بوی عطر نفست رایحه جان من است
نفست زمزمه در قلب پریشان من است
نفسم در نفست حبس ابد شد همه عمر
توهوای نفسم باش هوا ان من است
رد پای نفست در طرف کوچه عشق
بهترین طرح دل و دایره جان من است
راز عشق تو چنان عطر نسیم
متجلی شده در هر رگ وپنهان من است
ردپای نفست کنج دلم جا خوش کرد
بهترین عشق به جانم بنشست و خوش کرد
راز عشق توهمین دم مرا لیلیه دوران بنمود
عطر هردم نفست را چه بگم با چه سرود
حیرت هر کس در این عالم به قدر بینش است
هر که بیناتر در این هنگامه، حیران بیشتر
#صائب_تبریزی🌿
هر زمان بعد از دعا دستی کشیدی بر سرم
مرغ آمین را کشاندی در هوای باورم...
با توأم ای عشق! ای دریادل بی ادعا!
با تو ام ای کوه! ای پشت و پناه آخرم...!
معجزات بیشماری از دعایت دیدهام
تادلم میسوخت،گلمیساختاز خاکسترم...
گفته بودی زندگی جنگاست اما بیگمان
من نمیفهمم چه گفتی تا تویی همسنگرم...
لذت بوسیدنت پیش از سفر باعث شده
قبل رفتن چند بار از زیر قرآن بگذرم...
هر کسی از قهرمان قصهاش میگفت و من
بغض خودرا گریهکردم بعدگفتم:مادرم...💞
#امیر_امجد✅
عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
#میلاد_عرفانپور
♥️
روبرویم رد شدی، یک آن پریشان می شوم
محو آن زیبایی ات، در شهر تهران می شوم
از تو می پرسم مرا ،در خاطرت داری هنوز؟
از جواب منفی ات، من مثل طوفان می شوم
بغض سختی می شود، از پاسخت در قلب من
زیر باران از غمت ،من همچو باران می شوم
از کنارم رد شدی، بی آنکه بشناسی مرا
از دوباره آتشی، در عشق سوزان می شوم
#شعر #تهران #دلتنگی
♥️
گر چہ دوریم زِ چشمانِ تو اما صنما
دائم الفکر به دیدارِ تو میپردازیم
.
اباعبدالله
💚🍃
تو خاطره ی دوری یک قصهی زیبایی
در لحظهٔ دلتنگی همواره به یاد آیی
در لای صنوبرها، آوای خوش بادی
آن لحظه که میپیچد، در یک شب رؤیایی
تو فصل پر از رنگی، زیباتری از پاییز
مانند درختانی، سرشار شکوفایی
اندیشه سرسبزی، در ذهن سپیداری
در غنچه فراوانی، در شاخه هویدایی
جاریتر از آن رودی که سمت خدا جاریست
ای روح زلالاندیش! آرامش دریایی!
ای همسفر باران! ای قاصدکی در باد!
ترسم که نباشم من، آن لحظه که میآیی
#مجید_محبوبی
.
💞ساعتِ عمر مــن افتاد و دگر کـــار نکرد
هیچ کس یادی از این ساعتِ بیمار نکرد
سالها خانه ی من گوشه ی دیوار تو بود
حیف لبهایِ تو یـــک خنده به دیوار نکرد
چه غم انگیز به پا خاست غمم از لبِ تار
احدی گریه ولی بـــــــــر غم گیتار نکرد
روزهایم همه در روزه ی چشمانِ تو رفت
شامگاهان شد و چشمانِ من افطار نکرد
خواب رفتم که ببوسم لبت و وقت وداع
تــــــنِ تبدار مرا عقربه بیدار نــــــکرد
بعد از آن از منِ بیچاره فقط خاطره ماند
خاطراتی که مـــــرا جز به سرِ دار نکرد
گر چـــه بیچاره ترینم به دلِ خــاک ولی
هیچ خاکی به خدا چون تو مرا زار نکرد
💚🍃
تو رفته ای که من از داغِ عشق، تر باشم
همیشه شاهدِیک دردِ مختصر باشم
همین که عطرِتو در راهِ خانه می پیچد
به هر بهانه گُمم، با تو بیشتر باشم !
هوای دلخوشی ام را به دست باد نده
اسیرِ پنجره ام تا پرنده تر باشم
نه از هوای خیال ِتو خاطرم خالیست
نه اینکه خواستم اسباب درد سر باشم
تو رفته ای و شدم با سکوت همسایه
روا مدار که چون سایه پشت در باشم
#صفيه_قومنجانی
باز با آیات عشقت مست و بیمارم نکن
شعر خوابم میکند آرام بیدارم نکن
دوستت دارم بماند وقت دیگر وقت هست ....
بیقرارم مثل هر شب خوب من زارم نکن
کار دستم میدهد اینگونه خواهش های تو.......
راحتم بگذار جانم پای در کارم نکن....
خواهشا دست مرا ول کن گرفتارم نکن
🍃🍃
هر بار که نیامدی
در جای خالی ات
گلی کاشتم
اینجا گلستان شده
شقایق و نرگس وزنبق ها
باهم دگر دوست شده اند
شعر میخوانند ،
تو کجایی دلبرررر
#شقایق
شعر نو