eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
465 دنبال‌کننده
553 عکس
152 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ارسالی خراسان شمالی: کاروان لبیک مادران ایران، به بجنورد رسید تا منادی مشارکت پرشور ملت برای ادای دین به شهدا باشد @khabaratraak https://eitaa.com/barayezeinab
🔽استقبال از مادران شهیدان احمدی روشن،حدادیان،خالقی پور 1402/11/30 وادی رحمت کلانشهر تبریز 🌐ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان آذربایجان شرقی @fekrehagah313 https://eitaa.com/barayezeinab
🔽استقبال از مادران شهیدان احمدی روشن،حدادیان،خالقی پور 1402/11/30 حوزه خواهران 🌐ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان آذربایجان شرقی @fekrehagah313 https://eitaa.com/barayezeinab
📍سلام و تقدیم احترام دوستان حالا که به لطف خدا توانستیم با هم و در کنار هم در راستای اعتلای روایت درست قدمی برداریم و با در نظر گرفتن اینکه آثار رسیده به دستمان همه ارزش دیده شدن را دارند بنا را بر این گذاشتیم که هر روز سه اثر در کانال راویا منتشر کنیم که یکی از آن ها از روایت های برگزیده جشنواره بوده و با معرفی پدید آورندگان همراه خواهد بود ... ان شاءالله از همراهی شما سپاسگزاریم🥰🌻 شما هم بنویسید. 📜اینجا، سکوی انتشار روایت شماست. از آنچه می بینید. https://eitaa.com/raviya_pishran
«برآن عهد که بستیم هستیم» همایش مادران شهداء لبیک مادران ایران وعده ما یادمان شهید هاشمی پنجشنبه ساعت ۱۴ ۱۴۰۲/۱۲/۳ https://eitaa.com/barayezeinab
🔽روایتگری مادران شهیدان احمدی روشن،حدادیان،خالقی پور 1402/11/30 سالن همایش شهرداری مرکزی تبریز 🌐ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان آذربایجان شرقی @fekrehagah313 https://eitaa.com/barayezeinab
🍃 لبیک مادران ایران🍃 ⚡️اعلام آمادگی مادران و همسران شهداء جهت اعزام به مدارس و ادارات ومحافل خانگی برای دعوت مردم به حضور حداکثری درانتخابات⚡️ https://eitaa.com/barayezeinab
31.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹کاروان لبیکِ مادران ایران 🔸باحضور مادران شهدا 🔻 اسفند ۱۴۰۲، کرمانشاه •┈┈┅┅°༺🗳•🇮🇷•🗳 ༻°┅┅┈┈• 🗳 @setade_mardome_iran https://eitaa.com/barayezeinab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠کاروان لبیکِ مادرانِ ایران مقصد: کرمانشاه بسم ا... چشم انتظاری ها پایان یافت و قرعه به نام شهرِ ما افتاد و روزی مان شد که خدمتگزارشان شویم و شهرِ ما هم مزین و روشن به قدومشان شود... بنا بود، ماه میهمانِ ما شود، در حالیکه خواب، چشم هایمان را ربوده بود و سرمایِ ظاهری هوا خیلی ها را در کنج خانه ها جا داده بود، ماه، ما را به دنبال خود کشید... نیمه های شب خبر دادند روشنایی ماه به شهر ما وارد شده ست، بی دل شب را سحر کردیم تا دیدارِ روی ماهِ شان نصیب مان شود... خادمانِ امامِ رئوف به استقبال روی ماه شان آمده اند... میهمانانِ ماهِ ما، مادرانِ شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم بودند‌... نقطه ی ثقلِ ورودشان، دیدارِ مادرانی بود که وجهی مشترک داشتند... همگی مادرِ شهید بودند... مادرانِ شهدایِ میهمان و مادرانِ شهدایِ کرمانشاه... دیدارِ دیگرشان... سرکشی از پسرانِ دوستانِ شان بود... مزارِ شهدای کرمانشاه... جایی که یک مادر، تمامِ خاطرات دلبندش را به یک باره جلوی چشم می بیند... همسر و دختر بزرگوار شهید مدافع حرم اکبر نظری، در مزار شهدا همراهِ مادران شهدای میهمان آمده بودند... مادران شهدا، فاطمه وار،بر سر تک به تکِ مزار شهدا حرکت می کردند و خاطراتی از شهدای قطعه فرماندهان کرمانشاه و شهیدشان را بازگو می کردند... بر سرِ مزارِ تازه شهیدمان، شهید امیدوار توقفی تامل برانگیز داشتند و از خاطرات فرزندانشان با ایشان یاد کردند... آرامشی که حینِ وداع با قطعه شهدا حاکم بود با علی گفتن هایِ پرفروغِ یکی از مادران، دل ها را باران زده تر از قبل کرد... نوا،نوایِ گیرایِ مادرِ شهید شاه آبادی بود... که تصویرِ علیِ شهیدش را بر یکی ستون های قطعه شهداى نصر٧ مزار شهدا رویت کرده بود... علی را که در تصویر آرام و با سکینه سرش را پشتِ رفیق شهیدش گذاشته بود و گویی به خواب رفته بود صدا می زد... به امید اینکه این بار، شاید علی جواب دهد...😭 چه روزی ست تقارنِ این دیدار... روز ولادت شاهزاده آقا علی اکبرِ امام حسین... آقازاده ای که قطره قطره خون و بند بندِ وجود مبارکشان را در طبقِ اخلاص تقدیم کردند تا خنکایِ به ما برسد... بازهم روایت،روایتی زنانه ست... روایتی لطیف،رقیق اما مستحکم... روایتی ازجنسِ زینب هایِ کَربَلا... روایتِ مادرانِ ... دفاعِ مقدسی که ادامه دارد تا ... و شاید تا ... زَنان و مادرانی که در دفاعِ مقدس تمامِ مهرو محبتِ زنانه و مادرانه شان را گره زدند به بندِ پوتینِ هَمسران و پِسرانِ شان... دِل هایِشان راهیِ خط مقدم شد... و... جِسم هایشان سَرو قامَت در خاکریز ماند... در این روزهای پُرالتهاب ِ منتهی به انتخابات،که دُشمن امنیتِ همان خاکریزهایِ دفاعِ مقدس را نشانه گرفته... این بار بازهم سروقامتانِ پا به میدان گذاشته ند... با جسمی نحیف تر... مویی سپید تَر... اما عَزمی راسخ تر... این زَنان ند که بازهم طلایه دارِ میدان شدند، شهر به شهر چرخیدند تا گفتمانِ را به زبانِ خودشان به گوش ها برسانند و دل ها را به جوش و خروش آورند... دیدارِ بعدی، دیدارِ سَروقامتانِ موی سپید با بانوانِ اثرگذارِ کرمانشاه... عکسِ فرزندانشان به دست... خمیده ولی راست قامت وارد سالن شدند... کودکان ونوجوانانِ حاج قاسم خوش آمدگویی گرمی داشتند... گویی به این مادران گفتند دستِ گرم شان را بر سرِشان بکشند تا در مسیرِ حاج قاسم که همان مسیرِ ولایت و اسلام است بمانند و به پیش برانند... مادرها برایِمان گفتند... از علی اکبرهایِ دورانِ شان... ازمحمدحسین ها... امیر،علی وابوالقاسم شان... از سکویِ پروازی که با دویدن هایِ نفس گیرشان دراین زندگی کوتاه ساخته بودند... از صحیح ترین انتخاب های علی اکبرهایشان در حساس ترین لحظات... از پشتیبانیِ شان از ولیِ امری که نائبِ امام عصر است... گفتند کمرِ همت بسته ند که بگویند اگر روزی فرزندمان را به میدانِ نبرد فرستادیم، حال خودمان دل به میدان زده ایم که بگوییم تا آخرین نفس در می مانیم... میدانِ این روزها... میدانِ تواصی ست... تواصی به مشارکت... مشارکتی که تک تکِ آرایش،قطراتِ آب ست بر فتنه ی آن ها که در بوق کرده اند مردم دل سردند... گفتند و گفتند... دل ها را به جوش و خروش آوردند... جرقه های کوچکِ درونمان را شعله ور کردند... هوایِ روزهایِ پشتِ جبهه را تصویر کردند... تا خودمان را در میدانِ نبرد ببینیم... که ما تازه مادرها، خونِ جدیدی در رگ هایِمان بجوشد تا در این نبرد، بندِ پوتین ِ علی اکبرهایِ جدیدی را ببندیم و راهیِ میدان کنیم... میدانِ نبردِ همیشگیِ حق و باطل... ✍ زينب سادات سبحانى https://eitaa.com/barayezeinab
💠کاروان لبیکِ مادرانِ ایران مقصد: قم 1⃣ هو الشهید درست یعنی درخت🌳 سر کلاس نشانه‎شناسی بودم. روی واژه‎ها و معانی کار می‎کردیم و رسیده بودیم به اصل واژه درست که صفحه تلفن همراهم روشن شد. روی نوار اعلان، اسم دوستی را دیدم که کنجکاوم کرد. صفحه را باز کردم تا پیامش را بخوانم. دیدم از من خواسته حاشیه‎نگاری یک دیدار را داشته باشم. آن هم چه روزی؛ روز . خواستم بنویسم نمی‎توانم که دستم روی حروف این کلمه نلغزید. به جایش نوشتم ماجرا چیست؛ و تا رفت جوابم را بدهد چشم دوختم به دل سفید تخته کلاس. استاد، جلو واژه درست نوشته بود درخت. واژه را رسانده بود به اصلش؛ و داشت توضیح می‎داد چیز درست یعنی چیزی که ریشه‎دار باشد مثل درخت. جواب پیامم آمد؛ حاشیه‎نگاری از همایشی زنانه که در آن جمعی از مادران شهدا حضور دارند. مادران شهدا ترکیبی از دو کلمه بودند که دستم را سراند روی حروفی که جمعش شد «انجامش می‎دهم.» روز تعطیل برای کسی که شاغل است حاشیه امن است. حاشیه امنی که دوست ندارد کسی وارد آن شود. سوگلی که نباید مثل باقی روزهای هفته بگذرد؛ مگر به استثناء. و دو واژه، جمعه٢٧ بهمن سال ١۴٠٢ را برای من روز استثناء کرد؛ دو واژه ریشه‎دار و درست؛ و . دو واژه‎ای که بر هر انسانی بار شود به او ارزش می‎دهد. و ترکیب این دو واژه روی یک نفر، آن آدم را دیدنی می‎کند. حداقل برای من که مادر هستم و همواره برای فرزندانم شهادت را می‎خواهم. برنامه‎هایم را ردیف کردم تا صبح جمعه‎ام را تا ظهر در متن این برنامه بگذرانم. متنی که از من خواستند حاشیه‎هایش را دریابم. نمه‌بارانی زده بود و هوا در دل زمستان بهاری شده بود. گنبد فیروزه‎ای مسجد مقدس که از دور پیدا شد لبم باز شد به سلام. سلام بر آقایی که امروز مهمان داشت؛ در یکی از شبستان‎های مسجدش به نام شبستان کربلا. دو ردیف از آقایان خادم مسجد، جلو در شبستان روبه‎روی هم ایستاده بودند. با اسپنددودکنی در دست و حمایلی سبز و لب‎هایی به خوش‌آمد. جمعیت زیادی آمده بودند. خانم‎ها و خادم‎هایی که خودشان را رسانده بودند تا دریابند رسالت این مادران را. بی‌خیال صف پذیرایی شدم و پا گذاشتم توی شبستان. سرود سلام فرمانده سه با عنوان سلام یا مهدی توی شبستان پخش شده بود. مسئول برگزاری مراسم مرا برد به نزدیک‎ترین قسمت جایگاه. دو دیوارکوب سرمه‎ای رنگ با نقش و نگارهای ایرانی‎ اسلامی در قسمت عقب جایگاه خودنمایی می‎کرد. نوشته‎های روی آن نشان می‎داد دو برنامه به همت مسئولان برگزاری در هم ادغام شده است؛ همایش نرجسانه با حضور بانوان ایرانی و غیر ایرانی برای تجدید عهد با امام عصر(عج) و همایش مادران ایران‎زمین در تجلیل از مادران شهدای حمله اخیر تروریستی سوریه و بانوان تأثیرگذار. کمی سر چرخاندم تا جایی مناسب را برای نشستن بیابم و یافتم. ردیف دوم، درست پشت سر مادران و خانواده‎های شهدا. نجیبانه نشسته بودند و دوبه‎دو با هم اختلاط می‎کردند. چندتای‎شان را شناختم. جلو رفتم به حال و احوال و سلام. چه بزرگوار بودند که جلو پایم بلند شدند. دست گردنم انداختند و گونه گرم‎شان را به صورتم چسباندند. خیلی نگذشت که برنامه شروع شد. مجری روی سِن رفت و کلام خود را شروع کرد با همه کلماتی که از مجری چنین برنامه‎هایی می‎شناسیم. بلافاصله بعدش همان حرف‎ها به زبان دیگر بیان شد؛ زبان انگلیسی. برای بانوان غیر ایرانی که تعدادشان کم نبود. دعوت شد از قاری قرآن و فضای شبستان پر شد از نوای الله نور السماوات و الارض. آیه نور از سوره نور برای جمعی که آرامشی از جنس نور به دل می‎ریختند. همزمان با تلاوت این آیات، شاخه‎های گل بین حضار پخش شد. قرآن که تمام شد سلام مقام معظم رهبری به مقام معصومان در سالن پخش شد. به امام عصر که رسید همه برخواستیم و پس از آن سرود جمهوری اسلامی ایران بود که به لب تک‎تک‎مان نشست و دیده‎هامان را تر کرد. چشم از ردیف جلو برنمی‎داشتم. انگار که بخواهم در مقام تقلید مثل آنها سرود بخوانم و مثل آنها اشک بریزم و مثل آنها دست به سینه بگذارم. (...ادامه👇) ✍مریم دوست‎محمدیان https://eitaa.com/barayezeinab
💠کاروان لبیکِ مادرانِ ایران مقصد: قم 2⃣ ...سرود که تمام شد نشستیم به تماشای نمایشی از یکی از گروه‎های نمایش بانوان. نمایش در مورد حضرت زهرا سلام‎الله علیها بود. پس از نمایش صحبت‎های رهبری در مورد مقام مادران شهدا پخش شد و دوباره نگاهم رفت طرف مادران شهدا. دلم می‎خواست تک‎تک حرکات‎شان و یک‎یک واکنش‎شان در وجودم ثبت و ضبط شود. پس از صحبت‎های رهبری یکی از مداحان روی سن آمد و شروع کرد به خواندن مولودی. همزمان پرچم‎های زرد و سفید به همه حضار داده شد. روی پرچم‎ها یا مهدی و لبیک یا مهدی نقش بسته بود. مداح می‎خواند و حضار با یک دست پرچم و با دست دیگر شاخه‎های گل را می‎گرداندند. پرواز کبوترها بالای سر حضار در شبستان دیدنی بود. پس از آن مجری اعلام کرد که دقایقی دل بدهیم به سخنرانی حاج آقای عابدی که همزمان از یکی از شبکه‎های سیما هم پخش شد. سخنرانی که تمام شد سرود زنده با حضور دختر و پسرهای نوجوانی روی سن اجرا شد و پس از آن از ردیف جلوی من خواسته شد روی سن بیایند. رسالت مادران ایران‎زمین شروع شد. قرائت میثاق‎نامه‎ای در قامت تواصی به حق که همان شرکت در است. رسالت مادران ایران‎زمین این بار بر دوش کلمات بود. کلماتی که پس از هر بند آن صدا بلند کردیم به تکبیر✊؛ در حالی که پنجه‎هامان را در هم قفل کرده بودیم و بالا برده بودیم. مراسم با تقدیر از این مادران و همسران توسط تولیت مسجد مقدس پایان یافت؛ اما برای من و شاید خیلی از آدم‎های حاضر، شروع مسیری بود که راه درست را در پیش روی‎مان گذاشته بود. راه درستی که مثل درخت ریشه‎ بدواند در سرزمینی که با خون فرزندانی از مادران ایران‎زمین آبیاری شده است. مادرانی که پاره وجودشان را دادند اما کار را تمام‎شده ندانستند. این بار خود به میدان آمده‎اند و شهربه‎شهر می‎روند تا تمام وجودشان را بدهند تا ریشه‎های این درخت محکم‎تر از قبل شوند. درختی که سایه‎گستر است و آرامش‎آفرین. پایان ✍: مریم دوست‎محمدیان https://eitaa.com/barayezeinab
🔆 چلچراغ کاروان "لبیک مادران‌ ایران" این بار در یزد ✳️ با حضور ارزشمند مادران شهید محمد خانی و شهید احمدی روشن و مادران شهدای دیار دارالعباده 🗓 زمان: شنبه ۵ اسفندماه ساعت ۱۵:۳۰ 📍مکان:بلوار دهه فجر،امامزاده سید نصر الله. 👇👇 🇮🇷@touba_banovan_yzd https://eitaa.com/barayezeinab
🔹کاروان لبیکِ مادران ایران 🔸باحضور مادران شهدا 🔻 اسفند ۱۴۰۲، همدان •┈┈┅┅°༺🗳•🇮🇷•🗳 ༻°┅┅┈┈• https://eitaa.com/barayezeinab