eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک حرف می‌ماند برایم یابن زهرا... پشت تو را خالی نخواهم کرد، برگرد... یابن زهرا @baghdad0120
هر نعمتی شکری دارد و شکر نعمت اسلام عزیز به فرموده اماممان، وفادار ماندن به آن و وفاداری به رهبری و مقام شامخ ولایت فقیه و اولی الامر می‌باشد‌. @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_مصطفی_تاش_موسی #شهید_مدافع_حرم_مصطفی_تاش_موسی : و به لطف خانم حض
🕊 شهیدعباس عبدالهی🌷 مردم و مسئولان باید شهدا را در این راه فراموش نکنند چراکه امام خمینی(ره) گفته: پیر ما گفت شهادت هنر مردان است/ عقل نامرد در این دایره سرگردان است نباشد از شهادت دور گردیم/ به ذلت رهسپار گور گردیم وی در توصیه ای به جوانان از زبان شهید بهنام محمدی گفت: جسمم را به خاک، روحم را به خدا و راهم را به آیندگان می سپارم و از جوانان خواست پاسدار خوبی برای راه و آرمان شهدا باشند. 🌷 @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_عباس_عبدالهی #شهید_مدافع_حرم_عباس_عبدالهی شهیدعباس عبدالهی🌷 مردم
🕊 شهید محمدتقی سال ۱۳۶۱ درشهردرق  در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع فوق‌دیپلم رشته فن‌آوری اطلاعات (IT) در دانشگاه علمی کاربردی بجنورد ادامه داد. این شهید بزرگوار در سال ۱۳۷۹ ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دو فرزند پسر به نام‌های حامد متولد ۸۶ و علی متولد ۹۳ می‌باشد. وی در سال ۱۳۷۹ جهت استخدام به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. این شهید گران‌قدر در حدود ۱۵ سال در سپاه مشغول به خدمت بود. هرچند که این شهید والامقام دوران جنگ تحمیلی را درک نکرده بود اما ازآنجایی‌که خاطرات شهدا و رزمندگان و دفاع از اسلام و اهل‌بیت در نهاد وی عجین شده بود، با شنیدن جنگ نیابتی از سوی دشمن به‌ویژه داعشی ها و تکفیری‌ها که کشور سوریه را به اشغال خود درآورده بودند غیرت دینی شهید او را به سمت آن دیار کشانده تا از حرم اهل‌بیت دفاع نماید لذا تمام دنیا و مافی‌ها را زیر پا نهاده و در تاریخ ۹۴/۱۰/۲۷ به این کشور عزیمت نمودند و با ازخودگذشتگی و ایثار سرانجام در عملیات آزادسازی منطقه نبل و الزهرا در تاریخ   1394/11/23 به درجه رفیع شهادت نائل شد   سومین شهید مدافع حرم خراسان شمالی نام گرفت @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_محمد_تقی_اربابی #شهید_مدافع_محمد_تقی_اربابی شهید محمدتقی سال ۱۳۶
🕊 شهید «مهدی نعمائی‌عالی» از مدافعان حرم حضرت زینب(س) از استان البرز بیست و نهم شهریور ماه ۱۳۶۳، در شهر کرج چشم به جهان گشود. خانواده وی اصالتا مازندرانی هستند. او فرزند پنجم خانواده می باشد که بعد از قبولی در کنکور وارد دانشکده افسری شد و در طول تحصیل جز دانشجویان ممتاز دانشگاه و این شهیدبزرگوار در روز بیست و سوم بهمن سال جاری در حما سوریه به شهادت رسید 🌷 @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ پدرت خوانده جوادت، که به سیمای تو دیده آیتِ جود نمایان، بأبی أنتَ و اُمّی ...🕊🍃🌸 مبارک 🍃🌺 @baghdad0120
✨ توحش یک شخص رو به اسلام ربط می‌دید؟ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَالِكٌ وَ مَا مَالِكٌ.! مالك، اما چه مالكى! به خدا سوگند اگر كوه بود يكتا بود و اگر سنگ بود سرسخت و محكم بود. هيچ مركبى نمى‏ توانست از كوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده‏ اى به قله آن راه نمى‏ يافت. @baghdad0120
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم داستان( ) 🍃✨
💎بسمـ الله الرحمن الرحیم 💎 داستان مجیـــر از چند روز پیش هم که از پشت در اتاق بیمارستان تکان نخورده بود. چشم هایش باز نمی شد.... از دو هفته ی بعد، زمزمه هاش شروع شد. به روی خودم نمی آوردم. هیچ وقت به منوچهر نگفتم برو، هیچ وقتم هم نگفتم نرو. علی چهارده روزه بود. خواب و بیدار بودم، منوچهر سر جانماز سرش به مهر بود و زار زار گریه می کرد. می گفت:« خدایا من چی کار کنم؟ خیلی بی غیرتی است که بچه ها آن جا بروند روی مین، من این جا پیش زن و بچه ام کیف کنم. چرا توفیق جبهه رفتن را ازم گرفته ای؟» عملیات نزدیک بود. امام گفته بود خرمشهر باید آزاد بشود. منوچهر آرام شده بود، که بلند شدم. پرسیدم: تا حالا من مانعت بودم؟ گفت: «نه.» گفتم: می خواهی بروی، برو. مگر ما قرار نگذاشه بودیم جلوی هم را نگیریم؟ گفت:« آخر تو هنوز کامل خوب نشده ای.» گفتم: نگران من نباش.
فردا صبح رفت، اما تیپ حضرت رسول تکمیل شده بود. به عنوان آرپی جی زن و مسئول تدارکات گردان حبیب رفت. دل واپس بودم. چه قدر شهید می آوردند. پشت سر هم مارش عملیات می زدند. به عکس قاب شده ی منوچهر روی تاقچه دست کشیدم. این عکس را خیلی دوست داشتم. ریش های منوچهر را خودم آنکادر می کردم. آن روز از روی شیطنت، یک طرف ریش هایش را با تیغ برده بود تا چانه، و بعد چون چاره ای نبود، همه را از ته زده بود. این عکس را با همه ی اوقات تلخی منوچهر ازش انداخته بودم. منوچهر مجبور شد یک ماه مرخصی بگیرد و بماند پیش من. روش نمی شد با آن سر و وضع برود سپاه، بین بچه ها. اما دیگر نمی شد از این کلک ها سوار کنم. نمی توانستم هیچ جوره او را نگه دارم پیش خودم. یک باره دلم کنده شد. دعا کردم برای منوچهر اتفاقی نیوفتد. می خواستم با او زندگی کنم؛ زیاد و برای همیشه. دعا کردم منوچهر بماند. هرچه می خواست بشود. فقط او بماند....
همان روز ترکش خورده بود. برده بودنش شیراز و بعد هم آورده بودند تهران. خانه ی خاله اش بودیم که زنگ زد. گفتم: کجایی؟ صدات چقدر نزدیک است. گفت:«من همیشه به تو نزدیکم.» گفتم: خانه ای گفت:«نمی شود چیزی را از تو قایم کرد.»... رفته بود خانه پدرم. گوشی را گذاشتم، علی را برداشتم رفتم. منوچهر روی پله ی مرمری کنار باغچه نشسته بود و سیگار می کشید. رنگش زرد بود. سیگار را گذاشت گوشه لبش و علی را با دست راست بغل کرد. نشستم کنارش روی پله و سیگار را از لبش برداشتم و انداختم دم حوض. همین که آمدیم حرف بزنیم، پدرم با پدر و مادر منوچهر و عموش، همه آمدند و ریختند دورش. عمو منوچهر را بغل کرد و زد روی بازوش. من فقط دیدم منوچهر رنگ به روش نماند. سست شد. نشست. همه ترسیدیم که چی شد. زیر بغلش را گرفتیم، بردیم تو. زخمی شده بود. از جای ترکش بازوش خون می آمد و آستینش را خونی می کرد. می دانستم نمی خواهد کسی بفهمد. کاپشنش را انداختم روی دوشش. علی را گذاشتم آن جا و رفتیم دکتر. کتفش را موج گرفته بود. دستش حرکت نمی کرد. دکتر گفت: دو تا مرد می خواهد که نگهت دارند. آمپول های بزرگی بود که باید می زد به کتفش. منوچهر گفت:«نه، هیچ کس نباشد. فقط فرشته بماند، کافی است.» پیراهنش را درآورد و گفت شروع کند. دستش توی دستم بود. دکتر آمپول می زد و من و منوچهر چشم دوخته بودیم به چشم های هم. من که تحمل یک تب منوچهر را نداشتم، باید چه می دیدم. منوچهر یک آخ نگفت. فقط صورتش پر از دانه های عرق شده بود. دکتر کارش تمام شد نشست. گفت: تو دیگر کی هستی؟ یک داد بزن من آرام بشم، واقعا دردت نیامد گفت:«چرا، فقط اقرار نمی خواستید. عین اتاق شکنجه بود.» دستس را بست و آمدیم خانه. ده روزی پیش ما ماند.... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @Baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟ شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین… بی تو چه زود میگذرد هفته های ما...  مولای من @baghdad0120
پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه وآله): إنَّ صَبرَ المُسلِمِ فِی بَعضِ مَواطِنِ الجِهاد یَوماً واحِداً خَیرٌ لَهُ مِن عِبادَةِ أربَعینَ سَنَةً. یک روز شکیبایی مسلمان در برخی از جایگاه‌های جهاد برای او از چهل سال عبادت بهتر است.  Surely one day patience of a Muslim in some occasions of Jihād is better than forty years of pray. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 21 @baghdad0120
شهید عماد مغنيه معروف به حاج رضوان ۷ دسامبر ۱۹۶۲م در شهر صور واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدرش فايز مغنیه است و برادرانش جهاد و فؤاد بودند که به شهادت رسیدند وی به «مرد سایه» شهرت داشته و به عنوان مغز متفکر حزب الله لبنان شناخته شده بود. خانواده مغنیه پس از مدتی از صور به ضاحیه جنوبی بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بودکه وی تحصيلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی وارد دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) شد.عماد مغنيه سه فرزند به نام های جهاد ، فاطمه و مصطفی داشت که جهاد، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵ م (۲۸ دی ۱۳۹۳ ش) در هجوم بالگردهای اسرائیلی به خودروی حامل وی در بلندی های جولان سوریه به شهادت رسيد. عماد مغنیه ۱۲ فوریه ۲۰۰۸م (۲۳ بهمن ۱۳۸۶ ش) در پی انفجار در خودروی بمب گذاری شده در دمشق، به شهادت رسيد. @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_مهدی_نعمائی_عالی #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نعمائی_عالی شهید «مهدی نع
🕊 حسن شاطری در تیرماه سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مذهبی در سمنان به دنیا آمد. همان سربازانی که در گهواره بودند و چشم امید امام؛ انقلاب که پا گرفت، همزمان با عمر نهضت جوانی ۱۶ ساله شده بود که با هر اعلامیه امام در اعتراض به رژیم منحوس پهلوی، به خیابان‌ها می‌آمد و ندای سقوط پهلوی را همصدا با همه‌ سربازان امام سر می‌داد، فریادشان به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد. چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که با فرمان تشکیل بسیج مستضعفین، به بسیج پیوست، سال ۵۹ بود که سردشت به دست عناصر ضدانقلاب افتاد، عاشق جهاد بود؛ فرصت را غنیمت شمرد به سردشت رفت. دیری نپایید که با توجه به توانایی‌ها، مسئول تدارکات سپاه سردشت شد. فرماندهی گردان در سال ۶۰، مسئول تدارکات و عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا در سال ۶۲، مسئول تدارکات، عملیات و رئیس ستاد لشکر استقراری سردشت در سال ۶۳، مسئول عملیات سردشت در سال ۶۴ تا ۶۶، مسئول فنی مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا در سال ۶۷، معاونت مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا سال ۶۹ و همچنین فرمانده مهندسی سپاه اصفهان از جمله مسئولیت‌هایی بود که با توجه به توانایی‌هایش به عهده او گذارد 🌷 @baghdad0120
baghdad0120
شهید عماد مغنيه معروف به حاج رضوان ۷ دسامبر ۱۹۶۲م در شهر صور واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی و مرگ انسان‏هائی مانند او، حماسه‏ای است که ملت ها را بیدار می‏کند و به جوانان می‏دهد و افقهای روشن و راه رسیدن به آن را برای همه ترسیم می‏نماید. امام خامنه‌ای(دام ظله) @baghdad0120
دلتنگم و دیدار تو درمان من است... @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و حیف ... حسرتی به دل ما مونده، اینه که نشد نمازشو در قدس بخونه اگر مونده بود میخوند شک ندارم @baghdad0120