دل لرزان و نگاه نگران من و تو
عاقبت فاش کند عشق نهان من وتو
زندگی حسرت پر پر شدن خاطره هاست
هست کوتاه تر از آه ، زمان من و تو
ما چو پروانه شبی خانه در آتش کردیم
کس به جز شمع نفهمید زبان من وتو
همدل و همنفس و همسخن و زندانی
در قفس فاصله ای نیست میان من و تو
قسمت این بود که در حسرت دیدار گذشت
مهر و ماهند شب و روز به سان من و تو
آه از این شعله که افتاده به جان دل ما
وای از این عشق که افتاده به جان من و تو..🍁
#بهرام_احدی
سروشِ عشقِ تو یک نکته گفت در گوشم
که بارِ هر دو جهان را فِکند از دوشم
اگرچه وصل تو ممکن نمیشود، لیکن
درین معامله تا ممکن است میکوشم
غم تو را به نشاطِ جهان نَشاید داد
من این خریدهی خود را به هیچ نفروشم
به هیچحال ز خاطر فرامُشَم نشوی
ولی دریغ که از خاطرت فراموشم
بیار ساغر مِی را به گردش ای ساقی!
که من ز چشم حریفافکنِ تو مدهوشم
چنان زبانه کشید آتش تَظَلّمِ من
که آب چشمه به رحمت نکرد خاموشم
ز هر طرف به کمینم نشسته شیرانند
من از نهایتِ غفلت به خواب خرگوشم..🍁
دلِ همیشه صبورم، بهانه گیر شدی!
مگر تو سنگ نبودی؟ چرا حریر شدی.؟!
غزالِ سر به هوای رها میانه ی دشت
چه خوب شد کهتو هم عاقبت اسیر شدی...
تراش خوردهی غمها، جلا گرفتهی رنج
نگینِ سرخِ بدخشان، چه بینظیر شدی...
چه زخم ها که زمانه نشاند بر تنِ تو
میانِ حادثه ها ماندی و دلیر شدی...
چه کرد با تو مگر آن نگاهِ گیرا که
به سر سپردن و تسلیم ناگزیر شدی...
#سهیلا_ابراهیم_زاده
مانندِ باران در دلِ پاییز هستی
با نمنمِ هر خنده شعرانگیز هستی
من با کسی دربارهات حرفی نگفتم
امّا تو از اشعارِ من سرریز هستی...
#حسینعلی_زارعی
.
من اگر تشنه شوم،آب شدن را بلدی؟
یاشوم شب زده،مهتاب شدن را بلدی؟
من به بی خواب شدن،شهره شدم اما تو
راستی اینهمه بی خواب شدن را بلدی؟
اینکه از دور تماشا بکنی چیزی نیست
بی هوا وارد گرداب شدن را بلدی؟
تو که هربار دم از عشق زدی راست بگو
چقدَر شیوه ی بی تاب شدن را بلدی؟
اولین شرط وفا،سوختن و ساختن است
مرد و مردانه بگو،آب شدن را بلدی
#عالیه_رجبی
هفت پیڪ عشق
پیڪ اول را ڪہ در پیمانہ ریخت...
آبرومان در رہ میخانہ ریخت...
پیڪ دوم را به عشق او زدیم....
بادہ سر شد ما همہ هو هو زدیم...
پیڪ سوم را زدیم و سوختیم...
تار دل بر پود مستے دوختیم...
پیڪ چهارم پیڪ اهل راز بود...
ساقے بامیخوارگان دمسازبود..
پیڪ پنجم پردہ را از هم درید..
مژدہ ے ڪشف وشهوددل رسید..
پیڪ ششم همرهے با دار بود...
شوق وصل ووعدہ ے دیداربود...
پیڪ هفتم ما همہ ساقے شدیم...
ساقے و جام مے و باقے شدیم...
هفت پیڪ عشق مستم ڪردہ است...
ساقے امشب مے پرستم ڪردہ است...
مولانــا
ای توبهام شکسته، از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته، از تو کجا گریزم
دل بود از تو خسته، جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته، از تو کجا گریزم؟!
#مولانا
.
اگـر با گـریـه میخـندم، ز فـرط غـم چنینم من
دلے آشفتــه تر دارم، ڪه بــا مـاتم عجینـم من
چه میدانے تو ازحالم،شڪست از غم پر وبالم
خدا میداند و این دل ڪه با حسرت قرینم من
نگاهـم پر زدرد است و، هواے گریه ام در سر
ڪه از دلدادگے هایم، چنین گـوشه نشینم من
ندارم چاره اے زین درد و زآن باخود گلاویزم
به دیدارت چه مشتاقم ز هجرانت غمینم من
نشسته بر دلم حزنے ڪه روز از شب نمے دانم
دراین ویرانه ے خاموش به فڪر همنشینم من
نـمیدانـم چــرا هــر دم غـمے آیــد به مهمـانم
میـان جـمــع دلشــادان ، ردیف واپسـینـم مـن
اگــر خـواهے خبر جـویے ز احـوال پریشـانـم
قـرین دردم و گـویـا ،ڪـه تـا آخـر هــمینـم مـن
اگر چـه دیـده گـریـانم ، ز بے مهـرے گریـزانـم
به راز عاشقے سـوگند ڪه باز عاشـق ترینم من
دل "نـاصـح " پراز درد و ،هـواے سیـنـه بارانے
ڪجـا این راز دل گویـم، چـنـانـم یا چنیـنم من
شاعران چیست بجز شال عزا پرچمشان
هست بیش از سخن گفته نمی گویمشان
گرچه از آه جگر سوز و بلا لبریزند
غیر دیوار ندیده است کسی ماتمشان
همنشین بوده فراوان و فراوان همراه
در جهان نیست کسی هم نفس و همدمشان
همه دنبال غزل ها و مضامین غریب
غیر معشوق خیالی که شده محرمشان
شاعری غیر خود آزاری اگر هست بگو
زخم ایشان ز غزال است و غزل مرهمشان
#حسین_مرادی