💡قرآن راه زندگی
✅راهکارهای#زندگیموفق
در#جزءهفتمقرآنکریم
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
🔗💜🔗💜🔗 ⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۳ فصل پنجم {اقتدار شکن
🔗💜🔗💜🔗
⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۴
فصل پنجم
{اقتدار شکن ها}
🌀 مواردی که قبلا گفتیم، موارد اقتدارشکن از جانب #زن بود؛ اما خونواده ی شما هم میتونن نقش مهمی تو احترام و اقتدار مردتون داشته باشن.
💠 شاید بپرسید این درسته که خطای خانواده ی ما به پای ما گذاشته بشه؟ شخصیت بابا و مامانم شکل گرفته، من چطور میتونم اونا رو وادار کنم که اقتدار همسر منو حفظ کنن؟
⭕️اول اینکه شمای همسر، نهایت تلاشت رو تو این زمینه بکنی، درسته که شما نمی تونی بعضی از رفتارهای خونواده ت رو تغییر بدی، اما می تونی در برابرشون موضع گیری خوبی داشته باشی.
💢اجازه بدین موضوع رو با مثالی ساده کنم. یه خانومی اومد و گفت: ما دیشب مهمون پدر و مادرم بودیم. مامانم خیلی خسته بود و شاید مثل همیشه نتونست رفتار کنه.
وقتی از خونشون بیرون اومدیم، شوهرم شروع کرد به نق زدن و گفت: دیدی مادرت چی کار کرد؟ آخه اونا که نمیخوان ما بریم خونه شون چرا دعوت میکنن؟ احساس میکنم اصلا ناراحت شده بودن که ما رفتیم اونجا، نه استقبالی، نه بدرقه ای، نه گرم گرفتنی.
❌دیگه از من نخواه که بیام خونه ی مادرت اگه خواستی بری خودت تنهایی برو، فهمیدی؟!
👇☺️👇☺️👇☺️👇
👆☺️👆☺️👆☺️👆
🔻بعد از خانوم پرسیدم شما به شوهرت چی گفتی؟ گفت: خوب منم عصبانی شده بودم و هر چی به زبونم اومد نثارش کردم .
🔻گفتم: خیلی بی چشم و رو و قدرنشناسی، پدر و مادرم اینهمه در حقت خوبی کردن، نمی بینی، حالا یه روز خسته بودن و نتونستن اونجور که باید ازت پذیرایی کنن. بهش گفتم: این عدالته؟ حقه؟
من که خونه مادرت میام یکی از این کارا رو برام نمی کنن!
🔰من به اون خانوم گفتم:
مطمئنا با این حرف، شوهرتون بداخلاق تر شد؛ گفت: همینطوره، گفتم: خانوم محترم، موضع گیری شما در برابر شوهرتون درست نبوده و شما باید در جواب نق زدن هاش می گفتی:
آره، منم متوجه شدم، مامانم امروز یه کم خسته بود، تو خودتو ناراحت نکن فردا پیگیر میشم، ببینم چرا اینجوری برخورد کردن،
👈 یقیننا چنین واکنشی می تونه جلوی خشم مرد رو بگیره.
✔️حرف شما درسته، خیلی وقتا ما نمی تونیم رفتارهای پدر و مادرمون روعوض کنیم، اما می تونیم با موضع گیری های زیرکانه اوضاع رو انجوری که می خوایم آروم نگه داریم!
خب با این مثال میخوام عوامل اقتدارشکن از طرف خونواده زن رو به شما بگم که تو جلسه بعد شروع شون میکنیم.
#اقتدار_شکن_ها { بخش5 }
[بحث مهارتهای همسرداری]
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت2 #زندگینامه سال1367 بود که محمدهادی یاهمان هادی به دنیا آمد.اودرشب جمعه وچ
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت3
گمنامی...
اوایل کاربود؛حدود سال 1386 به سختی مشغول جمع آوری خاطرات شهید هادی بودیم. شنیدم که قبل از ما چندنفر از جمله دونفر ازبچه های مسجد موسی ابن جعفر چندمصاحبه بادوستان شهید گرفته اند سراغ آنهارا گرفتم. بعداز تماس تلفنی، قرار ملاقات گذاشتیم. سیدعلی مصطفوی ودوست صمیمی او،هادی ذوالفقاری، بایک کیف پراز کاغذ آمدند.
سیدعلی راازقبل میشناختم ؛مسئول فرهنگی مسجد بود. اوبسیار دلسوزانه فعالیت میکرد. اما هادی را برای اولین بار میدیدم.
آنها چهارمصاحبه انجام داده بودند که متن آن رابه من تحویل دادند. بعد هم درباره ی شخصیت شهید ابراهیم هادی صحبت کردیم.
دراین مدت هادی ذوالفقاری ساکت بود. درپایان صحبت های سیدعلی،رو به من کرد وگفت ؛شرمنده، ببخشید، میتونم مطلبی روبگم؟
گفتم: بفرمایید.
هادی باهمان چهره ی باحیا ودوست داشتنی گفت:قبل ازما وشما چندنفر دیگر به دنبال خاطرات شهید ابراهیم هادی، رفتند اماهیچکدام به چاپ کتاب نرسید!شاید دلیلش این بوده که میخواستند خودشان رادر کنار شهید مطرح کنند بعد سکوت کرد.
همینطور که باتعجب نگاهش میکردم ادامه داد؛خواستم بگویم همینطور که این شهید عاشق گمنامی بوده، شماهم سعی کنید که...
فهمیدم چه چیزی میخواهد بگوید،تاآخر حرفش راخواندم.ازاین دقت نظر او خیلی خوشم آمد.
این برخورد اول سرآغاز آشنایی ما بود.
بعد ازآن بارها از هادی ذوالفقاری برای برگزاری یادواره ی شهدا وبه خصوص یادواره ی شهید ابراهیم هادی کمک گرفتیم.
اوبهتر از آن چیزی بود که فکر میکردیم؛جوانی فعال،کاری،پرتلاش،اما بدون ادعا...
هادی بسیار شوخ طبع وخنده رو ودرحین حال زرنگ وقوی بود. ایده های خوبی برای کارهای فرهنگی داشت بااین همیشه کارهایش را درگمنامی انجام میداد.دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتی باچاپخانه های اطراف میدان بهارستان همکاری میکرد. پوسترها و برچسب های شهدا را چاپ میکرد. زیر بیشتر این پوسترها به توصیه ی او نوشته بودند؛جبهه ی فرهنگی،علیه جنگ فرهنگی _گمنام.
رفاقت مابا هادی ادامه داشت تااینکه یک روز تماس گرفت. پشت تلفن فریاد میزد وگریه میکرد!بعد هم خبر عروج ملکوتی سیدعلی مصطفوی رابه من داد.
سال بعد همه ی دوستان راجمع کرد وتلاش نمود کتاب خاطرات سیدعلی مصطفوی چاپ شود.او همه ی کارهارا انجام میداد اما میگفت ؛راضی نیستم اسمی از من به میان آید.
کتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سیدعلی، هادی بسیار غمگین بود. نزدیکترین دوست خودرا درمسجد ازدست داده بود. هادی بعداز پایان خدمت چندین کار مختلف را تجربه کرد وبعداز آن راهی حوزه علمیه شد.
****
تابستان سال 1391 درنجف،گوشه حرم حضرت علی(ع) اورا دیدم یک دشداشه ی عربی پوشیده بودو همراه چندطلبه ی دیگر مشغول مباحثه بود. جلورفتم وگفتم:هادی خودتی؟!
بلندشد و سمت من آمد وهمدیگر را درآغوش گرفتیم.باتعجب گفتم:تواینجا چیکار میکنی؟!
بدون مکث و باهمان لبخند همیشگی گفت:اومدم اینجا برای شهادت!
خندیدم وبه شوخی گفتم:بروبابا،جمع کن این حرفارو،درباغ روبستندند،کلیدشم نیست! دیگه تموم شد حرف شهادت رو نزن.!
دوسال ازآن قضیه گذشت تااینکه یکی دیگر ازدوستان پیامکی برای من فرستاد که حالم رادگرگون کرد. هادی ذوالفقاری،ازشهر سامرا به کاروان شهدا پیوست برای شهادت هادی گریه نکردم؛چون خودش تاکید داشت اشک را فقط باید در عزای حضرت زهرا(س)ریخت.
اماخیلی درباره ی او فکر کردم.
هادی چه کرد؟ ازکجا به کجا رسید؟ اوچگونه مسیر رسیدن به مقصد را برای خودش هموار کرد؟!
اینها سوالاتی است که ذهن مرا بسیار به خودش مشغول نمود. وبرای پاسخ به این سوالات به دنبال خاطرات هادی رفتیم.
اما دراولین مصاحبه یکی ازدوستان روحانی مطلبی گفت که تایید این سخنان بود. اوبرای معرفی هادی ذوالفقاری گفت:وقتی انسانی کارهایش راپنهانی وبرای خدا انجام دهد،خداوند درهمین دنیا آن را آشکار میکند.
هادی ذوالفقاری مصداق همین مطلب است.او گمنام فعالیت کرد ومظلومانه شهید شد. به همین دلیل است که شما بعد از شهادت، ازهادی ذوالفقاری زیاد شنیده ای وبعد از این بیشتر خواهی شنید...
دنبال شهرتیم وپی اسم ونام..
غافل ازینکه فاطمه گمنام میخرد..
منبع #داستان_پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه ی #شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته👌🌹
💫امیر المومنین علیه السلام:
فی شَهْرِ رَمَضَانَ بِکَثْرَهِ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاءِ فَأَمَّا الدُّعَاءُ فَیُدْفَعُ بِهِ عَنْکُمُ الْبَلَاءُ وَ أَمَّا الِاسْتِغْفَارُ فَیَمْحَی ذُنُوبَکُمْ
🍃در ماه رمضان بسیار #استغفار و #دعا کنید؛
زیرا با دعا از شما دفع بلا میشود و با استغفار گناهانتان پاک میگردد.👌
📚اصول کافی، ج۴، ص۸۸
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
🔗💜🔗💜🔗 ⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۴ فصل پنجم {اقتدار شکن
🔗💜🔗💜🔗
⚙ #مهارتهای_همسرداری ۲۵
فصل پنجم
{اقتدار شکن ها}
🔅اولین عامل اقتدارشکن از طرف خانواده زن، که خیلی مهمه «#دخالته». دخالت والدین زن یکی از #مهمترین عوامل طلاقه.
💢مثلا ممکنه یه مردی به خاطر مشغله ی کاری یه مدتی نتونسته همسرش رو به مسافرت ببره، پدرزن میاد و با دامادش صحبت میکنه و میگه: خیلی وقته به مسافرت نرفتین، اینجوری روحیه تون خراب میشه، حتما یه مسافرتی برین.
⭕️داماد میگه: الان وقتی برای مسافرت رفتن ندارم، پدر زن میگه: خب اگه شما وقتشو نداری، دخترم با ما بیاد.
♨️بعد اون مرد به خانومش میگه: بابات چیکار به این کارا داره که تو مسافرت رفتن ما هم دخالت میکنه؟ هر موقع وقت داشتم خودمون میریم. بعد خانوم میگه: مگه بابام بهت چی گفته، که میگی دخالت کرده؟ می خواسته بهت لطف کنه، اصلا خوبی به تو نیومده.
🔰نمونه هایی دیگه ای از دخالت والدین زن اینه که به دامادشون بگن: چرا ماشین نداری؟ چرا پس انداز نمی کنی؟ چرا خونتون رو نمی سازین؟ چرا فکر آینده تون نیستین؟ و ... .
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆
🔅 دومین اقتدارشکن از طرف خانواده ی زن، «بی اعتنایی اونا به داماد». جالبه که بدونین مردا با یه دقت خاصی مواضع بی اعتنایی رو کشف میکنن و اونا رو به همسرشون بازخورد میدن.
💢 مثلا می گن: دیدی مادرت نیم ساعت با تو صحبت کرد، ولی احوال مارو نپرسید. برعکس مامانم وقتی که به خواهرم تلفن میکنه، بهش میگه: اول گوشی رو بده شوهرت احوالشو بپرسم.
❎ ما دیگه غریبه ایم آخرین کسی که خبرا رو می شنوه ماییم، تازه اونم از زبون مردم. نکنه از من می ترسین که خواستگار خواهرتون رو ازم پنهون می کنین.
💵 بابات وضع مالیش خیلی خوبه، ولی یه بار از من نپرسید: کار و بارت چطوریه؟ درآمدت خوبه؟ اگه کمک می خوای من هستم!! حتی اگه پدرت هم بگه ازش پولی نمی گیرم، ولی دوست داشتم یه بار تعارف کنه و بگه؛
🔴 چقدر دیشب رفتارشون سرد بود، حتی به استقبال یا بدرقه ی ما نیومدن، خوشحال نشدن که ما رفتیم، دقت کردی اگه ماه به ماه بهشون سر نزنیم به ما سر نمی زنن.
#اقتدار_شکن_ها{ بخش 6 }
[بحث مهارتهای همسرداری]
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze8.mp3
4.07M
💢✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
🍃هرروز یک جزء از قرآن مجید
مهمـــان کتاب خداییم👌
#استادمعتزآقایی
#تلاوتجزءهشتم
#تحدیر
التماس دعا از همگی دوستان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💡قرآن راه زندگی
✅راهکارهای#زندگیموفق
در#جزءهشتمقرآنکریم
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
✫⇠ رمان زیبای
#پسرک_فلافل_فروش
📌زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری...🍃🌹
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
بانوی خاص🌹
#پسرک_فلافل_فروش #قسمت3 گمنامی... اوایل کاربود؛حدود سال 1386 به سختی مشغول جمع آوری خاطرات شهی
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت4
#روزگار_جوانی(پدرشهید)
در روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم. روزگار خانواده ی ما به سختی می گذشت. هنوز چهار سال ازعمر من نگذشته بود که پدرم را از دست دادم.سختی زندگی بسیار بیشتر شد. با برخی بستگان راهی تهران شدیم.
یک بچه یتیم درآن روزگار چه می کرد؟ چه کسی به او توجه داشت؟ زندگی من به سختی می گذشت. چه روزها وشب هایی که نه غذاداشتم ونه جایی برای استراحت. تااینکه با یاری خداکاری پیدا کردم. یکی ازبستگان ما از علما بود.او از من خواست که همراه ایشان باشم وکارهایش را پیگیری کنم.
تاسنین جوانی درتهران بودم ودرخدمت ایشان فعالیت می کردم. این هم کارخدا بود که سرنوشت ما را با امور الهی گره زد.
فضای معنوی خوبی درکار من حاکم بود. بیشترکار من درمسجد واین مسائل بود.بعداز مدتی به سراغ بافندگی رفتم.چندسال را در یک کارگاه بافندگی گذراندم.با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم.با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم وبه تهران برگشتیم.
خوشحال بودم که خداوند سرنوشت مارا درخانه ی خودش رقم زده بود!خدا لطف کرد وده سال درمسجد فاطمیه محله ی دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعالیت شدیم.
حضور درمسجد باعث شد که خواسته یاناخواسته دررشد معنوی فرزندانم تاثیر مثبتی ایجاد شود.
فرزند اولم مهدی بود ؛ پسری بسیار خوب و باادب، بعد خداوند به مادختر داد وبعد هم در زمانی که جنگ به پایان رسید، یعنی اواخر سال 1367 محمدهادی به دنیا آمد. بعد هم دو دختر دیگر به جمع خانواده ی ما اضافه شد.
روزها گذشت و محمدهادی بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسه ی شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت.
هادی دوره دبستان بود که وارد مصالح فروشی شدم وخادمی مسجد راتحویل دادم.
هادی ازهمان ایام باهیأت حاج حسین سازور که در دهه ی محرم در محله ی ما برگزار میشد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. باپسرم دربرنامه های هیأت شرکت میکردیم.
پسرم بااینکه سن و سالی نداشت،در تدارکات هیأت خیلی زحمت میکشید.بدون ادعا و بدون سروصدا برای بچه های هیأت وقت می گذاشت.
یادم هست این پسرمن ازهمان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان میداد. رفته بود چندتا وسیله ی ورزشی تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد.
به میله ای که برای پرده کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد...
منبع ؛ #پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه #شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت5
#آن_روزها(راوی مادر شهید)
درخانواده ای بزرگ شدم که توجه به دین ومذهب نهادینه بود. ازروز اول به ما یادداده بودند که نباید گرد گناه بچرخیم.زمانی هم که باردار میشدم،این مراقبت بیشتر میشد.
سال 1367 بود که محمدهادی یاهمان هادی به دنیا آمد.اودرشب جمعه وچندروز بعداز ایام فاطمیه به دنیا آمد. یادم هست که دهه فجر بود. 13بهمن.
وقتی میخواستیم از بیمارستان مرخص شویم، تقویم رادیدم که نوشته بود؛شهادت امام محمدهادی(ع).
برای همین نام اورا محمدهادی گذاشتیم. عجیب است که اوعاشق ودلداده ی امام هادی (علیه السلام)شد و در شهر امام هادی(علیه السلام)، یعنی سامرا،به شهادت رسید.
هادی اذیتی برای مانداشت.آنچه میخواست راخودش به دست می آورد. ازهمان کودکی روی پای خودش بود.مستقل بار آمد واین، روی آینده ی زندگی اوخیلی تاثیر داشت.
زمینه ی مذهبی خانواده بسیار دراو تاثیرگذار بود. البته من اززمانی که این پسررا باردار بودم، بسیار درمسائل معنوی مراقبت میکردم وهرچیزی را نمیخوردم.
خیلی درحلال و حرام دقت میکردم. سعی می کردم کمتر بانامـحــرم برخورد داشته باشم.
آن زمان ما درمسجد فاطمیه بودیم وبه نوعی مهمان حضرت زهرا(علیه السلام).
من یقین دارم این مسائل بسیار درشخصیت او اثرگذار بود. هرزمان مشغول زیارت عاشورا می شدم،هادی ودیگر بچه ها کنارم می نشستند وبامن تکرار میکردند.
منبع #پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه وخاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
#نکته👌🌹
💫امیرالمؤمنین عليه السلام:
#شُكر را غنيمت شماريد؛ كه كم ترين بهره آن افزايش نعمت است👌
🔰اِغتَنِمُوا الشُّكرَ؛ فَأَدنى نَفعِهِ الزِّيادَةُ
غررالحكم حدیث 2535
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌾قسم به تمام نیمکت های
بارانخوردهٔ شهر
که جای خالی
تو را به خیال آمدنها
و ماندنهای توهمی و
پوشالی نمیدهم؛
💔 تنها و خسته از نبودنها
روی آخرین نیمکت دنیا
به انتظارت نشستهام...
💚 برگرد ای طبیب دردهای عالم
سلام مولانا مهدی...
#سلام
#روزتونمهدوی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
جز9.mp3
4.11M
💢✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
🍃هرروز یک جزء از قرآن مجید
مهمـــان کتاب خداییم👌
#استادمعتزآقایی
#تلاوتجزءنهم
#تحدیر
التماس دعا از همگی دوستان
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀