من اینجا برای کاری هستم
#قسمت_دوم سال ۶۳ وقتی پسرش چهارماه داشت پرانرژی تر از قبل به کار برگشت و بخاطر فعالیت های ارزشمندی ک
#قسمت_سوم
روزی که پای سخنان رهبری نشسته بود و ایشان از لزوم هرچه بیشتر کار فرهنگی در جامعه و آتش به اختیاری نیروهای انقلابی گفته بودند، با خودش فکر کرده بود که حیف است تجربیاتش را درسینه نگه دارد و تنها راه انتقال آنها را تاسیس موسسه ای برای تربیت نیروهای فعال انقلابی دید و اینگونه شد که آستین ها را بالازد و با خودش عهد بست که قدمهایش را استوارتر بردارد.
در همین فکرها بود که صدای زنگ دفتر او را به خودش آورد، بلند شد و لبخند زنان در را به روی دوست وفادارش باز کرد.
مریم دسته گل زیبایی💐 را که آورده بود روی میز گذاشت، طیبه را در آغوش گرفت و دفتر جدیدش را به او تبریک گفت. چادرش را در آورد و با ذوق، تمام گوشه و کنار دفتر را نگاه می کرد و تند تند نظر می داد.
طیبه که همیشه عاشق این هیجان و ذوق زدگی مریم بود، با لبخند او را همراهی می کرد.
مریم نگاهی به وسایل وسط سالن کرد و گفت: خوب از کجا باید شروع کنیم؟ تا شب بیشتر وقت نداریم.
طیبه گفت البته تنها نیستیم قراره دو کارگر خدماتی هم بیایند تا به ما توی چیدن کمک کنند.
مریم گفت حالا بعضی کارهای ابتدایی را انجام بدهیم تا آنها هم بیایند و مشغول کار شوند، ساعتی نگذشته بود که کارگران هم امدند و همه با هم کار را تا شب به پایان رساندند.
کارگران که رفتند، مریم و طیبه از خستگی روی صندلی نشستند. طیبه داشت برای هردویشان چای ☕میریخت که مریم گفت طیبه جان شما که از قبل انقلاب تا الان مستمر در حال فعالیت بوده و هستی، فکر نمیکنی الان دیگر وقت استراحت باشد؟
#طیبه_انقلابی
#طیبه_میرزا_اسکندری
#من_اینجا_برای_کاری_هستم
@baraye_kari_hastam
بسم الله الرحمن الرحیم
#طوبی
#قسمت_سوم
"مااااااامااااااان علی منو خیس کرد!!" 🥺😩
به خودش که اومد متوجه شد اینقدر در خیالاتش غرق بوده که اصلا متوجه تمام شدن سخنرانی نشده.
باید دست می جنبوند تا جیغ های فاطمه دوباره مهدی رو از خواب نپرونه. هندزفری🎧 رو درآورد. مهدی رو گذاشت تو تاب برقی و رفت سراغ بچه ها.
لباس فاطمه رو عوض کرد.
اومد توی هال، یه نگاهی به اطراف انداخت، در همین چند دقیقه این دو تا وروجک کل خونه رو بهم ریخته بودن.
نگاهش به ساعت افتاد🕰️، یکی دو ساعت دیگه آقای همسر می رسید.
آقای همسر رو تمیزی خونه و بچه ها حساس بود.
همیشه فکر می کرد اگر با یکی از آقایون فعال تشکلی ازدواج کنه، خونه شون میشه شعبه دو دفتر بسیج! ولی برعکس شد. همسرش اصلا موافق کار خانم ها نبود. خودش خیلی فعال بود ولی....
از طرفی هم به تمیزی خونه حساس بودو هم از طرفی دوست داشت طوبی همیشه آرایش کرده توخونه بگرده!
ناراحت بود از اینکه مثل سابق کار فرهنگی نمی کنه. هر بار که دوستانش بهش پیشنهاد کاری می دادن، همراهی نکردن آقای همسر رو بهونه می کرد و جواب رد می داد.
علی رو صدا کرد....
#بهار_شعبانیه
#من_اینجا_برای_کاری_هستم
@baraye_kari_hastam
هدایت شده از افطاری معنوی
41.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پادکست 📻
#قسمت_سوم
❓❓❓❓
1⃣- چه باید کرد تا به ولایت الله رسید؟
2⃣- امر خدا به مؤمنین برای ماندن در مسیر ولایت چیست؟
3⃣- آیا کافران بر مؤمنین غلبه می کنند؟
4⃣- ویژگی کلیدی زندگی منافقین چیست؟
🔶 پاسخ این سوالات را در سومین قسمت از صحبت های حجت الاسلام و المسلمین مجتبی عرب میشنویم.🎙
💠 ارتباط با ما در پیامرسان های ایتا، بله و تلگرام برای شرکت در پویش👇🏻:
@eftari_manavi
#بیان_نکات_قرآنی
@eftari_manaavi
هدایت شده از افطاری معنوی
Voice 3.mp3
42.71M
#پادکست 📻
#قسمت_سوم
#فایل_صوتی 🎧
⁉️⁉️⁉️
1⃣- چه باید کرد تا به ولایت الله رسید؟
2⃣- امر خدا به مؤمنین برای ماندن در مسیر ولایت چیست؟
3⃣- آیا کافران بر مؤمنین غلبه می کنند؟
4⃣- ویژگی کلیدی زندگی منافقین چیست؟
🔶 پاسخ این سوالات را در سومین قسمت از صحبت های حجت الاسلام و المسلمین مجتبی عرب میشنویم.🎙
💠 ارتباط با ما در پیامرسان های ایتا، بله و تلگرام برای شرکت در پویش👇🏻:
@eftari_manavi
#بیان_نکات_قرآنی
#پویش_مردمی
#افطاری_معنوی
🆔 @eftari_maanavi
#قسمت_سوم #من_زینبم
کجا عاشقت شدم💗
{ من غم و مهر حسین را با شیر از مادر گرفتم...}
هم تو را خوب می شناسم ، هم برادرت حسین را...
خدای من ! اصلا معلوم نیست چه می گویم ؟! گفتم خوب میشناسمتان ؟ چه جسارتی کردم و چه ادعایی!!
من کجا و شما کجا؟!
مگر نه انکه پیامبر فرموده اند «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك»
نمیدانم دقیق چندساله بودم....
#من_زینبم
#من_اینجا_برای_کاری_هستم
#محرم
#عاشورا
#زنان_عاشورایی
🆔@baraye_kari_hastam