eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 02155912510 02155970902 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم زمزمه - وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها - سبک رسیده لحظه هایِ... نشسته شالِ غمهایِ تو رویِ شونه هایِ پیمبر چقدر خالی شده جایِ تو آخه تویِ این خونه مادر شده سهمِ دخترت زهرا از این دنیا گریه و غمها چه سنگینه روضه هایِ تو چه غمگینه نوحه هایِ ما نوایی نوایی امان از جدایی امان از جدایی (۴) صدایِ حَیِّ علیَ العزاء تویِ آسمونا پیچیده شنیدم که از عرشِ اعلی کفن واسِه مادر رسیده دوباره من روضه می خونم به یادِ یک پیکرِ عریان شنیدم که زیرِ آفتابه بدنِ سالارِ مظلومان نوایی نوایی شدم کربلایی امان از جدایی (۴) دوباره می تپه این سینه پایِ روضه هایِ مدینه امان از مادری که زخمی تو کوچه رو خاکا می شینه چقدر سخته روضه یِ کوثر دو تا دستِ بسته یِ حیدر چقدر سخته گفتن از میخی... که می ره تو سینه یِ مادر نوایی نوایی نداره دَوایی امان از جدایی (۴) ✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مصیبت - وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها غمی بزرگتر از این برایِ دختر نیست نشسته است سرِ سفره ای که مادر نیست رسیده لحظه یِ افطارِ روزه دار ولی... کنارِ سفره قرارِ دلِ پیمبر نیست فراقِ مادرِ ایثار داغِ سنگینی ست غمی به وسعتِ این غصّه تا به محشر نیست بمیرم از غمِ زهرا که در قضا و قَدَر به غیرِ روضه برایش دَمی مُصوّر نیست اگرچه عمرِ گلِ یاس عمرِ کوتاهی ست برای روضه یِ او انتها و آخر نیست خدیجه رفت و نبی رفت و روضه ها ماندند دَری که سوخته بابِ بلاست... سنگر نیست شکسته شد درِ سنگینِ خانه با لگدی به رویِ میخ مگر خونِ سرخِ کوثر نیست؟ قسم به یاسِ کبودِ خدیجه و احمد به جز دعایِ فرج مَرهمی مُیسّر نیست ✼═══┅🔶🍁🔶┅═
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل پیوسته - وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها ای مقامِ تو مقامی والا مادرِ کوثر و نور و طاها مدحِ تو رویِ لبِ آلُ الله اوّلین مرثیه خوانت زهرا دینِ اسلام به تو مدیون است صبرِ تو برده عَلَم را بالا سالِ پروازِ تو را نامیده شخصِ پیغمبرِ ما سالِ عزا محورِ آه و مناجات سلام مادرِ مادرِ سادات سلام صبر را صبرِ تو رسوا کرده عشق را عشقِ تو شیدا کرده شیرِ تو کوثرِ پیغمبر را فاطمه... مرضیه... زهرا کرده حضرتِ ختمِ رسل لبها را با ثناگوییِ تو وا کرده خودِ حق مهرِ تو را در قلبِ... کعبه و صاحبِ آن جا کرده اُسوه یِ عصمت و ایثاری تو مونسِ احمدِ مختاری تو نَفَست... کار و کَسَت احمد بود عشق و ایثار و غمَت مُمتد بود زندگیِ تو پر از بندگی و... پاکی و عاشقیِ ایزد بود شبِ معراج سلامِ معبود هدیه یِ بانویِ سرآمد بود شاهدم شِعبِ ابی طالب هاست صبر و اخلاصِ شما بی حد بود غصّه... همسنگرِ پیغمبر شد مادرم فاطمه بی مادر شد کفن از عرشِ خدا آوردند روضه در بزمِ شما آوردند آمد از عرش کفن... قلبم ریخت اسمی از کرب و بلا آوردند؟!!!! تهِ گودال کفن نیست که هیچ وَ چه ها برده...؟! چه ها آوردند؟ خنجر و تیغ و عصا را بردند پیرهن... خوُود ُو عبا آوردند پیکرِ پاکِ حسینت بر خاک ندبه شد نغمه یِ لعلِ افلاک ✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مربّع وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها سفره‌یِ افطار را مادر بیندازد چه خوب است بر نگاهِ او نظر دختر بیندازد چه خوب است غصّه‌ها را از سرِ کوثر بیندازد چه خوب است خستگی از جانِ پیغمبر بیندازد چه خوب است عمرِ او خرجیِ لبخندِ نبی و دینِ ما شد او که در ماهِ خدا مهمانِ خوانِ کبریا شد بانویِ خاکیِ بیتِ مغفرت شد آسمانی مادرم زهرا دمِ افطار دارد روضه‌خوانی مهربانی می‌کند کوثر به روحِ مهربانی رحمةٌللعالمین جا دارد اَلرّحمان بخوانی گریه کن یارِ وفادارِ تو امشب پر گرفته روضه‌یِ بی‌مادری در خلوتش مادر گرفته داغِ او روی دلِ اُمِّ اَبیها می‌نشیند بعد از این با گریه پایِ سفره زهرا می‌نشیند حتماً امشب در کنارِ قبرش آقا می‌نشیند می‌کند یادی از آن مادر که از پا می‌نشیند دخترِ او مادری شد که هزار اندیشه دارد مادرِ ما را مزن نامرد... بارِ شیشه دارد بارِ شیشه دارد و افتاده بینِ درب و دیوار بارِ شیشه دارد و در سینه‌یِ او رفت مسمار بارِ شیشه دارد و خورده غلافی پیشِ دلدار بارِ شیشه دارد و خورده زمین در کوچه صدبار خوب شد مادر ندیدی بر سرِ دختر چه آمد دو پسر از خانه برد و یک پسر از کوچه آمد با لگد کشتند طفلِ مرتضی را بینِ کوچه پیشِ چشمِ مجتبی افتاد از پا بینِ کوچه چادری خاکی و معجر غرقِ خونها بینِ کوچه وای از ارباب در گودال و زهرا بینِ کوچه العجل پای ستم بر چادرِ ناموسِ دین است جرمِ مادر چیست؟! گفت حیدر امیرالمؤمنین است
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شور (زمزمه) - وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها - سبک به سمت گودال... شبِ دهم روضهَ‌م شبیهِ عاشوراست حرفِ کفن پیشِ... مادرمون زهراست کفن برا جسمِ... مادرش آوُردن به یادِ گودال و... مقطّعُ‌الاعضاست خدارو شکر داری قبر و کفن مادر خدارو شکر روضه می‌گیره پیغمبر غروبِ عاشورا عریان می‌شه پیکر چنگی می‌ره سمتِ... گوشواره و معجر آئینه یِ رویِ... خدیجه زینب بود پیشِ چشاش پیکر چه نامرتّب بود پای سرِ بر نی رُخش شده نیلی وارثِ زهرا بود بدجوری خورد سیلی مدینه و مکّه نجف و سامرّا مشهد و کاظمین بقیع و کربلا محرّم و ماهِ... خدا می‌گن یارب کِی می‌رسه از راه منتقمِ زینب زینبی که دیده بسترِ زهرا رو می‌بینه بر نیزه سرِ عزیزاشو بی‌تاب و گریونه خیلی پریشونه می‌دَوه تو صحرا نوحهَ‌تو می‌خونه به سمتِ گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود دیر رسیدم من سرِ تو دعوا بود ناله کشیدم من سرِ تو رو بردن دیر رسیدم من دیر رسیدم من (۴) @babollharam
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم زمزمه - شهادت حضرت حمزه علیه السلام/وفات حضرت عبدالعظیم علیه السلام - سبک محاله بمونه رو دلم... (حضرت حمزه) شیرِ میدونِ نبرد با دشمنایی تکیه گاهی و سپاهِ مصطفایی نگاه کن چی به سرت آورده دشمن بدنت جا می گیره رویِ عبایی عبایِ پیمبرِ دین شده تابوتِ تنِ تو جایِ نیزه یِ ستمگر مونده رویِ بدنِ تو لقبِت لقبِ ارباب امّا واسهَ ت کفنی هست سینهَ تو دَریدن امّا به تنت پیرهنی هست ای امان از این غریبی (۴) نه فقط عمو که واسهَ م بودی بابا بستی چشماتو چرا عمویِ زهرا بعدِ تو همین بقیع می بینه یک شب غریبونه تابوتی می بره مولا من و تو نیستیم ببینیم دستِ حیدرو می بندن تو کوچه به گریه هایِ... کوثرِ حرم می خندن باورت می شه مدینه جلو در می کِشه لشکر می شینه غلافِ کینه رو بازویِ یاسِ حیدر ای امان از این غریبی (۴) (حضرت عبدالعظیم) وقتی پا تویِ حریمِ تو می ذارم بارونی می شم مثِه ابرِ بهارم برا کربلا دلم تنگه و باید صورتم رو رو ضریحِ تو بذارم پسرِ کریمِ طاها حَرمت کرب و بلامه نوکریتون افتخارِ... من و کُلِّ رفقامه نمی شه سفره یِ نوکر... خالی آخه تو کریمی داره مجتبی تو شهرِ... ما برا خودش حریمی ای امان از این غریبی (۴) تو که روضه خونِ اربابِ غریبی تو که از ایل و تبارِ مجتبایی تویِ هیاتت می پیچه بویِ سیبی یعنی نوکرا شدن کرب و بلایی از تبارِ مجتبایی حرمی داری تو آقا عاشقِ حسینی امّا نشدی تو اِرباً اِربا جگرت سوخته ولی تیر به تن و تابوت نخورده دشمنت سرِ بریده به رویِ نیزه نبرده یا حسین غریبِ مادر (۴)
قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی میان راه پرستوی پرپرش باشی «مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی خدا تو را به دل تشنۀ‌ زمین بخشید که قاب روشنی از نور کوثرش باشی به «قم» رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد و تا همیشه تو یاس معطرش باشی کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید که خواهرش باشی خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی کنار خواهر خود ... نخواست «زینبِ» یک شام دیگرش باشی
ای عروس سفید بخت علی که سرآمدترینِ دنیایی در مقامت چه میتوان گفتن که تو اُمّ الائمه ،زهرایی ای مزار تو کعبه ی خاکی این دل بیقرار،زائر توست توهمانی که ذات حق فرمود خلق دنیا فقط بخاطر توست منم ام البنین که آمده ام بازهم در سکوت قبرستان با نگاهی پُراشک میگویم السلام علیکِ زهرا جان ام کلثوم و زینبت هرشب سرشان هست روی دامن من آب دست حسین میدهم و مادری میکنم برای حسن ای وجود چهار فرزندم به فدای چهار فرزندت حاضرم از صمیم دل همه را بدهم در ازای لبخندت *** سالیانی گذشت و ام بنین خسته افتاده بود در بستر عرق سرد روی پیشانی ونگاهی که مانده بود به در آسمان دلگرفته از بغضش شهر در آرزوی لبخندش دور خود را نگاه کرد و نبود اثری از چهار فرزندش نه توانی به دستها مانده نه دگر قوتی به زانویش درهمین حال ناگهان حس کرد درکنارش نشسته بانویش از دلش غصه رفت تا زهرا سر او را گرفت بر دامن گفت ام البنین نگاهم کن این منم مادر حسین وحسن مادر بچه های من بودی از حضورت همیشه ممنونم ای فدایت پسر فداکردی به فداکاری تو ،مدیونم به تلافی اینکه گهگاهی دامنت بود جای بغض حسن تاکه افتاد بر زمین پسرت سر او بود روی دامن من تا گرفتی تو اشک زینب را دیدم افتاد شعله بر جگرت یاد آن لحظه پاک میکردم خاک وخون را زصورت پسرت تا نباشد مقابل احدی ساقی سرشکسته عباست در قیامت شفاعت همه را میسپارم به دست عباست 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ام المومنین سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ثروتش گشت نذر دین خدا همه جا یاور محمد بود ثروتش در دفاع از اسلام مثل تیغ علی سرآمد بود همه سرمایه اش محبت شد تاجر عشق ناب احمدی است خانه ی او دل نبی خداست مهر او هم گل محمدی است کاشف الکرب مصطفی می‌شد هر زمانی که دیده‌ی تر داشت خانه ی مصطفی به گفته‌ی خویش با خدیجه صفای دیگر داشت درک دنیا به شان او نرسد بسکه حدّ و مقام او بالا است چه نیازی به مدح ما دارد فخرش این بس که دخترش زهراست بر لب بچه های زهرا بود ذکر نام شریف او همه جا همه هنگام خطبه می گفتند که "انا بن خدیجة الکبری" دم آخر نگاه گریانش بی قرار و شبیه دریا بود در کنار غریبی احمد فکر بی مادری زهرا بود در ازای تمام ثروت خود عطری از جنس مصطفی می خواست از خجالت به دختر خود گفت حاجتش را، که یک عبا می خواست این عبا گرچه شد کفن اما خود او خواست اینچنین باشد کفنی نیز جبرئیل آورد تا که اینگونه بی قرین باشد بی کسی، غم، کفن، عبا، غربت شیعه از داغ واژه ها مبهوت یک عبا گاه می شود کفن و یک عبا گاه می شود تابوت تا جوانان هاشمی برسند حل این مسئله معما بود پدر آورد عبا که جمع کند بدنی را که ارباً اربا بود سر نعش جوان خود جان داد هفت دفعه به پیش چشم حرم ... وسط خنده‌ها و هلهله‌ها ناله زد هفت مرتبه "پسرم" ناله، پیکر، مقطع الاعضا پیکر واژه ها پر از خون است وَلَدی شد بُنَیَّ در گودال ناله مادری که محزون است پیکر شاه، پیرهن، غارت بین گودال باز دعوا شد اینطرف اضطراب، خواهر، آه شمر از روی سینه اش پا شد نیزه، شمشیر، خنجر و حنجر قامت خواهری که گشت هلال نعل تازه، صدای اسب، بدن مادر از حال رفت در گودال کا‌ش مثل خدیجه و اکبر تن او در عبا کفن می شد یا اگر که عبا نشد جایش کفنش پاره پیرهن می شد ماند بر خاک‌ها سه روز تنش کفن او حصیر شد آخر ... سر او نیز رفت بر نیزه خواهرش هم اسیر شد آخر ... .
ای چشم حسین بر جمالت وی مظهـر فاطمـه، جلالت تعظیم کمـال بــر کمـالت تحسین رسول بر خصالت بر قلب پدر سکینه‌ای تو در بیـت ولا امینـه‌ای تو تـو سـوره نـور اهل‌بیتی تو شادی و شور اهل‌بیتی در سینه سـرور اهل‌بیتی تو نخلـه طور اهل‌بیتی تو دختر مــاه و آفتابی آیینــه زینـب و ربابی گل بر تو، گلاب بر تو نازد عطشانـی آب بـر تـو نازد آیـات حجـاب بر تو نازد تنهـا نـه رباب بر تو نازد حقـا کـه تو فخر عالمینی ممدوحـه زینب و حسینی ای چشم حسین را نظاره! بـر فاطمـه، زینب دوباره فریـاد گلـوی پـاره پاره وصف تو فراتر از شماره تا حشر، سکینه ولایت آرامـش سینـه ولایت تو وجه خدای را گواهی در قـلب پدر، شرار آهی بیـن اسـرا چـراغ راهی پیغــام ‌رسان قتلگاهــی پیغامت از آن رگ بریده تا حشـر قیامت آفریده در فُلک ولا، سکینـه‌ای تو راضیــه‌ای و امینــه‌ای تو یک کرب و بلا مدینه‌ای تو چون فاطمه بی‌قرینـه‌ای تو تـو آیه حُسن ابتلایـی قرآنِ شهیـدِ کربلایی در مقتل خون چو پا نهادی لب بــر گلـوی پدر نهادی روی تـن پاکـش اوفتـادی این گونه بــه مـا پیام دادی ما عترت عصمت و حجابیم در مـلک عفــاف آفتابیم بــا آن همــه داغ بـی‌نهایت مــی‌بود بـه محضـر ولایت از بــردن چــادرت شکایت ای شعلـه مشعــل هــدایت توحید و کتاب زنده از توست آیات حجـاب زنده از توست در بحر عفاف، گوهری تو بر فُلک کمـال، لنگری تو هنگام خطابـه، حیدری تو زیرا به حسین، دختری تو تو سینهْ ‌سپـر به هر بلایی تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی ای در نفست صدای زینب در هر سخنت ندای زینب هم‌سنگر و پا به پای زینب مـرآت خـدا نمــای زینب «میثـم» به ثنای تو چه خواند هــر چنـد ز لب گهر فشاند
ای کرامت را تو مجلای تمام حضرتت باب الکرم بنت الکرام با کلام الله ناطق هم کلام ای سکینه بر کراماتت سلام مشعل روشن ز مصباح الهدی در عبادت غرق و مجذوب خدا گوهر دردانه ناز حسین دختر هم راز و دم ساز حسین جده ات انسیة الحورا تو حور چشمه خورشید را یک لمعه نور زینت استی گوشوار عرش را سرور استی بانوان فرش را ای سکینه مسکنت دامان عشق سوره والنجم در قرآن عشق قلب مادر از تو تسکین دیده است زان سکینه مادرت نامیده است معرفت برده است در کیوان تو را خوانده مولا خیرة النّسوان تو را برترین زن های عصر خویشتن یادگار ماندگار پنج تن در دل کوثر طهارت کرده ای پنج حجت را زیارت کرده ای در زنان هاشمی صاحب وقار خاندان فاطمی را افتخار آفتابی خود که عمری در حجاب بوده ای در سایه سار آفتاب ای وقار از دامنت آویخته هر نگاهت با عفاف آمیخته چشمت از زمزم دهان از کوثر است نامت از طوبی نشان از کوثر است مهر و ماه معرفت را کوکبی در جلالت هم قِران زینبی هم نشینی با امامت با امام دیده ای ماه ولایت را تمام ای فصاحت بی نوایت بی نوا صد نوا از نای تو در نینوا ای سکینه ای هم آغوش بلا وی تو سکّان دار فُلک کربلا مرد میدانی و لیکن در حجاب با امام عصر خود پا در رکاب حرف حق نطق تو را شمشیر کرد شیره جان ربابت شیر کرد در اسارت نقش ایفا کرده ای پا به پای عمه غوغا کرده ای در حرم در خیمه گه در قتلگاه در مسیر کوفه و شام سیاه می درخشد نام تو گفتار تو اشک تو ایمان تو ایثار تو جامه خون و شرف پوشیده ای تشنگی را با پدر نوشیده ای خورده بر جان و دلت مُهر عطش شام غربت دیدی و ظهر عطش از عطش گر چه ز پا افتاده ای سهم آب خود به طفلان داده ای در مصائب پایداری کرده ای عمه را با صبر یاری کرده ای بانوان را دل نواز پر توان کودکان را سرپرست مهربان دختری و صبر و همت این چنین مرحبا بر صبرت ای صبر آفرین! در وداع آخرینت با حسین کز حرم برخواست بانگ یا حسین! اولین کس را که مولا یاد کرد نام شیرین تو را فریاد کرد که ای سکینه حامی ایتام باش ای دل آرام حسین آرام باش قطره های اشک بر سیما مزن شعله های درد بر دل ها مزن منگرم با چشم گریان دخترم قلب بابا را مسوزان دخترم پیش تر آ نزد بابا پیش تر گریه ها در پیش داری بیش تر بعد تودیع حرم با التهاب دست بر شمشیر زد پا در رکاب رفت در میدان و دیگر بر نگشت بر نگشت و از تن و از سر گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا که دیدی بر فراز نی سرش دیدی اندر خون دو نیم است آفتاب نیمه ای بر نیزه نیمی بر تراب چون رسیدی در حریم قتلگاه معجر دیگر به سر کردی ز آه طاقت از کف داده و دل باختی خویش را بر خاک و خون انداختی یافتی قرآن حق را جزو جزو جسم خونین پدر را عضو عضو یوسفت در بین گرگان مانده بود جسم ثارالله عریان مانده بود بر زیارت کردن سبط رسول چون نبودت مهلت اذن دخول زان زیارت در فضا هنگامه شد پاره های دل زیارت نامه شد پیکری دیدی ولیکن سر جدا جمله اعضایش ز یکدیگر جدا زان تن پامال اثر باقی نبود سینه و پشتی دگر باقی نبود چار سویش حجله خون بسته بود استخوان در استخوان بشکسته بود در وداع سینه سوز خویشتن دست بردی زیر آن خونین بدن تا گرفتی آن تن صد چاک را سوخت آهت خیمه افلاک را زخم هایش بوسه باران ساختی مرحمی بر جسم عریان ساختی روح بی تابت ز نو در تب نشست خاک و خون زان بوسه ات بر لب نشست خاک مقتل شد ز اشک تو خجل تا سرودی این سخن از سوز دل این بیابان گر شود از شب سیاه بر که آرد دخترت بابا پناه؟! این بیابان جای خواب ناز نیست ایمن از صیاد تیر انداز نیست ماه محمل باز انجم را بخوان "شیعتی مهما شربتم" را بخوان ای تجلای حرم نور خیام چلچراغ کوفه و قندیل شام سوخت این جا از غمت کلک و کلام عمه جان بر روح والایت سلام
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرار رکن زینبی دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای روی تو آفتاب تماشای باب بود آئینة تمام نمای رباب بود در منطق تو معجزة نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی در قتلگه ز بردن چادر گریستی در مجلس یزید که قلبت کباب بود دیدی میان طشت طلا آفتاب بود نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود فریاد و آه و اشک و غم از گریة تو سوخت حتی دل یزید هم از گریة تو سوخت گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای گاهی به روی خار مغیلان دویده ای گه حنجر بریده به گودال دیده ای در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است الحق تو را مقاومت و صبر زینب است ای یادگار فاطمه ای دختر حسین همگام زینبینی و هم سنگر حسین در راه شام راهنمایت سر پدر منزل به منزلی تو پیام­آور حسین هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضة شهر مدینه اش تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحة جمال فروزنده احسنَت پامال حرمتت شده از جور دشمنان با تازیانه آیه نوشتند بر تنت تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای تو قاصد پیام گلوی بریده ای ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو پیوسته باد باغ شهادت بهار تو تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای
بار دیگر عزای عاشوراست از غمی بی قرینه باید گفت دو سه خط سوگواره ی غربت در عزای سکینه باید گفت قطره از وصف بحر درمانده من کجا، مدح دختر ارباب ای که بوده حسین مداحت السلام ای سکینه بنت رباب در کرامات حضرتش کافیست شیر او را رباب داده، همین در غریبی او فقط بنویس به عمو مشک آب داده، همین کربلا بود دشتی از روضه او بلاهای خویش را دیده در عبایی پر از علی اکبر روح بابای خویش را دیده روضه می خواند دور دارالحرب نعش ها را یکی یکی که شمرد دید بابا علیِ اصغر را به امیدی گرفت و با خود برد پدر آمد ولی چه آمدنی! غرق خون کرد چشم قافله را دید دور جنازه ی اصغر همه گفتند لعن حرمله را از وداع سکینه و ارباب جگر کائنات خون شده بود آه از آن دم که دید این دختر زین باباش واژگون شده بود با تنی خون گرفته از گودال آمدی ذوالجناح بی بابا کاش می شد رها نمی کردی وسط تیر و نیزه ها او را پدرم را غریب بین دو نهر نحر کردند با لب عطشان السلام علیک ای بی سر السلام علیک ای عریان