eitaa logo
من اینجا برای کاری هستم
101 دنبال‌کننده
230 عکس
64 ویدیو
0 فایل
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم "مااااااامااااااان علی منو خیس کرد!!" 🥺😩 به خودش که اومد متوجه شد اینقدر در خیالاتش غرق بوده که اصلا متوجه تمام شدن سخنرانی نشده. باید دست می جنبوند تا جیغ های فاطمه دوباره مهدی رو از خواب نپرونه. هندزفری🎧 رو درآورد. مهدی رو گذاشت تو تاب برقی و رفت سراغ بچه ها. لباس فاطمه رو عوض کرد. اومد توی هال، یه نگاهی به اطراف انداخت، در همین چند دقیقه این دو تا وروجک کل خونه رو بهم ریخته بودن. نگاهش به ساعت افتاد🕰️، یکی دو ساعت دیگه آقای همسر می رسید. آقای همسر رو تمیزی خونه و بچه ها حساس بود. همیشه فکر می کرد اگر با یکی از آقایون فعال تشکلی ازدواج کنه، خونه شون میشه شعبه دو دفتر بسیج! ولی برعکس شد. همسرش اصلا موافق کار خانم ها نبود. خودش خیلی فعال بود ولی.... از طرفی هم به تمیزی خونه حساس بودو هم از طرفی دوست داشت طوبی همیشه آرایش کرده توخونه بگرده! ناراحت بود از اینکه مثل سابق کار فرهنگی نمی کنه. هر بار که دوستانش بهش پیشنهاد کاری می دادن، همراهی نکردن آقای همسر رو بهونه می کرد و جواب رد می داد. علی رو صدا کرد.... @baraye_kari_hastam
عرشیان سرمست جمالت هستند ای سرو قامت کربلا🍃 محمدی شمایلی خَلقاً و خُلقاً به فدای تو شویم اکبرترین علیِ حسین. 🍃 لیلاترین لیلایت هستیم ارشدترین نوردیده ی ارباب. ای کاش روز عاشورا بودیم تا هزاران بار پیش مرگ شما شویم هرثانیه هزار بار به فدایت که عِرباًعِربا شدنت قامت شجره طیبه حسینی را خَم کرد. یا علی بن الحسین،اگر نبودیم روز عاشورا تا هزاران هزار بار فدایی شماشویم ولی لیلاهایی بودند وهستندکه باجان و دل علی اکبرهای خود را در راه زنده نگه داشتن اسلام وخون شما عاشوراییان فدا کردند. ما بانوان عاشوراییِ عصر انتظار با تقدیم جان، اولاد وقلم  همه ی تلاش خود را خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت کوفه و عاشورایی دیگر رقم بخورد. مکتب ما حسینی و معلم راهمان حضرت زهراست که شش ماهه تقدیم ولایت کرد. ما به لیلا و رُباب اقتدا میکنیم و ندای لبیک یا حسینمان گوش فلک را کَر خواهد کرد. 🔺 غیرت بِرَند ایرانیان است 🔺جوان میدهیم ولی شرف نه 🔺خون میدهیم ولی ناموس نه میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان مبارک🌹 @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم علی رو صدا کرد و گفت علی جان برو کامیونت🚚 رو بردار بیار که حسابی بار داریم. فاطمه هم که دیگه همبازی علی شده بود، رفت و نیسان🛻 علی رو برداشت و گفت" منم با این بار می برم" علی اومد شاکی بشه و داد و بیداد کنه که برای چی ماشین منو برداشتی، طوبی سریع پرید وسط و گفت" فاطمه جان، دختر که راننده کامیون و نیسان نمیشه! داداشی میاره شما که با سلیقه ای، هر چیزی رو بذار سر جای خودش" خودش هم مشغول شد. کم کم خونه داشت مرتب می شد که زهرا هم کلاسش تموم شد. تلویزیون📺 رو روشن کرد. یک ساعت صبح، یک ساعت بعد از ظهر وقت تلویزیون بچه ها بود و اگر مهدی بیدار نبود، فرصت استراحت طوبی. از فرصت استفاده کرد و رفت سراغ گوشی اش. سخنرانی مبعث رو دوباره از ابتدا پلی کرد و این بار برای اینکه تمرکزش از دست نره، قلم کاغذ برداشت تا یادداشت برداره🖋️📋. - برانگیختگیِ شخص پیغمبر به برانگیختگی مجموعه‌های بشری منتهی خواهد شد؛ - توحید، هدف بزرگ بعثت است: - «لِیَحکُمَ» یعنی «لِیَحکُمَ کتاب»؛ این کتاب حکم کند بین مردم در آنچه باید انجام بدهند، و حاکم او است در همه‌ی تنظیم‌های اجتماعی - این مدیریّت و این راهبریِ اساسی مربوط به خود شخص پیغمبر است؛ در بعضی از موارد خود پیغمبر ، گاهی هم در مواردی پیغمبر حاکمی را معیّن میکند به امر الهی - دین؛ برنامه‌ی جامع و مدیر مجموعه‌ی زندگی انسان -.... با صدای زنگ در از جا پرید. صدای زنگ حاکی از عصبانیت کسی بود که پشت در ایستاده. @baraye_kari_hastam
🌀گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت! ❓پرسیدند: چه می کنی؟ 🔹پاسخ داد در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر آب می کنم و آن را روی آتش می ریزند. ❗️گفت: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است این آب فایده ای ندارد. 🔹گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم؛ اما آن هنگام که وجدانم می پرسد: زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه می کردی؟ پاسخ می دهم: *هرآنچه از من بر می آمد!* @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم 🔔صدای ممتد زنگ رو شنید. بچه ها به خاطر صدای تلویزیون📺 و طوبی به خاطر هندزفری🎧 توی گوشش، صدای در رو نشنیده بودن. آقای همسر هم به خاطر این شرایط بسیار عصبانی شده بود😡. این رو راحت می‌شد از صدای ممتد و پر تکرار زنگش فهمید. هندزفری رو به سرعت درآورد و رفت در رو باز کرد. آقای همسر با عصبانیت گفت پس کجااااااایید؟ آقای همسر برای زهرا کلاس اولیش کتاب داستان خریده بود📕. این جایزه تموم شدن حروف الفبا و باسواد شدنش بود. طوبی لبخندی زد و خوشحال زهرا رو نگاه می کرد.😍 وااااااااای خدای من چقدر زود گذشت، حالا زهرا اینقدر بزرگ شده که دیگه می تونه کتاب بخونه! از اول ازدواج کتاب‌های📚 تربیت فرزند رو خورده بود نه اینکه بخونه، چون معتقد بود تربیت فرزند یعنی تربیت یک نسل، و اینکه رهبری خیلی روی خانواده و تربیت نسل تأکید داشتند. ولی همین سخت گیری زیادش در تربیت بچه ها، باعث شده بود به هیچ کاری غیر از خانواده فکر  نکنه!! ولی فقط این نبود که ... @baraye_kari_hastam
39.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو وارث فتوح خیبری برون شو از قیام حیدری به تیغ خود به رهروان زدی⚔ ز جام کس سرای هرستمگری قدم بنه چنان پیمبری که بشکند بتان دیگری شبی پر از نشانه می رسد صدای جاودانه می رسد🎼 نوید حق به حق عیان شود زمین پر از صدای آسمان شود طلایه دار این سحر تویی🇮🇷 بر این نشان مفتخر تویی @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم قبل از بارداری زهرا هم به خاطر سخت گیری هاش صبح تا شب خونه رو می سابید و دنبال غذاها و دسرهای جدید بود🍧! تازه بعد از تولد زهرامتوجه شد که اون موقع چقدر وقتش آزاد بوده و درست استفاده نکرده! هر چه تعداد بچه ها بیشتر می شد، بیشتر می فهمید قبلا ظرفیت هایی داشته که فعالشون نکرده! کم کم یاد گرفته بود زمانش⏰ رو مدیریت کنه، کارهای خونه رو با وسواس قبل انجام نمی داد. با هر بچه انگار سریع تر شده بود. غذایی که قبل از به دنیا اومدن زهرا چندین ساعت براش وقت می ذاشت، الان تو کمتر از نیم ساعت درست می کرد. ترفندهای مختلفی پیدا کرده بود که کارها رو سریع تر انجام بده. از ظرفیت بچه ها هم خوب استفاده می کرد. بچه ها کارهای بزرگترها رو دوست داشتند. یکی جارو می کشید، هر چند که در نهایت بعد دو ساعت جارو زدن بچه ها خودش باید جاروی آخر رو میزد، یکی چون کار با پوست کن رو دوست داشت میداد بادمجون ها رو پوست بگیره و .... اما علی شلوغ کاری هاش بیشتر بود و خونه هم همیشه نامرتب!! @baraye_kari_hastam
فائضه غفار حدادی، نویسنده ای🖋 با سه پسر، که خیلی ساده از ماجراهای و روزنوشت های خودش می نویسد و ما را درگیر روزهایش می کند. 📚 چندین کتاب از این بزرگوار چاپ شده ولی خوبه که با کتاب "دهکده خاک بر سر" شروع کنید. کتابی که به تعبیر خود نویسنده از "دوران ریاضت" او در لوزان سوئیس🇨🇭 به یادگار مانده است. دوره ای که او با یک فرزند 4 ساله و جنینی در شکم راهی کشوری غریب می شود که زبان آن را هم نمیداند❗️ کتاب های دیگر ایشون: • خط مقدم (زندگی نامه شهید طهرانی مقدم) • سر بر خاک دهکده (روزنوشت پیاده روی اربعین) • یک محسن عزیز (زندگی نامه شهید محسن وزوایی) • خورشید که غرق نمی شود (روایتی داستانی از زندگی غواص شهید محمد شمسی) • به من دست نزن (روزهای کرونایی!) لینک مصاحبه با خانم غفار حدادی👇 https://www.instagram.com/tv/CM47gXOlNwf/?igshid=1ruyfplevfmg0 @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم آزادی دادن به بچه جزء اصول تربیتی اش بود! آزادی دادن به بچه همان و چند برابر شدن کارها همان! مخصوصا که آقای همسر روی تمیزی خونه حساس بود! ولی بعد کم کم کار دستش اومده بود، صبح تا بعد از ظهر حسابی با بچه ها بازی می کرد، یکی دو ساعت قبل از  رسیدن آقای همسر با بچه ها خونه رو مرتب می کرد. اما بچه سوم؟!!! با اومدن فاطمه شیطون بلا که دست کمی از علی نداشت زندگی سخت تر شد. انگار سه تا شدن بچه ها یه فاز جدیدی از زندگی بود. اوایل مدیریت سه تا خیلی سخت بود ولی کم کم زهرا و علی خودشون با هم بازی می کردن. زهرا حسابی ذوق زده شده بود که تونسته یه کتاب📖رو کامل خودش بخونه! دوید پیش طوبی و دوباره شروع کرد به خوندن کتاب جدیدش. زهرا خیلی کتاب دوست داشت. طوبی از دو ماهگی براشون کتاب می خوند و دوست داشت بچه هاش کتابخون بشن. یکدفعه یه فکری توی ذهنش جرقه زد! @baraye_kari_hastam
🍃امان از جا ماندن.... میدانی؟! شبیه کودکی شده‌ایم که پدرش را گم کرده و همه میگوید:«پدرم راندیده‌اید؟اوگم شده است» غافل از اینکه خود گمشده ایم میخواهیم پیداشویم می‌شود کمک کنی به خود برگردیم؟ به آغوشت دستمان را گرفته‌ای رهایمان نکن ومگذار دستمان را از دست پر مهرت بکشیم مولاجانم امسال، برای پیدا شدنم دعا 🤲🏻کنید. مهربانم مرا از خودم بگیر و برای خودت کن ⚠️ نگذار ہی تو بميرم نگذار جا بمانم..... 📍 میلاد منجی عالم، حضرت مهدی موعود بر عموم بشریت مبارک 🌷 @baraye_kari_hastam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری‌‎ ‏هم داشت و منتظر حضرت صاحب الزمان ـ سلام الله علیه ـ بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان‌‎ ‏هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند، لکن‌‎ ‏همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند.‏.... 🔸صحیفه امام، ج۲۱، صص: ۱۷-۱۳ 🔺پ.ن: اگر فرصت داشتید و توانستید حتما سر بزنید و بقیه این متن را بخوانید! @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم تعداد کتاب های📚 بچه ها خیلی زیاد شده بود. اونقدری که می شد یک کتابخونه کوچولو باهاش راه انداخت! پیشنهادش رو به زهرا گفت، زهرا چون با چرخیدن و امانت گرفتن کتاب ها توی فامیل آشنا بود، سریع موافقت کرد. بعد دو تایی مرتب کردن و دسته بندی کتاب‌ها رو شروع کردن. یک سبد برداشتن و از هر دسته ای چند کتاب توش گذاشتن. چندتا برای خردسالان، چندتا برای بچه هایی که مدرسه می رفتن، حتی چند تا از کتاب های دوران نوجوانی طوبی رو هم رو توی سبد گذاشتن. طوبی سراغ کتابخونه خودشون هم رفت و چند تا کتاب خاطرات همسر شهدا رو هم برای خانم ها برداشت. طوبی فکرش رو با آقای همسر مطرح کرد. با استقبال خوبی مواجه شد. بچه ها رو سپردند به آقای همسر🧔🏻 و با زهرا دو تایی راه افتادند توی مجمتمع شون. هنوز یک ساعتی تا غروب مونده بود. یکی یکی در 🚪واحد ها رو می زدند . زهرا که سر زبون خوبی داشت فوری سراغ بچه های خونه رو می گرفت و بهشون کتاب پیشنهاد می داد. بعد طوبی می گفت :" ما تو واحدمون یک کتابخونه کوچولو درست کردیم، کتاب رو خوندید برامون پس بیارید و یکی دیگه ببرید" زنگ یکی از واحد ها رو که زدند، خانمی با تاپ و دامن کوتاه، و کلی آرایش💄 اومد در رو باز کرد. طوبی هول شد! @baraye_kari_hastam
🔺در مستند " امام و شیطان بزرگ " تلاش شده است؛ به صورت علمی و مستند و با استفاده از سخنان، پیام ها، اعلامیه‌ها و وصیت‌نامه 📄حضرت امام خمینی (ره)، گوشه ای از اندیشه‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در خصوص دشمنی‌های آمریکا🇺🇸، نفی نظام سلطه و هوشیاری در برابر جریان نفوذ آمریکا و دشمنی های کاخ سفید در قبال مردم ایران🇮🇷 از سال 1343 تا سال 1368 به تصویر کشیده شود. @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم طوبی از هولش دست و پاش رو گم کرده بود. ولی زهرا خیلی آرام شروع کرد به پرس و جو در مورد اینکه بچه دارن یا نه! خانم همسایه با یک حرصی گفت:" بچه؟!! بچه بیارم که چی بشه ؟ نتونم تکون بخورم و آزادی داشته باشم؟ کار برای خودم درست کنم؟ همه اش ونگ بزنن و مامان مامان کنن؟!! نه نداریم. " طوبی یخ کرد. زهرا خم شد و از توی سبد، کتاب 📖« یادت باشد»برداشت و گرفت جلوی خانم همسایه. خانم همسایه: این 📕دیگه چیه؟ زهرا خیلی راحت جواب داد: خاطره یک همسر شهیده، مامانم این کتابو خیلی دوست داره. بخونید شاید شما هم دوست داشتین خانم همسایه داد زد که:" این چه بازیه؟!!!خوب برای خودتون کار و کاسبی راه انداختین.آسایش نداریم که" در 🚪رو بست ولی همچنان صداش بیرون میامد :" لعنت به اون بالادستی ها که اینجا رو کردن جهنم. کاش این کرونا زودتر بره تا بتونم برم امریکا پیش برادرم. خریت کردم نرفتم و اینجا موندگار شدم." ذهن طوبی درگیر شد، چرا نتونسته بود حرفی بزنه؟! اصلا باید حرفی می زد؟ چرا نمی تونست با آدم هایی که شبیه خودش نیستند ارتباط برقرار کنه؟ تو کمتر از یک ساعت کتاب ها تموم شدن. هر چند هنوز خیلی از واحد ها مونده بود ولی دیگه داشت شب می شد. تصمیم گرفتن برگردن خونه و شام رو آماده کنن. همین که زنگ 🔔واحدشون رو زدن، آقای همسر عصبانی در رو باز کرد.... @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم صدای گریه علی و فاطمه و مهدی تمام طبقه رو پر کرده بود! آقای همسر با لبخندی در رو باز کرد و گفت: « کار خودته، من بلد نیستم!» طوبی، مهدی رو با لبخند از آقای همسر گرفت تا شیر🍼 بده و آرومش کنه، بعد هم به زهرا گفت:" زهرا جان کتاب📕 جدیدت رو میخوای دوباره برای بچه ها بخونی؟!" فاطمه و علی سریع اشک هاشون رو پاک کردن و اومدن کنار زهرا تا براشون کتاب بخونه . اوضاع که آروم تر شد، با کمک بچه ها بساط سفرهرو آماده کردن و شام🍝 خوردن. مهدی که هنوز خواب بود رو به آقای همسر سپرد و رفت تو اتاق بچه ها. زهرا و علی رفتن روی تخت دو طبقه شون، فاطمه هم روی پای طوبی! طوبی کتاب شاهنامه برای کودکان رو باز کرد و شروع کرد به خوندن. قبل از اینکه داستان اول تموم بشه فاطمه خوابش برد. دو سه تا داستان رو خوند ولی علی و زهرا نمی خوابیدن، فاطمه رو سر جاش خوابوند و گفت:" بقیه اش برای فردا شب. شب بخیر" چراغ 💡رو خاموش کرد و از اتاق اومد بیرون تا بچه ها تو تاریکی کم کم خوابشون ببره. رفت سراغ ظرف های شام ولی هنوز ذهنش درگیر خانم همسایه بود! " باید بتونم یه راهی پیدا کنم تا باهاش دوست بشم، یا حداقل بیشتر حرف بزنم! اصلا چرا باید با این آدم ها حرف بزنم!؟؟ هنوز ظرف ها تموم نشده بود که..... @baraye_kari_hastam
امام خمینی (ره): «صبح‌گاه ۱۲ فروردین که نخستین روز حکومت الله است؛ از بزرگترین اعیاد ملی و مذهبی ماست.» تا ابد آری به تو؛ ای تجلّی ...❤️ 🇮🇷 @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم هنوز ظرف ها تموم نشده بود که مهدی دوباره بیدار شد. کنار مهدی دراز کشید تا بخوابوندش. این جوری می‌تونست در آرامش با آقای همسر  صحبت کنه، اما از شدت خستگی کنار مهدی خوابش برد! با صدای 🔊اذان گوشیش از خواب پرید. هرچند هر دو سه ساعت یکبار مهدی شیر🍼 می خواست و بیدارش می کرد. مدت ها بود آرزوی یک خواب یکپارچه به دل طوبی مونده بود. سریع گوشی رو خاموش کرد تا مهدی بیدار نشه. بعد از نماز 📿دوباره هندزفری اش رو گذاشت تا بقیه صحبت های آقا رو گوش بده. -  دو عنصر مهم برای مواجهه با این دشمنی‌ها لازم است،  یکی عبارت است از بصیرت، و دوّمی عبارت است از صبر و استقامت. یکی از راه‌هایی که این دو خصوصیّت را بتوان در جامعه حفظ کرد، عبارت است از «تواصی» - دشمن دو هدف را به نظرما در جنگ نرم دنبال میکند. یکی این است که این زنجیره‌ی تواصی به حق و به صبر را قطع کند؛ دوّم اینکه حقایق را وارونه نشان بدهد. دوباره ذهنش رفت سراغ خانم همسایه! چطور می تونست این حرف ها رو به او بزنه؟ چطور به اونی که آرمانشهرش امریکاست این حرف ها رو بفهمونه؟ تو همین فکر ها بود که خوابش برد... مامان، مامان، مامان، مامان...... @baraye_kari_hastam
🌀 از هرجا می تونی شروع کن، قدمی بردار! @baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم مامان، مامان، مامان، مامان......روزی صدبار این واژه رو می شنید. "مامان میایی این لپ تاپ💻 رو روشن کنی؟ الان کلاسم شروع میشه!" بلند شد، لپ تاپ رو روشن کرد و مقدمات رو مهیا کرد تا زهرا به کلاس آنلاینش برسه. دوران تحصیل خیلی وقتا سوالات سخت رو تو خواب حل می کرد، حالا این خواب نیم ساعته حلال مسائل شده بود و کلی ایده به ذهنش رسیده بود. واژه ها اینقدر در سرش چرخ خورده بودند که انگار تونسته بودند جای خودشون رو پیدا کنند و به راه حل برسند. شبکه تواصی، ارتباط با خانم همسایه(ها)، جمع بین وظایف همسری و مادری با تکالیف اجتماعی، افسر جنگ نرم، امید آفرینی، دعوت به صبر و حق و... همیشه وقتی به کارهای فرهنگی فکر می کرد، کارهای بزرگی به ذهنش می رسید که جمع کردنشون با شرایطی که داشت تقریبا محال بود. برای همین احساس می کرد وظیفه ای به گردنش هست که از پسش بر نمیاد و ناراحت بود. اما این شبکه و زنجیره تواصی، باعث شد بفهمه باید دنبال کارهای کوچیک باشه، کارهایی که به ظاهر اثر کمی دارند ولی وقتی توسط یه عده زیادی انجام میشه اثر بزرگی میذاره. کارهایی از جنس توانمندی های زنانه ، اولین اتفاق راه افتادن یه شبکه و گروه بود. داشتن گروه باعث می شد تجربیاتشون رو با هم منتقل کنند و اگر کسی از کار دلسرد شد، از وجود بقیه امیدوار بشه. گوشی اش رو برداشت 📱... @baraye_kari_hastam
💠🌀⭕️🔷🔹 🌀 ⭕️ 🔷 🔹 باسلام  و احترام🌱 از تمامی دنبال‌کنندگان داستان دعوت می‌کنیم که نظرات🗨️ ارزشمند خود را در رابطه با داستان طوبی که آیا مورد پسند شما خوانندگان گرامی بود یا خیر؟ نحوه ادامه دادن یا اتمام این داستان، در مورد اینکه  داستان به چه شکل پیش برود؟، وهرگونه پیشنهادی  در مورد این سری داستان📖 طوبی دارید؛ را لطفاً با ما از طریق این👇 آیدی در میان بگذارید. @baraye_kari_hastamm 🔹 🔷 ⭕️ 🌀 💠🌀⭕️ 🔷🔹
بسم الله الرحمن الرحیم گوشی اش 📱رو برداشت، یه گروه تشکیل داد و همه دوستانش عضو گروه کرد. اسم گروه رو هم گذاشت "گروه تواصی" -بسم الله الرحمن الرحیم -+ما باید بدانیم با این بار سنگین امانتی که انقلاب اسلامی بر دوش ما، بر دوش ملت ایران گذاشته و راه سعادتی🛣️ که جلوی آنها باز کرده، ما وظایفی داریم، از جمله این وظایف، همین تواصی به حق و به صبر، و شناخت دشمن و ایستادگی در مقابل دشمن، و تسلیم نشدن در مقابل دشمن و اعتماد نکردن به این دشمن غدار است" مقام معظم رهبری 21/12/99 - هر بار می رفتیم اردوی راهیان نور، آرزو می کردیم که کاش ما هم می تونستیم بجنگیم⚔️. رفقا الان رهبرمون گفته جوونا جنگه، بیایید تو میدون! حالا وقتشه ثابت کنیم چقدر پاکار امر رهبرمون هستیم. می دونم دغدغه اول همه مون داشتن یه خانواده پرجمعیت  و خوب و آرام هست! ولی رفقا، این بار جنگ داره میاد تو خونه🏡 های ما! رفقا باید پاشیم! درسته هر کدوم ما به خاطر شرایطی که داره به تنهایی نمی تونه کار بزرگی انجام بده، اما اگر همه دست به دست هم بدیم، می تونیم اثر بزرگی داشته باشیم! بیایید اول یه لیستی از کارهای کوچک اثرگذاری که هر خانمی کنار کارهای دیگه اش می تونه انجام بده در بیاریم و بعد با هم شروع کنیم! هر کی پایه است "یاعلی" -یاعلی - یاعلی -یاعلی -یاعلی @baraye_kari_hastam
مسابقه سری داستان بهار شعبانیه (داستان طوبی) 🥇 مسابقه 1️⃣ تهیه لیستی از کارهای کوچک و شدنی تهیه کنید. 📜کارهایی که بانوان در کنار تمامی مسئولیت ها و شرایطشان می‌توانند اثرگذاری داشته باشند 🔴 امتیاز ویژه:تشکیل گروهی مجازی با نام«تواصی» با هدف جمع شدن زنان انقلابی و همکاری برای توصیه به حرکت هایی تاثیرگذار. 2️⃣📸ارسال عکس لیست(درصورت تشکیل گروه، ارسال عکس گروه) ⏱️مهلت ارسال عکس : جمعه بیستم فروردین هزار و چهارصد 📮ارسال عکس(در پیامرسان، بله، ایتا، اینستاگرام) به آدرس: 🆔@baraye_kari_hastamm 💠به بهترین لیست مبلغ پانصد هزار تومان هدیه تعلق می‌گیرد.
🌀«...اگر خدا و پیامبرش و سرای آخرت را میخواهید، خدا برای کسانی از شما که نیکوکار هستند پاداشی بزرگ آماده کرده‌است....»🌀 خطاب این آیات همسران پیامبر(ص) هستند، و... در تفسیر چند دقیقه‌ای آقا قرائتی بشنوید🎧 @baraye_kari_hastam