eitaa logo
بَندیر..
35 دنبال‌کننده
215 عکس
111 ویدیو
6 فایل
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای ما همه بنده و این قوم خداوندانند.. @bandir_71
مشاهده در ایتا
دانلود
غبطه اولین چیزی بود که با دیدن شهادت تو بر دلم نشست. غبطه از بی تفاوت نبودنت، غبطه از شجاعتت غبطه از غلبه بر ترست مگر می‌شود فردی سلاح به دست در برابرت باشد و قصد جانت را داشته باشد و نترسید؟ ترس هست اما آن چیزی که باعث می شود یک نفر از انسانی معمولی به عزیز خیل عظیمی از انسانها تبدیل شود همین غلبه بر ترس است، همین عبور از خود است، همین ترجیح دادند دیگری بر خود است، همین بی تفاوت نبودن به مرگ غیرت و عفت است. و همه اینها از سر اتفاق نیست. از سر غریزه نیست. اینها محصول یک عمر خودسازیست. به تو غبطه میخورم و از خدا میخواهم کمکم کند که در بزنگاه ها پاهایم سست نشود و نلغزد و قلبم مغلوب ترس نشود. برای ما دعا کن ای پسر ملکوتیِ عصر انسانهای مجذوبِ خاک ...
و آنهایی که حساسیت فصلی ندارند خوشبخت ترین انسانها هستند...
لرزش دل اگر از اتفاقِ عشق باشد زیباست طعم توأمان عشق، امید و بیم...
هدایت شده از تلاوت قرآنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سورة الإسراء يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا71 روزی که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم؛ پس کسانی که نامه ی اعمالشان را با دست راستشان دریافت کنند، آن را (با شادی) می خوانند و به اندازه ی رشته ی باریک میان هسته ی خرما نیز به آنان ستم نمی شود
دخترک دو دستش را از پنجره بیرون آورده بود و با ذوقی خواص کتاب می‌خواند. بعید است این شوق برای کتاب درسی باشد حتما داستان جدیدی خریده بود...
چرا دیگه کسی اسم دخترشو لیلا نمیزاره؟
هدایت شده از [ هُرنو ]
Alireza Ghorbani - Parishani.mp3
11.37M
بله آقای قربانی. همین که شما می‌فرمایی. همین‌طوره. یک نظر دیدم و یک عمر پی یک نظرم منِ دیوانه به زنجیر تو، دیوانه‌ترم... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دخترکِ پشتِ فرمونِ پارسِ سفیدِ رینگ اسپرت، توی حرکت درحالی که  فرمون رو رها کرده بود طوری سیگارش رو با فنک روشن کرد و یک پک عمیق زد که یک لحظه خجالت کشیدم از اینکه سیگار نمیکشم... سالها بود که سیگار کشیدن مزموم بود، اگر جوونی هم سیگار میکشید یا مخفیانه بود یا توی جمع های خصوصی با رفقا اما الان شده نوعی پرستیژ بلاخره هرچی بکاری درو میکنی...
رسید به این فراز از دعای عرفه: یا رازق الطفل صغیر... شروع کرد به روزه علی اصغر خوندن بغل دستیم نوزادش رو محکم تر توی بغلش فشرد و سرش رو بوسید در حالی که چشماش خیس شده بود...
هدایت شده از [ هُرنو ]
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامدگان و رفتگان از دو کرانهٔ زمان سوی تو هان ای تو همیشه درمیان در تو می‌چرد آهوی گرد سر تو می‌پرد باز سپید کهکشان هرچه به گرد خویشتن می‌نگرم درین چمن آینه‌ی ضمیر من جز نمی‌دهد راستش را بخواهید من اینطور فکر می‌کنم که آقای نیکولاس هوپرِ آهنگساز، این قطعه را برای این سی‌ دقیقه‌ای که در دو دقیقه و سی‌وهفت ثانیه عصاره شده است ساخته و نه برای آن سکانسِ طلاییِ هری‌پاتر. دلم نیامد تماشای ترقّصِ ابرهای فیلبند را تک‌خوری کنم. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
متنی از شهید مطهری میخوندم در مورد نیایش در اسلام. رسید به فرازی از مناجات شعبانیه: اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِیآءِ نَظَرِها اِلَیک.. نمی اشک گوشه چشمم رو تر کرد و حسم مثل کسی شد که دوستی عزیز رو بعد سالها دوری به طور اتفاقی دیده و شوقی سرشار وجودش رو لبریز کرده. این حس رو همیشه نسبت به مناجات شعبانیه و سوره یاسین دارم شاید به خاطر انسی هست که مدتی با این دو جوهر الهی داشتم، هرچند که مدتیه بی مهری کردم به این دُر گران بها و ازش سراغی نگرفتم اما این دیدارهای از سر اتفاق بهم میفهمونه که چه قدر این رفیق رو دوست دارم و باید بیشتر قدرش رو بدونم. چه مونس های خوبی هستین سوره عزیز یاسین و مناجات شیرین شعبانیه...
ذوق شاعرانه حامد عسکری عیارِ روایتِ سفر حجش را چند برابر کرده است. گریز زدن های نویسنده در مواقع لزون به گذشته و تخیل و توصیفات شاعرانه حامد عسکری در جای جای متن، روایتی شیرین و پر احساس را به دست آورده است که حس و حال حج را به خوبی به خواننده منتقل میکند.
هدایت شده از 
هدایت شده از 
بسم الله صبح ۶۳/۷/۱۶ که از خانه عازم جبهه بودم، به این قرآن استخاره کردم. آیه ۱۰۰ سوره نساء آمد. اگر برنگشتم به آیه ۱۰۰ سوره نسا مراجعه فرمایید. من اگر می خواستم حرف های آخرم را بزنم چی می نوشتم؟ چه قدر وقت لازم داشتم؟ آیه ای داشتم که آدم های دور و برم را بفرستم سراغش؟ کاش بگردم یک آیه ای پیدا کنم که دلیل زندگی ام باشد. دلیل برنگشتنم.
سورة النساء ۞ وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً ۚ وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا100 کسی که در راه خدا هجرت کند، سرزمینهای فراخ و آزادی فراوان می‌بیند که بینی دشمنان را به خاک مذلّت می‌مالد، و گشایش و آسایش خواهد یافت. و هر که از خانه‌ی خود بیرون آید و به سوی (سرزمینهای اسلامیِ) خدا و رسول هجرت کند، و سپس مرگ او را دریابد، اجر او بر عهده‌ی خدا است، و خداوند بسی آمرزنده و مهربان است. [«مُراغَماً»: سرزمینهای هجرت فراوانی که در آنجاها گشایش و آسایش مادی و معنوی است و مایه حسرت و ذلّت دشمنان دین می‌شود. «وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ»: پاداش او در پیشگاه خدا ثابت می‌شود.]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید ‌ حمیدرضا برقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای هر کسی ماه محرم یک بوی خاصی دارد که هر سال باید با استشمام آن بو بساط نوکری و عزاداریش را شروع کند. از کودکی وقتی که شب اول محرم پا توی کوچه میگذاشتم برای بازی با بچه ها ریه هایم از هوایی پر میشد که نوای حاج حسین فخری و غلام کویتی پور آن را عطر آگین کرده بود. هیئت کوچکی که با یک درام نفتی و یک علم بلند که در وسط درام ریشه زده بود و با پارچه های مشکی و پرچم های یا حسین و یا ابالفضل زینت داده شده بود و یک ضبط بزرگ که کار باند و سیستم های امروزی را میکرد و نوارهای "عمه بابایم کجاست" و "بنشین تا به تو گویم زینب" که بارها تکرار میشد... این فقط مختص کوچه ما نبود، چند کوچه پایین تر هیئت آبادانی ها چند خیابان آن طرف تر مسجد بهبهانی ها و مسجد امام حسن. فقط کافی بود چرخی در شهر بزنید و عطر محرم را زندگی کنید، زنجیر زنی بزرگ قشقایی ها هیئت لبنان، هیئت باوی ها و.. اما آن چیز مشترک در بین همه آنها نوحه های حاج حسین فخری بود که قبل از شروع مراسم صوتش بود که از باند ها و ضبط ها پخش میشد و بعد از شروع مراسم تقلید مداحان بود از این مرد خدا و آن نوای محرمی..
هدایت شده از گاه گدار
مسلم بن عقیل مفسد فی الارض است. . این اولین یادداشت است از مجموعه یادداشت‌هایی با عنوان «ماجرای یک روایت جعلی». در این یادداشت نامه یزید را به ابن زیاد می‌خوانید. متن کامل نامه و توضیحاتی درباره چگونگی کارکرد روایی این نامه را در همین یادداشت تقدیم‌تان کرده‌ام. . پ.ن: تیتر این یادداشت عنوانی است بر گرفته از تحریفی که یزید درباره شخصیت حضرت مسلم ارائه داده والا ساحت بلند آن جناب کجا و عبارتی جسورانه و این‌چنین کجا. . متن کامل یادداشت را در ادامه بخوانید 👇
هدایت شده از گاه گدار
مسلم بن عقیل مفسد فی الارض است مینی‌مالیست‌ها بلدند با کم‌ترین کلمات، بیشترین تصویرها و معناها را بسازند. مینی‌مالیست‌ها داستان اگر بخواهند بنویسند برای شخصیت‌پردازی، صفحه صفحه کلمه خرج نمی‌کنند، شخصیت‌هایشان را در دل اتفاقات و با کم‌ترین کلمه‌ها معرفی می‌کنند. مینی‌مالیست‌ها نامه هم اگر بخواهند بنویسند، کلمه‌ها را در حداقلی‌ترین شکل اما اثرگذارترین حالت استفاده می‌کنند. مثلا شاید «سلام» و حتی «احوال‌پرسی» را از اول متن‌شان حذف کنند. شاید «جناب آقای» یا «سرکار خانم» را هم حذف کنند، چون بود و نبود این‌ها تاثیری روی خط اصلی ماجرا ندارد. یک مینی‌مالیست در ۱۴۰۰ سال پیش نامه‌ای مهم و سرنوشت‌ساز را این‌طور شروع کرده: «اما بعد، فانه كتب الىّ شيعتي من اهل الكوفه» ترجمه‌اش می‌شود این‌که: «اصل مطلب این‌که، هواداران کوفی من برایم نامه نوشته‌اند» تا همین‌جای متن را ببینید چقدر محکم و جدی است. نویسنده نامه بی‌آن‌که لازم باشد جمله‌پردازی‌های فراوان کند، به خواننده متن حالی کرده که جای پایش در شهر کوفه محکم است، چون هوادارانی در آن‌جا دارد. بعد گفته تصمیمی که می‌خواهد بگوید، بر اساس حدس و خیال و توهم نیست، بلکه پشتوانه‌اش سند مکتوبی از شاهدان میدانی و یاران وفادارش در خود شهر کوفه است. حالا این سند تازه از کوفه رسیده چه چیزی می‌گوید؟ «يخبرونني ان ابن عقيل بالكوفه يجمع الجموع» یعنی این‌که «مسلم بن عقیل، دارد حزب تشکیل می‌دهد و جمعیت‌سازی می‌کند و همه را دور خودش جمع می‌کند.» نویسنده نامه، متن نوشتن را بلد است، بلد است ارجاعات فرامتنی بدهد تا خواننده بی‌آن‌که چیزی اضافه در متن بخواند، چیزهای زیادی به ذهنش اضافه شود. آوردن اسم «مسلم بن عقیل» کافی است تا مخاطب نامه حساب کار دستش بیاید. خواننده هم عقیل را می‌شناسد هم پسرش مسلم را و هم پدرش ابوطالب را. می‌داند مسلم از بنی‌هاشم است، می‌داند هر قدر جمعیت زیر پرچم بنی‌هاشم زیاد بشود، پرچم بنی‌امیه بی‌هوادارتر می‌شود. خب حالا این جمعیت‌سازی مگر خلاف قانون است؟ مگر ایرادی دارد؟ «لشق عصا المسلمين» هدف این آقای مسلم بن عقیل تخمِ پراکندگی کاشتن و شکاف مذهبی ساختن و از بین بردن وحدت ملی و ترویج اختلاف بین جامعه مسلمین است. این حزب‌بازی‌ها و یارکشی‌های جناب مسلم، خلاف امنیت ملی است. تا این‌جای نامه شرح وضعیت موجود در یکی از شهرهای استراتژیک جهان اسلام است. یک بار با عبارتی خودمانی‌تر مرورش کنیم: «من سند محکمی دارم که مسلم ابن عقیل در کوفه مشغول یارکشی است تا بین مسلمانان اختلاف بیاندازد و وحدت جامعه مسلمین را از بین ببرد.» انصافا اگر من و شما باشیم و این روایت، به نویسنده نامه و آن آدم با خبر که برای حرفش سند هم دارد، حق نمی‌دهیم نگران باشد؟ حق نمی‌دهیم اگر دستش می‌رسد و توانی دارد، به داد جامعه مسلمانان برسد؟ من و شما باشیم و این روایت، علیه بر هم زنندگان نظم عمومی تظاهرات نمی‌کنیم؟ می‌کنیم! آقای نویسنده با دو خط روایتی که ساخته، ما را نگران آینده جامعه اسلامی کرده. حالا باید کاری کرد. همان آقای نویسنده، می‌نویسد: «فسر حين قرأ كتابي هذا حتى تأتي اهل الكوفه» معنایش این است که تا این نامه را خواندی راه بیفت و به کوفه برو.» حق هم همین است دیگر. زمینی که در خطر است را که نمی‌شود با کنترل از راه دور نجات داد. باید یک فرمانده قوی در کوفه مستقر بشود بلکه توطئه اختلاف‌افکنی مسلم را بشود خنثی کرد. خب قدم اول حضور میدانی یک حاکم قدرتمند است، قدم دوم چیست؟ «فتطلب ابن عقيل كطلب الخرزه حتى تثقفه»، برو و دنبال ابن عقیل در کوفه بگرد، مثل کسی که دانه گوهری را روی زمین و بین سنگ‌ریزه‌ها جستجو می‌کند، آن قدر بگرد تا پیدایش کنی. نویسنده نامه در یک جمله هم اهمیت و نقش کلیدی مسلم را به خواننده نشان داده و هم از سختی کار حرف زده. بعد از آن‌که مسلم را پیدا کردی «فتوثقه او تقتله او تنفيه، و السلام.» ‌نوشتن یک پایان خوب، از سخت‌ترین کارها برای یک نویسنده است. پایانی که بتواند به ذهن مخاطب ضربه بزند و قابل پیش‌بینی نباشد. پایانی که بتواند مخاطب را به نقطه اوج هیجان برساند. نویسنده نامه پایان متنش را با ضرب‌آهنگی تند و جملاتی کوتاه و البته قاطع تمام می‌کند: «مسلم را یا به بند بکش، یا بکش، یا تبعیدش کن، والسلام.» نامه مهر کاخ ریاست‌جمهوری دارد. نویسنده‌اش شخص اول یکی از بزرگ‌ترین کشورهای جهان در سال ۶۰ هجری قمری است. یزید فرزند معاویه و نوه ابوسفیان در نامه‌ای سه چهار خطی، روایتی وارونه‌ای می‌سازد از فعالیت سیاسی اجتماعی نماینده امام زمان خودش در شهر کوفه. روایتی که جای شهید و جلاد تویش عوض می‌شود. روایتی که تویش مصلح اجتماعی تبدیل به مفسد فی‌ الارض می‌شود. روایتی که اگر آدم تاریخ ندانی بخواندش، حق را به یزید می‌دهد نه به مسلم بن عقیل و حزب امام. یزید در روایتش واقعیت‌های زیادی را نگفته، بعضی واقعیت‌ها را هم وارونه گفته و در