ترس مجازاتِ صدر، از بخارا میگریزد.و به شهری دور در خراسان پناهنده میشود.
ولی در درونِ خود، عشق و علاقهای شدید و مفرط به صدر داشته است.
پس از ۱۰ سال که وکیل از صدر دور بوده بتدریج آن خوفی که از صدر داشته از قلبش زائل شده (اَلعَرَضُ یَزول) و آن #عشقِ_کهنه خودش را آشکار میسازد.
لذا با بیصبری میخواهد به بخارا برود که صدرجهان در آنجاست.
ولی مردم او را سرزنش میکنند و یا نصیحت میکنند. که نرو.
چرا که بودنِ تو در نزد صدرجهان ضررها و خطرها دارد.
🔹سخت بیصبر و در آتشدان تیز
🔹رو سوی صدرجهان میکن گریز
🔹این بخارا منبع دانش بود
🔹پس بخاراییست هر ک آنش بود
#عشق_درمانی
#شعر_و_شرح
بله روح به نفس و قوای نفس میگوید من سالها با شما زندگی کردم ولی شما به من چه دادید؟ شما همیشه در فکر دنیا و لذّات دنیا هستید. و منِ بیچاره را غریب واهشته اید.
😔
اما اکنون دیگر از میان شما میروم. ولیّ خدا را جستهام بسوی او رفته و سر بر پایش میگذارم تا او مرا از شرّ شما رهایی بخشد.
😊
اما مخالفانِ روح با نصیحت یا سرزنش میخواهند مانع حرکت او به سوی (ولیّ)خدا شوند. چنانکه ناصحانی، وکیلِ صدرجهان را نصیحت میکردند که به نزدِ وزیر یعنی صدرجهان نرو.که او تو را به زنجیر و زندان میکِشد و چه بسا تو را میکُشد.
⛓🗡
🔹گفت او را ناصحی ای بیخبر
🔹عاقبت اندیش اگر داری هنر
🔹چون بخارا میروی دیوانهای
🔹لایق زنجیر و زندانخانهای
🔹گفت ای ناصح خمُش کن چند، چند
🔹پند کمده زانک بس سختست بند
🔹سختتر شد بندِ من از پندِ تو
🔹عشق را نشناخت دانشمندِ تو
🔹آنطرف که عشق میافزود درد
🔹بوحنیفه و شافعی درسی نکرد
🔹تو مکنتهدید از کشتن کهمن
🔹تشنهی زارم به خونِ خویشتن
🔹عاشقان را هر زمانی مُردنیست
🔹مُردنِ#عُشّاق، خود یک نوع نیست
🔹آزمودم مرگِ من در زندگیست
🔹چون رَهَم زین زندگی، پایندگیست
🔹اُقتُلونی اُقتُلونی یا ثقات
🔹انّفیقتلیحَیاتاً فيحَیات
🔹پارسیگو گرچه تازی خوشترست
🔹عشق را خود، صد زبانِ دیگر است
🔹بوی آن دلبر چو پرّانمیشود
🔹آنزبانهاجملهحیرانمیشود
🔹چون که عاشق توبه کرد اکنون بترس
🔹کو چو عیّاران کند بر دار، درس
🔹گرچه آن عاشق بخارا میرود 🔹نِیبهدرسو نِیبه اُستا میرود
🔹هرکه در خلوت به بینش یافت راه
🔹او ز دانشها نجویَد دستگاه
🍃 〰〰〰〰🍃
برای مطالعه حکایتِ عشقِ پادشاه و کنیزکو مردزرگر لطفا روی گزینه
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک بزنید.
🍃〰〰〰〰🍃
@babarokn
ادامه داستان↘️👇