eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
71 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بااشک... روضه بخون ای صاحب عزای این شبای کربلا برای زینب آخه جون عمه ی تو از شهادت دو تا‌ گلش رسیده بر لب با این که میون ناله و اشک چشاش کشته شدند دو نور عینش اما شده شاد که کلّ هستشو فدا کرده توی راه حسینش العجل الامان به حقّ لاله های پرپر عمّه بیا العجل الامان بیا ببین که عمّه مضطره تو خیمه ها العجل ،بحقّ زینب العجل... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت زینب با امام حسین علیهماالسلام آماده شدن کبوترام پر بکشند به راه تو قبول کن ارباب میخوان که بشن فدای تو با گوشه ی نگاه تو قبول کن ارباب از وقتی که بر روی عبا دیدند علیّ ِ اکبرت رو پاره پاره هر کی یه گوشه نشسته و برای جون دادن تو راهت بی قراره یا اخا کن قبول بزار اینجا بشم‌مقابل تو روسفید یا اخا کن قبول نصیب من بشه مقام‌مادر شهید العجل ،بحقّ زینب العجل... 🌸🌸🌸🌸🌸 رفتم توی خیمه تا عزیزامو میون خاک و خون نبینم اینجا رفتم‌که خجالت نکشی وقتی میشن‌ کشته با کینه های اعدا راضی شدم از اونا زمونی که شدن شهید ِ راه تو برادر رفتند با تنی زخمی و پاره پاره با تأسّی بر علی ِ اکبر رفتنو شکر حق نمی بینند که من همسفرم با دشمنا رفتنو شکرحق نمی بینند منو تو مجلس شام بلا العجل ،بحقّ زینب العجل... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... بازم دل تو رفته تو گودال و می بینی زخمای کاری ارباب می بینی که لاله ی حسن رفته به قتلگاه برا یاری ارباب وقتی که عمو در وسط لشکر دشمنا میشه بی کس و تنها میشه سپر عموجونش تو قتلگاه مقابل کینه ی اعداء العجل الامان به حقّ غربت یاس شکسته ی حسن العجل الامان بیا که زیر دست و پا شده صدپاره تن العجل بحقّ اولاد حسن.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت عبدالله بن حسن با حضرت زینب علیهماالسلام: دستم رو رها کن عمّه جان ببین عمومه بی پناه بین یه لشکر هر کی داره اونو میزنه یکی با نیزه اومده یکی با خنجر من چطور بایستمو ببینم‌که عمومو می کشند یه عدّه نامرد میرم که به راش فدا بشم ،دنیا بدونش به خدا سراسره درد آخرین یارشم نمیزارم عموم تو قتلگاه بی چاره شه با دَم یا حسن میرم که مثل قاسم پیکرم صدپاره شه العجل بحقّ اولاد حسن.... 🌸🌸🌸🌸🌸 من اومدم ای عمو ببین یاس حسن برای جون دادن مهیّاس دستم شده از تنم جدا تو راه تو شکر خدا شبیه عبّاس چند لحظه ی دیگه پیکرم میره کنار تو به زیر نعل مرکب میره سر من هم مث تو به روی نیزه روبه روی عمّه زینب شد فدات، جون من سینه ی من تو آغوشت شکسته شد با تیر شکر حق میرمو نمی بینم که خواهرام‌میشن اینجا اسیر العجل بحقّ اولاد حسن.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... آقای غریب ما کجا گرفتی مجلس عزا برای قاسم با یاد جراحت تنش به زیر دست و پا شده اشک‌ تو دائم داری می بینی حسین‌ کنار لاله ی برادرش یاد مدینه ست اون تیرا که از تن حسن بیرون کشید یه عمریه داغ تو سینه ست العجل الامان به سینه ای که زیر پای مرکبا شکست العجل الامان به اعضایی که زیر دست و پا از هم‌گسست العجل به حقّ قاسم العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال امام حسین با حضرت قاسم علیهماالسلام ای نور دل برادرم چرا مقابل چشام شدی تو خاموش قاسم‌عزیزم ببین‌که با چه دردی می برم‌ تو رو میون آغوش پاهات به رکاب اسب نمی رسید حالا کشیدی قد میون میدون پای تو روی زمین‌کشیده میشه روبه روی من، دلم شده خون لاله ی پرپرم چقد به روی پیکر تو مونده ردّ پا می برم با چه حال تن صدپاره ی تو رو به سمت خیمه ها العجل به حقّ قاسم العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 اینجا تو رو بین بارون سنگ دیدمو و باباتو در بارونی از تیر دیدم کفنش خونی شده، وقتی گذاشتمش رو خاک ِ قبر شدم‌ پیر حالا تن صدپاره ی تو رو میزارم تو خیمه گاه کنار اکبر از داغ ِشما دوتا داره دق می کنه جلوی من بیچاره خواهر آه از اون موقع که می بینه پیکرت رو پاره پاره مادرت آه از اون موقع که می بینه بر روی سرنیزه ها میره سرت العجل به حقّ قاسم العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... شد وقت مرور روضه ی آب و ترکهای لب علی ِ اصغر آقا شدی از صدای العطش تو خیمه ی رباب ،دو‌باره مضطر داری می بینی حسین به میدون اومده با کودک ِنخورده آبش خونه دلت از خواهشی که تیر سه شعبه ی عدو شده جوابش العجل الامان به خونی که حسین پاشیده سمت آسمون العجل الامان به کام خشک کودکی که تر شده با خون العجل به حقّ اصغر العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال امام حسین با حضرت علی اصغر علیهماالسلام: لبخند می زنی میون دست و پا زدن ای تشنه لب کنار دریا خوشحالی که دادی جون علی مثل برادرت تو هم تو راه بابا ای حرمله، پاسخ تَلظّی ِعزیز قلب من چرا شده تیر شش ماه ی بی گناهمو مقابلم گرفتی با سه شعبه از شیر رفتی ای اصغرم قسمت نشد که بشنوم من از لبت بابا شد حروم اصغرم آبی که مِهر ِمادر منه به تو چرا العجل به حقّ اصغر العجل..... 🌸🌸🌸🌸🌸 زینب بیا باهم بکشیم سه شعبه رو از میون حنجر اصغر می ترسم همین که از گلوی نازکش دربیارم ،جدا بشه سر باید چی بدم جواب مادرش رو که‌تو خیمه گاه چشم انتظاره حالا چه جوری میخواد سر علی رو روی نیزه ها کنه نظاره وای ِمن، می بینه سرش رو در میون سلسله،تو راه شام پاسخ ِگریه هاش میشه لبخند تلخ حرمله، تو راه شام العجل به حقّ اصغر العجل..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... میدونم آقا با اشک و آه کنار شیش گوشه ی شاه کربلایی در پایین ِ پا ،روضه گرفتیو به یاد پیکر ِ روی عبایی شد وقت مرور روضه ی جوونی که تو کربلا شد ارباً اربا با دیدن زخمای تنش، شده سپیدموی باباش میون اعداء العجل الامان بیا به پیکر صد پاره ی روی عبا العجل الامان به سر زخمی ِمؤذّن کربوبلا العجل به حقّ اکبر العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 با کُنده ی زانو اومدم کنار تو نفس بکش عزیز لیلا پاشو پسرم ببین داره کنار جسم بی جونت ،جون میده بابا صورت میزارم به صورتت تا که کمی آروم بشم، دلم شکسته اما چطوری آروم بشم‌وقتی می بینم که تنت از هم‌گسسته من شدم نیمه جون با دیدن شکاف ِرو سرت ای اکبرم آه ببین پیش تو میون این همه دشمن رسیده خواهرم العجل به حقّ اکبر العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 دارم می چینم روی عبا یکی یکی پاره های جسمتو با درد پرپر شدی ای لاله ی من جلو چشام با کینه ی دشمن نامرد هر گوشه ی کربلا نشونه‌مونده از تنت چرا ،علی ِاکبر بدجوری تو رو شکسته اند نشد بشی عصا برا پیری مادر پیر شدم از غمت به روی این عبا چقد تو پاره پاره ای آه از این سرنوشت ماه ِلیلا چرا ستاره در ستاره ای العجل به حقّ اکبر العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... آقا دوباره با پای دل رفتی کنار علقمه با درد بسیار جاری میشه مثل مشک ِ پاره اشک تو با دیدن دست علمدار ارباب اومده پیش تن برادرش با ناله و قد ِخمیده در بین صدای هلهله بوسه زده با گریه بر دست بریده العجل الامان به سری که شکسته با عمود آهنین العجل الامان به قمری که خورد با صورتش روی زمین العجل به حقّ عباس العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت عباس علیه السلام شرمنده اخا نشد برای اصغرت آبی به خیمه ها بیارم دستم به فدای اصغرت از غم خشکی لبش در احتضارم شرمنده نمونده دستی که به احترامت بزارم به روی سینه من رو نبری به خیمه گاه تا که نبینه زخمای من رو سکینه آه ببخش ،یا اخا اولین روزه که میفته از دستم علم میدونم بعد من تو می میمونی وبی پناهی اهل حرم العجل به حقّ عباس العجل... 🌸🌸🌸🌸🌸 وقتی که با صورتم زمین خوردمو موی سر من با خون حنا شد اومد مادر تو فاطمه پیش تن بی دست من صاحب عزا شد حالا تو شبیه مادرت کنار پیکرم یه دست به پهلو داری عبّاس بمیره ولی نبینه که شدی بی یاور و اشک تو جاری تیر از این چشم بکش بزار یه بار دیگه ببینمت برادرم الوداع نورعین سلام ِآخرم رو برسون به خواهرم العجل به حقّ عباس العجل... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)