eitaa logo
کانال ‌متن روضه
70.6هزار دنبال‌کننده
721 عکس
389 ویدیو
50 فایل
رهبر انقلاب: ما به‌ همه میگوییم‌ که از روی متن،روضه بخوانید 🎤بابُ‌الحَرَم«پایگاه متن روضه» 👈راه ارتباطی @OnlySeydALi ☝️تبادل و تبلیغ نداریم 🔸فروشگاه باب‌الحرم↶ @babolharam_shop 🔸کانال کتیبه ↶ @babolharam_katibe 🔸سایت↶ www.babolharam.net
مشاهده در ایتا
دانلود
⇦🕊*روضه و توسل جانسوز _ شب چهارم محرم 95 _ حضرتِ حر بن یزیدِ ریاحی _حجت‌الاسلام استاد پناهیان*↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ یک پیکی از دوستانِ حر نامه آورد برایِ حر ابن یزیدِ ریاحی ، تو اون نامه عبیدالله ملعون نوشته بود راه رو بر حسینُ ببند و بر حسین سخت بگیر . حر نامه رو دید و اومد پیشِ رفقایِ خودش برگشت به اون رفیقِ خودش که نامه رو آورده بود گفت بی چاره این چه نامه ای هست برا من آوردی ؟ خوش خبری آوردی ؟؟ ... گفت خو باید جلو امام حسین رو بگیری ، گفت باشه جلوش رو میگیرم ولی اینجا عبیدالله نوشته بر حسین سخت بگیر " من به حسین بی ادبی کنم ؟؟ تند خویی کنم ؟؟ من نمی تونم ... اومد با احترام به آقا گفت دیگه نمی تونید برید ، تصمیم گرفته خوب بشه ... حسین امامِ زمانِشِ ... اون معرفت نداره به امامِ زمانِش ، امامِ زمانِش که معرفت داره که ... گفت حرتصمیم گرفته با ادب رفتار کنه ، یه امتحانش کنیم ، خودمم کمکش می کنم ... صدا زد حر ، مادرِت به عزات بشینه این چه برخوردیه ... (ببینِ حر از کوره در میره یا نه ) حر ادبِش نجاتش داد ... اومد غضب کنه (ادب اینجا نجات میده) برگشت گفت یااباعبدالله ، چیکار کنم ، مادرت فاطمه ست ... من نامِ مادرت رو بر زبان هم جرات نمی کنم جاری کنم ... اباعبدالله الحسین چی فرمود ؟ علی القاعِده ها (تو دلش میدونی چی گفت ؟) صدا زد خدایا دیدی حر رو ... دیدی چه ادبی داره ... عادت کرده به مادرِ من احترام بزاره ... و اِلا اینجا جایِ هیجان بود ، باید یه چیزی می گفت ... اگه عادت نداشت الان اون هیجانِ غضب او رو بیچاره کرده بود ... جلویِ امام حسین رو گرفت ولی سخت نگرفت ... تندی نکرد ، درشتی نکرد ... تا حسین رسید به کربلا صدا زد اینجا چه سرزمینیه ؟ گفتن اینجا کربلاست ... گفت یکم از خاکِش رو بدید بو کنم ... گفتن آقا چرا ؟ فرمود من یه خاکی رو می شناسم ، رسول خدا وقتی من کودک بودم در آغوشش بودم اُمِ سلمه به من فرمود جبرییل امین صدا زد یا رسول الله این حسینِت رو دوست داری؟ رسول خدا فرمود بله دوست دارم ... رفت برگشت ، آیا حسینِتو دوست داری ؟ گفتن بله خیلی دوسش دارم ... آیا حسینتو دوست داری ؟ بارِ دیگه سوال کرد ... دوست دارم معلومه که دوسِش دارم ، خیلی دوسش دارم ... اصلاً دلبری میکرد اباعبدالله الحسین ، بعد صدا زد جبرییل خدا سلام میرساند می فرماید این حسینِتو می کُشن ... اونجا دیگه شیونی شد ... غوغایی شد ... انقدر رسولِ خدا اشک ریخت ... یه دفعه ای جبرییل امین صدا زد میخوای یه مقدار از تربتِ خاکِ مکانی که حسینِتو به شهادت می رسد رو بیاورم ؟ رسول خدا درخواست کرد ، بله بیاور ... جبرییل امین این خاک رو آورد رسول خدا می بوییدُ گریه می کرد ... ظاهراً این خاکُ همه بوییده بودن .. حسینم هم خودش بوییده بود ... خاک رو آوردن حسین بویید فرمود بله همین جا کربلاست ... عباسم ، اکبرم ، خیمه ها رو برقرار کنید .... ولی با چه احترامی میومدن دورِ خیمۀ مخدرات ... دورِ محملِ مخدرات ... محملِ حضرتِ زینب رو عنانِ ناقه رو اباالفضل العباس گرفته ... علی اکبر ، دستِ عمه اش زینب رو می گیره با چه احترامی این کاروان رو پیاده کردن ... امون از اون شبی که که این کاروان آوارۀ تو بیابان از یک نفر ازین مردهایِ مرد خبری نیست ..... علی لَعنةُ الله علی القُومِ الظالِمین ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir
⇦🕊*‌ _روضه و توسل جانسوز _ شبِ چهارم محرم 95 _روضۀ اصحابِ سیدالشهدا علیه السلام _ حاج میثم مطیعی*↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ سوختم ، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟! شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نِی خاموشِ خاکستر شده که حکایت می کند از نینوایی سوخته *حسین جان... حسین جان... آی اصحاب باوفای امام حسین! کجا بودید اون لحظه ای که خیمه ها رو آتیش زدن... زینب صدا زد دخترا همه فرار کنید.... بعضی از دختربچه ها دامناشون آتیش گرفته بود،هرچی دویدند آتیش بیشتر شعله ور شد؛ وقتی برگشتن پیش زینب ، زینب دیگه اینارو نمیشناخت... بمیرم برای بچه ها...* بند بندش از جدایی ها شکایت می‌کند روضه می‌خواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیشِ رویِ کاروانِ آشنایی سوخته *این بیت یه معنی بیشتر نداره: سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد... " وَ رُفِعَ عَلیٰ القَناةِ رَأسُک..." (و سر مقدست بر نیزه بالا رفت) دیشب چی گفتیم؟کجا رفتیم؟چه خبر شد؟! "و سُبِیَ أهلُکَ کَالعَبید...." روضه می‌خواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیشِ رویِ کاروانِ آشنایی سوخته روضه می‌خواند از آن نی، آه آه، آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته *سر رو گذاشت جلوش... دخترای امام حسین پشت سر... هی دخترا سرک میکشن... دلم برای بابام تنگ شده... صدای صوت داوودی قرآن بلند شد: "أعوذُ باللّٰه مِن الشَّیطاٰنِ الرَّجیم .. أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ ..." یه وقت زینب صدا زد: « مَهلاً یا یزید ... دیگه بسه ... اینقدر بر لب و دندان برادرم نزن! ای حسین .... نمی‌دونم چی شد ... خدا می‌دونه قصدشو نداشتم ... دوبیت مهمون رقیه بشیم: آن دم که من از ناقه ، افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی؟ ، از ما تو جدا بودی دخترم! آن دم که تو از ناقه ، افتادی و غش کردی بر رأس سنان بودم ، کِی از تو جدا بودم؟! منو ببخشید ... بابا ... آن دم که مرا ظالم ، اظهار کنیزی کرد... یه وقت یکی غیر از یزید حرف زد... بلند شد یه نگاهی به دختر امام حسین کرد: گفت: "یا یزید هَبْ لي هذه الجارِیة" اگر این کنیزک رو به من ببخشی چقدر خوب میشه... آن دم که مرا ظالم، اظهار کنیزی کرد... بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جدا بودی دخترم ...عزیزم ... پاره تنم ... آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی کرد در تشت طلا بودم... حسین.....* روضه میخواند از آن نی، آه آه، آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته این سر اینجا ، چند فرسخ آن طرف‌تر پیکری غرقه در خون در میان بوریائی سوخته اگه زمزمه کنی برای حال خودت خوبه .... اگه بگم دست من نبود باورت نمیشه چه کنم .... دل هم پاشید چون اوراق مقتل، گوئیا نسخه ای خطی زِ داغ ماجرایی سوخته بریم کربلا *حسین جان....حسین جان....* من نمی‌دونم شما به شب هشتم می‌رسید یا نه ... من نمی‌دونم شب هشتم هستی روضه پیغمبر بشنوی یا نه ... اگه نبودی ما یادت می‌کنیم ... خدا رحمتت کنه ... من این یه بیت رو میخونم الان بشنو ... تکه تکه در عبا آئینه روی نبی *جوونا بیایید علی‌رو جمع کنید...* تکه تکه در عبا آیینه روی نبی آیه‌ی تطهیر می‌خواند کَسائی سوخته *ولدی علی...ولدی علی...بُنَیَّ قتلوک...* دختری چیده‌ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش، دست و پایی سوخته *عمه یه کاری برام بکن ؛ دارم میسوزم...* بر لبانم آتشی از دل زبانه میکشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته *شب اصحاب رسید... میخوایم بریم در خونه توبه‌کار کربلا... از اینجا دیگه اصلا باید مثل شمع بسوزیم... اینجا به بعد ماجرا مال بیچاره هاست... مال گنهکاراست... مال سرافکنده هاست... مال خجالت زده هاست ... شما خیلیاتون خوبید... اگه خودت هم همچین حسی به خودت داری پاشو برو... هر چی آواره هست بمونه... هرچی گرفتار هست بمونه هر چی بیچاره هست بمونه... میخوام از زبون حر روضه بخونم...اولش باید اسم امام حسین رو ببریم...همه ده مرتبه صدا بزنند یا حسین...* شاعر: محمد مهدی سیار ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir
⇦🕊*‌ _روضه و توسل جانسوز _ شبِ چهارم محرم 95 _روضۀ اصحابِ سیدالشهدا علیه السلام _ حاج میثم مطیعی*↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ آه، سرم‌رو بالا نمی‌گیرم که سرشکسته ام حسین جان به روم نیاوردی که آبو روی تو بسته ام حسین جان اسارتم‌رو ، به روم نیاری میاد به یاریِ تو آزاده سواری تنم می‌لرزه، ولی می‌دونم دستمو می‌گیری و تنهام نمی‌ذاری۲ *دیدند رفت یه کنار ایستاد داره میلرزه... مهاجر اومد گفت: حُر! چه وضعیه؟! تو سردار سپاه کوفه ای؛ فرمود:"والله اُخَیِّرُ نَفسي بَینَ الجَنَّةِ و النّٰار" امشب شب ماست؛امشب نوبت ماست؛امشب نوبت اوناییه که حرمت شکنی کردند؛آبروبری کردند؛امشب اومدن سرشون پائینه ... خدایا ... مردم هرچی میگن بگن ... برای خودشون میگن ، تو که منو میشناسی ... خدایا یه کارائیه بین خودم و خودت...هیچ کسی نمیدونه... (آه ، به من پناه بده حسین جان...) *پناه میخوای یا نه؟! اگه میخوای بگو... به آقات بگو ... نمی‌خواد داد بزنی ... هرجور عشقته بگو ... ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده گوشه ای از کربلا ، جا و مکانم بده... منو دور ننداز... شاید یه روزی به دردت خوردم... شاید یه روزی تونستی رو من حساب کنی...* ( آه، به من پناه بده حسین جان...) آه ، تو نوری و من ظلماتم *اشکال نداره ما هم بگیم امشب به آقامون... مگه غیر از اینه؟! ... راوی میگه وقتی آمد تصمیمش رو گرفت... "و ضَرَبَ فَرَسَهُ قاصِداً نَحوَالحُسَین"... یه نهیبی به اسبش زد "و یَدُهُ عَلیٰ رَأسِه" ... دستاشو رو سرش گذاشت "و قَلَبَ تُرسَه"... سپرش رو واژگون کرد شروع کرد مناجات کردن گفت: « اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَیَّ ... خدایا من به تو روی آوردم ، توبه منو قبول کن ... فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیِّک ... خدایا من دل دوستان تو رو لرزوندم ... دل این دختربچه ها رو لرزوندم... اومد مقابل امام حسین، گفت:آقا من همونیم که اون کارو کردم، همونیم که امروز تو رو مجبور کردم به اینجا برسی؛توبه من قبول میشه یا نه؟ "هَلْ تَریٰ لي مِن تَوبَة؟!" آقا فرمود:"إِرفَع رأسَکَ یا شَیخ" پیرمرد سرت رو بلند کن... چیزی نشده ... من امشب میخوام بگم آقا! تو منو میشناسی؛خودمم،خودم رو میشناسم...اگه امشب اون صدای زیبای تو رو بشنوم که بگی جوون سرت رو بلند کن! اشکال نداره،دوباره شروع کن....* به این میگن گریه‌ی بزمی ... به این میگن سوختن ... أبکي عَلیٰ نَفسي... به این میگن گریه‌ی بر خویشتن ... آه،تو نوری و من ظلماتم مرده منم ، تویی حیاتم از این به بعد حُرّ حسینم تا دم جون دادن باهاتم *حالا آقا جواب میده...* به غربت من، خوش اومدی حُر تویی تو آزاده‌ی دنیا و قیامت *من امروز نگاه کردم،دیدم آقا این جمله رو دوبار به حُر فرموده؛آخه آقا بین راه حرفی فرموده؛من میگم آقا حُر رو یاد اصل و نسبش و اون مادر خوبش انداخته بود... وقتی آقا میخواست بره،گفت:نمیذارم. آقا فرمود:"ثَکَلَتکَ اُمُّک؛ما تُریدُ مِنّي؟" ... مادرت به عزات بشینه... یه نگاهی کرد،گفت:حسین! اگر از عرب هر کسی این جور اسم مادرم رو میبرد من جوابش رو میدادم،اما چه کنم مادرت زهراست... آقا اینجا که آمد سرش پایین بود، فرمود:"أنتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّک"... مادرت عجب اسم خوبی برات گذاشت ... "حٌرٌّ فیي الدُنیا و حُرٌّ في الآخرة"... یه جاییم اون موقعی که حر روی زمین افتاد؛ راوی میگه هنوز رمقی در بدنش بود؛اصحاب آمدند حر رو آوردن جلوی آقا گذاشتند... "و یَمْسَهُ التُّرابَ عَن وَجهِه" ... شروع کرد خاک ها رو از صورتش پاک کردن؛ دوباره فرمود: "انت الحُرُّ کما سَمَّتکَ امُّک..."* به غربت من، خوش اومدی حُر تویی تو آزاده‌ی دنیا و قیامت بگیر دوباره، سرت رو بالا تو مهمون خدا شدی ، سرت سلامت۲ (آه، به من پناه بده حسین جان...) ♢●از دقیقه ۱۰:۵۵ در پست بعد●♢ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir
⇦🕊*‌ _روضه و توسل جانسوز _ شبِ چهارم محرم 95 _روضۀ اصحابِ سیدالشهدا علیه السلام _ حاج میثم مطیعی*↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ *مولای من قربونت برم...من امشب با امید اومدم اینجا...فدات بشم اگه من امشب دست خالی برگردم برا خودت بد میشه...من که چیزی برای از دست دادن ندارم... آه ... به من پناه بده حسین جان....* آه اومدم ای عزیز زهرا با یارای تو هم‌قسم شم شرمندم از بچه های تو بذار مدافع حرم شم * خوارزمی نوشته:امام حسین آمد مقابل لشگر ایستاد؛صدای غریبی بلند کرد... "أماٰ مِن مُغیثٍ یُغیثُنا لِوَجهِ اللّٰه؟" ... آیا یه یاوری هست به خاطر رضای خدا ما رو یاری بده؟ "أماٰ مِن ذابٍ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّٰه؟" این دقیقا معناش مدافع حرمه... آیا مدافعی نیست که از حرم پیامبر خدا دفاع کنه؟ راوی میگه... " فَلَمّاٰ سَمِعَ الحُرُّبنُ یزید هٰذاالکَلام..."... وقتی این فرمایش آقا رو حربن یزید شنید... «إضطَرَبَ قَلبُهُ و دَمَعَت عیناه» ... قلبش آشوب شد و اشکش روانه شد. "فَخَرَجَ باکِیاً مُتَضَرِّعا..." توبه کارا ، حالیا از نو عمل آغاز کن... من که بهت شک ندارم... من شک ندارم امشب همه ما رو به احترام این آقا میبخشی... یا الله! دهه ی محرم داره سپری میشه،من نگرانم...امشب شب سوختن ماست... یاالله! اگر امشب یه فکری به حال ما نکنی...ما فرداشب،شب پنجم عازم گودی قتلگاهیم....* آه اومدم ای عزیز زهرا با یارای تو هم‌قسم شم شرمندم از بچه های تو بذار مدافع حرم شم شفاعتم کن، می‌خوام شهید شم (* تو ام امشب اینو به آقا بگو...*) شفاعتم کن، می‌خوام شهید شم توبمو رد نکن نذار که ناامیدشم می‌خوام بجنگم، کنار جُونت(غلام سیاه امام حسین) روسیاهم ولی بذار که روسفید شم (آه، حسین حسین عزیز زهرا ...) شاعر: میلاد عرفان پور ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir
⇦🕊 روضه و توسل ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_سید مهدی میرداماد↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود دخیل بر عَلَم و پرچم و کُتل دارد *همه ی ما یه سال منتظر مُحرمتیم،عَلم ها و پرچم ها و کُتل ها،مشکی ها،کتیبه ها برِ بالا دلمون جلا بگیره.....* خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد *خوش به حال اونی که بهترین لذت های عمرش تو راه کربلاست،هر چی حرف میزنه،میگه: یادش به خیر،چه کاری،چه سفری،چه زیارتی،بهش میگی: مگه تو این عالم غیر از کربلا هیچ جا نرفتی،میگه:رفتم یادم نیست،کربلاهاش یادمِ....بعضی ها هنوز کربلا نرفتن،ان شاءالله اصحاب کربلاییش امضاء می کنند... یکی از شعرا میگه:خواب دیدم،تو عالم رؤیا از دنیا رفتم،دیدم تو قبرِ خودم خوابیدم،یه عده لباس جنگ،لباس رزم به تن، بالا سرم هستن،چهره ها نورانی،پرسیدم شماها کی هستید؟ فرمودند: ما شهدای کرلا هستیم،اومدیم بدرقه ات...میگه: دیدم ده،دوازده نفر بیشتر نیستن،گفتم: شهدای کربلا هفتاد و دو نفر هستن،گفتن: تو فقط اسم مارو برده بودی تو جلسه هات،اگه اسم بقیه رو هم می گفتی،بقیه هم می اومدن... فکر نکنی تو مقامت کمِ،بعضی ها شرکت کننده هستن،بعضی ها دست اندرکارن،شرکت کننده به کی میگن؟کسی که اگر نیاد،یه اشاره می کنی بیا جلوتر،جای اون که نیومده پر میشه،اما دست اندرکار اگه نیاد باید فکر کنی یکی رو جاش بذاری،حالا من از شما سئوال می کنم،حبیب دست اندرکار کربلا بود یا شرکت کننده؟حبیب دست اندرکار بود،فرمانده ی سپاهِ اصحاب بود،روز اول ابی عبدالله همه پرچم ها و عَلم هارو داد،غیر از دوتا،گفتن:آقا اینارو هم بدید،فرمود:اینا صاحب دارن میان،صاحبش تو راهِ... حبیبی که دست اندرکارِ،حبیبی که فرمانده ی سپاهه،آرزو داره جای شما برا حسین گریه کنه،همه آرزوش اینه یه بار دیگه عمری داشته باشه،گریه کن روضه ها باشه،این کم مقامی است؟ امشب مهمان سفره ی اصحابیم....* خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوتِ "اَحلی من العسل" دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه از ازل دارد * آره،محبت ما مال دیروز و پارسال و پیرالسال نیست،محبت ما از اون روزیِ که گِلمون رو سرشتن،روز ازل،دلیل دارم برا حرفم،دلیلشم روضه ی امشبِ،وقتی حُر راهِ امام رو بست،حضرت یکی دو بار ازش پرسید،حُر!با منی یا بر عَلَیِّ منی؟ حُر سرش رو انداخت پایین گفت: "عَلیکَ یابن رسول الله"،من با شمام... نوشتن حضرت سه مرتبه فرمود:"لاحول ولا قوة الا بالله..."یکی ازاصحاب پرسید:آقا! حُر وقتی راه رو بست،سه مرتبه فرمود:" لاحول ولا قوة الا بالله"،برای چی؟ آقا فرمود: اسم حُر رو من توی شهدای خودم دیده بودم... آقا جان! اسم مارو هم توی غلامات دیده بودی؟ نکنه اسم ما تو نوکرات نباشه؟تو زائرات،تو عاشقات نباشه؟نکنه گناهام اسمم رو قلم بگیره؟...* بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه از ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه ی خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد شاعر: سید حمیدرضا برقعی *کسی نگه:من گنهکارم،شیطون اولین کاری که میکنه،جوری تو دلت رو خالی میکنه،هی به خودت میگی: ما که آب از سرمون گذشته....حُر با اون گناهی که مرتکب شد،گناه بالاتر از این،راه حسین رو ببندی،گناه بالاتر از این دلِ زینب رو بشکنی... اما یه لحظه برگشت،یه لحظه تصمیم گرفت،یه لحظه به خودش اومد،بعد این خانواده هم عجیب خانواده ای هستن،یه لحظه اومد خدمت آقا "هَل لی مِن توبه؟" آیا من اجازه دارم توبه کنم؟ حضرت اصلاً گذشته اش رو یادش نیاورد،نگفت:تو!حالا اومدی توبه کنی؟... حضرت فرمود:" اِرفَع رأسَک"سرت رو بالا بیار... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه و توسل اصحاب"حر بن یزدی ریاحی" ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_سید مهدی میرداماد↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ دیشب صدایت میزدم ای حُر! کجایی؟ تو حُر مایی، حُر مایی،حُر مایی *ای خدا! میشه آقا به من و تو هم بگه: شما مال من هستید..* تو بین دشمن بودی و من با تو بودم هر لحظه از تو دل ربودم، دل ربودم حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت *نفرین کرد به ظاهر،" ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ"مادرت به عزات بشینه و گریه کنه، دیدن حُر سرش رو انداخت پایین،عرق شرم پیشانیش رو گرفت....ببین نفرین حُر، چه کرد به ظاهر با دلِ حُر* حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت نفرین نکردم،بلکه می کردم دعایت آنجا که گفت:چشم مادر بر تو گرید می خواستم زهرای اطهر بر تو گرید *یه جایی امام دست گذاشت که حُر به هم بریزِ، حُر اون ماهیت خودش رو نشون بده،ذات قشنگ خودش رو ، رو کنه،تا گفت: مادرت به عزات بشینه،سرش رو انداخت پایین،گفت:آقا! اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمو آورده بود،زنده نمی موند، اما من چه کنم؟شما فرزندِ فاطمه اید،اسم مادرت زهراست... حُر،حُر شد به خاطر ادبش،اگه دنبال عاقبت به خیری هستی،راهش همینه،احترام کرد به نام بی بیِ دو عالم..* دانی که چون شد،دامن مارا گرفتی؟ تو احترامِ نامِ زهرا را گرفتی می خواستم در این گلستان یاس باشی می خواستم همسنگرِ عباس باشی می خواستم زخم سرت را خود ببندم بر زخم های پیکرت چون گُل بخندم زهرا همان آغاز، هستت را گرفته با چادرِ خاکیش دستت را گرفته *حُر دشمنِ به ظاهر،الان مقابل امام ایستاده، تا اسمِ مادرش رو آورد،احترام کرد،گفت:مادرت زهراست،من جرأت ندارم حرف بزنم.... سادات منو ببخشن،میخوام بگم: دشمن شنید اسمِ مادرِ امام رو احترام کرد،ای نامرد مردمِ مدینه،دید فاطمه پشتِ دَرِ،دید صدای فاطمه پشت در میاد،حُر به نام مادر امام احترام کرد،اما نانجیب نوشت تو نامه اش: معاویه! اومدم برگردم،یاد علی افتادم،چنان لگدی به در زدم،صدای شکستن استخوان هاشو شنیدم.... شب حُر باید بری پشت در و دیوار،باید بری سر سفره ی حضرت زهرا... حُر برگشت،چه برگشتنی، گفت:آقا! من اولین نفری بودم که راه رو بستم،میخوام اولین نفری باشم که جونم رو برات فدا می کنم،لَه لَه میزد برا شهادت،رفت میدان،خودش رفت،نوشتن:پسرش هم رفت،غلامش هم رفت،حق رو اَدا کرد،وقتی افتاد رو زمین،حُر یه لحظه به خودش نهیب زد..گفت:حُر! منتظر حسین نباش،حبیب باید منتظر حسین باشه،زهیر باید منتظر حسین باشه،تو همین که بهت اجازه داد جونت رو فدا کنی برات بسه،منتظر نباش،نوشتن فرق حُر شکافته شده بود،خون رو چشماش رو گرفته بود،یه مرتبه دید یه دست مهربون سرش رو از رو خاک برداشت،خون رو از چشماش پاک کرد،چشمش رو باز کرد دید آقاش حسینِ...کیا آرزو دارن موقع جون دادن آقاشون رو ببینن؟ به همه آرزوش رسید،اصلاً جون دادن با حسین،اصلاً درد یادش میره،زخم یادش میره،همتون اهل روضه اید،آقا لحظه ای از کنار حُر بلند نشد،تا حُر جون داد،بعد حُر رو گذاشت،خیلی از شهدای کربلا رو همین کارو کرد،نوشتن به دو دلیل می اومد بالا سر اصحاب و یارانش،دلیل اول این بود:عشقی که بین ارباب و بین اون اصحاب وجود داشت،حضرت می دونست اینا آرزوشونه اینا حسین رو ببینن،میشناخت یارانش رو،دلش نمی اومد کسی منتظر بشه،دلیل دوم خیلی سختِ گفتنش،میشناخت دشمن رو،خباثتِ دشمن رو خبر داشت،میدونست دشمن برا قهرمان بازی،دشمن برا تضعیف روحیه،زنده زنده سرها رو از بدن جدا میکنه،لذا خودش رو میرسوند،سر یاراش رو بغل می گرفت،کسی جلو نیاد،میذاشت راحت جون بدن،چشماش رو می بست،نذاشت کسی رو زنده زنده سر ببرن... اما امان از اون لحظه ای که خودش افتاد رو خاک،هنوز داشت نفس می کشید، "و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" حسین......دستت رو بیار بالا،"بالحسین...." شب حُر و شبِ اصحابِ،الان وقت توبه است،توبه ی ما با حسین پذیرفتنی است، "بالحسین الهی العفو...." خیلی لحظه ی آخر، لحظه ی مهمیه،ان شاء الله دَم جون دادنمون کسی باشه سرمون رو برداره از رو خاک، سر همه رو بلند کردی،رو دامن گرفتی،یه نفر نبود سرت رو از رو خاک،برداره...نه یه نفر بود، اون یه نفر هم سه ساله بود،یه جوری سر رو از روی خاک خرابه برداشت،سر خاکی رو گذاشت تو بغلش،هی نگاه کرد دید لب ها پاره پاره است،با گوشه ی معجرش خونها رو پاک کرد،خاکارو پاک کرد،نگاش به رگ های بریده افتاد...حسین..."اللهم عجل لولیک الفرج"... JOin 🔜 @babolharam_ir ™ ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ @babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 روضه حضرت حر ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ نیگام میکنی دوست دارم آب شم میخوام ازخجالت برم تو زمین بجز گریه چیزی ندارم دیگه ... پشیمونم ازکار زشتم همین چقدسخته احساس شرمندگی یکی قفلُ از بغضِ من وا کنه زمان کاشکی سمتِ عقب برمیگشت زمین کاش زیرپام دهن واکنه مسیر تو رو بستم از هر طرف عذابم میده صحنۀ اون گناه به قرآن دوست دارم از عمق دل ببخشین،حلالم کنین،روم سیاه *ای حر ...* تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست *شب چهارم رسید ... زودتموم میشه همه دستای گدایی رو درگاه خدا بلند کنید ،باالحسینِ الهی العفو ...* مسیر تو رو بستم از هر طرف *گفت میرم کوفه ... اجازه نمیدم ... برمیگردم، اجازه نمیدم ... یه نگاهی کرد فرمود : "ثکَلَتکَ اُمُّک؛ ماتُرید مِنّی" مادرت به عذات بشینه از من چی میخوای؟! * مسیر تو رو بستم از هر طرف عذابم میده صحنۀ اون گناه به قرآن دوست دارم از عمق دل ببخشین،حلالم کنین،روم سیاه یه جفت حلقۀ اشکِ دورِ چشام یه جفت چکمۀ جنگی رو گردنم اجازه بدی بر می گردم پیشت میخوام اشتبامو تلافی کنم... همون جوری که مادرت دوس داره میخوام از غم عشق تو پر بشم... همونجوری که مادرم دوس داشت مثه روز اول بازم حر بشم ... منو تویِ آغوش گرمت بگیر بیا و قبول کن پشیمونیمو با دستمال زردت بیا و ببند دل خسته و زخم پیشونیمو *وقتی رو زمین افتاد آقا رو صدا نکرد ... اما یه وقت دید یه دست مهربونی سر روبلند کرد،به دامن گذاشت"فَجَعَل یَمْسَهُ التّراب عَن وجهِه" آقا شروع کرد خاک ها روپاک کردن ... بعد فرمود :"َانت الحرُّ کماسَمَّتک امُّک" مادرت چه اسم خوبی برات گذاشت ...* ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
⇦• روضۀ جناب حر ابن یزید ریاحی اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج سید مهدی میرداماد✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ، اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ، اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً، *می بینم بعضیا بی اختیار دستاشون میره رو سینه ، حق هم همینه .. آخه این شبا صدایِ مادرش میاد : بُنَیَّ .. اصلاً امشب اینجا نباش ، کربلا باش .. السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ، السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ ، وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن» تو در عینِ غریبی بر تمام خلق سلطانی *فرمود «قبره في قلوب من والاه » اگه دیدی نام حسینُ می برم اشک می ریزی ، بدون همون لحظه زائر حرمش شدی .. اگه زائر نبودی این اشکُ نداشتی ..* تو در عین غریبی بر تمام خلق سلطانی تو در اوجِ عطش آبی ، تو دریایِ خروشانی اگرچه اهرمن انگشترت را برد می بینم تو در مُلکِ خدا تا عرصۀ محشر سلیمانی تو هم خونِ خدا هم زادۀ خونِ خداوندی تو مجروحی ، تو مذبوحی ، تو عریانی ... نیازی نیست تا قرآن بخوانی بر فراز نی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی به تن داری هزاران زخم تیر و نیزه و خنجر نباید سنگ بارانت کنند آخر تو مهمانی،تو مهمانی *میخوای حسینُ بشناسی؟ کی هستی آقاجان؟.. مگه ما زبانمون قادرِ تورو معرفی کنیم؟ مدح تورو به زبان جاری کنیم؟ خدا، پیغمبر، امیرالمومنین باید زبان باز کنه ... یه بیت (در خانه اگر کسی است ..) اونایی که شب چهارم محرم اومدن به واسطۀ ابی عبدالله آشتی کنن ، اومدن پاک بشن ..* نصیحت می کنی در زیر خنجر قاتلِ خود را ز بس دارایِ لطفُ رحمتُ عفوی و احسانی یا رحمَةُ اللّهِ الواسِعَة یا بابَ نَجاةِ الاُمَّة .. رحمت واسعه یعنی این ، نگاه کرد تو اون شلوغی گودال، دیگه چشمایِ ابی عبدالله تار می دید. دید یه نفر رو سینه ش نشسته .. سینه ش سنگین شد ، من انت؟ کی هستی تو؟ نانجیب گفت انا شمر بن ذالجوشن . حضرت بهش فرمود هل تعرفنی؟ (الله اکبر ..) ببین تو اون وانفسا تو نفسای آخر گفت منو میشناسی رو سینه م نشستی؟ گفت آره میشناسمت ، تو پسرِ فاطمه ای ... گفت تو پسرِ ساقیِ کوثری .. گفت چرا میخوای منو بکشی؟ گفت میخوام جایزه بگیرم .. لجائزه الامیر .. (الله اکبر .. ای اف به تو دنیا ..) حضرت بهش یه جمله گفت. گفت اگه الان بلند شی بری، اگه همین الان دست از کشتن من بکشی، قول میدم فردایِ قیامت شفاعتت کنم .. قول میدم جلو مادرم سفارشتُ کنم ، پاشو برو ... از کشتن من چیزی گیرت نمیاد .. پاشو برو .. (دیگه لال شم از اینجا به بعدُ نگم) فقط یه دونه شو بگم تا عاشورا بسوزی ... گفت حسین دهنتُ ببند ... شفاعتت به چه درد من می خوره؟ حسین کارت تمومه ... آخ چه خبره امشب؟ این حسینِ ، این کشتی نجاتِ بشرِ .. همینه که فرمودند انَ الحسین مصباحُ الهُدی ، کشتیِ نجاتِ ، رحمت واسعه ست. کشتی نجات یعنی چی؟ امام صادق فرمودند : مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الذُّبَابِ اگه گریه کن و عاشقِ حسین گریه کرد ، اشکش رو گونه هاش جاری شد غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ همه گناهانشُ خدا می بخشه حتی اگه اندازۀ کفِ آب رو دریا باشه .. ↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ✅ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com ✘اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam.ir
⇦• روضۀ جناب حر ابن یزید ریاحی اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج سید مهدی میرداماد✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• حالا امشب بگو آقاجان شب چهارمِ .. شنیدم حر یه قدم اومد طرفت .. شنیدم حر اومد جلو خیمه ت یه سوال کرد. هل لِی مِنْ تَوْبَةٍ؟ آیا من اجازه دارم توبه کنم؟ ابی عبدالله گذشتۀ حر رو یادش نیاورد. اصلا انگار نه انگار حر راه رو بسته، آب رو بسته، دل بچه هارو ترسونده، دل زینبُ شکونده، انگار نه انگار. حسین اینِ ... تا گفت اجازه دارم توبه کنم دیدم ابی عبدالله دست گذاشت زیر محاسن حر .. سر حر رو بالا آورد .. «إرفع رأسکَ یا حرّ» ... سرتو بالا بگیر ... یه حرفی بزنم ان شاالله امشب حسین به منو توام بگه ارفع راسه .. تو گریه کن منی .. تو سینه زن منی .. سرتو بالا بگیر ... ان شاالله امشب مثل حر بیای دم خونه ش ،پشیمون بیای، شکسته بیای، خاضع بیای، شرمنده بیای. اینجوری در خونه خدا قشنگه، اینجوری ابی عبدالله تورو میخره، اگه اینجوری بیای، مورد خطابِ حسین قرار میگیری، دید حر اینجوری اومده.* ای شده در عالم زر یار من خوش آمدی حُرِ گنهکارِ من تو از ازل یار ولی بوده ای حر حسینِ بن علی بوده ای ظرفِ وجود تو ز ما بوده پر مادرت از روز ازل خوانده حر سنگ بُدی با نِگَهم دُّر شدی با نفسِ مادر من حر شدی *چرا میگه مادر من؟ آخه همه کارۀ عالم مادرشِ .. فرمودن قیامت همه می ایستن مادرِ ما رد بشه. اصلاً قیامت بدون فاطمه معنا نداره .. حر هم حر شد به خاطر اینکه ادب کرد. تا ابی عبدالله گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین بدنش لرزید، گفت آقاجان اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمُ می آورد خونشُ می ریختم .. اما چه کنم تو مادرت فاطمه ست؟ دستم بسته ست ، احترام مادرت واجبه .. همون ادب عاقبت به خیرش کرد ..* حضرت صدیقه تو را برگزید حر حسینی تو نه حر یزید دیدم از آغاز که یار منی دوست من در سپه دشمنی خار بُدی ، حال گل یاس باش همدمُ هم سنگرِ عباس باش تو حر ریحانۀ پیغمبری برایِ من جایِ علی اکبری *دو بیت ، روضه بخونم ..* وفایِ خویش را نشان می دهی در بغل حسین جان می دهی غم مخور ای عاشق سرمست من بسته شود فرقِ تو با دستِ من حر رفت میدان. چه جنگی، چه رشادتی، وقتی به فرق سرش شمشیر زدن ، حر افتاد رو خاکِ کربلا .. اصلاً باورش نمی شد حسین بیاد بالا سرش .. اما این حسینِ .. یه مرتبه دید یه دستی سر حر رو از رو خاک برداشت عبارت مقتل میگه سر حر رو برداشت بغل کرد. مقتل نوشته وقتی سر حر رو بغل کرد دید خاک و خون با هم قاطی شده .. دیدن ابی عبدالله یه دستمالی از کمرش باز کرد .. فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ .. صورتِ حر رو شروع کرد پاک کردن .. خاکارو از صورتِ حر پاک کرد .. دید فرق سر شکافته شده ..همون دستمالُ دور پیشانی حر بست .. با دستایِ خودش چشمای حر رو بست. صدا زد وَ یَقُولُ أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ .. چی میخوام بگم؟ همه اینارو گفتم به یه جمله برسم. حسین جان! آدم صورتش خاکی میشه دستمال برمیداره .. پیشونیش خونی میشه با دستمال پاک می کنه .. دستمالتُ بستی دورِ سر حر .. (آه.. بعضیا از من جلوترن) چی میخوای بگی؟ میخوام بگم دستمالشُ بست دور سر حر .. کاشکی اون وقتی که پیشونی خودت خونی شد، تیر به پیشونیت زدن ، سنگ به صورتت زدن .. کاشکی پیراهنتُ بالا نمی زدی، پیراهن عربی رو بالازد ، حرمله نشست رو کندۀ زانو ... حسین .. این پیرهن بالازدن، تیر سه شعبه به قلب زدن بمونه، اگه زنده بودیم شب عاشورا حرف زیادِ میخوام یه جا دیگه ببرمت یه جمله .. بادستمال خاکای صورت حر رو پاک کردی ، ای کاش وقتی سر تورو تو تنور خولی گذاشتن .. یه نفر میومد با دستمال خاکارو از رو صورتت برمیداشت .. (چرا؟) آخه مادرت اومد سر تورو خاکی دید .. هی گفت بُنَّی، حسین ... هر کی دلش میخواد آشتی کنه با خدا ،هر کی از عرفه جا مونده ... هر کی از شبهایِ قدر جامونده ... میخوای برسی باید امشب ناله بزنی .. بالحسین الهی العفو ... ↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ✅ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com ✘اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam.ir
|⇦• روضۀ جنابِ حر و دو طفلانِ حضرتِ زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• حُرّم که از کمندِ تو سر در می آورم در شعله هایِ بی کسی ات پر می آورم نفرینِ تو کتابِ دعاهایِ خیر بود دارم به معجزاتِ تو باور می آورم *منم امشب میخوام مثل حر بگم .. آقا :* یا ایها العزیز! بِکُش یا مرا ببخش .. هم تیر هم کتابِ مطهر می آورم *یه وقت ابی عبدالله نگاه کرد دید از دور ، (فرماندۀ قدرقدرتی رو انتخاب کرده مشاور یزیدِ ملعون گفت فقط یه نفر می تونه مقابل حسین بایسته اونم حرِ ) حالا این فرمانده قدرقدرت به چه حالی داره میاد سمتِ خیمه هایِ حسین .. تا ابی عبدالله نگاه کرد دید داره حر با اون حال داره میاد فرمود عباسم زود برو استقبالش .. دستشُ بگیر بیارش .. ابی عبدالله فرمود سرتو بالا بگیر ارفع راسک .. سرتو بالا بیار خجالت نکش .. حالا که اومدی دیگه خجالت نکش ..گفت آقا تو منو بخشیدی اما :* علیا مخدره زِ من آزرده خاطرند رویم سیاه روی به کوثر می آورم *معلومه رضایتِ زینبم شرط لازمه .. اومد پشتِ خیمه بی بی .. خانم جان! می دونم قلبتُ آزردم .. اما اومدم ازت اجازه بگیرم جونمُ فدایِ حسین کنم .. یه وقت صدایِ ناله زینب بلند شد ، حر خوش آمدی .. به موقع آمدی .. حر ؛ حسینم غریبه ...* زینب اگر حلال کند عمر خویش را از جان و دل ، به پات به آخر می آورم جبرانِ آن دلی که شکستم نمی شود هر چند سر به زیر شده سر می آورم *گمان نکنید فقط حر دلِ امامُ شکسته ؛ من هر موقع این روضه رو می خونم میگم حداقل حر عاقبت به خیر شد .. در راه ارباب و مولاش به شهادت رسید. منِ بیچاره چقدر دل امام زمانُ شکوندم .. هر موقع حجت خدا منو تو گناه دیده سرشُ پایین انداخته فرموده تو دیگه چرا؟ تو که گریه کن جد غریبِ مایی ..* در خون اگر به یاریِ تو دست و پا زنم یک ذره انتظار تو را برمی آورم با عرشیان به سیر توام خوش به حالِ من من عاقبت به خیر توام خوش به حالِ من *حر رفت .. همه صحابه رفتن .. از بنی هاشمم علی اکبر رفت .. قاسمم رفت .. حالا نوبت نوبت این مادر شهیده .. به یادِ همه پدر و مادرای شهدا .. دست دو تا بچه هاشُ گرفته زینب .. آی مادرای شهدا ، امشب شب شماست .. هر چی ابی عبدالله فرمود خواهرم من ازت تقاضا می کنم این بچه ها تو خیمه بمونن ، گفت حسین جان یعنی منو قابل نمی دونی؟ .. لیلا سهمشُ داده .. نجمه قاسمش رو آورده .. ابی عبدلله هر چی زینب میگه ، سید الشهدا علیه السلام می فرماید نه! اما می دونه چطور باید دل حسینُ به دست بیاره ... نشست تو خیمه گفت داداش ، تا الان بهت اینطوری نگفته بودم ، تورو به حقِ مادرم زهرا ...* ↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ✅ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_mihanblog_com ✘اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam.ir
| و روضه جنابِ حر سلام الله علیه اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفسِ حاج سید محمد جوادی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ما از اول انتخابت کرده ایم *شمارو که نمیدونم اما من خودمُ میگم امشب اومدیم با ابی‌عبدالله آشتی کنیم حسین جا بخر همۀ ما را* ما از اول انتخابت کرده ایم در شرار عشق آبت کرده ایم حُر ما امروز خیر الناس ماست حُر ما آیینۀ عباس ماست سایه بودی آفتابت کرده ایم سنگ بودی دُّر نابت کرده ایم *حر میدونی چیکار کردی؟! گفت آقا من اول راه آبُ به شما بستم .. اجازه بده اول من فداییت بشم آقا ،‌ اجازه بدید اینجور بگم ، حُر : خواهرم زینب صدایت میکند مادرم زهرا دعایت میکند ..* با سرشگت دُرّ نایاب آورده ای یا که بر شش ماهه آب آورده ای *نمیدونی تو خیمه ها چه خبره حر .. شیرخوارم تو خیمه داره از تشنگی بال بال میزنه .. اینقدر حر خجالت کشید گفت آقا بذار برم فدا بشم .. بذار من نبینم بچه هاتو آب بشم از خجالت .. گفت سرتو بالا بگیر ..* گر دوصد جرم عظیم آورده ای غم مخور رو بر کریم آورده ای تو بدی کردی ولی بد نیستی امتحان دادی ولی رد نیستی *تا حضرت بهش گفت مادرت به عزات بشینه ، (ببخشید اینو میگم) یه وقت یکی تو ضعفه یکی تو اوج قدرته هزار مرد جنگی باهاشن یه پهلوانیِ یه فرمانده سپاهیِ .. سرشُ انداخت پایین گفت در عرب هرکی جز شما این حرفُ میزد من جوابشُ میدادم ، چه کنم تو مادرت زهراست .. بعضی ها زرنگن از همین جا گریزُ میزنن .. میدونن چی میخوام بگم .. حر تا نام فاطمه رو شنیدی ادب کردی .. اصلاً تو مادر مارو ندیدی اما اسمشُ شنیدی خجالت کشیدی .. کاش این مدینه ای ها هم یه ذره ادب داشتن .. منو حلال کنید روضه ی مادرِ .. شب چهارمِ .. اومد پشت در حضرت زهرا ، گفت یا بگو علی بیاد بیرون یا خونه رو با اهلش آتیش میزنم ..میگه دستور داد هیزم آوردن .. در خونه رو آتیش زد .. مادر ما دستشُ جلو آوورد .. اینقدر فلانی با تازیانه به این دستا زد .. جوان نَنَه .. به خدا نمیخوام اینجوری مثال بزنم اما روضه خوان باید بتونه روضه رو جا بندازه .. اگر یه روز جلو چشمت تویِ مسیر داری با مادرت میری یکی جلو مادرتو بگیره مگه حالا حالا یادت میره !.. اونم یه نانجیبی همه بغضشُ تو دستش جمع کرد .. نمیتونم بگم آقا .. ما روضه گودالم میخونیم ولی به روضه مادر که میرسیم کم میاریم .. ان شاءالله هیچ موقع مادرت دست به دیوار نگیره راه بره .. بابا هجده سالش بود ، جوان بود ، بچه هاش کوچیک بودن میخواست راه بره خجالت میکشید .. هر وقت روضه حضرت زهرا میشنوی تا میتونی برای فاطمه داد بزن .. بعضیا میگن چرا؟! دلیل دارم. اون شب اینقدر بچه هاش دوست داشتن بلند گریه کنن اما حسن آستین به دهن گرفته بود علی گفت بچه ها آرام گریه کنید .. حالا تلافی اون شبِ مدینه رو کن .. ان شاءالله داغ مادر نبینی .. ان شاءالله هیچوقت مادرت جلوت زمین نخوره .. یه چیز دیگه هم میگم گوش بده دومین دلیل مو بگم :این مادر همه‌ی عمرش هجده سال بوده ، این مردم باید بدونن با این مادر هجده ساله چه کردند ..گفت زهرا :* با رفتنت خالی نکن دور و برم را پاشیده تر از این نگردان لشگرم را بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت از خجلتم بالا نمیگیرم سرم را تو بین آتش رفتیُ من گر گرفتم حالا بیاو جمع کن خاکسترم را هر شب حسن در خواب میگوید مغیره دست از سرش بردار کشتی مادرم را شب بودُ میرفتند مادر را بشویند با اشک ها جانِ پیمبر را بشویند شب بودُ گیسویِ سپیدش را ندیدند هر چند باید ابتدا سر را بشویند *بدنُ غسل داد کفن کرد علی میخواد خودش با دست خودش فاطمه شو تو خاک بذاره .. خیلی سخته .. یه وقت دید دو تا دستِ رسولِ خدا از خاک بیرون اومد تا دید دستایِ پیغمبرُ خجالت کشید* ای ختم رسل چرخ مرا مضطر کرد در حفظ گل امانتت کوشیدم اما چه کنم مغیره‌اش پر پر کرد نزن ، ببین که مادرم جوونه دلش گرفته از زمونه .. نزن ، ببین که بار شیشه داره ببین شکسته گوشواره .. *اینجا مادرُ زدن کربلا سه ساله رو زدن ..* دلم آغوش گرم تو رو میخواد خرابه سرده و دارم میلرزم هوا سرده ولی عیبی نداره من از تاریکیا خیلی میترسم از کسی که سر تورو رو نیزه بست بدم میاد از اون که دندون تورو با سنگ شکست بدم میاد ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net