به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل، درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان، ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دلِ ناکوکِ ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و مَحرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
#سعید_بیابانکی💐🦋💐
بگذار که این باغ، درش گم شده باشد
گل های ترَش، برگ و برش، گم شده باشد
جز چشم به راهی، به چه دل خوش كند اين باغ؟
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم؛ مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی ست همه ناله و دشتی ست همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
#سعید_بیابانکی
@bahr_asheghi💐
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم
خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم ...
#سعید_بیابانکی #شعر
تو را آیینهها در بینهایت چشمدرراهاند
از این نُهتوی آهاندودِ زنگاری، بزن بیرون
#سعید_بیابانکی
آشفتهسریم، خانهٔ دوست کجاست؟
دیوان پُر از ترانهٔ دوست کجاست؟
ای کاش که شاعری در این شهر غریب
میگفت به ما که خانهٔ دوست کجاست؟
#سعید_بیابانکی
سلام صبح اولین روز زمستان مبارک و خیر است🌻🌻🌻
در دیده ام نگاهی و آهی هنوز هست
باران اشک گاه به گاهی هنوز هست
هان، ای شب فلک زده! در مشت خالی ات
شکر خدا که سکّه ی ماهی هنوز هست
یک شب بکوب کوبه ی در را و باز شو
این جا چراغ چشم به راهی هنوز هست
عریان کنید جام می هفت ساله را
تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست!
در چشم کهربایی ات، ای روشناترین!
میل ربودن پر کاهی هنوز هست؟
شکر خدا به میمنت روی و موی دوست
روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست
از شش جهت اگر چه قفس مانده ست و بس
فکر فرار باش که راهی هنوز هست
با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید
در دوردست، گرگی و چاهی هنوز هست...
#سعید_بیابانکی
بوسیدمت؛ لب و دهنم بوی گل گرفت
بوییدمت؛ تمام تنم بوی گل گرفت
گل های سرخ چارقدت را تکاندی و
گل های خشک پیرهنم بوی گل گرفت
با عطر واژه ها به سراغ من آمدی
شعرم، ترانه ام، سخنم بوی گل گرفت
از راه دور فاتحه ای دود کردی و
در زیر خاک ها کفنم بوی گل گرفت
تا آمدی، به میمنت بوی زلف تو
در باغ، یاس و یاسمنم بوی گل گرفت
ای امتزاج شادی و غم! در کنار تو
خندیدنم، گریستنم، بوی گل گرفت
گرد از کتاب خانه ی من برگرفتی و
تاریخ مرده و کهنم بوی گل گرفت
خون تو دانه دانه، شبیه گل انار
پاشید بر شب و وطنم بوی گل گرفت
#سعید_بیابانکی
سال جدید بود و زمستان ادامه داشت
سرما ادامه داشت و باران ادامه داشت
یک سال گشته بود زمین گرد آفتاب
سرگیجههای ماه، کماکان ادامه داشت
سرمای دی به پنجرهها پشت کرده بود
ای کاش این شب این شبِ عریان ادامه داشت
تقویم پار، منگنه میشد به خاطرات
مادر نبود و شعر پریشان ادامه داشت
آمد بهار و مجلس غم را به توپ بست
یعنی هنوز سلطهٔ سلطان ادامه داشت
قرنی جدید آمده بود از پس قرون
اما هنوز غربت انسان ادامه داشت
وا کرده بود لب به دعا هفتسین نو
اما سکوت حافظ و قرآن ادامه داشت
شاعر تمام شب به سرودن ادامه داد
باران ادامه داشت، خیابان ادامه داشت
#سعید_بیابانکی
#آرمان_شهر_ادبیات_اندیشه