eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
46 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5960760655127512993.opus
77.7K
۶ (ورود اهل بیت ع به شام) پر ازدهام است،دروازه ی شام شد کار مردم،شادی و دشنام امان از شام۴ بسوزد از غم،دل اسیران به روی نیزه،سر شهیدان امان از شام۴ خونین دل از غم،شد ام کلثوم سرش به نیزه،امام معصوم امان از شام۴ دستان بسته،در غم نشسته از جور دشمن،دل ها شکسته امان از شام۴ زینب شد از غم،قامت خمیده بر روی نی بود،سر بریده امان از شام۴ ظلم فراوان،در شام ویران ای وای از این غم،شد بر اسیران امان از شام۴ سکینه سوزد،زین ظلم و بیداد شد دیده گریان،امام سجاد امان از شام۴ امام سجاد،خون شد دل او دشمن شرر زد،بر حاصل او امان از شام۴ در شام ویران،شد روزشان شام زدند بر آنان،سنگ از لب بام امان از شام۴ دشمن یتیمان،را بی بهانه گه کعب نی زد،گه تازیانه امان از شام۴ در شام ظلم و،کینه فزون شد از استقامت،دشمن زبون شد امان از شام۴
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
اسیری که با طناب بسته بشه میمونه توو سختیا چیکار کنه وقتی که با تازیونه میزنن نمیتونه هیچ طرف فرار کنه نگاشون به سر عباس میخوره بچه ها رو بی‌بهونه میزنن غیرِ مادر، بچه‌ی آغوشی رَم گاهی وقتا تازیونه میزنن لج‌شون گرفته تازیونه شون به سرای روی نی نمیرسه چه بلایی قراره شروع بشه؟ زینبِ کبری چقدر دلواپسه غُصّه‌ی زینب یکی دوتا که نیست! تازیونه نرسه، سنگ میرسه بعد صحرا و بیابون گردیا نوبت کوچه‌های تنگ میرسه غُصّه همسفری با حرمله غُصّه های ازدحام از یه طرف غُصّه‌ی دلتنگیِ بی‌بی رباب غُصّه‌ی سنگای شام از یه طرف میزنن پروانه های خسته رو روی نی خون به دل شمع میکنن بچه‌های شهر برا بزرگاشون میرن از کوچه‌ها سنگ جمع میکنن توی کوچه و گذر سنگ میزنن جَوونا به سمت خورشید و قمر از پس پنجره ها پیرِ زنا میزنن به قصد اُفتادن سر چون بلندِ نیزه ها و شهر شلوغ سرا رو، رو نی عمیق‌تر میزنن اونا که رفتن روی پشت بوما سنگا رو خیلی دقیق‌تر میزنن نشونه‌ گیریاشون فرق میکنه! بین ازدحام و توی هلهله ... بعضیا میخوان خودی نشون بدن جلوی تیر و کمون حرمله بعضیا که ماهِرن توو سنگ زدن سنگاشون به طرف سقّا میره بعضیا عجولن و بی حوصله بیشتر سنگاشونم خطا میره مثلاً "عون" و نشونه میگیرن سر "عبدالله" میفته رو زمین چشم "عباس" و نشونه میگیرن سر "ثارالله" میفته رو زمین بارون سنگ میباره اینجا کجاست؟ شده این محله با یه سر طرف انگاری محله‌ی "اَزرقه" که "قاسم" و سنگ میزنن از هر طرف
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مدح و مرثیه امام حسین علیه‌السلام حیِّ علیٰ حسینیه نوحوُا‌علیَ‌الحسین وابسته بوده عشق به تو از اَزل حسین روزی هزار مرتبه شکرِخدا کم است یکبار اگر قلم بزنم در غزل حسین بی‌تابِ روزِ مرگ شدم چون شنیده‌ام می‌گیری عاقبت تو گدا در بغل حسین پرونده‌ام ملائک اگر زیر و رو کنند یک نکته مثبت است بکاءٌ علیَ‌الحسین بیچاره‌ام اگر نرسی تو به داد من آواره‌ام اگر ندهی تو محل حسین اصلاً بهشتِ نوکرتان دیدنِ شماست شیرین‌تر است ذکرِ تو از هر عسل حسین دِیْر ُو تنورِ خولی و سرنیزه‌ها و تشت قلبِ حرم کجا که نرفته مَعَ‌الحسین جامِ شراب و حالِ رباب و خرابه شد برهانِ ندبه‌ها و دمِ العجل حسین ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل زبان حالِ حضرت زینب سلام اللّه علیها روضه‌هایِ بعدِ عاشورا بر رویِ شانه بارِ غمِ یار می‌کشم دارم عَلم به جایِ علمدار می‌کشم پایِ سرِ تو همسفرِ قاتلت شدم پایِ سر از دوپایِ گُلت خار می‌کشم دیدم چه‌ها سرِ تو به گودال آمده دیدی چه‌ها که من سرِ بازار می‌کشم از روی نِی ببین که به روزم چه آمده؟! دیگر به زحمت این تنِ تب‌دار می‌کشم قرآن بخوان به خاطرِ آرامشم حسین من را ببخش از دو لبَت کار می‌کشم عیسایِ نیزه‌ها به دَمی زنده کن مَرا کُشتی مرا ولی نفس اِنگار می‌کشم یا اَیُّهاَالعزیز شده صحبت از کنیز نازِ سه‌ساله جایِ علمدار می‌کشم از سنگ بدتر است همین نانِ خشک‌ها آه از فراق تا دمِ دیدار می‌کشم
. صُوت قرآن تو صبرم را رُبود از دل، حسین ز آن سبب سر را زدم بر چوبة محمل، حسین من ز طفلی بر سر دوش نبّی دیدم تو را از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل، حسین؟ این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمة؟ یا شده خورشید گردون بر زمین نازل، حسین می‌خورد بر هم لبت، گوئی تکلّم می‌کنی گاه با من، که بطفلان، گاه با قاتل، حسین ای هلال من ز بس در خاک و خون پوشیده‌ای دیدنت آسان، شناسائی بود مشکل، حسین اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل، حسین با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا با سرت بر نوک نی اُلفت گرفته دل، حسین با تمام دردها و غصّه‌ها و رنج‌ها نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل، حسین هر چه پیش آید خوش آید، سینه را کردم سپر با اسارت نهضتت را می‌کنم کامل، حسین سوز و شور «میثم» بی‌دست و پا را کن قبول گوچه شعرش هست در نزد تو ناقابل حسین
. من زینب غم‌پرورم اُمّ‌ حبیبه ببین چه آمد بر سرم اُمّ‌ حبیبه حق داشتی نشناختی که زینبم من شد پیر بانوی حرم اُمّ‌ حبیبه باور نمیکردی ببینی بی حسینم من‌ هم نمیشد باورم اُمّ‌ حبیبه این سر که بر نی میکند قرآن تلاوت باشد سر برادرم اُمّ‌ حبیبه در کربلا لب تشنه او را سر بریدند در پیش چشمان ترم اُمّ‌ حبیبه هجده عزیزم را به خاک و خون کشیدند از اصغرم تا اکبرم اُمّ‌ حبیبه بگو به اینها صدقه بر ما حرام است من دختر پیغمبرم اُمّ‌ حبیبه امروزِ زینب را نبین من روزگاری بودم در اینجا محترم اُمّ‌ حبیبه پرده نشین کوفه بودم من که حالا در کوچه ها دربه درم اُمّ‌ حبیبه یادت می آید موی ما را شانه میزد پهلو شکسته مادرم اُمّ‌ حبیبه یادت می آید در مدینه با تو گفتم هستی تو مثل خواهرم اُمّ‌ حبیبه سر بسته میگویم برایم خواهری کن فکری برای معجرم اُمّ‌ حبیبه 🔸شاعر: *
. جامانده‌یِ کاروانِ و روضه‌یِ حضرتِ رقیّه سلام اللّه علیها جامانده‌اَم از قافله اِی جانِ رقیّه شد نوکرتان دست به دامانِ رقیّه رزقم نشد امسال وصالِ حرمِ تو حالم شده چون روضه‌یِ ویرانِ رقیّه رفتند رفیقان و شدم نوحه‌سرایِ.... دلتنگیِ دلهایِ پریشانِ رقیّه از قافله جا مانده و جانانه رسیده تازه شده زخمِ دلِ سوزانِ رقیّه او کرب‌و‌بلایی شده قبل از همه در شام باشد سندَم دنده و دندانِ رقیّه با صورتِ نیلی و پَر وُ پهلویِ خونی افتاد به پایِ سر و پایانِ رقیّه...‌. آغازِ غمی تازه و یک روضه‌یِ تلخ است در ندبه بسوزید مُریدانِ رقیّه ..______________________
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم چهارپاره وفات شهادت‌گونه‌یِ حضرت اُمِّ‌کلثوم سلام‌اللّه‌علیها روضه می‌خوانْد و گریه‌هایش را هدیه بر شاهِ بی‌کفن می‌کرد گاه‌گاهی حسین وایْ حسین گاه‌گاهی حسن حسن می‌کرد روضه می‌خوانْد و گریه‌هایش را هدیه بر روحِ مادرش می‌کرد گاه با روضه‌هایِ کوچه‌یِ غم گاه گودال خوانده غش می‌کرد روضه می‌خواند و پایِ هر روضه رنگِ او می‌پرید و تب می‌کرد یادی از خیمه‌هایِ سوخته و .... غیرتِ فارسُ‌العرب می‌کرد روضه می‌خواند و اشکِ چشمانش رویِ گونه چو لاله گل می‌کرد یادی از اکبرِ زمین‌گیر و .... هِقْ‌هِقِ خاتمِ رُسل می‌کرد روضه می‌خواند و با نوایِ خود آسمان و زمین پریشان کرد العجل گفت و روضه‌خوان‌ها را بر سرِ خوانِ ندبه مهمان کرد روضه می‌خواند و یادِ آن روزی که حرم پابرهنه شد را کرد مثلِ زینب دعا برایِ فرج ناله‌ها از فراقِ آقا کرد
با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشک تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها با خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عبا گریه می کنی
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
4_6046427364143926374.mp3
803K
❣﷽❣ 🔘 🔘 .حرکت قافله از کوفه به شام ای خدا قافله می رود کو به کو کوفه در پشت سر شام غم رو به رو خواهری ماه خود می کند جستجو ماه او روی نی قلب او با حسین - یا حسین یا حسین ... 🔘یا حسین یا حسین آیه های بلا دارد اینجا نزول در اسارت هنوز اهل بیت رسول همه نسل علی همه نسل بتول روی نی جلوه گر نور طاها حسین - یا حسین یا حسین... 🔘یا حسین یا حسین دارد این قافله سایه ی غم به سر سوی شام بلا می رود دیده تر بانوان خون به دل کودکان خون جگر همره کاروان جان زهرا حسین - یا حسین یا حسین ... 🔘یا حسین یا حسین شعله ی سوز و آه شد ز دل ها برون رأس پاک حسین چون شفق لاله گون دیر راهب رود این سر غرق خون بهر راهب شده چون مسیحا حسین - یاحسین یاحسین... 🔘یا حسین یا حسین محمود تاری «یاسر» @babollharam ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
شِکوِه دارم ای برادر از تمام مردمان بر مصیبت های من خون گریه کرده آسمان امنیت دارند اینجا هم مسلمان هم یهود دختر حیدر چرا اینجا نبوده در امان؟! کار دنیا را ببین! من سفره دار عالمم... پیش من انداخته پیرزنی یک تکه نان در مدینه سایه ام را هم ندیده هیچکس می روم حالا میان خولی و شمر و سنان وضع ما را دیده ای از روی نیزه تا به حال؟! مسخره کردند ما را یک به یک، پیر و جوان به اسیران، "خارجی" گفتند؛ "بَر خورده" به من خواهشاً با صوت داوودی خود قرآن بخوان بچه ها اینجا همیشه "سنگ بازی" می کنند من که دیدم دستشان بوده فقط تیر و کمان... ...پس مراقب باش از نیزه نیفتی بر زمین کاش با تو مهربان تر " تا کند " این ساربان وضع لبهای تو بدجوری به هم خورده حسین بس که بوسیده لبانت را، لبان خیزران قدر یکصد سال غم دیدم در این شهر بلا شد بهار عمر من در شام یکباره خزان 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠
یابن الحسن بیا به دروازه ساعات اسیر شامیان شده عمه سادات راس حسین بر نی ؛ گشته تماشایی با سنگ کین شد از ؛ زینب پذیرایی وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب ......... شد دور زینب ازدحام کجایی عباس کف میزنند زنان شام کجایی عباس هم هلهله کردند ؛ هم ناسزا گفتند یک یک همه سرها ؛ از نیزه می افتند وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب ....... خون شد دل فاطمه و حیدر کرار عقیله العرب کجا و سرِ بازار دستانِ زینب را ؛ با ریسمان بستند زنها همه خوشحال ؛ مردان همه مستند وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب ..... محله یهودیان ای دادِ بیداد افتاده آتش بر سرِ امامِ سجاد آنکه غل و زنجیر ؛ بر دست و پایش زد در پیش او سیلی ؛ بر عمّه هایش زد وای از دل زینب ؛ وای از دل زینب
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سربازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دو ن همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک
. مصائب اول ماه صفر از این خلق شامی خدا نگذرد از این بد مرامی خدا نگذرد به توهین بر اهل بیت ِ ولا ز بی احترامی خدا نگذرد خدا نگذرد از‌ گروهی پلید از آل شیاطین از آل یزید چها شد به حال دل اهل بیت عزا خانه شد محفل اهل بیت به طشت طلا راس سالارشان چه ویرانه ها منزل اهل بیت پذیرایی از قافله ننگشان شکسته دل لاله از سنگشان حرام ازل روح طاعاتشان نبوده محبت مراعاتشان به دروازه های جهنم رسد عذاب ابد کل ساعاتشان مبدل شود بر عزا ، هروله که شد موجب شادی حرمله مسیری که شد کاروان در عبور خلایق تمامی به جشن و سرور یکی مست باده به رقص آمده به پای سر ِ آمده از تنور لگد زد به نیزه که شد آن چنین سر روی نی واژگون بر زمین بلند مرتبه شاه ِ کرب و بلا در افتاده از نیزه در کوچه ها دوباره رخ ماه و خدالتریب به زیر سم مرکب و دست و پا همه ناکسانه هجوم آورند لگد میزنند و ثوابی برند تمام گذرها پر از کینه بود که بغض ِ علی کنج هر سینه بود زدند و شکستند به هر چه که شد پر از رَد سنگی بر آئینه بود یهودی گرفته کمین وای من خریدار ناموس دین وای من چه بر حال غم بار زینب گذشت تمامش به آزار زینب گذشت به بازار و انظار نا محرمان خدا تا کجا کار زینب گذشت در آن کاروان آب و تابی نبود بر اهل پیمبر حجابی نبود دل قافله جمله در التهاب جراحاتشان زخم ضرب و عتاب کشیده شده کار غم دیده گان به جمعی حرامی به بزم شراب الهی مداوم غروب یزید خدا بشکند دست و چوب یزید به هر ضربه ای گوهر جان شکست چرا حرمت روح قرآن شکست به مستی چنان ضربه زد ناگهان لبش زخمی و دُر دندان شکست یکی زد صدا ضربه ها را نزن به لب های فرزند زهرا نزن .....................................................
غریبان زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) نینوا شد کربلا اومده شام غریبان توی صحرای بلا افتاده جسم شهیدان شده شام غریبان دلخون شده امشب زینب قامت خواهر خم شد رسیده جان او بر لب شده شام غریبان همه عالم پریشان امون از دل زینب (۴) تا که آقا شهید شد آتیش به خیمه ها زدن تازیونه ، کَعبِ نِی ، سیلی به بچه ها زدن آه و صد واویلتا بی بی زینب آواره شد گوشای یک دختری در کرببلا پاره شد توی صحرای بلا. می یاد ناله ی زهرا امون از دل زینب ساقیِ کرببلا دستش شد از پیکر جدا با عمود آهنین فرق او گردیده دو تا یکطرف عبدالله و یکطرف قاسم و اصغر پخش شده توی صحرا جسم صد پاره ی اکبر جسم پاک شهیدان روی خاک بیابان امون از دل زینب برای دل زینب دیگه نمونده دلداری نه حسینی مونده وُ نه عُون و نه علمداری غریب و تنها گشته غارت شده پیراهنش هنوز توی قتلگاه می ریزه خون از حنجرش ای شهِ دور از وطن کُشته ی صد پاره تن امون از دل زینب مثِ زینب کبری کسی رنج و بلا ندید توی چند ساعت بی بی از غُصه قامتش خمید مُضطر و دل پریشان می یاد پیش برادرش وقت وداع بوسه زد روی رگهای حنجرش وقتِ وداعِ آخر بوسه می زنه خواهر امون از دل زینب @babollharam
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند.‌. سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پس پرده عصمت بودند.. بعد تو در وسط مجلس می جا دارند! @babollharam
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند   @babollharam
شامیان خون به دل عترت طاها نکنید خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید ما عزادار عزیزان خداییم ولی پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید پای سرهای بریده همگی رقصیدید لااقل سنگ،نثارِ سر بابا نکنید گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما نقش مرکب دگر آن راس دل آرا نکنید سر بازار اگر قافله را هو کردید عمّه ام را سر بازار تماشا نکنید گرچه ناموس مرا بزم شراب آوردید صحبت از طفل و کنیزی دگر اینجا نکنید @babollharam