#رمانیکهدرعرض1هفتهغوغابپاکرده😱🔥
با ترس آب گلومو قورت دادم. باورم نمیشد بخاطر منه #رعیت سر دوتا پسر #خان دعوا شده...
قلبم داشت از سینم میزد بیرون.
با صدای #نعرهخان چشامو از ترس بستم.
اما با حرفی که خان زد خون توی رگهام منجمد شد.
+خفشید من هنوز نمردم که شما تنه لشا به جون هم افتادید...
برادر این دختر، تک دختر منو #بیآبرو کرد و از روستا #فرار کرده اگر قراره این دختر #خونبس بشه، خون بس من میشه نه شما...با تموم شدن حرف خان زنش #جیغی کشید و از حال رفت...
باورم نمیشد...نه امکان نداشت پدرم نمیزاشت من زن این پیر مرد بشم.
با کشیده شدن موهام توسط خان جیغی کشیدم و روی زمین افتادم,اما با کاری که کرد...🙊🔥🔞
#ادامهرمانجذاب👇♨️
http://eitaa.com/joinchat/1019936784C9e1eab6095
سابقه گسترده طلایی💛
#رمانیکهدرعرض1هفتهغوغابپاکرده😱🔥 با ترس آب گلومو قورت دادم. باورم نمیشد بخاطر منه #رعیت سر دو
شاناز دختر رعیتی که بعد مرگ مادرش برادر و پدر ناتنیش اونو #شکنجه میکنن و با کاری که برادرش میکنه مجبور میشه طبق رسم روستا #خونبَس بشه اما خون بس #ارباب۶۰ساله..😱
از بخت بدش خیلی وقته پسر خان دلباخته شاناز شده و میخواد از این قضیه سو استفاده کنه و شانازو زن خودش کنه اما پدرش اونو به عقد خودش درمیاره و....🙊🔥
#اگهمیخوایبدونیچهبلاییسر_شانازبیگناهمیاد_اینجارمانودنبالکن👇👇😱😱
http://eitaa.com/joinchat/1019936784C9e1eab6095
تو این اوضاع #قرنطینهای بهترین فرصته خودتو با #بهترینرمان ایتا #سرگرم کنی👆😍
#رمانیسرشارهیجانونشاط🔞👻
_هرکاری بگید میکنم فقط التماستون میکنم رضایت بدین.نذارید بابام #قصاص بشه
یک تای ابروشو بالا داد و گفت:-هر کاری؟
بی فکر و گفتم: -هر کاری!
که ایکاش لال میشدم و جوابش را نمیدادم
پوزخند زد و گفت:- #زنم_شو!
دیوانه شده بود قطعا!شوکه با دهن باز نگاهش میکردم! :-چـ... چی؟ دست دیگرش را داخل جيب شلوارش گذاشت و با طعنه گفت: -زنم شو! نه برای #خانمی تو این عمارت بلکه برای #کُلفتی.
آسونترش میکنم. #خونبس باش تا رضایت بدم.
http://eitaa.com/joinchat/3467640849Cf318e64573
#ادامهیاینپارتومیخوایبزنرولینک⭕️💢⭕️