eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
48 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
بااشک ثبت شد شد ماه محرمو بازم چرا تو بزم روضه ها صاحب عزا نیس این روضه ها کم‌ داره تو رو ،وقتی نباشی، دلخوشی ،تو قلب ما نیس جای قدمت رو فرشای هیئته اما چشم ما تو رو ندیده آقای غریب کجای این‌ هیئت ما خون از نگاه تو چکیده العجل،الامان بیا به حقّ اشک عمّه های مضطرت العجل،الامان به حقّ پیکر خونین جدّ بی سرت العجل، یوسف زهرا العجل..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
بااشک ثبت شد ... ای صاحب چشم بارونی، روز وشب تو میگذره با آه سینه هیشکی توی خیمه ی تو نیس تا که به پای روضه های تو بشینه بازم آقای غریب ما خون جگری با روضه ی غریب کوفه می بینی سفیر جدّ تو میگرده دنبال وفا کوچه به کوچه العجل الامان به حق مسلمی که‌ شد سرش از تن جدا العجل الامان تنش از روی بام افتاده بین کوچه ها العجل بحقّ مسلم العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت مسلم علیه السلام: با دستای بسته روی بام نوشتم ای حسین نیا به شهر کوفه همراه علی ِ اصغر واکبر و زینبین نیا به شهر کوفه به دختر شیرین زبونت بگو که همراه خودش نیاره زیور در عوض بگو که همراهش بیاره توی کربلا اضافه معجر ای گل فاطمه کوفه نیا که توی این دیار قحط وفاست خواهرت رو نیار کوفه پر از سنان و شمر و زجر بی حیاست العجل بحقّ مسلم العجل 🌸🌸🌸🌸🌸 چند لحظه ی دیگه پیکرم حنا میشه به روی بام با خون حنجر میشه سر من جدا ولی نمیره روی نیزه ها جلوی خواهر اینجا تن من نمیره زیر دست و پای مرکب دشمن کافر اینجا کسی با تازیونه نمیزنه به دخترم‌ کنار پیکر می بینم روزی که توی همین کوفه سرت میره رو نیزه ها روبه رو خواهرت جسارت میشه به سر جدات با یک عصا العجل بحقّ مسلم العجل ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
بااشک ثبت شد ای صاحب اصلی عزا، دلت دوباره ساکن کربوبلا شد همراه حسین و عمه ها، رفتی به اون زمینی که مهد بلا شد می بینی همین که پای زینب به زمین کربلا رسیده با درد اشکای غریبی از چشاش به روی خاک کربلا چکیده با درد العجل الامان بیا به حقّ آه عمّه ی غم پرورت العجل الامان بیا به داغ روی داغ جدّ اطهرت العجل، به حق زینب العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت زینب علیهالسلام: اینجا چه زمینیه حسین جان که غم دو عالمو گذاشت تو سینَم اما تموم غمم اینه که نکنه داغ تو رو اینجا ببینم یه کوچه ای از محارمه به دور من تا سایمو کسی نبینه چند روز دیگه کنار مقتلت میون دشمنیم من و سکینه ای داداشم نخواه ببینم رأستو رو نیزه ها چند روز بعد توی این خاک غم نخواه بشم اسیر و همسفر با ابن سعد العجل، به حقّ زینب العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 هرچند دل من پر از غمه، دلم خوشه کفیلمه حضرت عباس تا وقتی که باشه پیش من ،غربت این زمین ِغم نمیشه احساس چند روز دیگه با مشک آب، به علقمه میره ولی بر نمی گرده سهم من و اهل خیمه ها ،میون غارت حرم، غربت و درده آه از اون لحظه که دشمنا می ریزند به خیمه ها عصر دهم می بینند بی کسیم همه رو می زنند با کینه ی غدیر خم العجل، به حقّ زینب العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
کلمه کلمه این شعر با اشک ثبت شد امشب میون خرابه ای، بازم غریب فاطمه با قلب بی تاب مونده توی گوش تو یه عمر، ناله های عمّه ی تو با سر ارباب می بینی لباس پارَشو، همین بسه دلیل برا اشک روونت رو خاک خرابه سر گذاشته غریبونه عمّه ی قامت کمونت العجل الامان به تن زخمی رقیه در شام بلا العجل الامان به عمّه ی شهیده از غم سر ِ جدا العجل، به رقیّه جان العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال سر بریده با حضرت رقیه علیهمالسلام😭: با سر اومدم‌ کنار تو ببخش منو ای دختر شیرین زبونم چشماتو ببند و اینقده نگاه نکن به این لبای غرق خونم ‌ گوشواره ی تو شبیه انگشتر من با سنگدلی رفته به غارت ای وارث درد مادرم،به گوش تو مونده چرا ،ردّ جسارت هستی تو خون جگر خیلی دلت پره از مجلس و بازار شام دیدمت از رو نی وقتی دشمن تو رو با سنگ میزد از روی بام العجل به رقیه جان العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 یادم نمیره لحظه ای که با کاسه ی آب اومدی کنار گودال دیدی بدن بی سر و پاره پارمو، ناله زدی کنار گودال یک شب تن بی سر منو دیدی و امشب سر من رو دامن توس روی تو مث منه کبود ،نشون تازیونه ها روی تن توس آه توی راه شام با دیدن سرم رو نیزه ها کشیدی زجر من شدم غرق اشک وقتی دیدم‌که تو رو میزنه با کینه زجر العجل به رقیه جان العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 پرسیدی با اشک و ناله هات، کی رگهای حنجر پاکمو بریده من هم‌دارم‌از تو یک سؤال، گیسوی نازدانه ی من چرا سفیده برده دلمو لباس خاکی تو و قدّ خمت سمت مدینه تو‌ کوچه ای که مادرمو چهل نفر زدن جلوی من با کینه وقتشه دخترم داره میشه دعای رفتن تو مستجاب مثل من جون میدی با شکم‌ گرسنه و لب ِ نخورده آب العجل به رقیّه جان العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
بااشک... روضه بخون ای صاحب عزای این شبای کربلا برای زینب آخه جون عمه ی تو از شهادت دو تا‌ گلش رسیده بر لب با این که میون ناله و اشک چشاش کشته شدند دو نور عینش اما شده شاد که کلّ هستشو فدا کرده توی راه حسینش العجل الامان به حقّ لاله های پرپر عمّه بیا العجل الامان بیا ببین که عمّه مضطره تو خیمه ها العجل ،بحقّ زینب العجل... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت زینب با امام حسین علیهماالسلام آماده شدن کبوترام پر بکشند به راه تو قبول کن ارباب میخوان که بشن فدای تو با گوشه ی نگاه تو قبول کن ارباب از وقتی که بر روی عبا دیدند علیّ ِ اکبرت رو پاره پاره هر کی یه گوشه نشسته و برای جون دادن تو راهت بی قراره یا اخا کن قبول بزار اینجا بشم‌مقابل تو روسفید یا اخا کن قبول نصیب من بشه مقام‌مادر شهید العجل ،بحقّ زینب العجل... 🌸🌸🌸🌸🌸 رفتم توی خیمه تا عزیزامو میون خاک و خون نبینم اینجا رفتم‌که خجالت نکشی وقتی میشن‌ کشته با کینه های اعدا راضی شدم از اونا زمونی که شدن شهید ِ راه تو برادر رفتند با تنی زخمی و پاره پاره با تأسّی بر علی ِ اکبر رفتنو شکر حق نمی بینند که من همسفرم با دشمنا رفتنو شکرحق نمی بینند منو تو مجلس شام بلا العجل ،بحقّ زینب العجل... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... بازم دل تو رفته تو گودال و می بینی زخمای کاری ارباب می بینی که لاله ی حسن رفته به قتلگاه برا یاری ارباب وقتی که عمو در وسط لشکر دشمنا میشه بی کس و تنها میشه سپر عموجونش تو قتلگاه مقابل کینه ی اعداء العجل الامان به حقّ غربت یاس شکسته ی حسن العجل الامان بیا که زیر دست و پا شده صدپاره تن العجل بحقّ اولاد حسن.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت عبدالله بن حسن با حضرت زینب علیهماالسلام: دستم رو رها کن عمّه جان ببین عمومه بی پناه بین یه لشکر هر کی داره اونو میزنه یکی با نیزه اومده یکی با خنجر من چطور بایستمو ببینم‌که عمومو می کشند یه عدّه نامرد میرم که به راش فدا بشم ،دنیا بدونش به خدا سراسره درد آخرین یارشم نمیزارم عموم تو قتلگاه بی چاره شه با دَم یا حسن میرم که مثل قاسم پیکرم صدپاره شه العجل بحقّ اولاد حسن.... 🌸🌸🌸🌸🌸 من اومدم ای عمو ببین یاس حسن برای جون دادن مهیّاس دستم شده از تنم جدا تو راه تو شکر خدا شبیه عبّاس چند لحظه ی دیگه پیکرم میره کنار تو به زیر نعل مرکب میره سر من هم مث تو به روی نیزه روبه روی عمّه زینب شد فدات، جون من سینه ی من تو آغوشت شکسته شد با تیر شکر حق میرمو نمی بینم که خواهرام‌میشن اینجا اسیر العجل بحقّ اولاد حسن.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... آقای غریب ما کجا گرفتی مجلس عزا برای قاسم با یاد جراحت تنش به زیر دست و پا شده اشک‌ تو دائم داری می بینی حسین‌ کنار لاله ی برادرش یاد مدینه ست اون تیرا که از تن حسن بیرون کشید یه عمریه داغ تو سینه ست العجل الامان به سینه ای که زیر پای مرکبا شکست العجل الامان به اعضایی که زیر دست و پا از هم‌گسست العجل به حقّ قاسم العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال امام حسین با حضرت قاسم علیهماالسلام ای نور دل برادرم چرا مقابل چشام شدی تو خاموش قاسم‌عزیزم ببین‌که با چه دردی می برم‌ تو رو میون آغوش پاهات به رکاب اسب نمی رسید حالا کشیدی قد میون میدون پای تو روی زمین‌کشیده میشه روبه روی من، دلم شده خون لاله ی پرپرم چقد به روی پیکر تو مونده ردّ پا می برم با چه حال تن صدپاره ی تو رو به سمت خیمه ها العجل به حقّ قاسم العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 اینجا تو رو بین بارون سنگ دیدمو و باباتو در بارونی از تیر دیدم کفنش خونی شده، وقتی گذاشتمش رو خاک ِ قبر شدم‌ پیر حالا تن صدپاره ی تو رو میزارم تو خیمه گاه کنار اکبر از داغ ِشما دوتا داره دق می کنه جلوی من بیچاره خواهر آه از اون موقع که می بینه پیکرت رو پاره پاره مادرت آه از اون موقع که می بینه بر روی سرنیزه ها میره سرت العجل به حقّ قاسم العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... شد وقت مرور روضه ی آب و ترکهای لب علی ِ اصغر آقا شدی از صدای العطش تو خیمه ی رباب ،دو‌باره مضطر داری می بینی حسین به میدون اومده با کودک ِنخورده آبش خونه دلت از خواهشی که تیر سه شعبه ی عدو شده جوابش العجل الامان به خونی که حسین پاشیده سمت آسمون العجل الامان به کام خشک کودکی که تر شده با خون العجل به حقّ اصغر العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال امام حسین با حضرت علی اصغر علیهماالسلام: لبخند می زنی میون دست و پا زدن ای تشنه لب کنار دریا خوشحالی که دادی جون علی مثل برادرت تو هم تو راه بابا ای حرمله، پاسخ تَلظّی ِعزیز قلب من چرا شده تیر شش ماه ی بی گناهمو مقابلم گرفتی با سه شعبه از شیر رفتی ای اصغرم قسمت نشد که بشنوم من از لبت بابا شد حروم اصغرم آبی که مِهر ِمادر منه به تو چرا العجل به حقّ اصغر العجل..... 🌸🌸🌸🌸🌸 زینب بیا باهم بکشیم سه شعبه رو از میون حنجر اصغر می ترسم همین که از گلوی نازکش دربیارم ،جدا بشه سر باید چی بدم جواب مادرش رو که‌تو خیمه گاه چشم انتظاره حالا چه جوری میخواد سر علی رو روی نیزه ها کنه نظاره وای ِمن، می بینه سرش رو در میون سلسله،تو راه شام پاسخ ِگریه هاش میشه لبخند تلخ حرمله، تو راه شام العجل به حقّ اصغر العجل..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... میدونم آقا با اشک و آه کنار شیش گوشه ی شاه کربلایی در پایین ِ پا ،روضه گرفتیو به یاد پیکر ِ روی عبایی شد وقت مرور روضه ی جوونی که تو کربلا شد ارباً اربا با دیدن زخمای تنش، شده سپیدموی باباش میون اعداء العجل الامان بیا به پیکر صد پاره ی روی عبا العجل الامان به سر زخمی ِمؤذّن کربوبلا العجل به حقّ اکبر العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 با کُنده ی زانو اومدم کنار تو نفس بکش عزیز لیلا پاشو پسرم ببین داره کنار جسم بی جونت ،جون میده بابا صورت میزارم به صورتت تا که کمی آروم بشم، دلم شکسته اما چطوری آروم بشم‌وقتی می بینم که تنت از هم‌گسسته من شدم نیمه جون با دیدن شکاف ِرو سرت ای اکبرم آه ببین پیش تو میون این همه دشمن رسیده خواهرم العجل به حقّ اکبر العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 دارم می چینم روی عبا یکی یکی پاره های جسمتو با درد پرپر شدی ای لاله ی من جلو چشام با کینه ی دشمن نامرد هر گوشه ی کربلا نشونه‌مونده از تنت چرا ،علی ِاکبر بدجوری تو رو شکسته اند نشد بشی عصا برا پیری مادر پیر شدم از غمت به روی این عبا چقد تو پاره پاره ای آه از این سرنوشت ماه ِلیلا چرا ستاره در ستاره ای العجل به حقّ اکبر العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... آقا دوباره با پای دل رفتی کنار علقمه با درد بسیار جاری میشه مثل مشک ِ پاره اشک تو با دیدن دست علمدار ارباب اومده پیش تن برادرش با ناله و قد ِخمیده در بین صدای هلهله بوسه زده با گریه بر دست بریده العجل الامان به سری که شکسته با عمود آهنین العجل الامان به قمری که خورد با صورتش روی زمین العجل به حقّ عباس العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زبان حال حضرت عباس علیه السلام شرمنده اخا نشد برای اصغرت آبی به خیمه ها بیارم دستم به فدای اصغرت از غم خشکی لبش در احتضارم شرمنده نمونده دستی که به احترامت بزارم به روی سینه من رو نبری به خیمه گاه تا که نبینه زخمای من رو سکینه آه ببخش ،یا اخا اولین روزه که میفته از دستم علم میدونم بعد من تو می میمونی وبی پناهی اهل حرم العجل به حقّ عباس العجل... 🌸🌸🌸🌸🌸 وقتی که با صورتم زمین خوردمو موی سر من با خون حنا شد اومد مادر تو فاطمه پیش تن بی دست من صاحب عزا شد حالا تو شبیه مادرت کنار پیکرم یه دست به پهلو داری عبّاس بمیره ولی نبینه که شدی بی یاور و اشک تو جاری تیر از این چشم بکش بزار یه بار دیگه ببینمت برادرم الوداع نورعین سلام ِآخرم رو برسون به خواهرم العجل به حقّ عباس العجل... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ثبت با اشک... بازم شب عاشورا رسیدو چشم تو دریاییه غریب زهرا آقا میدونم دلشوره داری مث عمه زینبت برای فردا امشب شب آخریه که حسین برای خواهرش زینب پناهه فردا زیر سنگ و نیزه ها زخمی‌و بی غسل وکفن تو قتلگاهه العجل الامان به شاه تشنه ای که شد سر از تنش جدا العجل الامان به حنجر بریده ی امام کربلا العجل بحق زینب العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 خواهر شب آخریه که کنار من میون درد، آروم‌میگیری دارم می بینم که عصر فردا میون یه مشته بی حیا اسیری می بینی تن صدپارمو به زیر نعل تازه ی مرکب دشمن وای ِمن از اون لحظه که می زنی تو بوسه بر رگ بریده ی من خواهرم می بینی بر سر غارت پیراهنم دعوا میشه آه تن زخمی ام سه روز وشب رها رو خاک این صحرا میشه العجل بحق زینب العجل.... 🌸🌸🌸🌸🌸 امشب میره با دیدن گلهای حرم تو خیمه ها غم از دل تو فردا سر هر کدومشون میره به روی نیزه ها مقابل تو امشب زیر سایه ی اباالفضلی و فردا شب اسیر حرمله ها یه خیمه ی نیم‌سوخته میشه مأمن تو و بچه ها میون صحرا خواهر مضطرم وقت جدایی من و تو دیگه سررسید می بینم روی تل تمومی موهای تو میشه فردا سفید العجل بحق زینب العجل.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گیر اُفتادم میدَرد داغِ تو هر لحظه گریبانِ مرا کاش خاموش کُنی سینه‌ی سوزانِ مرا خنده کردند در این شهر همین که گفتم: برسانید به او حالِ پریشانِ مرا آتش از بام سرم ریخت که گیر اُفتادم شعله سوزاند میانِ همه مژگانِ مرا زجر اینجا به لبم زد که نگویم برگرد ریخت در کاسه‌ی آبی دو سه دندانِ مرا مثل زینب دو پسر داشتم و حالا نَه حیف نشنید کسی هِق هِقِ طفلانِ مرا آه بر حنجرشان بوسه زدم وقتِ وداع گریه کردیم ببین خیسیِ دامانِ مرا تازه فهمیده‌ام آقا که جگر یعنی چه من ندیدم تو بگو داغِ پسر یعنی چه در هوایت دلِ نامه‌بَرِ من می‌چرخد باز دنبالِ تو چشم ترِ من می‌چرخد میرسی بر سرِ یک نیزه و می‌بینی که می‌شود دست به دست و سرِ من می‌چرخد یک نفر بُرده زره پیرهنم هست بگو چقدر حرمله دور و برِ من می‌چرخد داد انگشترم و در عوض‌اش تیر خرید حال دستِ همه انگشترِ من می‌چرخد می‌زنند بر دو سه تا میخ گره مویم را رویِ قناره زِ بس حنجر من می‌چرخد بند بر پا زده از پا بدنم می‌گردد می‌خورَد هِی به زمین پیکرِ من می‌چرخد وای با خواهرِ تو دخترِ تو همسرِ تو بین بازارچه‌ها دخترِ من می‌چرخد داد از عاقبتِ پیرهنت در گودال کاش می‌شد که نچرخد بدنت در گودال حسن لطفی
کوفه میا در کوچه بی کس و ، تنها روانه ام در اوج غربت است ، سیر شبانه ام در کوفه یاد تو ، ماه یگانه ام این شهر بی حیا ، شد آشیانه ام هر دم کنم ندا ، کوفه میا میا درهای خانه را ، بر من ببسته اند از آل مصطفی، حرمت شکسته اند از بهر قتل من ، هر سو نشسته اند سر رشته ولا ، از خود گسسته اند ای پور مرتضی ، کوفه میا میا من وارث علی ، در کوفه ی غمم بی یاور و غریب ، در شهر ماتمم معنای بی کسی ، در اهل عالمم گردیده یا حسین ، ذکر دمادمم ای عشق اولیا ، کوفه میا میا مردی نبود و من ، مهمان یک زنم شب طی شد و رسید ، پایان ماندنم دیدم پس از نماز ، در بین دشمنم تیر و سنان بُوَد ، گل های گلشنم با تو کنم نوا ، کوفه میا میا من یک تنه به یک ، لشکر برابرم شهری ز دشمنان ، شوریده بر سرم هرگز نشد حریف ، آن خصم کافرم دشمن به مکر خود ، بگرفته پیکرم ای مظهر خدا ، کوفه میا میا اکنون به روی بام ، بنما نظاره ام سوسوی یاد تو ، باشد ستاره ام من کشته ی تو بر ، دارالاماره ام بشنو به ناله این ، ذکر دوباره ام بنگر سر مرا ، کوفه میا میا محمد مبشری