eitaa logo
بانوان توانمند
67 دنبال‌کننده
569 عکس
428 ویدیو
43 فایل
گروه توانمندی بانوان در جهت رشد و ارتقاء بانوان و دختران ایجاد شده است. مطالب مربوط به امور تربیتی، دینی، مشاوره و راهنمایی از کارشناسان دینی و روان شناسی در این کانال بار گزاری می شود. روزهای جمعه پاسخگو به سوالات خواهد بود. 🆔 @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩🏴جغرافیای ایستگاه های خدمات روان شناختی (اسلامی) در اربعین🏴🚩 🛑طرح هم قدم تا آسمان ۳🛑 🔴 لیست و مکان دقیق ایستگاه های مشاوره در
:
طریق الحسین ✅ شهر کربلای معلی ✅ شهر نجف اشرف ✅ شهر سامرا. 📌 ۱۸ ایستگاه خدمات روان شناختی اسلامی 📌 ۲۵ غرفه با حضور متخصصین (آقا / خانم) 🌱🌱🌱 ⚫️ زوار گرانقدر و ارجمند می‌توانند با استفاده از این راهنمای کامل به موکب ها و سپس به غرفه های مشاوران رسیده و راهکارهای تخصصی در زمینه سبک زندگی اسلامی و مشاوره های خانواده، کودک و نوجوان، اختلالات روانشناختی و ... خود را از مشاورین دارای تخصص در زمینه روانشناسی اسلامی دریافت کنند. 🔗@rohanian_psychologist93
بانوان توانمند
#رنج_مقدس #قسمت_پانزدهم روحم نیازمند شفاست. باید تلخی‌هایی را که دارد خرابم می‌کند بجوشانم تا زهرش
وقتی مادر را با ظرف اسپند می‌بینم که دور سرِ جمع می‌چرخاند و طلب صلوات می‌کند، می‌فهمم که چند لحظه‌ای زمان را گم کرده‌ام. دستان پدر روی شانه‌ام است و من دو زانو نشسته‌ام. زبان درمی‌آورم برای سه‌تایشان و چهارزانو می‌شوم. پسرها دادشان می‌رود هوا که: – عقده‌ای! – بابا همین کارها رو می‌کنید که شمشیر از رو بستند و فمنیست شدند! مادر می‌گوید: – فمنیست‌ها که دشمن زنند و زن‌ها رو بدبخت کردن. کجامون به اونا رفته؟ مسعود شیطنتش گل می‌کند: – مادر من، فمنیست‌ها این‌همه خون جگر خوردند به شما زن‌ها عزت دادن، از پستوی خونه بیرونتون کشیدند، حالا شما لُغُز بارشون می‌کنید! مادر محکم و جدّی می‌گوید: – ببینم چی گیر شما مردا می‌آد که این‌قدر دنبال این هستید حقوق ما زن‌ها رو بگیرید؟ – تساوی و دیگر هیچ. علی می‌گوید: – خنگ نزن. تساوی که حرف اسلامه. بگو تشابه. – همین همین. می‌خواستم ببینم حواست هست یا نه. مادر تمام دانسته‌های مطالعاتی و معلمی‌اش را ندید می‌گیرد و جواب عوامانه‌ای می‌دهد بی‌نظیر: – پس لطفاً اول شما شبیه ما بشید، چند شکم بچه به دنیا بیارید. بعد حرف بزنید. سعید و علی چنان می‌خندند که مسعود کم می‌آورد. چند لحظه با چشمان گرد و ابروهای بالا رفته آن‌ها را نگاه می‌کند: – واقعاً که! این استاد عزیز به جنس مرد توهین کرد، شما می‌خندید. حقتونه هر چی این زن‌ها سرتون می‌آرن. می‌گویم: – مسعودخان بالاخره ما مظلومیم و توسری‌خور و کلفت یا قلدریم که سر شما بلا می‌آریم؟ مسعود دو زانو می‌شیند و گلویی صاف می‌کند: – خدمتتون عرض کنم که شما فردا به دنیا می‌آی، پس الآن موجودیت نداری که حرف بزنی. مادر خم می‌شود و ظرف کیک را مقابلم می‌گذارد و می‌گوید: – نیاز زن‌ها احترام به شخصیت‌شونه، نه این‌کار و اون‌کار با روابط عمومی بالا. عشق مادری رو ببینن. پدر بحث را جمع می‌کند و می‌گوید: شمعش کو؟ همه نگاه می‌کنند به پدر که وسط این بحث داغ چه سؤالی بود. سعید می‌گوید: – من نذاشتم بخرند. – بابا ما نفهمیدیم شمع برای مُرده‌هاست یا زنده‌ها؟ برای هر دو تاش روشن می‌کنند منتها یکی روی قبرش و ختمش. یکی روی کیکش. با تشر می‌گویم: – ای نمیری مسعود با این مثال زدنت. مادر می‌گوید: – اِ دور از جون، مسعود خجالت بکش. چاقو را برمی‌دارم و اشاره می‌کنم به سه‌تایی‌شان و می‌گویم: – دوتاتون دست بزنه و یکی‌تون هم بره چایی بریزه تا ببُرم. قیافه‌هاشان دیدنی می‌شود. کم نمی‌آورم: – اِ مگه نشنیدید؛ و الا کلاً کیک رو حذف می‌کنیم و فقط به کادو می‌پردازیم. علی دو تا دستش را روی زانوی چپ و راست آن‌ها می‌گذارد و همزمان که بلند می‌شود، می‌گوید: – باشه؛ باشه لیلی خانوم. نوبت ما هم می‌رسه. و می‌رود تا چایی بیاورد. سعید و مسعود هم با حرص شروع می‌کنند به دست زدن. چاقو را می‌برم سمت کیک و نگه می‌‌دارم: – نه فایده نداره محکم‌تر بزنید. مسعود چشمک می‌زند: – ضرب المثل آدم و کوه بود، نامردی اگه فکر کنی من آدم نیستم! سعید با مبینا تماس می‌‌گیرد و دوباره تمام شعر‌ها و شیطنت‌ها را تکرار می‌‌کنند. مخصوصا مسعود که از پایه‌های میز و استکان خالی و مورچه کنار کیک هم عکس می‌‌گیرد و برای مبینا می‌‌فرستد. احساس همیشگی تنها بودن بدون مبینا می‌‌آید سراغم. کیک و چایی را خورده‌ نخورده با درخواست علی، کادوی پدر را باز می‌کنم. نگاهم که به انگشتر طلا با نگین عقیق می‌افتد. مکث می‌کنم. چیزی از اعماق قلبم تیر می‌کشد و تا انگشتان دستم می‌رسد. تمام تلاشم را می‌کنم تا دستم را نگیرم و فشار ندهم. پدر دست راستم را بالا می‌آورد و انگشتر را دستم می‌کند و می‌گوید: – مبارکت باشه. نیمچه‌لبخندی می‌زنم و دستم را روی پایم می‌گذارم و سکوت می‌کنم. وقتی مادر کادویش را مقابلم می‌گیرد به خودم می‌آیم. عقلم به یادم می‌آورد که تشکر نکرده‌ای. رو می‌کنم سمت پدر، نگاهم را شکار می‌کند. به لبخندی اکتفا می‌کنم و می‌گویم: – خیلی دوست داشتم که یکی بخرم. – می‌دونم بابا. من هم خیلی وقت بود دلم می‌خواست برات بخرم که خُب الآن جور شد عزیزم. تا سحر که پدر نماز بخواند و عازم بشود، بیدار می‌مانیم. وقتی که می‌رود، ناخواسته ابروهای همه درهم می‌رود، جز مادر که همیشه همه رفتن‌ها را ظاهراً به هیچ می‌گیرد. اخم‌های سه برادر، صورت من را هم پر از خم و اخم می‌کند.
علی اخم کرده و ابروهایش را درهم کشیده. مادر، ساکت است و پدر هم که مثل همیشه، غایب. چه‌قدر نیازمند بودنش هستم و حرف و نظرش! آن هم حالا که در عین ناباوری، دایی برای خواستگاری آمد؛ یعنی حالا باید با سهیل چه برخوردی می‌کردم؟ برخورد که نه، چه صحبتی؟ بنا بود فقط بیایند مهمانی که ناگهان همه‌چیز عوض شد و مهمانی، شد خواستگاری. چایی را ریختم و علی آمد که ببرد: – لیلا از آشپزخانه بیرون نمی‌آیی! نگاه متحیّر و متعجبم را که دید، هیچ نگفت و رفت. معلّق مانده بودم که چرا و چه کنم. دایی که صدایم زد، مجبور شدم بروم. کنار خودش جا باز کرد و نشستم. – می‌دونی دایی جون! من سه تا پسر دارم و دختر ندارم. امشب، البته غیررسمی اومدیم تا بابا از مأموریت بیان. اومدیم برای سهیل و شما یه گفت‌وگویی کنیم. سهیل‌جان که خواهانه، مثل فرهاد کوهکن. تا ببینیم شما چه نظری داری؟ فکرم به آنی منقبض و منبسط شد. بدنم نفهمید یخ کند یا حرارت را آن‌قدر بالا ببرد که عرق بر پیشانی بنشیند. تنها واکنشم این بود که خودم را جمع کنم و لبه چادرم را تا مقابل دهانم بالا بیاورم. نگاهم را بیندازم به استکان‌هایی که خالی شده بودند. بقیه حرف‌ها را نشنیدم. اینجا، از آن لحظه‌هایی بود که نبودن پدر، عقده محکمی می‌شود و به دل دختر سنگینی می‌کند. دلم می‌خواست فریاد بزنم، طلبش کنم و در آغوشش پناه بگیرم و بگویم: – امید نگاه‌های ترسان هزاران زن و دختر در آن سر دنیا شده‌ای، در حالی‌که من متحیر و ترسان از آینده، به تو نیاز دارم. دایی نظرم را می‌خواهد. مادر مثل همیشه جای پدر را پر می‌کند؛ هر چند که بنده خدا می‌خواهد که حکم برادرش را هم باطل نکند: – سهیل جان برای عمه عزیزه. حالا تا پدر لیلا بیاد فرصت هست. – بله، ما هم منتظریم. ان‌شاءالله به سلامت بیاد و بقیه کارها درست بشه. همه می‌خواهند منتظر بمانند، اما من مستأصلِ منتظر شده‌ام یا شاید هم منتظرِ مضطر. این بار نمی‌خواهم که پدر بیاید، تا همه چیز به دست فراموشی سپرده شود. می‌خواهم با نیامدن پدر، امید سهیل را ناامید کنم. سهیل را نگاه نمی‌کنم. این دیگر چه مراسم خواستگاری است! من اصلاً مثل یک عروس حس نگرفته‌ام، نپوشیده‌ام؛ اما سهیل مثل داماد‌ها آمده است! تازه متوجه می‌شوم که چه‌قدر شیک پوشیده است. گلدان گل بزرگی هم آورده. این جعبه شیرینی و آن جعبه شکلات هم هدفمند بوده است. من فکر می‌کردم که همه‌اش برای عمه‌اش است. تا دایی و خانواده‌اش بروند، تا علی از بدرقه آن‌ها برگردد و تا مادر صدای استکان‌ها را موقع برداشتنشان در بیاورد، تکان نمی‌خورم و چشمم بین همه آنچه که آورده‌اند می‌چرخد. علی می‌خواهد حرفی بزند که با اشاره مادر سکوت می‌کند. به اتاقم پناه می‌برم. سهیل را باید چگونه بسنجم و تحلیل کنم؟ به قد بلند و زیبایی فوق‌العاده‌اش؟ به هم‌بازی مهربانِ کودکی‌هایم؟ به مدرک و دارایی‌اش؟ به دایی و محبت‌هایش؟ ذهنم قفل کرده است. اگر هر کدام را بخواهم باز کنم می‌شود زاویه‌های پررنگی از زندگی گذشته و حال که مرا در خود غرق می‌کند، شاید هم بشود نجات غریقم.
🔴 🔰 آیت الله حائری شیرازی: 💠 وقتی خوش‌ اخلاق و با تحمل و باشد، بچه باشخصیت می‌شود. حوصلۀ پدر، حوضی است که بچه در آن رشد می‌کند. بچه، مثل «ماهی» است و «حوصلۀ پدر» مثل حوض. آن پدری که حوصله‌اش زیاد است، مثل است و بچه تا حدّ ماهی‌های دریاچه رشد می‌کند و بزرگ می‌شود. پدری که از این هم باحوصله‌تر است، مثل یک دریاست، بچه مثل ماهی در ، به اندازۀ قدرت و جرأت پیدا می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴‌توصیه های امام صادق به مسافران کربلا 🔹 يَلْزَمُكَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ يَصْحَبُكَ .... وَ كَثْرَةُ الصَّلَاةِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَلْزَمُكَ التَّوْقِيرُ لِأَخْذِ مَا لَيْسَ لَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَغُضَّ بَصَرَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَعُودَ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ إِخْوَانِكَ إِذَا رَأَيْتَ مُنْقَطِعاً وَ الْمُوَاسَاة... » با همسفرها خوشرفتار باش » زیاد نماز بخوان و صلوات بفرست » به اموال دیگران احترام بگذار » چشم از حرام ببند و نیازمندان در راه مانده را، ملاقات و یاری کن 📚 کامل الزیارات، باب ۴۸ حدیث ۱
# قانون مهر و اقتدار زوجین.✔ هر چه اقتدار مرد بیشتر از سوی زن رعایت شود، محبت بیشتری به زن خواهد داشت. # عوامل شکننده اقتدار مردان
🔴سخنرانی فردای رهبر انقلاب پخش زنده می‌شود 🔹در آستانه هفته دفاع مقدس، جمعی از فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس و خانواده‌های شهدا، ساعت ۱۰:۳۰ صبح چهارشنبه ۳۰ شهریور با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار خواهند کرد. 🔹این برنامه به‌صورت زنده از رسانه KHAMENEI.IR و شبکه‌های صداوسیما پخش خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️♦️دو موقعیت خطرناک برای تصمیم‌گیری: 1️⃣ زمانیکه خیلی خوشحال هستید 2️⃣ زمانیکه خیلی ناراحت یا عصبانی هستید 🔹در این زمان‌ها، چون تصمیمات شما از دریچه هیجان و احساسات است، تصمیم درستی نمی‌گیرید. 🔹چه حرف‌هایی که در مواقع خوشحالی بیان می‌شود و به آن عمل نمی‌شود، و چه حرف‌هایی که در ناراحتی و غم و عصبانیت گفته می‌شود و پشیمانی و حسرت به دنبال دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴زیارت حضرت رحمه للعالمین، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺭَﺳُﻮﻝَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺭَﺣْﻤَﺔُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺑَﺮَﻛَﺎﺗُﻪُ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﻣُﺤَﻤَّﺪَ ﺑْﻦَ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺧِﻴَﺮَﺓَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣَﺒِﻴﺐَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻِﻔْﻮَﺓَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺃَﻣِﻴﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧَّﻚَ ﺭَﺳُﻮﻝُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧَّﻚَ ﻣُﺤَﻤَّﺪُ ﺑْﻦُ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧَّﻚَ ﻗَﺪْ ﻧَﺼَﺤْﺖَ ﻟِﺄُﻣَّﺘِﻚَ ﻭَ ﺟَﺎﻫَﺪْﺕَ ﻓِﻲ ﺳَﺒِﻴﻞِ ﺭَﺑِّﻚَ ﻭَ ﻋَﺒَﺪْﺗَﻪُ ﺣَﺘَّﻰ ﺃَﺗَﺎﻙَ ﺍﻟْﻴَﻘِﻴﻦُ ﻓَﺠَﺰَﺍﻙَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻳَﺎ ﺭَﺳُﻮﻝَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃَﻓْﻀَﻞَ ﻣَﺎ ﺟَﺰَﻯ ﻧَﺒِﻴّﺎ ﻋَﻦْ ﺃُﻣَّﺘِﻪِ ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَ ﺁﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﺃَﻓْﻀَﻞَ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺇِﺑْﺮَﺍﻫِﻴﻢَ ﻭَ ﺁﻝِ ﺇِﺑْﺮَﺍﻫِﻴﻢَ ﺇِﻧَّﻚَ ﺣَﻤِﻴﺪٌ ﻣَﺠِﻴﺪ.
باران رحمت_1.mp3
7.96M
۱ خــ✨ــدا فقط یه اسم داره که با الله برابری میکنه! یعنی عظمت و قدرت این اسم خداوند با الله که مجموع تمام اسماء خداست، برابره... راستی... رحمان یعنی چی؟ (الرحمن) @ostad_shojae
باران رحمت_2.mp3
9.68M
۲ فرمول مهــم؛ ما به دنیا اومدیم تا دونه دونه، اسمهای خدا رو کسب کنیم و ظهور بدیم. میزان ثروت ما هم، چه در دنیا و چه در آخرت به تعداد همین اسمهایی بستگی داره که جذب میکنیم. 🔺امــّا تا اسم رو نگیری؛ بقیه ی اسمها رو محاله دریافت کنی😊. (الرحمن) @ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، آخرین پیامبر، نماد آخرین انسان.pdf
124.8K
📖 متن مورد بحث امشب 🔖عنوان: حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، آخرین پیامبر، نماد آخرین انسان 🔮
با امضاء این پویش، شما هم از مسئولین کشور بخواهید: 🔴 فیلتر اینستاگرام دائمی شود… 🔺جهت امضاء کلیک کنید👇 👉 farsnews.ir/my/c/164703 #⃣
💠 وندی شلیت نویسنده فمنیست آمریکایی در خصوص فعالیت های می نویسد: 🔻«...من او را در یک برنامه تلویزیونی دیدم که خطاب به مردم ایران می‌گفت این‌جا (آمریکا) نهایت امنیت و آزادی زنان است!!! 🔻او با یک دوربین در خیابان‌ هاي آمریکا راه می‌رفت و زنان ایران را تشویق به ترک حجاب و شبیه شدن به زنان آمریکایی می‌کرد. او را نمی‌شناسم و نمی‌دانم در چه شرایطی قرار گرفته که این کار را انجام می‌دهد. 🔻 اما این را می‌دانم که او یا آمریکا را نمی‌شناسد یا می‌خواهد از زنان کشورش انتقام بگیرد! منبع @hosein_darabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰كودك درمانده تربيت نكنيد. 🔹جملاتي مانند: " هميشه كارت خرابكاريه"، "هيچ وقت حرفمو گوش نميدي"، " يكبار ازت يه كارى خواستما ببين چكار كردى" و ..... ⬅️ به كودكان در مانده بودن را مياموزد. از كلمات "هيچ وقت" يا "هميشه" براي نشان دادن بدى كار كودك استفاده نكنيد. 🔸فرزندتان روزانه صدها كار درست و چند كار اشتباه انجام ميدهد درست شبيه شما و بقيه انسانها. غلو نكنيد، فرزندتان باور ميكند كه هميشه بد است و هيچ وقت خوب نيست و كم كم درمانده خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5830347864424845185.mp3
12.91M
🌿🕊🌿🕊 🕊🌿🕊 🌿🕊 🕊 ۶۳ ▪️چرا بعضی‌ها به زیارت می‌روند و جز ثوابی، چیزی گیرشان نمی‌آید، ⚡️و بعضی‌ها همان زیارت را می‌روند و تا مقامِ مزور (زیارت شونده) بالا رفته و رشد می‌کنند! ▫️چرا بعضی‌ها، آسان شفاعت می‌شوند، و روحشان ثانیه به ثانیه بزرگ‌تر می‌شود، ⚡️و بعضی‌ها با سابقه‌ی طولانی عبادت و مستحبات و مبارزه و ... اندر خم خویش باقی می‌مانند؟ علیهم‌السلام 🕊 🌿🕊
مرواریدهای بی نشان - ناصر کاوه.pdf
23.42M
انتشار رایگان pdf کتاب تمام رنگی، «»، بمناسبت هفته دفاع مقدس، «کتاب شهدای زنان» پرافتخار کشورم، جمهوری اسلامی، که به دست و... به شهادت رسیدند... این کتاب را بخوانید و برای اینکه در ثواب آن شریک باشید، آنرا منتشر کنید.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 بچه های خجالتی بچه های باهوشی هستند، تیز و فهمیده اند ولی ترس و احتیاط زیادی به آنها داده اند. توانایی بالاست ولی میدان ندیده اند. ✳️ راهکارها : ۱- باید به او میدان داد. ۲-او را همراهی و تشویق کرد. ۳- مهارتهایش را بالا برد. ۴- آدم خجالتی از نگاه ها و تقابل ها می ترسد. میتوانید کیک🎂 درست کنید او مدرسه ببرد و به بچه ها تعارف کند. یا یک شعری را با او تمرین کنید تا برای معلمش سرکلاس یا سر صف بخواند. مرحله به مرحله میدان را بزرگ تر کنید. ۵- کلمات را باید به خجالتی ها یاد بدهید تا آرام آرام راه بیفتند. ۶- به آنها مسئولیت بدهید از معلم 👨‍🏫هم بخواهید به او مسئولیت بدهد. ❇️ مهارت + میدان دادن در واقع عدم اعتماد به نفس بخاطر عدم مهارت هست . باید مهارتها را بالا برد. 🔵 توجه : اگر خجالت درمان نشود شخص در آینده آدم بدبینی می شود و سوءظن پیدا می کند.
سوال : خانمی هستم مطلقه که ترس از این دارم که نتوانم ازدواج مجدد کنم لطفا راهنمایی کنید پاسخ✍ ۱.سعی کند انتقاداتی که همسرش و خانواده همسرش و اطرافیان به او داشته اند را پیدا کند و آنها را اصلاح کند ۲.حال که طلاق گرفته باید سطح توقع خودش را پایین بیاورد. یعنی ایده آل فکر نکند..البته این به این معنا نیست که به حداقل راضی شود یا در ازدواج دومش وسواس به خرج ندهد. بلکه در عین دقت باید کمی هم از مواضع خودش پایین⬇️ بیاید و سختگیری نکند ۳.سعی کند کارهای اجتماعی را جدی بگیرد و در آنها وارد شود... مثلا فعالیت های بسیج یا مسجد🕌 یا کارهای دیگر که هم شان و آبرویش حفظ شود و هم قابلیت هایش به نمایش گذاشته شود ۴.اگر هنر یا مهارتی دارد حتما آن را ادامه دهد تا هم استقلال مالی داشته و هم از این طریق با ادمهای بیشتری ارتباط بگیرد تا مساله ی ازدواج برایش زودتر اتفاق بیفتد ۵.سعی کند با همه برخورد خوبی داشته باشد تا در نگاه دیگران خوب به نظر بیاید 😊 ۶.اگر از نظر قیافه در سطح پایینی هست حتما به چهره و پوستش و همچنین نوع پوشش اهمیت بدهد. ۷.اگر آدم مطمئن و راز نگه دار سراغ دارد او را واسطه قرار بدهد تا به دیگران بسپرد که چنین دختری با این شرایط برا ازدواج وجود دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا