#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#چارپاره
امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه دلشوره
حال اُمالبنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره
مادری بود سر به زیر و علی
که تَرَک خورده بود احساسش
همه بودند دور بسترش اما
دَمِ در ایستاده عباسش
تا بُریده نَفَس نَفَس میزد
گریه در بینِ خانه میاُفتاد
مردِ خیبر مقابلِ زینب
هِی سَرش رویِ شانه میاُفتاد
گفت آقا شب وصال است و
دلخوشم با صدایِ زهرایم
همه از دورِ بسترم بروند
همه جز بچههای زهرایم
***
سر به زیر رشید این خانه
سمت در داشت جان به لب میرفت
دست بر سینه داشت آهسته
رو به بابا عقب عقب میرفت
ناگهان گفت جانِ بابا باش
پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین
ای تمامِ وصیتم عباس
جانِ تو جانِ دخترانِ حسین
همه را تا سپرد بر عباس
گفت راحت خیالت ای مادر
در جوابش به گریه اُمِبنین
گفت شیرم حلالت ای مادر
علقمه دید خم شده بر مَشک
آنقدر تیر خورد تا اُفتاد
همه در پشتِ نخلها بودند
همه گفتند مرتضی اُفتاد
#حسن_لطفی
https://eitaa.com/babollharam
هدایت شده از N.b
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#چارپاره
تا همیشه غمت بر این دلهاست
گریه بر تو سفارش طاها ست
در مقامت همین بس است نبی
گفت حمزه سیدالشهدا ست
ای عموی نجیب پیغمبر
تکیه گاه غریب پیغمبر
اسدالله غزوه های رسول
وقت غم ها حبیب پیغمبر
همه جا یار مصطفی بودی
تو مددکار مصطفی بودی
هر زمان که اذیتش کردند
تو طرفدار مصطفی بودی
رفتی و در مدینه غوغا شد
باب توهین به مصطفی وا شد
بعد پیغمبر و تو و جعفر
آتش کینه سهم زهرا شد
من بمیرم چه بر سرت آمد
چه به احوال پیکرت آمد
عالمی سوخت آن زمانی که
سر نعش تو خواهرت آمد
خواهرت قد کمان رسید از راه
ضجه میزد به ناله ای جانکاه
تا که چشمش به پیکرت افتاد
گفت وا حمزتا ! رسول الله
خواهر تو ندید پیکر تو
که چه آورده هند بر سر تو
خارها و عبا کمک کردند
که نمیرد عزیز خواهر تو
خواهرت را کسی اسیر نکرد
از خجالت که سر به زیر نکرد
دختر نازدانه ات هرگز
گیسویش بین پنجه گیر نکرد
#ابوالضل_عطاری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از
#حضرت_عبدالعظیم_علیه_السلام
#چارپاره
صبح صادق که میدمد دل من
سر خوش از بادۀ حضور شود
از تماشای جلوهزار پگاه
مثل آیینه غرق نور شود
نغمۀ آسمانی توحید
میشود در فضا طنینانداز
میپرد باز پلک دل که: خدا
کرده درهای آسمان را باز
میوزد از مناره عطر اذان
سمتِ این بارگاه نورانی
دل من با فرشتگان خدا
میپرد در فضای روحانی
به نماز ایستاده مُلک و مَلَک
اقتدا میکنم به حضرت او
جانم از شوق دوست سرشار است
دلم از گرمی محبّت او
آسمان و زمین به گاه قنوت
با من «أمّن یجیب» میخواند
فارغ از خویش و فارغ از عالم
دل من از حبیب میخواند
بیشتر از همیشه صحن و رواق
از شمیم حبیب سرشار است
حرمش بوی کربلا دارد
بسکه از عطر سیب سرشار است
رنگ و بوی حسین را دارد
فطرت پاک او اگر حسنیست
از فروزنده گوهرش پیداست
که تبار عقیق او یمنیست...
در مدارش به گردش آوردهست
آفتاب وِلا سه اختر را
قدر او، حُرمت دگر بخشید
«حمزه» و «طاهر» و «مطهّر» را
از سه خورشید، نور میگیرد
حرم با شکوه این وادی
حجّت هشتم و امام نهم
وز عنایات حضرت هادی
طائر پر شکستۀ دل من
شده عمری کبوتر حرمش
مهرش از جان ما مبادا دور
وز دل ما جدا مباد غمش
#محمدعلی_مجاهدی
🎼🎼🎼🎼🎼 🎼🎼🎼🎼🎼
✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇🍂🍃🍂🍃
http://eitaa.com/joinchat/2539847682C95ba3d938f
🔴بامابه روزباشیدهم سبک هم شعر👆🌺☘🌺
#چارپاره
#مناجات_با_امام_زمان_عج
برای تو ظهور می خوام
تو نمازام من از خدا
تا که بیایی و بشی
از چاه غیبت تو رها
دلم می خواد که ببینم
روزای شادیتو آقا
کاشکی بیایی بگیریم
جشن ظهور برا شما
الهی که فدات بشم
ای مهدی صاحب زمون
خوب می دونم که من بَدَم
بیا خوبم کن آقا جون
جمعه به جمعه می گذره
اما هنوز دارم امید
توی دلم می گم میاد
اما چشام شده سپید
وقتی دلم پر از غمت
میشه میام تا جمکران
سلام میدم بهت آقا
میگم یا صاحب الزمان
ببین گرفتار غمیم
آقای خوب و مهربون
ما که فقط تو رو داریم
خودت دعا کن برامون
شب تا سحر ذکر و دعا
روی لبام امَّن یُجیب
حاجت من فقط شده
ظهور مولا و حبیب
عطر و شمیم نرگسی
یا تو گل محمدی
امام آخر الزمان
مظهر نور سرمدی
#محمد_مبشری
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
🔴بامابه روزباشیدهم سبک،هم شعر👆
#شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر.ع
#شعر
#چارپاره
#وحید_عظیمپور
#رفتنتوبرامنخیلیگرونتمومشد
#حلقه_ادبی_ریان
رفتن تو برا من
خیلی گرون تموم شد
بهت با اهل حرم
امیدمون تموم شد
شبه پیمبر بودی
شبیه مادر شدی
علیِ اکبر بودی
علیِ اصغر شدی
لعنت حق به اون قوم
که با حیا نبوده
قاتل تو به والله
یکی دوتا نبوده
باید یه جور تنت رو
توی عبا بذارم
اما باید اولش
نیزه هارو درآرم
نیزه هارو شکوندن
به روی جوشن تو
با بقیه ش میرقصن
برای کشتن تو
پاشو که جاری کردی
چشمای دریامونو
کشوندی بین مردم
پرده نشینامونو
داغ تو بیرون کشید
از خیمه ها حرم رو
ندیده بود هیچ کسی
سایهی خواهرم رو
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✅کانال سبک وشعر باب الحرم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مدینه
#چارپاره
آسمان را به خاک میآری
با همان جذبههای عرفانی
ولی از یاد میبری خود را
دمبهدم در شکوه ربانی
با خودت یک سحر ببر ما را
تا تجلی روشن ذاتت
دل ما را تو آسمانی کن
با پر و بالی از مناجاتت
تربت کربلاست تسبیحت
همدم ندبههات سجاده
بیقرار است گریههایت را
که بیفتد به پات سجاده
غربتت را کسی نمیفهمد
چشمهایت چقدر پُر ابر است
آیه آیه صحیفهات ماتم
جبرئیل نگاه تو صبر است
شده این خاک گریهپوش آقا
مثل چشمت صحیفهٔ باران
صبح تا شب، شکسته میگویی
السلام علیک یا عطشان
غم به قلبت دخیل میبندد
چشمهای تو با خوشی قهر است
تشنگی بر لبان تو جاری
آب دیگر برای تو زهر است
کربلا در نگاه تو جاری
روضه میخواند چشم تو سیسال
دل تو هرولهکنان، یک عمر
علقمه، خیمهگاه، تل، گودال
پردهٔ خیمهها که بالا رفت
کربلا در برابرت میسوخت
ناگهان روی نیزهها دیدی
سر خورشید پرپرت میسوخت
در دل قتلگاه میدیدی
لحظه لحظه غروب زینب را
چه به روز دل تو آوردند؟
«وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»...
جز تو و عمهٔ پریشانت
کوفه و شام را که میفهمد
طعنههای کبودِ سلسله و
سنگ و دشنام را که میفهمد
دست بسته به سوی شهر بلا
خاندان رسول را بردند
به روی ناقههای بیمحمل
دختران بتول را بردند
یادگار کبود سلسلهها
به روی مصحف تنت مانده
مرهمی از شرار خاکستر
به روی زخم گردنت مانده
سنگهای بدون پروایی
محو لبهای پاک قاری بود
از لب آیه آیهٔ قرآن
روی نی خون تازه جاری بود
با شکوه نجیب قافلهات
کینههای بنیامیه چه کرد
در خرابه نشستهای از پا
با دلت ماتم رقیه چه کرد
بیکسیهای عمهات زینب
غصههای رباب پیرت کرد
داغِ زخم زبان و هلهلهها
بزم شوم شراب پیرت کرد...
کربلا را به کوفه آوردی
با شکوه پیمبرانهٔ خود
لرزه انداختی به جان ستم
با بیانات حیدرانهٔ خود
چه حقیر است در برابر تو
قد علم کردن سیاهیها
تو ولی از تبار خورشیدی
شام را در میآوری از پا
با دعاهای روشنت آخر
شهر پُر از کمیل خواهد شد
کاخ ظلمت به باد خواهد رفت
اشکهای تو سیل خواهد شد
از همه سو برای خونخواهی
در خروشند باز بیرقها
راوی زخمهای پنهانِ
دل مجروح تو فرزدقها
#یوسف_رحیمی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#شام
#چارپاره
اسیری که با طناب بسته بشه
میمونه توو سختیا چیکار کنه
وقتی که با تازیونه میزنن
نمیتونه هیچ طرف فرار کنه
نگاشون به سر عباس میخوره
بچه ها رو بیبهونه میزنن
غیرِ مادر، بچهی آغوشی رَم
گاهی وقتا تازیونه میزنن
لجشون گرفته تازیونه شون
به سرای روی نی نمیرسه
چه بلایی قراره شروع بشه؟
زینبِ کبری چقدر دلواپسه
غُصّهی زینب یکی دوتا که نیست!
تازیونه نرسه، سنگ میرسه
بعد صحرا و بیابون گردیا
نوبت کوچههای تنگ میرسه
غُصّه همسفری با حرمله
غُصّه های ازدحام از یه طرف
غُصّهی دلتنگیِ بیبی رباب
غُصّهی سنگای شام از یه طرف
میزنن پروانه های خسته رو
روی نی خون به دل شمع میکنن
بچههای شهر برا بزرگاشون
میرن از کوچهها سنگ جمع میکنن
توی کوچه و گذر سنگ میزنن
جَوونا به سمت خورشید و قمر
از پس پنجره ها پیرِ زنا
میزنن به قصد اُفتادن سر
چون بلندِ نیزه ها و شهر شلوغ
سرا رو، رو نی عمیقتر میزنن
اونا که رفتن روی پشت بوما
سنگا رو خیلی دقیقتر میزنن
نشونه گیریاشون فرق میکنه!
بین ازدحام و توی هلهله ...
بعضیا میخوان خودی نشون بدن
جلوی تیر و کمون حرمله
بعضیا که ماهِرن توو سنگ زدن
سنگاشون به طرف سقّا میره
بعضیا عجولن و بی حوصله
بیشتر سنگاشونم خطا میره
مثلاً "عون" و نشونه میگیرن
سر "عبدالله" میفته رو زمین
چشم "عباس" و نشونه میگیرن
سر "ثارالله" میفته رو زمین
بارون سنگ میباره اینجا کجاست؟
شده این محله با یه سر طرف
انگاری محلهی "اَزرقه" که
"قاسم" و سنگ میزنن از هر طرف
#عبدالله_باقری
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
روزه بودی و همسرت ایکاش
با تو روراست بود و می شد قهر
تا مگر کینۂ پدر وَ جمل-
را نمی ریخت در پیالۂ زهر
جعده(لع) بد وعده داشت با ابلیس
کرَمت را چطور بُرد از یاد؟!
تشنه بودی و جای آبِ خنک
آتش ِ زهر را به خوردت داد
رنگت از رخ پرید و افتادی
همسرت بد به تو خیانت کرد
جگرت سوخت! با پریشانی-
خواهرت رفت و تشت را آورد
گریه میکرد و سینه ات شد تنگ
جان او بسته بود بر جانت
بر گلوی حسین(ع) خیره شدی
اشک جاری شد از دو چشمانت
درد پیچیده بود دورِ تنت
لااقل کاش میزدی فریاد
زنده شد در مقابل چشمت
خاطراتِ بدی که دقّ ات داد
بغض کردی و بعدِ چندین سال
بر دلت مانده بود تأثیرش
بعدِ مسجد؛ مقابلت قنفذ(لع)
بوسه زد بر غلافِ شمشیرش
داغ مادر، مزارِ بی زائر
از تمام مدینه سیرت کرد
تکیه زد بر ورودیِ کوچه
خنده های مغیره(لع) پیرت کرد!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#چارپاره
نشد از چهرهام غم را بگیری
زِ من اندوهِ عالم را بگیری
برای رفتنم اینسو و آنسو
نشد مادر که دستم را بگیری
تو خوردی تیغ پژمردم من اینجا
دو دستت را که زد مُردم من اینجا
همینکه از رویِ مَرکب عزیزم
زمین خوردی زمین خوردم من اینجا
نه که امروز مادر درد دارم
که روز و شب سراسر درد دارم
از آن ساعت که با ضربه شکستند
سرت را بی هوا سردرد دارم
اگر بشکستهام مانندِ زهرا
ببین دلخستهام مانندِ زهرا
سرت را تا که رویِ نیزه بستند
سرم را بستهام مانند زهرا
به یادت آه ، یکسر میکشیدم
که گویی از تنت پَر میکشیدم
به هر تیری که بر جسمِ تو میرفت
من اینجا آی مادر میکشیدم
مرا گفتند که بازو ندارد
دگر عباسِ تو اَبرو ندارد
بمیرد حرمله بد زد به چشمت
از آن لحظه دو چشمم سو ندارد
نشد بال و پَرِ خود را بگیرم
به دامن اصغرِ خود را بگیرم
من از شرمندگی پیشِ رُبابم
نشد بالا سرِ خود را بگیرم
پس از تو کاش زنجیری نمیماند
تو میخوردی و شمشیری نمیماند
تمامش کاشکی خرجِ تو میشُد
برایِ حرمله تیری نمیماند
"ببین مادر زِ گریه آب رفته
و از سردردها از تاب رفته
به نیزه دار گفتم بچه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته"
عزیزم جان جانا نور عینا
به فرقم باد خاک عالمینا
نگاهم مانده بر در تا بیایید
حسینم وا حسینم وا حسینا
#حسن_لطفی
🥀🥀🥀🥀
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
ای عروس سفید بخت علی
که سرآمدترینِ دنیایی
در مقامت چه میتوان گفتن
که تو اُمّ الائمه ،زهرایی
ای مزار تو کعبه ی خاکی
این دل بیقرار،زائر توست
توهمانی که ذات حق فرمود
خلق دنیا فقط بخاطر توست
منم ام البنین که آمده ام
بازهم در سکوت قبرستان
با نگاهی پُراشک میگویم
السلام علیکِ زهرا جان
ام کلثوم و زینبت هرشب
سرشان هست روی دامن من
آب دست حسین میدهم و
مادری میکنم برای حسن
ای وجود چهار فرزندم
به فدای چهار فرزندت
حاضرم از صمیم دل همه را
بدهم در ازای لبخندت
***
سالیانی گذشت و ام بنین
خسته افتاده بود در بستر
عرق سرد روی پیشانی
ونگاهی که مانده بود به در
آسمان دلگرفته از بغضش
شهر در آرزوی لبخندش
دور خود را نگاه کرد و نبود
اثری از چهار فرزندش
نه توانی به دستها مانده
نه دگر قوتی به زانویش
درهمین حال ناگهان حس کرد
درکنارش نشسته بانویش
از دلش غصه رفت تا زهرا
سر او را گرفت بر دامن
گفت ام البنین نگاهم کن
این منم مادر حسین وحسن
مادر بچه های من بودی
از حضورت همیشه ممنونم
ای فدایت پسر فداکردی
به فداکاری تو ،مدیونم
به تلافی اینکه گهگاهی
دامنت بود جای بغض حسن
تاکه افتاد بر زمین پسرت
سر او بود روی دامن من
تا گرفتی تو اشک زینب را
دیدم افتاد شعله بر جگرت
یاد آن لحظه پاک میکردم
خاک وخون را زصورت پسرت
تا نباشد مقابل احدی
ساقی سرشکسته عباست
در قیامت شفاعت همه را
میسپارم به دست عباست
#مهدی_کبیری
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#چارپاره
من این شبا مهمونتم آقا
راهم دادی بازم تو این خونه
باید خودت فکری کنی واسم
حال دلم خیلی پریشونه
بار گناهم گرچه سنگینه
برگشتم امشب با پشیمونی
آی مهربون جان علی اکبر
از نوکرت رو برنگردونی
هر وقت گناه کردم خودم دیدم
حال بکاء و گریه هام میره
خیلی خجالت می کشم وقتی
تو روضه ها گریه ام نمی گیره
روزی دو وعده روضه می گیرم
هم صبح و هم هنگام افطارم
وقتی که ظرف آب می بینم
یاد لب خشک علمدارم
دست منو خیلی گرفتی و
خیلی بهت نوکر بدهکاره
آقا بیا امشب کنار ما
با تو ابوحمزه صفا داره
بازم شب هشتم دلم بدجور
خورده گره با روضه ی اکبر
امشب می خوام با هم بخونیم از
اون روضه ای که دوست داره مادر
جونم فدای اون جوونی که
شد اربا اربا پیکر پاکش
لشکر می خندید و پدر گریون
افتاد کنار جسم صد چاکش
جونم فدای اون غریبی که
داغ جوونش قدشو تا کرد
تا که صداشو بشنوه، آقا
راه گلوی اکبرو وا کرد
اینقدر این تن ارباً اربا بود
توی تموم دشت میدیدش
آقای ما تنها با چه حالی
تیکه به تیکه رو عبا چیدش
#وحید_محمدی
#بستر_حضرت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_یکم
#چارپاره
امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه دلشوره
حال اُمالبنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره
مادری بود سر به زیر و علی
که تَرَک خورده بود احساسش
همه بودند دور بسترش اما
دَمِ در ایستاده عباسش
تا بُریده نَفَس نَفَس میزد
گریه در بینِ خانه میاُفتاد
مردِ خیبر مقابلِ زینب
هِی سَرش رویِ شانه میاُفتاد
گفت آقا شب وصال است و
دلخوشم با صدایِ زهرایم
همه از دورِ بسترم بروند
همه جز بچههای زهرایم
***
سر به زیر رشید این خانه
سمت در داشت جان به لب میرفت
دست بر سینه داشت آهسته
رو به بابا عقب عقب میرفت
ناگهان گفت جانِ بابا باش
پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین
ای تمامِ وصیتم عباس
جانِ تو جانِ دخترانِ حسین
همه را تا سپرد بر عباس
گفت راحت خیالت ای مادر
در جوابش به گریه اُمِبنین
گفت شیرم حلالت ای مادر
علقمه دید خم شده بر مَشک
آنقدر تیر خورد تا اُفتاد
همه در پشتِ نخلها بودند
همه گفتند مرتضی اُفتاد
#حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_زمان_عج_مناجات
#عرفه
#چارپاره
هر سال عرفه دلم میگیره
از هجر تو دم به دم میگیره
آشفته و بیقرار و خسته
بازم دلامونو غم میگیره
توی شب غم سحر نیومد
امید چشای تر نیومد
بازم منم و چشم انتظاری
خورشید من از سفر نیومد
دلتنگیمو جمعهها میارم
تو محراب جمکران میبارم
اما همه آرزومه آقا
آخر رو پای تو سر بذارم
لب تشنه ولی تشنهی نورم
احساس میکنم که از تو دورم
باشه دل من شبیه سنگه
اما برا تو سنگ صبورم
دلخستهام از فراق و غربت
کاشکی دعاهام بشه اجابت
کاشکی یه شب جمعه بیائی
در سایهی تو بریم زیارت
وقتی تو حرم قیامتیه
وقتی که شب زیارتیه
آتیش میگیره دل از فراقش
سهم دل من بیطاقتیه
بیتاب بهشت عالمینم
در حسرت بینالحرمینم
دلتنگ طواف کربلا و
دلتنگ زیارت حسینم
روضه میگیره بوی گل یاس
قلبم میشه غرق شور و احساس
وقتی میشه حرف لب تشنه
دل پر میزنه تا کفالعباس
#یوسف_رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#چارپاره
کجایی؟ تو بدون من
نمیرفتی آخه جایی...
ببین رو گردنم ردِّ
طناب افتاده بابایی
کجایی تا ببینی که
نمیتونم پاشم از جام
نشستم کنج ویروونه
میگیرم خار از پاهام
هجوم آوردن و بی تو
توو قلب من تلاطم شد
تموم خاطراتمون
میون شعله ها گم شد
کشیدن از پاهام خلخال
نمونده گردن آویزی
سرم ریخت-آتیش ِ خیمه
نمونده از موهام چیزی
کتک از حرمله(لع) خوردم
بدم میاد ازش بی حد
رباب(س) و گریه می انداخت
به عمه حرف بد میزد
گمونم گوشهٔ ابروم
شکسته...مضطرم کرده
یه شب افتادم از ناقه
با پهلویِ ورم کرده
واسه اینکه من از عمه
جداشم زجر(لع) میومد
همش محکم رو دستم با
غلافِ خنجرش میزد
دلم آتیشه بیتابم
برا داغِ عمیقِ تو
سنان(لع) داره یه انگشتر
شبیه اون عقیقِ تو
یه روز گوشواره م و دید و
دوید و زد سرم فریاد
کشید از گوشم و میگفت
به گوش ِ دخترم میاد
می مُردم تا که می دیدم
به جایِ روی ماهِ تو
نشسته شمر(لع) با خنده
به روی ذوالجناحِ تو!
#مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#مدینه
#چارپاره
آسمان را به خاک میآری
با همان جذبههای عرفانی
ولی از یاد میبری خود را
دمبهدم در شکوه ربانی
با خودت یک سحر ببر ما را
تا تجلی روشن ذاتت
دل ما را تو آسمانی کن
با پر و بالی از مناجاتت
تربت کربلاست تسبیحت
همدم ندبههات سجاده
بیقرار است گریههایت را
که بیفتد به پات سجاده
غربتت را کسی نمیفهمد
چشمهایت چقدر پُر ابر است
آیه آیه صحیفهات ماتم
جبرئیل نگاه تو صبر است
شده این خاک گریهپوش آقا
مثل چشمت صحیفهٔ باران
صبح تا شب، شکسته میگویی
السلام علیک یا عطشان
غم به قلبت دخیل میبندد
چشمهای تو با خوشی قهر است
تشنگی بر لبان تو جاری
آب دیگر برای تو زهر است
کربلا در نگاه تو جاری
روضه میخواند چشم تو سیسال
دل تو هرولهکنان، یک عمر
علقمه، خیمهگاه، تل، گودال
پردهٔ خیمهها که بالا رفت
کربلا در برابرت میسوخت
ناگهان روی نیزهها دیدی
سر خورشید پرپرت میسوخت
در دل قتلگاه میدیدی
لحظه لحظه غروب زینب را
چه به روز دل تو آوردند؟
«وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»...
جز تو و عمهٔ پریشانت
کوفه و شام را که میفهمد
طعنههای کبودِ سلسله و
سنگ و دشنام را که میفهمد
دست بسته به سوی شهر بلا
خاندان رسول را بردند
به روی ناقههای بیمحمل
دختران بتول را بردند
یادگار کبود سلسلهها
به روی مصحف تنت مانده
مرهمی از شرار خاکستر
به روی زخم گردنت مانده
سنگهای بدون پروایی
محو لبهای پاک قاری بود
از لب آیه آیهٔ قرآن
روی نی خون تازه جاری بود
با شکوه نجیب قافلهات
کینههای بنیامیه چه کرد
در خرابه نشستهای از پا
با دلت ماتم رقیه چه کرد
بیکسیهای عمهات زینب
غصههای رباب پیرت کرد
داغِ زخم زبان و هلهلهها
بزم شوم شراب پیرت کرد...
کربلا را به کوفه آوردی
با شکوه پیمبرانهٔ خود
لرزه انداختی به جان ستم
با بیانات حیدرانهٔ خود
چه حقیر است در برابر تو
قد علم کردن سیاهیها
تو ولی از تبار خورشیدی
شام را در میآوری از پا
با دعاهای روشنت آخر
شهر پُر از کمیل خواهد شد
کاخ ظلمت به باد خواهد رفت
اشکهای تو سیل خواهد شد
از همه سو برای خونخواهی
در خروشند باز بیرقها
راوی زخمهای پنهانِ
دل مجروح تو فرزدقها
#یوسف_رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#چارپاره
اومدم تا که تو آرومم کنی
خیلی بیقرارم و دلم پُره
نگرانم! میگم این نوکرِ بد
نکنه به درد تو نمیخوره
میدونم که روسیاه و عاصی ام
ولی میخوامت و می میرم برات
اسم تو مُهر قبولِ توبه و...
حرَمت عرشۂ کشتی نجات
راهم از تو دوره آقا چه کنم؟!
داره آتیش میزنه من و فراق
تلخِ تلخِ تلخِ لحظه های من
مثل جرعه جرعه قهوۂ عراق
یادِ عاشقیِ توو جاده بخیر
یکی با عطش میداد نذریِ آب
یکی با گریه توو هر قدم میگفت:
امون از تشنگیِ طفلِ رباب(س)
خیره میشدم به شوقِ موکبا
میشدم توو حالِ زوّارِ تو گم
مونده توو گوشم و یادم نمیره
لحن نابِ نوحۂ هلابیکُم
متوسّل میشدم به زینب(س) و
یادمه گریه امونم نمیداد
روضۂ پای عمودِ شصت و نه
به پاهام یه جونِ تازه تر میداد
میگرفتم عکس یادگاری و...
میدونم مادرت و رنجوندم
با فرستادنِ این عکسا چقدر-
دلِ جامونده ها رو سوزوندم
از سرم راضی شو و مثل قدیم
پیش ِ این گدای درمونده بشین
اشکام و ببین و لااقل بگو...
چه کنم با خاطرات اربعین؟!
زل زدم به عکس بین الحرمین
به سرم زده هوایِ عتبات
بذار امسالم بیام و آقاجون
خط بزن سیئات و با حَسنات
دیگه ناامیدم از برگ برات
تازه فهمیدم که سقّا چی کشید
مشکِ پاره تا که خالی شد از آب
شد شبیه من امیدش ناامید!
#مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#چارپاره
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
#امیر_عظیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم