eitaa logo
baghdad0120
1.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
32 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر کسی دشمن را خوب نشناسد و بعضی وقت‌ها دشمن را به جای دوست و دوست را به جای دشمن بگیرد، این خطای استراتژیکی است که در مسیر ملت انحراف ایجاد خواهد کرد. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃 ما را به خیر تــو امیدی هست بسیار🍃 @baghdad0120
✨🇮🇷 امام علی علیه السّلام: «إذا مَدَحتَ فاختَصِرْ إذا ذَمَمتَ فاقتَصِرْ» هرگاه ستودی، مختصر کن. هرگاه نکوهیدی، کوتاه کن. غررالحکم: ۳۹۸۳ـ۳۹۸۴ @baghdad0120
شهید‌آوینی: اگر « شهید » نباشد خورشید طلوع نمی‌کند و زمستان سپری نمی‌شود ... @Baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴تجارت رسمی فحشاء در جمهوری اسلامی ؟! 🔻سال هاست که ساختار حوزه کشور به گونه ای شده است که با خرید و فروش پهنای باند خارجی و با استفاده بیشتر مردم از فحشاگرام هایی نظیر و ، پول بیشتری به جیب می رود! این یعنی اینکه هر چقدر مردم ایران از محیط ابتذال و فحشاخانه های مجازی آمریکایی بیشتر استفاده کنند، هم برای دولت و هم برای اپراتورها و ارائه دهنده گان ، سود نجومی وجود دارد. 🔻این فاجعه بدین معناست که پاک و استاندارد شدن کشور، یک تعارض منافع شدید برای دولت ها و ارائه دهنده گان اینترنت ایجاد کرده است و به آنها ضرر می رساند!!! 🔻از ها انتظاری نیست؛ اما شایسته است که در دولت سیزدهم - که با شعار های انقلابی بر سر کار آمده -، در سریعترین زمان ممکن، این تعارض منافع و سودهای حاصل از گمراهی مردم و به و فحشاء کشیده شدن جامعه، از بین رفته و جایگزین مناسبی برای این شیوه از کسب درآمد دولت و اپراتورها ارائه شود. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_پنجم 🔹 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از #درد به خودم می‌پیچیدم و ت
🔹 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 🔹 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 🔹 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. 🔹 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما هستید؟» 🔹 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟» 🔹 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :« دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 🔹 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... ✍️نویسنده: @baghdad0120 ✨🦋
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨️🇮🇷 🎥 توصیف حاج قاسم از زبان موکب داران خارجی 🔹از ترکیه به کرمان آمده ایم تا بگوییم راه سردار سلیمانی را ادامه می دهیم 🔹اگر حاج قاسم نبود داعش وارد کشور آذربایجان میشد و امنیت ما را خدشه دار می کرد 🔹مردم یمن حاج قاسم را با صفت ناصر مستضعفان می شناسند @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔻استفاده از طرح برندهای مختلف در محصولات خوراكی كودكان! ▪️عجب طرح خلاقانه‌ای برای تباه کردن یک نسل. جمع کردن این محصولات شاید کمترین کاریست که باید فورا انجام شود و بدون شک طراح و تولیدکننده و کسی که به این محصول مجوز داده باید دادگاهی شوند. ▪️خسته نباشید به و و همچنین با تشکر از . @baghdad0120