eitaa logo
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
1.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
120 فایل
💯دنیا و آخرت خوب ساختنی ست نه یافتنی!! ☀️💫ای که مرا خوانده ای؛ راه نشانم بده! اشرف ملکوتی خواه هستم🦋 #مشاور_خانواده سفیر #عشق #ثروت💰 با کلی آموزش #رایگان در حوزه های توسعه فردی و خانوادگی اینجا زندگیت #متحول میشه🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان... وقتتون بخیر و سرشار از حسهای ناب🖐😍 بلطف خدا حدود ۶۰۰ نفر هستیم... 🌹موافقید هر روز نفری ۵ تا به نیت سلامتی و فرج مولامون هدیه کنیم محضر یکی از بزرگان؟؟🤔😍 🌺مثلا صلوات های امروزمون هدیه باشه محضر منور امام (ع) خانم بنت اسد(س)🖐🌹 🌸اگه دوست داشتی یه آیه ....هم برای حاجت روایی خودت و اعضای گروه بخون...🖐😍
سلام و درود دوستان...شبتون بخیر و خوشی🌹 طاعات و عباداتتون قبول🌺 با خبر شدیم که یکی از انسانهای بسیار شریف و آبرومند و اهل بیتی دچار عارضه شدیدی شدند و در بیمارستان بستری هستند و چون درمانشون سنگینه و ایشون نمی تونن برن سره کار خانواده دچار مشکلات اقتصادی زیادی شدند!! ❌از یک طرف بیماری شدید پدر خانواده و از یک طرف مشکلات معیشتی و اقتصادی فشار زیادی به همسرشون وارد کرده😓 بر آن شدیم که از شما عزیزان خیر و مهمانان خوب خداوند طلب یاری کنیم♥️ در آستانه ایام الله که بی نهایت ارزشمنده و ثواب اعمال برابر میشه لطفا کنید ...با عشق مولا (ع) که یار و یاور نیازمندان بودند و هستند هر چقدر که در توانتون هست به این شماره کارت واریز کرده و به بنده مبلغ را اعلام کنید... ❌قدر این فرصت رو بدونیم و راحت از کنار این خیر رد نشیم...همینا برامون باقی میمونه...🖐😍 پیشاپیش سپاسگزارم و امیدوارم هزاران برابر در دنیا و آخرت بهتون برگرده...🙏🌸 در ضمن دعای خیر و در حق همه و یادمون باشه🌹😍 5892101020254658 سپه/ملکوتی https://eitaa.com/safire_eshghe
4_6001300477772301678.mp3
3.98M
دل هر که می‌نگرم در او، بود اشتعال تو یا 💔 این ایام زیاد بگو یا یا یا @baranbaranbb
باران 🌧 عشق و ثروت ✓ اشرف ملکوتی خواه
‍ ‍ 🖍 #عاشقی به سبک "فرشته ملکی"و"منوچهر مدق" #قسمت_بیست_و_نهم 💌 اما #هدی دختری نیست که زیاد خوا
‍ ‍ 🖍 به سبک "فرشته ملکی" و"منوچهر مدق" 💌 . راه می رفت و می ریخت و آه می کشید. دلش نمی خواست برود منطقه جای خالی حاجی را ببیند. منوچهر توی بدجوری شد. تنش تاول می زد و از چشم هایش آب می آمد، اما چون با هایی که می کرد همراه شده بود، نمی فهمیدم. های پشت سر هم و چشم انتظاری این که کی نوبت ما می رسد و موشک باران تهران، افسرده ام کرده بود. می نشستم یک گوشه. نه اشتها داشتم، نه دست و دلم به کاری می رفت. منوچهر نبود. تلفنی بهش گفتم می ترسم. گفت:«این هم یک مبارزه است. فکر کرده ای من نمی ترسم؟» منوچهر و ترس؟ توی ذهنم یک بود. گفت:«آدم هر چه قدر طالب باشد، زندگی دنیا را هم دوست دارد. همین باعث ترس می شود. فقط چیزی که هست، ما دلمان را می سپاریم به خدا.» حرف هایش آن قدر آرامشم داد که بعد از مدت ها جرات کردم از پیش پدر و مادرم بروم خانه ی خودمان. دو سه روز بعد دوباره زنگ زد. گفت:« با بچه ها بروید جاهایی که موشک زده اند، ببینید.» چرا باید این کار را می کردم؟ گفت:«برای این که ببینی چه قدر آدم خودخواه است.» دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم. نه این که ناراحت شده باشم. خجالت می کشیدم از خودم. با و رفتیم جایی که تازه موشک خورده بود. یک عده نشسته بودند روی خاک ها. یک بچه مادرش را صدا می زد که زیر آوار مانده بود. اما کمی آن طرف تر. مردم سبزه می خریدند و تنگ ماهی دستشان بود. انگار هیچ غمی نبود. من دیدم که دوست ندارم جزو هیچ کدام از این آدم ها باشم؛ نه غرق شادی خودم و نه حتی غم خودم. هر دو خودخواهی است. منوچهر می خواست این را به من بگوید. همیشه سر بزنگاه هایی می زد که من را به خودم می آورد .
4_6001300477772301678.mp3
3.98M
دل هر که می‌نگرم در او، بود اشتعال تو یا 💔 این ایام زیاد بگو یا یا یا @baranbaranbb