eitaa logo
بهارانه اشعار ناب
176 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
936 ویدیو
0 فایل
مانند بَنان، الهه‌یِ نازِ منی... آری به خدا همیشه دلتنگِ تواَم...🍃 آیدی مدیر در ایتا.. @Matinp198 https://eitaa.com/joinchat/877724074C00e564207a
مشاهده در ایتا
دانلود
در هوایت می زنم نی ،با لب خشکیده ای بوسه های خیزران را بر لب جان دیده ای با قساوت ضربه میزد بر لب خشک حسین او که میداند یقینا از چه ها رنجیده ای خنجری را دیده ای خون خدا را سر برید با چه حالی آن رگ خون خدا بوسیده ای تشنگی های حرم را هم چشیدی ای دریغ نو گلان تشنه را امّا به دورت چیده ای داستان شرم آب از ساقی دشت بلا داستان غارت پیراهن پوسیده ای قصّه های گوشواره بردن از گوش یتیم دختر قامت کمانی صورت تفتیده ای هر زمان پیچیده نایت در نوای عاشقان با همین ناله بساط ظالمان بر چیده ای ای زبانت تیغ برّان علی در نهروان عطرناب کربلا را در جهان پاشیده ای
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را @bahr_asheghi🌿
دست‌هایت روسری را از وسط تا می‌کند این مثلث در مربع سخت غوغا می‌کند مثل یک منشور در برخورد با نور سفید روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا می‌کند سبز، قرمز، سرمه‌ای، فرقی ندارد رنگ‌ها صورت تو،روسری‌ها را چه زیبا می‌کند می‌شود هر تار مو یک ” شب ” ولی یک روسری این همه شب را چطوری در دلش جا می‌کند؟ باد می‌ریزد به دورت حسرتِ تلخ مرا باد روزی روسری را از سرت وا می‌کند 📜
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم همین خوش است همین حال خواب و بیداری همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه می معاشران بفشارید پنبه در گوشم شبیه بار امانت که بار سنگینی است سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم ...
چشمانِ تو آرامشِ دریاست عزیزم مژگانِ تو امواجِ تماشاست عزیزم با ناز به خود چون نظر انداخته ای باز در قصرِ هزار آینه غوغاست عزیزم مجنونِ هزاران غزلم بس که به هر بیت افسونِ تو افسانه یِ لیلاست عزیزم گفتم به تو مهتاب بگویم ولی آخر مهتاب کجا اینهمه زیباست عزیزم؟ نه بید چنین مثلِ تو گیسو زده شانه نه سرو چنین خوش قد و بالاست عزیزم چشمانِ تو فال است و لبت شهدِ انار است گیسویِ بلندت شبِ یلداست عزیزم کافیست قدم رنجه نمایی و بیایی باران و شب و بوسه مهیاست عزیزم با نقش و نگاری به دل انگیزیِ احساس فرشِ قدمت مخملِ گلهاست عزیزم با عشوه مرا دیدی و خندیدی و رفتی برخاستم از خواب و دلم خواست عزیزم تقصیر نداری همه زیرِ سرِ عشق است عشق است که اغواگرِ دلهاست عزیزم از من بپذیر این غزل ای ماهِ دل آرا این هدیه یِ یک عاشقِ تنهاست عزیزم   ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
"صبحے "ڪه دلم در پیِ دیدار تو باشد آن صبح دلآرام ترین "صبح" جهان است | صبحتون بخیر و پر عشق🌸🍃 📜
دلبرا، عمریست تا من دوست می دارم ترا در غمت می سوزم و گفتن نمی یارم ترا وای بر من کز غمت می میرم و جان می دهم واگهی نیست از دل افگار بیمارم ترا ای به تو روشن دو چشم گر درآری سر به من از عزیزی همچو نور دیده می دارم ترا داری اندر سر که بگذاری مرا و من برآنک در جمیع عمر خویش از دست نگذارم ترا خواری و آزار بر من، گر به تیغ آید ز تو خارم اندر دیده، گر با گل بیازارم ترا یک زمان از پای ننشینم به جست و جوی تو یا کنم سر را فدایت، یا به دست آرم ترا نیست شرط، ای دوست، با یاران دیرینت جفا شرم دار آخر که من یار وفادارم ترا 📜
نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ‏ لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِي جان من در ناله ‏هاى خود حبس شده، اى كاش که این جان نیز با ناله‏ هایم خارج شود. بعد از تو خیرى در زندگانى نخواهد بود... گریه می ‌کنم از اینکه مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم. از عاشقانه های امیرالمومنین بر مزار حیاتش...
🎩 🎩 وعده  دادی که وفادار منی، یادت هست؟ تا ابد دلبر و دلدار منی، یادت هست؟ گفته بودی که بجز عشق نگوئی با من چون در این عشق، گرفتار منی، یادت هست؟ گفته بودی که شوم مست ز بویت هر دم در گلستان، گل بی خار منی، یادت هست؟ گفته بودی به شبم ماه نمیخواهم، چون..... تو فقط ماه شب تار منی، یادت هست؟ گفته بودی که نگویم به کسی رازم را تا خودت  محرم اسرار منی، یادت هست؟ گفته بودی که نداری به طبیبی، حاجت مهربانم تو پرستار منی، یادت هست؟ من همانم که تو را با دل و جان باور کرد و تو هم مطلع اشعار منی، یادت هست؟ تک به تک یاد تو اوردم و میگویم که گر چه هم در پی انکار منی، یادت هست؟ .
👑 👑 ـ ‍ ‍ دل من عــــــاشق زارست ،ڪمی راه بیا نفس ات بـــــوی بهارست، ڪمی راه بیا زندگی بی تو برایم غم دل خوردن و بس سر من بی تو به دار است ، ڪمی راه بیا چه جهانی،چه زمانی،همه اش دلهره است خنده ات عشق و قرار است ڪمی راه بیا تو عزیزی، تو طبیبی ، تو سراسر عشقی قلب من بی تو دچار است ڪمی راه بیا همه عمرم شده پاسوز دو چشمت گل من ناز ڪردن به چه ڪار است؟کمی راه بیا شده زندان همه ی دار و نـــــدارم بی تو دل مـن فڪر فـــرار است ڪمی راه بیا چــه ڪنم از غم تـــو راهی میخانه شدم تو گلی، قهر تــو خار است، ڪمی راه بیا خوش بحالش که ندید است نگاهت هرگز برق چشمان تــــــو نار است ڪمی راه بیا دگـــــرم نیست دلی تــــا ڪه به دریا بزنم زدنش بی تـــــــو قمار است ڪمی راه بیا نڪند حــــــــرف رقیبان شنوی،دور شوی حـرفشان ڪینه ی مــار است کمی راه بیا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان طفل کلاس اولی را از خیابان شاید که دلداری دهی راننده‌ای را وقتی شکایت می‌کند از راهبندان می‌آوری تا کوپه کیف مادری را که ناتوان راهی شده سوی خراسان شاید صدامان کرده‌ای با نام کوچک در غربت یک‌ریز شهری نامسلمان شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم که چای می‌ریزی برای ندبه‌خوانان گاهی می‌اندیشم در این سرما کجایی؟ شاید کنار آتش یک مرد چوپان شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم در زیر باران...زیر باران... زیر باران...
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمی‌کند جز با ضریح پاک تو صحبت نمی‌کند شاید هنوز بنده‌ی خاکم که گنبدت من را به آستان تو دعوت نمی‌کند مولا نگو که این پر و بال شکسته را باران مرهم تو شفاعت نمی‌کند دیگر کبوتر دل من آب و دانه را جز با کبوتران تو قسمت نمی‌کند آخر بدون مرحمت چشم‌های تو این خسته را خدا هم اجابت نمی‌کند خواندی مرا، وگرنه بدون اشاره‌ات قلبم چنین هوای زیارت نمی‌کند