.
داشت مصرعی را زیر لب زمزمه میکرد:
«دردا و دریغا نرسیدیم به جایی ..»
گفتم: گذشتهها گذشته؛ امروز اولین روز از بقیۀ عمر توست ..
چند ثانیه در چشمانم خیره شد و آرام پاسخ داد: حکمتهایت را برای خودت نگه دار و اضطراب فرداها را بر شانههایم سوار نکن! نسخهات درمانِ نرسیدنهای من نیست. کمی نزدیکتر بیا تا سرّ حیات ابرار و رازِ زندگیِ سرشار را به تو بگویم:
«هر روز، آخرین روز عمر توست» ..
✍ #علی_خسروی|👇
╔═┈┅🍃🌸🍃┅┈══╗
💠 @bahr_dar_koze
╚════════════
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
📌در تکریم انسان و اخلاق
✍️ علیخسروی
🔻دهه کرامت فرصت پاسداشت و بازگویی عناصر مهم دربارۀ کرامت انسانی است.
🔻شهید مطهری در بحث فلسفۀ اخلاق کرامت انسانی را گوهر اصلی اخلاق تلقی کردهاند. پیامبر گرامی هم سخن اصلیاش این است: «آمده ام تا کرامتهای اخلاقی را کامل کنم.»
🔻خداوند کریم است. رسول کریم او فرشته وحی، بر پیامبر اکرم نازل شده است. مؤمنان از رزق کریم بهرهور میشوند و به مقام کریم میرسند. همه این نکتهها تعابیر قرآنیست.
🔻حافظ تعبیر غریبی دارد:
با لبی وصد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوئیا در گوشهای بویی شنید!
🔻کرامت دنیا را رنگ و بوی دیگری میدهد، فضای زندگی را خندان و گلستان میکند. کینهها را از بن میشوید و با خود میبرد. کرامت دشمن را تبدیل به دوست صمیمی میکند: «فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم.»(۳۴/فصلت). این آیه از زمره آیات فراموش شده قرآن است. کرامت، سختترین دشمنیها را تبدیل به نرمترین دوستیها میکند.
🔻در زمانهای زندگی میکنیم که برخی به انواع حیل میکوشند دوستیها را به دشمنی مبدل کنند. فضای سیاسیاش فراتر از دوقطبی است و هرکس به بهانهای، دیگری را که چون او نمیاندیشد به انواع تازیانه مینوازد. در شوره زار مجازستان آبروی افراد به تاراج گذاشته میشود، انصاف به محاق رفته و بیاخلاقی سکه رایج میشود. در این فضا و زمانه کشته آنقدر زیاد است که کفن نتوان کرد. حاصل این جامعه بیکرامت و پرکینه هم پیش روی ماست:
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می کنند!
#دهه_کرامت
#ولادت_امام_رضا
#ولادت_حضرت_معصومه
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
به كجا پناه بايد برد؟ به ادبیات؟ به تنقلات مجازی؟ به خاطراتی كه بیرحمانه هر روز كمرنگتر میشوند؟
بهنظرم در اين دنيا به هيچكس غبطه نبايد خورد، جز آنانكه میخوانند و مینويسند و میفهمند.
آيا در اين فتوا مخالف سعدی شدهام كه میگفت:
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آنكه دارد با دلبری، وصالی
شايد.
اما حافظ كه نامش راهنمای اشک از دل به سوی چشم است، هر دو را میخواست:
دو يار زيـرک و از باده كهن دو منی
فـراغتـی و كتـابـی و گـوشۀ چمنـی
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
اگرچه در پیام افتند هردم انجمنی
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
.
جهان پر از معجزه است
من معجزهام؛ تو معجزهای؛ او معجزه است، و همه در نوع خود شگفتانگیز. خداوند جز شگفتی نيافريده است. جهان، انبانی از معجزههاست.
شکافت و شکُفت اندام گلی لاغر و نازک از ميان سنگ و گِل و خاک، چون شکافت نیل توسط موسی برای عبور بنیاسرائیل، اگر معجزه نیست پس چیست؟
این معجزه است که لقمه در دهان، اندكی بعد، خون است و هوش است و احساس و حافظه.
معجزه است خواب كودک در بستر آهنگ لالايی مادر.
معجزه است طعم گلابی، رنگ نسترن، وقتشناسی خورشيد و دايگی ماه.
سختی زمين و نرمی هوا که مدهوش میکند و شربت تعجب مینوشاند، اگر معجزه نیست پس چیست؟
راستی چرا «كسی از ديدن يک باغچه مجذوب نشد؟» چرا «هيچ كس زاغچهای را سر يک مزرعه جدی نگرفت؟»
فلسفه میبافيم، عرفان میلافيم، سياست میبازيم؛ اما عرق پيشانی نانوای پير محل، به وجدمان نمیآورد. كدام دروغ است؟ اين يا آن؟
شاعران، يک عمر سخن از يک تار زلف يار گفتند و سينماگران دوربينهای كوچک و بزرگ خود را بهدست گرفتند و به هرجا سرک کشيدند؛ اما هنوز يک فِرم از زندگی كرم باغچه خود را به مرحله تدوين نرساندهاند. چه میكنيم در اين دريای ناپيداكرانه؟ دریایی که هر دری از آن بگشایی رهی به حيرت دارد.
تا آنگاه که شکوه آسمان را نمیبینی، تا آنگاه که درخت را در آغوش نمیگیری، تا آنگاه که روی به دریا نمینشینی، تا آنگاه که زمین را نمیفهمی تنهاییات ای انسان بیش از پیش است.
دروغاند همه، جز لحظههایی كه چشم به هيبت هستی دوختهای تا شايد صدایی از آن بشنوی. شايد نسیمی نرم و نازک، حالت را بپرسد و گوشهای از دلتنگیهای خود را در گوش تو عشوه كند.
آری، جهان پر از صداست؛ پر از تصويرها و جلوههای ويژه و پر از معجزه:
پرده وســـواس بيرون كن ز گوش
تا به گوشَت آيد از گردون خروش
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
پانزده سال پیش در اردیبهشت سال ۸۸ وقتی مرد منعِم و متنعّم، مرحوم آیتالله بهجت –اعلیالله مقامه الشریف– پاک و صافی از چاه طبیعت به در آمد و به ماوراء طبیعت شتافت، و سپیدجامه تنش را به خاک و سبکروح جانش را به جانان سپرد در وبلاگم که آن زمان چراغی بر سر درش روشن بود یادداشتی نوشتم که در سالگرد پانزدهم آن را در این درویشسرای محقر بازنشر میکنم.👇
بحر در کوزه
پانزده سال پیش در اردیبهشت سال ۸۸ وقتی مرد منعِم و متنعّم، مرحوم آیتالله بهجت –اعلیالله مقامه الش
آفتاب دیروز و کیمیای امروز...
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام ما برسانی ..
🔹چشمانش را بست و تمام، او تمام نشد، آغاز شد، «آغازی بر یک پایان». حجاب مُلک را شکافت تا سر بر ملکوت بساید. تا قاب قوسین ..
🔹سیمرغی از شاخسار عرفان و آخرین بازمانده از حلقه ناب «سید علیآقا قاضی طباطبایی»، که با نگاه و سکوتش قفل دلها را میگشود، با ابروانی از هیبت و شانههایی از شکوه و با پیشانی بلند خدایی در کرانۀ تاریخ ایستاد، درفلقِ اشراق ..
🔹«ثروتمندترین مرد معنوی جهان» هم، راحتِ جان طلبید و وز پی جانان رفت، و ما میتوانیم او را به فراموشیهای هر روزهمان بسپاریم. به فراموشیهایی که عادتمان شده است. مثل خیلی از رفتنها .. تا چرخ بچرخد باز، تا شیخ چیزی شود شبیه فراموشی، چیزی شبیه یک خاطره از دست رفته، چیزی شبیه «آفتاب دیروز و کیمیای امروز».
🔹از مولوی آموخته بودم:
هر که خواهد همنشینئ خدا
تـا نشیند در حضـور اولیـاء
از حضـور اولیــاء گر بگسلی
توهلاکی، زآنَک جزو بی کلی
خداوند را شاکرم با آنکه از آخرین حضورم در نماز او سالها گذشته بود، چند هفته آخر را هر سهشنبه [نماز ظهر و عصر]، مقتدی به اقامۀ او شدم تا...تشییع باشکوه و میلیونی پیکرش که بینظیرشد.
🔹امّا با همه این حرفها، من به خنده تلخی فکر میکنم که این جور وقتها ناخودآگاه مینشیند گوشۀ لبم و دلم برای آن مسجد سادۀ «فاطمیه»، معروف به مسجد آقای «بهجت» و آن کوچه باریک «گذرخان» میگیرد و میلرزد که ماند گوشۀ شهر قم و دیگر هیچوقت در هیچ زمان، تپش گامهای بیبدیل آن مرد سر به زیر که بیش از ۶۴ سال با او انس گرفته بود را احساس نخواهد کرد!
🔸سلام بر صلوات بیپایانت، سلام بر تسبیح بینهایت دانهات، سلام بر سجده ابدیت، سلام بر رکوع ازلیت، سلام بر قامت الوهیت، سلام بر تکبیر کبریائیت، سلام بر قنوت قدیمیت و... سلام بر «سر به زیریت» و بر همه ایّامی که در احسن تقویمی ..
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
.
مرگ تدریجی رؤیا ..
روزگاری بود که من با رؤیاهایم معاشقه میکردم، بله معاشقه. رؤیاهایم از نور لطیفتر بودند و لطافتاش آب در دهانم جاری میکرد! زندگی بدون رؤیا تنگستان بود؛ چریدن جان در ضیافت سیمان بود .. آدمی بدون رؤیا به مردۀ زنده میمانست.
فریبکاری سپهر تیزرو من خام را به این توهم کشانده بود که آینده آشیانۀ رؤیاهایم خواهد بود. آینده که رسید هیچ حسن و امتیازی بر امروز و دیروز نداشت. پس از آن به دیواری برخوردم از سیمان سختتر.
روزی؛ نه شبی نشستم و رؤیاهایم را شمردم. بیشتر از همه روزهای عمرم بود. هر روز یکی را کشتم؛ هر شب خون یکی را ریختم.
اکنون منم و من و من و پاکتهای سیگار که یکی پس از دیگری خالی میشوند؛ خالیتر از یادداشتهایم و پس از آن تایپ و فاصله و اسپیس بعد از نقطه و سیگار قبل از کلمه ..
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
کار عجیب مداح!!
دوستی میگفت در یکی از شهرهای بزرگ ایران، هیأتی وجود دارد که در جلسات خود، گاهی سلمان فارسی و شیخ صدوق را لعن میکنند! پرسیدم چرا؟
گفت: میگویند سلمان گفته است «من در ولایت و حقانیت علی(ع) برای خلافت، یک لحظه تردید کردم. اما بیدرنگ به عقیدۀ پیشین خود بازگشتم.» همین یک لحظه تردید و لغزش، او را سزاوار لعن کرده است!
پرسیدم شیخ صدوق(ره) را چرا لعن میکنند؟ گفت: چون قائل به سهو النبی است!
در برخی جلسات قم نیز دیدهام گاهی غیر از شیخ صدوق و شیخ مفید، شهید مطهری را هم لعن میکنند! حالا هم لعن پناهیان توسط این عربدهجو!
خسارت یعنی فرستادن جوانان شیعه به اینگونه محافل و پروار کردن این مداحان جاهل! تجمعاتی که به نام محبت و مودت و برائت و ولایت، چیزی جز تحقیر دیانت و تمسخر اخلاق و تخریب و بیاعتبار کردن ولایت نیست.
گو: بدو، چندانکه افزون میدود
از مرادِ دل جداتر میشود ...
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
.
دلی داریم و دلداری ..
داغ سنگین، روزگار سخت و ساعات غريبی است!
ققنوسی از آتش جهاد، خدمت و انقلاب پرید.
راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود
«سیدالشهدای خدمت» دیگر نمیجوشد. میسر آن شد که چون «ابراهیم» بر سر آتش بجوشد. آنکه بانگ خدمت و جهاد را در این منزل مظلوم طنینانداز کرد دیگر بانگ نمیزند. تنش را به خاک و جانش را به جانان و خدمات جاودانه و گلبانگهای عاشقانهاش را به یادها سپرد تا در خاطرهها روند و خاطرها را بنوازند.
از مردم گفت و برای مردم دوید و چون باران، بر خشک و تر بارید و از اقبال مردم برخوردار شد.
روانش شاد و منزل نو بر او مبارک.
در این بین اما اين ابیات «اقبال لاهوری» در این روزهای تلخ خالی از لطف نیست:
شبی پیش خدا بگریستم زار
جهانداران چرا زارند و خوارند
ندا آمد نمیدانی که این قوم
دلی دارند و دلداری ندارند
نه «جهانداران»، که «جهاننوردان» اگرچه غمگین و ملول از رسم زمانهاند، اما –به لطف حق– دلی دارند و دلداری! و چه دلداری بزرگتر از امام رضا (علیهالسلام).
در باور ما «امام معصوم» سرچشمۀ تمام آرامش است که باید با او همنشين و همزبان شد؛ هم داستان و هم راستا شد. چشم در چشم او دوخت و دوستی کرد و جام فضيلت از دستان او گرفت و پیرایه و رذیلت را به اشاره او زدود.
ما اگر حاجبها و حجابها را كنار بزنيم و خود را به خدا و واسطه فیضاش یعنی اهلالبیت (علیهمالسلام) نزديکتر كنيم و مستقيماً دستمان را در دست آنها بگذاريم، خواهيم ديد كه آنكه با ما بيگانه است، شيطان است؛ آنکه از ما دور است نومیدی و یأس و دلگرفتگی است.
آری؛
«ایران، ایرانِ امام رضا(ع) است.»
خیالمان راحت ..
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━