eitaa logo
خانواده بزرگ ما😍
158.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
110 فایل
خانواده دوازده نفره ما🥰 که حالا با عروس جان شده سیزده نفره تنها کانال بلاگری فرزند آوری پیشنهاد میکنم هشتک رسانه مشوق سرچ کنید😊 اینجا پر از مطالب مورد نیاز خانواده هاست👌 تبلیغات👈 @bano_sadeghy_tablighat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 📚چشم به راه تلفن که زنگ زد هراسان گوشی را برداشتم. به گمان اینکه مصطفی باشد؛ خودش بود. اصرار از او و گریه و التماس از من؛ برای آنکه بماند تصمیمش را گرفته بود. از همان ۵ سالی که با طالبان می‌جنگید و بعد از جانباز شدنش، باید می‌فهمیدم که او مرد میدان است. برایم از سوریه گفت. _ در ماه محرم و صفر مرتب بر سر و سینه می‌زنیم که یا اباعبدالله! ای کاش ما هم کنارت بودیم و از تو دفاع می‌کردیم؛ امروز همان روز است و حرم عمه زینب در خطر است. برایم سخت بود، چطور پاره تنم در کشوری فرسنگ‌ها دورتر از من باشد. با ادوات جنگی آشنایی داشت و به همین خاطر، خیلی زود نوبتش فرا رسید و اعزام شد. برای اینکه جلویش را نگیرم پنهانی رفت و بعد از رفتن تماس گرفت و خبر رفتنش را داد. قول داد که تا ماه رمضان برگردد؛ و به قولش هم عمل کرد. او در روز اول ماه رمضان با تابوتش میهمان دست‌های مردم شد و من ماندم چشم به راه نگاهش برای همیشه... ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۲/۱۱/۱۳ 👩🏻‍💻طراح: مطهره سادات میرکاظمی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🇮🇷🤝🇦🇫 برای اشنایی بیشتر با این شهید به کانال زیر در ایتا مراجعه بفرمایید👇🏻 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✈️🔥 📚 همراه فرشته‌ها محمد کنار جسد سوخته‌اش نشسته بود. گیج بود. چیز مبهمی یادش آمد؛ هواپیما در آسمان آتش گرفته و سقوط کرده بود. در تاریک و روشن صبح، فرشته‌ها بچه‌ها را یکی‌یکی در آغوش می‌گرفتند و به آسمان می‌بردند. محمد به اطرافش نگاه کرد؛ به دنبال زهرا گشت. کمی دورتر، زهرا را با چادر خاکی‌ و نیم‌سوخته، در میان دود خاکستری که از میان لاشه‌ سوخته‌ی هواپیما بلند می‌شد دید. می‌خواست به زن‌ها و کودکان کمک کند؛ اما کسی به کمک او نیاز نداشت. همه آرام شده بودند. دیگر خبری از اضطراب وحشتناک دقایقی قبل نبود. صدا از کسی درنمی‌آمد. زهرا محمد را که دید به سمتش دوید و خود را در آغوش او رها کرد. همان‌وقت، صدای آشنایی شنیدند. _ محمد آقا! زهرا خانم! بیایید بالا. ما منتظرتان هستیم! محمد و زهرا به آسمان نگاه کردند؛ حاج قاسم بود! کنار رفیق صمیمی‌اش ابومهدی؛ دستشان را دراز کرده بودند و همراه فرشته‌ها از حادثه‌دیدگان هواپیمای‌ اوکراینی دستگیری می‌کردند. ✍🏻رضوانه دقیقی ۱۳۹۹/۱۰/۱۸ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid برای آشنایی بیشتر با زندگی این دو شهید به کانال زیر مراجعه بفرمایید👇🏻 🆔 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🌙 📚 مثل سقا رفته‌ بودی آب بیاوری! برای کودکان تشنه! این اولین بار نبود که زمین این صحنه را به خود می‌دید! حتما آخرین بار هم نخواهد بود! آب را روی شهر بسته‌اند! باید با دوستانت بروید و از راه‌های مخفی شهر، خود را به چشمه برسانید. بچه‌ها تشنه‌اند... کاش تا چمران برسد شهر سقوط نکند... کاش دست کومله، هرگز به شما نرسد... اما نه! کومله‌ی بی‌رحم، دندان تیز کرده تا هر هشت نفر شما را، به زجرآورترین شکل ممکن، اسیر و شکنجه و بعد هم، شهید کند. برای تو، توهین‌ و تحقیرشان اهمیتی ندارد. بار اولت نیست؛ قبلا هم به فرمان امام و برای برهم نزدن نظم و امنیت، سکوت کرده‌ای و دم نزده‌ای... همان موقع که در دانشگاه، محافظ دانشجوها بوده‌ای و حالا هم، محافظ مردم این شهر... اما این‌بار، نجوای یا زهرا و یا حسینتان، در آخرین ثانیه‌های زندگی زمینی‌، گوش فلک را کر می‌کند... کاش چمران زودتر می‌رسید؛ کاش برای آخرین بار، آب را به بچه‌ها رسانده بودید؛ اما... عیبی ندارد. این اولین بار نیست که امید کسی ناامید می‌شود... ✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۲/۱۰/۱۷ 👩🏻‍💻طراح: زینب دباغ 🎙با صدای: رضوانه دقیقی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕯🌾 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
Mehdi Rasouli - Salam Azizam.mp3
5.31M
در سالگرد شهدای مقاومت پاوه و از طرف آن ۸ شهید والامقام، روضه‌ی اول مظلوم عالم مولا امیرالمومنین علیه‌السلام را تقدیم عزادارانش می‌نماییم؛ باشد که یاد مظلومیت آنان زمینه‌ساز فرج منتقم خون شهدا باشد. اللهم عجل لولیک الفرج 🕯🌾🏴 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨🏻‍🚒🧯 📚هایلایت نارنجی دوباره رفته بود سراغ یادگاری‌ها. هرچیزی را که برمی‌داشت قبل از اینکه نگاهش کند، خوب بویش می‌کرد. نوبت به تقویم رومیزی رسید. همان صفحه‌ی همیشگی، اولین ماه زمستان نود و پنج! نگاهش دایره‌های دور اعداد، که نشانگر روزهای شیفت کاری فریدون بودند را دنبال کرد تا رسید به آخرین دایره. پنجشنبه، ۳۰ام‌ دی ماه. اشک‌هایش سرازیر شد روی هایلایت نارنجی. _ پسرم! نمی‌دونم چقدر مونده، اما آخرش میام پیشت و می‌فهمم چرا این تاریخ رو با ماژیک، مشخص کرده بودی! وقتی اومدم پیشت، می‌فهمم چطور با بال‌های شکسته زیر آوارهای پلاسکو، میان شعله‌های آتش، پرواز کردی و رفتی... ✍🏻سمیرا اکبری ۱۴۰۲/۱۱/۱ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙 با صدای: رضوانه دقیقی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🏴🔥🚒 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید آتشنشان به کانال زیر مراجعه نمایید: 🆔 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid
🌸 «زهرا باباولی» در گفت‌و‌گوی اختصاصی با سی‌روز سی‌شهید:🎤 اهل تفکر بود و این خصیصه‌اش او را از سایرین متمایز می‌کرد. به شدت اهل مطالعه بود و دیگران را هم به این امر ترغیب می‌کرد. دانشجوی فعالی که مدیریت زمان را به خوبی فراگرفته بود و همه کارهایش را با برنامه‌ریزی انجام می‌داد. سعی می‌کرد کمتر بخوابد تا به اهدافش زودتر دست یابد. ویژگی جالب فائزه این بود که اصلا تک‌بعدی نبود. مصداق بارز ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند، او بود. همیشه اهل عمل بود و کارهای پیش و پا افتاده‌ای را که دیگران مایل به انجامش نبودند با دل و جان انجام می‌داد. در هیئت، کودکان را همراهی می‌کرد و با بازی و نقاشی، آن‌ها را تحت کنترل خود داشت. خلوص نیتش نمی‌گذاشت دیده شود. معمولا ته مجلس روضه آب می‌داد. سخت‌ترین کارها را به راحتی قبول می‌کرد و آن را دقیق و به درستی انجام می‌داد. برای اعتلای پرچم بسیج زحمت کشید. ده سال سابقه فعالیت او در بسیج از او نمونه بارز یک بسیجی واقعی ساخته بود. بی‌عدالتی را علنا ابراز می‌کرد و در نهایت احترام، از آن دفاع می‌کرد. در پویش عفاف و حجاب پس از اغتشاشات هم فعال بود و کوتاهی نکرد. کم حرف بود و گزیده صحبت می‌کرد. آدم خوش‌مشربی بود. خدمت در نظام و مؤثر بودن در امر ظهور بزرگترین آرمان زندگی‌اش بود. در یک کلمه لیاقت فائزه شهادت بود. 🕊 برای آشنایی بیشتر با این شهید به این کانال مراجعه کنید👇🏻 🆔 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ 📚 پایان بی‌قراری حدود ده روز از شروع حمله رسمی عراق به کشور می‌گذشت. بیژن را داخل مسجد دیدم؛ نگران بود. شنیده بود جبهه با کمبود نیرو و امکانات مواجه است. می‌خواست برای کمک برود اما راهی پیدا نکرده بود. پرسید: «شما می‌دونی چطوری می‌شه به منطقه رفت؟ فقط نظامی‌ها اعزام می‌شوند؟» من که از قبل پرس و جو کرده بودم گفتم: «فقط یک راه داره؛ آقای چمران برای ستاد جنگ‌های نامنظم، ثبت نام داره و بعد از آموزش، به جبهه اعزام می‌کنند.» برق خوشحالی در چشمانش درخشید. همان شب موضوع را به دو نفر دیگر از دوستانمان گفتیم و فردایش باهم به شورای مرکزی مساجد تهران رفتیم. صف طولانی و شلوغ بود. بیژن آرام و قرار نداشت. آن‌قدر رفت و آمد تا بالاخره توانست زودتر از بقیه وارد بشود و اسم هر چهار نفرمان را بنویسد. آموزش‌ها در پادگان ۰۶ ارتش که شروع شد تمرین‌ها طاقت‌فرسا شد. اما بیژن برای آمادگی بدنی کامل، حتی ساعت‌های بیشتری نسبت به بقیه ورزش می‌کرد. مرحله آخر آموزش، عبور از موانع بود. خیلی از مدعیان کم آوردند. ولی او همه موانع را چابک و حرفه‌ای گذراند. اواخر آبان ۵۹ که برای اولین بار به منطقه اعزام شدیم پایان بی‌قراری او و آغاز حماسه‌اش بود. ✍🏻فاطمه رضاپور ۱۴۰۲/۱۲/۱۱ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: کوثر راد 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌻🍃 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به کانال زیر مراجعه بفرمایید👇🏻 🆔https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid
☀️ 📚 وصال خانوادگی سراسیمه، دستی به روی شکمش کشید؛ بچه هنوز لگد می‌زد. دستان کوچکِ پسر سه ساله‌اش را در دستش فشرد. به چشمان بَراق همسرش چشم دوخت. برق غیرت و نگرانی را از چشمانش خواند. ذکر یا صاحب‌الزمان را زمزمه کرد و با صاحبش، هم‌صحبت شد: «مولای من! این روزها به عشق تو از نجف به محضر پدرت آمدیم؛ می‌خواستیم برای تولدت، سنگ تمام بگذاریم. حالا هر طور صلاح بدانی راضی‌ام به رضایت. اطراف حرم محاصره شده! بوی غربت و اسارت به مشامم می‌رسد! فدای سرِ امامان غریب سامرا! از همان روزی که طلبه شدیم و خواستیم مسیر تو را از غربت در بیاوریم، از همان روزی که رنج هجرت را به جان خریدیم و از ایران به نجف آمدیم، فکرش را می‌کردیم که راهِ عشق، غربت، اسارت و شهادت هم دارد. وصال نزدیک است؛ در حوالی مرقد پدر و پدربزرگت، خانوادگی به دیدارت می‌آییم! خانواده‌ام فدای خانواده‌ات یا صاحب‌الزمان!» ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱۰/۲۴ 💻طراح: منا بلندیان 🎞تنظیم و تدوین: زهرا فرح‌پور 🎙با صدای: الهام گرجی 🌴🌳🌱 برای مطالعه بیشتر در مورد این شهدا به کانال زیر مراجعه بفرمایید.👇🏻 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid ble.ir/join/MGZkOGFmNG 🆔 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid 🆔 @rubika30rooz30shahid
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📎 از حرم امام رضا(علیه السلام) بهم زنگ می‌زد. توی صداش، یه وجد و هیجان خاصی بود. معلوم بود زیارت، حسابی بهش چسبیده! بی‌مقدمه پرسید: «هنوزم تو لیست سی‌روز سی‌شهید برا امسال جا هست؟!» از اینکه از اونجا اینو می‌پرسید برام عجیب بود! دلیلش رو که پرسیدم خیالش رو راحت کردم که بله جا هست! مادرشوهر پیرش رو تنهایی برده بود حرم. تو سختی‌های رفت و آمدش با صندلی چرخدار، یکی از خدّام به دادش رسیده و خیلی کمکش کرده بود. از یه جای خلوت، مادر شوهرش رو برده بود کنار ضریح. آخر سر هم ژتون غذای حضرتی خودشو داده بود بهشون. خلاصه اشک شوق رفیق ما رو درآورده بود. موقع خداحافظی هم گفته بود: «تشکر لازم نیست! برای پسرم که شهید مدافع حرمه صلوات بفرستید!» بعد ۵ سال دوری تازه پیکرش برگشته بود ایران؛ داغ دلش تازه بود. حالا دوستم می‌خواست با معرفی امروزش به همه ما، و به پاس قدردانی از خون اون شهید، ذره‌ای از محبت پدرش رو جبران کنه. شما هم به روح بلند شهید مدافع حرم «محمدرضا بیات» صلوات بفرستید🌸 ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱۱/۳ 💻طراح: منا بلندیان 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🎙با صدای: فاطمه شعرا ⛰ برای مطالعه بیشتر در مورد این شهدا به لینک زیر مراجعه بفرمایید. سی‌روز سی‌شهید ۱۵ 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻نوشته: سمیرا اکبری ۱۴۰۳/۱۰/۱۸ 🖌🎨نقاشی دیجیتال: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: رضوانه دقیقی 🎞تدوین و تنظیم: زهرا فرح‌پور 💻🖼طراح جلد: الهام رسولی، لیلا غلامی 🔥🧯 🚒👨🏻‍🚒 نام و نام خانوادگی شهید: محسن قدیانی تولد: ۱۳۵۷/۹/۲۷، تهران. شهادت: ۱۳۹۵/۱۰/۳۰، ساختمان پلاسکو گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۶۵، شماره ۳۶. 🔥🧯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به کانال زیر مراجعه بفرمایید👇🏻 🆔 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid