ماه های حسین رفتند، مثل هر سال.
مناسبت های عزای حسین هر سال یکبار تکرار و تا سال آینده در تقویم سال جاری تمام میشوند.
ولی چه کسی میتواند از دل روزها و ساعت ها و لحظه های ما، مناسبات ما با حسین را تمام کند؟
اصلا فرق ایشان با همه همین است. تقویم میشناسد و نمیشناسد.
زمان توی دست هاش هست. همه اسیر زمانند و زمان اسیر حسین.
مناسب های حسینی توی دل ما، در بستر عمر ما کش آمده اند و عمر ماراهم به ساز خود، کش می دهند.
ما اینطور سال به سال بزرگ میشویم.
فصل به فصل میگذرانیم و به استقبال بهار میرویم.
حسین مارا طوری بار آورده که ، مسیر بهار، مسیر روزهای نو، مسیر نوروز و عید و روزهای جدید مان از دل ایامی اینچنین بگذرد.
ما محرم و سفر طی میکنیم تا به ربیع الاول برسیم.
راه نوروز و عید در مسلک ما، از سلحشوری و قهرمانی و دفاع از مظلوم و کنار نیامدن با کفر میگذرد.
بهار همه ی حسینی ها مبارک
#ربیع_الاول
@banoo_nevesht
برای تبدیل برخی رفتارها به عادت، از سوراخ سوزن رد شدیم، رنده شدیم، روغن جانمان را پس انداختیم، فی الواقع له شدیم.
-رنج بالاتر ازین هم هست؟
+بله. وقتی مثل ماهی ذره ذره از کف دستمان لیز بخورد و در برود.
-چطور اینطور میشود؟
+دقیقا وقتی عادت میشوند، عادی میشوند!
#رژیم
@banoo_nevesht
شبی را با منای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر، چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی
که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی
به گردشهای چشم آسمانی از همان اول
مرا در عشق از این آفاق گردیها خبر کردی
#جمعه
@banoo_nevesht
هدایت شده از الف|نون
- شعر شما پر از روحه؛ فقط در قیاس با روزگار ناآروم ما میتونست یه ذره متعهدتر باشه.
+ متعهدتر؟
- متصلتر به ایّام. به این روزگارِ ناآروم و ناآشنا که هیچکس و هیچچیز سر جای خودش نیست. نه اینکه خواننده فکر کنه شاعر تو غار تنهاییِ خودش خزیده و برای خودش شعر گفته. از تاریخنویسای ما که بخاری بلند نمیشه؛ شاید هنر و ادبیات بتونه تصویر واقعیتری از نسل ما به نسلهای آینده منتقل کنه.
+ بعد این تصویر واقعی به چه دردشون میخوره؟
- ممکنه اونا دیگه اشتباهاتِ ما رو تکرار نکنند.
+ آها، ممکنه...
🎬شهرزاد؛ حسن فتحی
《در آستانهی یک سالگیِ نسلکشی و جنایت، ویترین چشمه، بیدگل، آگه، مولی و... از #فلسطین خالی است. در کشوری که آدمها توسط رسانه یا با حرفهای پوچ پدرشان اعتقاد راسخ دارند که فلسطینیها باغهای زیتون را از سر رضایت فروختند و به کابارههای مصر رفتند، یک کتاب از لیلا ابولقود، از رشید خالدی، از ایلان پایه که میتوانند پله به پله یک نوجوان را با مسئله فلسطین همراه کنند، نباید دستاویزی در آن فضای رنگارنگِ ویترینها باشد؟ حالا بعد از یک سال پر از خون و بمب و عزا و نسلکشی، از کم شدنِ کدام محبوبیت خودتان واهمه دارید؟!
وضعیت این روزهای محلههای فرهنگی تهران، جایی که متفکرین و نویسندگان فارسی زبان، یازده ماه فرصت داشتند به راهِ تازهای برای حرف زدن از نسلکشی فکر کنند، خفقانِ مضاعف است. به کتاب فروشیهای کریمخان سر بزنید، از این بدتر است: خاطرات پمپئو! این علوم انسانی و هنر و ادبیات را با تمام متعلقاتش بریزید توی جوب.》
متنی که خواندید تکّه یادداشتهایی بود از احمد جعفری، گلرخ نفیسی و حمیدرضا بوالی که داستانِ صفحهی اینستاگرامشان کردهاند. من هیچکدام را درست نمیشناسم اما کلمههاشان برایم آشناست. اگر هنر و ادبیات نتواند از هولناکترین جنایتِ عصر خودش، از #نسل_کشیِ مهیب در غزه چیزی بنویسد، دیگر از چه چیز میخواهد بنویسد؟! ظاهرا در روزگارِ ناآرامِ ما، نه تنها از تاریخنویسهامان بخاری بلند نمیشود، که از نویسندگان و هنرمندانمان هم. بیچاره ما.
______________
@AlefNoon59
یکبار یکجایی، یک دوستی گفت: امید توی جان آدم سیطره داشته باشد روی ذره ذره ی رفتارها و گفتار آدم اثر میگذارد. مثل کوزه که هر چه درون اوست به بیرون هم همان را تراوش ميکند.
من خیلی خوب فهم میکنم وقتی یک فکری، یک حالی، یک احساسی سرتا پای وجود آدم را بگیرد، چطور افسار گفتار و رفتار آدم می آید توی دستش.
مثل وقتی که خشم به سلول سلول تن آدم رخنه کرده. نه اختیار کلام در دست است و نه اعمالمان.
امید هم اگر ملکه ی هفت اقلیم وجود آدم شود، اگر افسار درشت و ریز تن و روح آدم را دست بگیرد، دقیقا همین حالت را دارد.
هیچ اما اگری که ناشی از تردید باشد از زبان آدم بیرون نمیآید.
هیچ ریز رفتاری از آدم سر نمیزند که از دست لرزان و دل خسته و مایوس، بیرون زده باشد.
نه فقط خروجی ها که اختیار ورودی های تن آدم را به دست میگیرد.
ترس به دل راه نمیدهد. زهر خبرهای تلخ را میگیرد و اجازه نمیدهد مثل ویروس بنیان وجود آدم را بلرزاند و از تک و تا بیندازد.
میخواهم بگویم، توی این روزهای سخت که قطعا و قطعا نسبت بسیار نزدیکی با آخرالزمان دارد. که شانه به شانه ی روزهای وعده داده شده ی همه ی انبیاء و ائمه ی الهی میزند. تن و روح همه ی ما باید به همچین جایی برسد. باید امید ستون مرکزی بسازد در جانهایمان. مرگ یا آسیب هیچ عزیزی نباید ما از هم بپاشاند و نه فقط این. امید باید طوری نرم افزار وجودمان شود که با هر ورودی ای به ذهنمان خودش را بیشتر کند و تزاید ببخشد. زاد ولد کند و از تراکم بسیار ذراتش، وجودمان لبریز شود.
ما با امیدمان، با انرژی زاید الوصفی که در ما میسازد، خیلی کار داریم. خیلی خیلی کار داریم.
روزهایی که قرار است امیدمان دست خودمان و باقی مردم دنیا را بگیرد، خیلی نزدیک است دوستان.
خیلی نزدیک است.
پ.ن: جنگ است رفقا. خبرهای خوب و بد و ویران کننده تر از موشک ممکن است برسد به گوشمان. هنوز چیزی نشده به استقبال مصیبت نروید.
اینقدر هم به جان خودی ها نیفتید.
@banoo_nevesht
هدایت شده از کاوان
✅ واریز مستقیم کمکهای مردمی به حساب دفتر رهبر معظم انقلاب برای کمک به رزمندگان مقاومت لبنان
1️⃣ ابتدا تعیین گزینهی انتخاب وجوهات
2️⃣ سپس از قسمت بابت، انتخاب گزینهی کمکها
3️⃣ و نهایتاً کمک به مردم مظلوم لبنان
و یا کمک به رزمندگان مقاومت لبنان را انتخاب کنید.
واریز مستقیم از طریق سایت مقام معظم رهبری:
https://www.leader.ir/fa/monies
بانونوشت!
✅ واریز مستقیم کمکهای مردمی به حساب دفتر رهبر معظم انقلاب برای کمک به رزمندگان مقاومت لبنان 1️⃣ ا
جهاد با هر آنچه داریم برای ما امروز فرض و واجب الهی هست.
#سخنان_امروز_رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما عزادار همچین فردی هستیم.
وقتی از ایمان و امید حرف میزنیم، مثل او به ذهنمان خطور می کند.
.
ما خوشحالیم که محبت مثل او در دلمان است. خوشحالیم در این دنیا طرفدارش بودیم.
خوشیم که گوشه ای از دلمان به وجودش قرص بود.
و حالا که به دلدارش، به منبع این همه اعتماد و اطمینان پیوسته، عزادار از دست دادنش هستیم.
.
.
خدایا مارا با این خوشی ها و غم هامان، عاقبت بخیر کن.
پ ن: حتما فیلم رو تا آخر گوش بدید.
#کوه
@banoo_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یعنی لبیک یا حسین
@banoo_nevesht
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط روضه ی حسین ع
و غرق شدن در آن عالم حماسی و مظلومانه و عمیق
و دخیل شدن به دامن عمه ی سادات
از درد دلمان کم میکند.
هیچ مصیبتی از مصیبت او بالاتر نیست.
#لبیک_یا_حسین
@banoo_nevesht
خیلی از دوستانم و عزیزانم و از کسانی که کرور کرور حضورشان در زندگیم خیر و برکت بوده و ازشان یاد گرفتم و وزنه مهمی در زندگی ام هستند،
توی این لحظه ها عصبانی اند و تیغ خشمشان را گرفتند سمت مسئولین نظامی کشور. تصور میکنند انفعال انها موجب این افسار گسیختگی اسرائیل شده.
من سواد لازم در این زمینه را ندارم.
ولی اهل گوش دادن تحلیل های جورواجور هستم .
آنچه برداشت بنده حقیراست، این است که اوضاع کاملا برعکس است.
به اعتراف خود اسرائیل ایران در ۶ جبهه ی مختلف دارد غیر مستقیم و البته بسیار شدید با اسرائیل میجنگد. اتفاقا این افسار گسیختگی ها به خاطر این است که امانش بریده شده است.
بقول خودشان دارند برای حیاتشان میجنگند.
کارد به استخوانشان رسیده این کارها دست و پا زدن است، نه این که فکر کنند دارند موفق میشوند! و این ها نشانه های توفیقشان باشد!
میدانند دم مرگند، وحشیانه به هر چیزی چنگ میزنند خودشان را ایستاده ودر قله نشان دهند.
با ترور هنیه برای ما دام پهن میکنند تا با حرکات احساسی وارد نقشه هاشان شویم. توی زمین بازی آنها بجنگیم و بازی را به نفعشان بدهیم.
با احترام من این منطق را بیشتر قبول دارم. بله مسئولین نظامی ممکن الخطا هستند، ولی هسته ی مرکزی تصمیم گیرنده ی نظامی اصلا و ابدا نالایق و منفعل نیستند!
واقعا و حقیقتا باید بپذیریم در این زمینه ها کم اطلاعیم!
با این فکرها و حرف ها به این بدنه ضربه نزنیم.
@banoo_nevesht
27.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این حرفها هم خیلی شنیدنی و مهمه!
اگر فکر میکنیم اوضاع خوب پیش نمیره
از یه جاهای دیگه ای کار میلنگه.
اقتدار نه فقط در خون نیروهای نظامی، بلکه باید در رگ های دولت مردان هم بجوشه.
عصبانی بودم و خسته و گیج.
با خودم عهد بستم هیچ کاری به کار کسانی که مدت هاست مغزشان را به رسانه ها کرایه دادند و عملا بلندگوی بی اراده و بی تحلیل آنانند، نداشته باشم. اگر میخواستند بیدار شوند تا حالا شده بودند.
از پناه کتاب ها و نوشته هام بیرون آمدم. توی این اوضاع حتی اینها هم آرامش قبلی را بهم نمیدهند.
گوشیم را باز کردم و توی شبکه های مختلف چرخیدم و سیر کردم نوشته های ذهن های نزدیک به خودم را، بلکه از خودم که هنوز در تله ی احساساتم گیرم دور شوم و به استدلالات منطقی باقی پناهنده شوم.
خدایا چه میبینم؟
انگار نور تابیده به عمیق ترین و پست ترین غارهای دنیا!
این قدرت خون است؟ یا ظلم اینقدر برهنه شده که دیگر دستش رو شده و ضمیرش پیش چشم همه لو رفته؟
همین چند وقت پیش، یکبار که عزیزترینم مثل همیشه پشت تکیه داده بود به آن صندلی منبرگونه، پاهاش را استوار، ستون کرده بود روی همان زیلو های آبی یزدی و صورت زیر عمامه اش، توی آن پس زمینه ی آبی امید بخش، میدرخشید. رو به مردم، رو به دوربین میگفت: یکی از برکات طوفان الاقصی، بیدار شدن مردم سراسر دنیاست.
با خودم فکر کردم بی خبرترین و خنثی ترین مردم های دنیا، بله، بیدار میشوند. ولی لجبازترین هایشان نه! این هایی که من میبینم را نه!
گفتم نه! ولی مثل همیشه "نه" هنوز منعقد نشده، توی دهنم خشک شد.
سیدِ کشور ما همیشه با حرفهاش، با تحلیلهاش غافلگیرم کرده و مناسبات ذهنی ام را بهم زده.
حالا چه میبینم؟
لجبازترین دوستهام، کینه ورز ترین اساتید و آشنایانم، خونشان از این همه بی رحمی به جوش آمده.
آنهایی که سید کشور خودمان را قبول ندارند و ناسزا میگویند، به کلام، طعن و لعن میگویند به قاتلانِ سید عرب آن کشور شیعه!
همان هایی که تا همین چند وقت پیش کینه از دهانشان شره میکرد: نه غزه نه لبنان.
امروز عقب نشینی و بی تفاوتی را ننگ میدانند!
راست میگفت. مثل همیشه حق از زبانش جاری شد.
شاید قطره های خون دیگران را بیدار نکند، ولی بالاخره سیل خون، چشم ها را پر میکند و دل ها را هشیار.
خاصیت کربلا هم همین بود. خون خدا گوشه ای از تاریخ را رنگین کرد تا قرن ها بعد از خودش، دلها را بتکاند و چشم ها را بینا کند.
انگار خاک دنیا را اینجور خیش زدند.
انگار از ازل بهای آگاهی خون بوده است.
چه تلخ
و چه شیرین.
خدایا خون من را هم در این رود باصلابت بریز.
@banoo_nevesht
هدایت شده از مجلهٔ مدام
فراخوان شمارهٔ سوم مدام: جنگ
جنگ، یکی از موضوعات برنامۀ سال آیندۀ تحریریه بود. قرار بود که در سال بعد سراغ شمارۀ جنگ برویم. تقریبا هشتاددرصد مطالب شمارۀ خواب نهایی شده است و طبق برنامه شمارۀ سوم، «خوابِ مدام» بود و شمارۀ چهارم هم «جشنِ مدام».
اما تصمیم تحریریۀ مدام بر این شد که موضوع جنگ را زودتر آغاز کنیم. این روزها، جنگ برایمان نه «خواب» گذاشته و نه «جشن».
از این رو، موضوع شمارۀ سوم مدام، «جنگ» شد.
برای مدام از جنگ بنویسید. جنگ برای صلح، برای زندگی، برای انسانیت، برای شرف، برای حقیقت.
مدام، دوماهنامه است و شمارۀ سوم در دو ماه آبان و آذر رونمایی خواهد شد. پس فرصت زیادی نخواهیم داشت. اگر تمایل به نوشتن برای این شمارۀ مدام دارید، تا شانزدهم مهرماه، آثار خود را برای ما ارسال کنید.
#فراخوان
#فراخوان_مدام
#فراخوان_داستان
#فراخوان_ناداستان
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine