eitaa logo
بانوی خاص🌹
407 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺*عاقبت بخیر شدن فقط بخاطر احترام به ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها* _موضوع داستان: اعتقادی_ هیچ ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ،ﺍﻣﺎ ﻃﯿﺐ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ،ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻃﯿﺐ...! یک ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ گفت: ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه ﻣﺠﻠس ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ... ﮔﻔﺖ:کجاست؟ ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟ ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﻓﻼﻥ ﺟﺎ، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ... ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻔﺖ: ﮐﯽ؟ ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟! ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ. ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ‏(سلام الله علیها‏) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ! ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: شکنجه میکنم، میکشمت. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﮑﻦ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ‏ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ... ﺍنقدر شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ سینه سپر ﻫﯿﮑﻞ، ﺷﺪ ﻧﯽ ﻗﻠﯿﻮﻥ... ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ: ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ، ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ... ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺸﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ... ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیب ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ، ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ‏(سلام الله علیها‏)... و ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ لیاقت پیدا کرد و ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ... 🌷 @banosye_khaass
     🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸                                *عنوان داستان(تفاوت‌های پدر و مادر )* _موضوع داستان: تلنگر عاشقانه،..._ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃   ✨﷽✨ 🌸 ✍شاید تا امروز دقت نکرده‌اید، ولی با کمی دقت می‌بینید:  💢مادر تو را به جهان تقدیم می‌کند و پدر تلاش می‌کند تا جهان را به تو تقدیم کند. 💢مادر به تو زندگی می‌دهد و پدر به تو می‌آموزد چگونه این زندگی را نگه‌داری و احیا کنی. 💢مادر تو را ۹ ماه با خود حمل می‌کند و پدر باقی عمرت بدون اینکه متوجه شوی، تو را حمل می‌کند. 💢مادر به وقت تولدت بر سرت فریاد می‌کشد و تو صدایش را نمی‌شنوی و پدر تا پخته شوی گاهی برای جلوگیری از سقوطت فریاد می‌کشد. 💢مادر گریه می‌کند وقتی بیمار می‌شوی و پدر بیمار می‌شود وقتی گریه می‌کنی. 💢 مادر مطمئن می‌شود که گرسنه نیستی و پدر به تو یاد می‌دهد که گرسنه نمانی. 💢مادر تو را روی سینه‌اش نگه می‌دارد و پدر تو را تا پایان عمر به دوش می‌کشد. 💢مادر مسئولیت از دوش تو بر می‌دارد و پدر مسئولیت را در وجود تو می‌کارد. 💢 مادر دلسوزانه تو را از سقوط نگه می‌دارد و پدر می‌آموزد بعد از سقوط بلند شوی. 💢مادر می‌آموزد چگونه روی پایت راه بروی و پدر یادت می‌دهد چگونه در راه‌های زندگی حرکت کنی. 💢مادر زیبایی دنیا را منعکس می‌کند و پدر واقعیت‌های آن را به یادت می‌آورد. مهر مادری را هنگام ولادت🤱 حس می‌کنی و مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد. مادر چشمه🧡 محبت است و پدر 🕳چاه حکمت. 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ @banoye_khaass .
شخصي با جمله اي همسرش را رنجاند اﻣﺎ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. اﺯ ﺭاﻩ‌ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ اﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ. ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ ﺩهی...! ﺟﻮاﻥ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ. ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ: اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ‌ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ‌ای یک ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ. ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻭلی ﺑﺎﺯﻫﻢ اﺩاﻣﻪ ﺩاد ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻛﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ. ﺑﺎﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟ ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ!!! اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ: اﻣﺎ اﻳﻦ ﻏﻴﺮ ممکن اﺳﺖ. ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ. ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمی‌شود! ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ. ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ می‌کنی ﻣﺜﻞ، ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ... 💞 @banoye_khaass
🌸✨🌹✨🌸 *اطاعت از شوهر * موضوع : 🍂🌻 مردے از انصار قصد مسافرت داشت. بہ همسرش گفت: تا من از مسافرت بر نگشتہ ام تو نباید از خانہ بیرون بروے، پس از مسافرت شوهر، زن شنید پدرش بیمار است. 🍂🌻 ڪسے را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیہ و آلہ و سلم فرستاد و پیغام داد ڪہ شوهرم مسافرت رفتہ و بہ من گفتہ است تا برنگشتہ از منزل خارج نشوم. اکنون شنیده ام پدرم سخت بیمار است، اجازه فرمایید من بہ عیادتش بروم. پیغمبر صلے الله علیہ و آلہ و سلم فرمود: در خانہ ات بنشین و از شوهرت اطاعت ڪن! 🍂🌻 چند روزے گذشت. زن شنید ڪہ مرض پدرش شدت یافته. بار دوم خدمت پیامبر صلے الله علیہ و آلہ و سلم پیغامے فرستاد ڪہ یا رسول الله! اجازه مے فرمایید بہ عیادت پدرم بروم؟ حضرت فرمود: نہ! در خانہ ات بنشین و از شوهرت اطاعت نما! 🍂🌻 پس از مدتے شنید پدرش فوت ڪرد. بار سوم ڪسے را فرستاد و پیغام داد ڪہ پدرم از دنیا رفتہ، اجازه فرمایید بروم در مراسم عزادارے اش شرڪت ڪنم و برایش نماز بخوانم... پیامبر صلے الله علیہ و آلہ و سلم این دفعہ هم اجازه نداد و فرمود: در خانہ ات بنشین و از همسرت اطاعت ڪن! 🍂🌻 پدرش را دفن ڪردند. پس از آن پیغمبر صلے الله علیہ و آلہ و سلم ڪسے را بہ سوے آن زن فرستاد و فرمود: بہ او بگویید بخاطر اطاعت تو از همسرت، خداوند گناهان تو و پدرت را بخشید. 📕 بحارالانوار،ج22 ، ص145 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @Banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
🔰تو داستان پسرک دقت کنین 🤔🧐 🔹پسرک پر از توقع بود و انتظار داشت مادر بزرگش خیلی خوشحال بشه. 🔸این مر
✨🕊✨ ⃣1⃣ (3) ✨روزی روزگاری توی جنگلی درخت کوچولویی بود که کم کم رشد میکرد و روز به روز بزرگتر میشد. 🌳تا اینکه تنه ی درخت ضخیم، و شاخو برگاش مثل یه چتر بزرگ شد. درخت همه چی مثل : نور و غذای کافی داشت، ولی احساس کمبود میکرد. 💢آرزو میکرد کاش میتونستم سایه ام رو مثل یه چتر روی سر یکی باز کنم و تنه ی محکمم کسی باشه و از کسی محافظت کنم. 🔻کاش میتونستم از کسی در برابر باد شدید، سیل، نور زیاد، سرما و گرما کنم، چون فکر میکنم مفید بودن حس خوب بهم میده. ⭕️نزدیک درخت، گلی🌷 بود که آروم آروم غنچه هاش باز میشد. وقتی غنچه های گل باز شد، گل با خودش گفت: کاش میتونستم با بوی خوش و زیبایی و طراوت گلبرگهام باعث کسی بشم، چون با این کار احساس ارزشمند بودن و آرامش میکنم. ..
بانوی خاص🌹
🔗💜🔗💜🔗 ⚙️ #مهارتهای_همسرداری ۹ 💯 #اقتدار_مردانـه #خواسته_زنانه (ب) 🌀چند هفته قبل یه خانوم و آقایی پ
✨🕊✨ ⚙️ ۱۰ 🌀 (۳) ✨ روزی روزگاری توی جنگلی درخت کوچولویی بود که کم کم رشد میکرد و روز به روز بزرگتر میشد. 🌳تا اینکه تنه ی درخت ضخیم، و شاخو برگاش مثل یه چتر بزرگ شد. درخت همه چی مثل : نور و غذای کافی داشت، ولی احساس کمبود میکرد. 💢آرزو می‌کرد کاش می‌تونستم سایه‌م رو مثل یه چتر روی سر یکی باز کنم و تنه‌ی محکمم کسی باشه و از کسی محافظت کنم. 🔻کاش می‌تونستم از کسی در برابر باد شدید، سیل، نور زیاد، سرما و گرما کنم، چون فکر میکنم مفید بودن حس خوب بهم میده. ⭕️نزدیک درخت، گلی🌷 بود که آروم آروم غنچه هاش باز میشد. وقتی غنچه های گل باز شد، گل با خودش گفت: کاش می‌تونستم با بوی خوش و زیبایی و طراوت گلبرگهام باعث کسی بشم، چون با این کار احساس ارزشمند بودن و آرامش میکنم. 🌼 گل و درخت در این تفکرات غرق بودن که ناگهان درخت نگاهش به گل تازه باز شده افتاد و بهش پیشنهاد داد که بیا یه رو با هم شروع کنیم، 👈چون خداوند در وجود من و تو چیزایی قرار داده که میتونیم برای همدیگه باشیم. 🤔گل با کمی تفکر پیشنهاد همزیستی با درخت رو قبول کرد، اما برای داشتن رابطه بهتر شرطایی گذاشت. 🔅گل به درخت گفت: من چندتا خواسته از تو دارم؛ 🔹بذاری همیشه گل بمونم و نخوای منو شبیه به یه درخت کنی، چون ویژگی های من با جسمم هماهنگه، گل وقتی باطراوت میمونه که گل باشه. 👇👇👇👇👇👇👇
بانوی خاص🌹
✨🕊✨ #کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر4⃣1⃣ ⚙️ #مهارتهای_همسرداری 💯 #اقتدار_مردانـه #خواسته_زنانه (ب) 🌀یه خ
✨🕊✨ ⃣1⃣ (3) ✨روزی روزگاری توی جنگلی درخت کوچولویی بود که کم کم رشد میکرد و روز به روز بزرگتر میشد. 🌳تا اینکه تنه ی درخت ضخیم، و شاخو برگاش مثل یه چتر بزرگ شد. درخت همه چی مثل : نور و غذای کافی داشت، ولی احساس کمبود میکرد. 💢آرزو میکرد کاش میتونستم سایه ام رو مثل یه چتر روی سر یکی باز کنم و تنه ی محکمم کسی باشه و از کسی محافظت کنم. 🔻کاش میتونستم از کسی در برابر باد شدید، سیل، نور زیاد، سرما و گرما کنم، چون فکر میکنم مفید بودن حس خوب بهم میده. ⭕️نزدیک درخت، گلی🌷 بود که آروم آروم غنچه هاش باز میشد. وقتی غنچه های گل باز شد، گل با خودش گفت: کاش میتونستم با بوی خوش و زیبایی و طراوت گلبرگهام باعث کسی بشم، چون با این کار احساس ارزشمند بودن و آرامش میکنم. ..
💕 کوتاه بخونید, جالبه حکایت کنند مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب "گرسنه" سر بر بالین گذاشت. همسرش او را تحریک کرد به دریا برود، شاید "خداوند" چیزی "نصیبش" گرداند. مرد "تور ماهیگیری" را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به "دریا" می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد. قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک "ماهی خیلی بزرگ" به تورش افتاد. او خیلی "خوشحال" شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد. او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ "غافلگیر" می شوند؟! همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گذار می کرد، "پادشاهی" نیز در همان حوالی "مشغول گردش" بود. "پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟" او به پادشاه گفت که "خداوند" این ماهی را به "تورم انداخته" است... پادشاه آن ماهی را "به زور" از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد. او "سرافکنده" به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. پادشاه با "غرور" تمام به کاخ بازگشت و جلو "ملکه" خود میبالید که چنین صیدی نموده است. همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، "خاری به انگشتش" فرو رفت، درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد... پزشکان کاخ جمع شدند و "قطع انگشت" پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و "چند روز" به همین منوال سپری گشت. پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز "ازدیاد درد" موافقت کرد. وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی "احساس آرامش" کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد... پادشاه مبتلا به "بیماری روانی" شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی "ظلمی" نموده است که این چنین گرفتار شده است. پادشاه بلافاصله به "یاد مرد ماهیگیر" افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند. بعد از جستجو در شهر "ماهیگیر فقیر" را پیدا کردند و او با "لباس کهنه و قیافه ی شکسته" بر پادشاه وارد شد. پادشاه به او گفت: -آیا مرا میشناسی...!؟ -آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی. -میخواهم مرا "حلال کنی." -تو را حلال کردم. -می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم؛ "چه گفتی؟!" گفت؛ به آسمان نگاه کردم و گفتم: * پروردگارا! او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده! * "این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاحهای روی زمین را به ما معرفی میکند، این سلاح، سلاح دعا است!"👌 ═ اموزنده🎐 ─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─        اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇 🎀 @banoye_khaass 🎀